فیلوجامعه‌شناسی

مقالات و يادداشتهاي روز

تاریخ اروپا(بخش دوازدهم)

فرستادن به ایمیل چاپ

Encarta


█ █ ظهور آگاهی ملی در اروپای پایان قرون وسطی
نبرد خروشان میان كلیسا و دولت بر سر قدرت، اتفاق همواره در تاریخ اروپا شده بود. در خلال قرون سیزدهم و چهاردهم، وحدت فرهنگی مسیحیت، به انگیزه منافع محلی، منطقه‌ای و ملی به چالش خوانده شد. این منازعات، خصوصاً خود را در افزایش قدرت پادشاه فرانسه و تخاصم با پادشاه انگلستان، در عین تابعیت ظاهری از وی نشان می‌داد. آرمان مذبوحانه ایتالیای متحدی که از پاپ و امپراطور مستقل باشد تا بتواند از شر مجادلات شهری و منطقه‌ای رهایی یابد نیز از همین حال و فضا برانگیخته شد.
      خودآگاهی ملی و منطقه‌ای، هویت شهری، تداوم رشد تجارت هم در درون اروپا و هم با شرق، پتانسیل فكری و خلاقیت هنری فوق‌العاده رنسانس، و آشوب اجتماعی، همگی ویژگی‌های فرجام قرون وسطی بود. حتی واقعه مصیبت‌بار مرگ سیاه (طاعون)1 در اواسط سده چهاردهم، و تكرار متناوب آن [در خلال سال‌های 1333 تا 1350]، این روند‌های اساسی تغییر را تحت‌الشعاع قرار نداد.
      هیچ حادثه واحدی نمی‌توانست بی‌تابی این دوره را بهتر از نخستین سفر كریستف كلمب در قرن پانزدهم نشان دهد. با تحریك رقابت‌های ملی و منافع تجاری در گشودن راه‌های جدید تجارت با شرق، پادشاهی اسپانیا از تحقیقات این پژوهشگر و بازرگان ایتالیایی حمایت كرد. نتیجه، غیر قابل تصور بود. جهان جدیدی به غرب افزوده شد. افق‌ها وسیعتر شد و جهان مادی و فیزیكی به نوبه خود موضوعی برای كنجكاوی شد. و اروپا به بازیگری در صحنه بزرگتری گماشته شده بود.


████████ عصر اولیه مدرن █████████████
یك قرن و نیم، یعنی در فاصله اتصال اروپا و امریكا، تا پایان جنگ‌های سی ساله، عصر تحول و تنش فكری بود. پس از سال 1648، دین به سیر فزاینده اهمیت خویش در تاریخ اروپا ادامه داد. ولی آغاز دوباره گرایش‌های سكولار در این دوره به هیچ وجه قابل تردید نیست. از آنجا كه این تغییر در ارزش‌ها، در بدو امر، آشوب‌ها و ابهاماتی برانگیخت، مردم اروپا در جو عمیقی از عشق مفرط و نفرت مفرط فرو رفتند؛ بلاتکلیف بودند که میان انگیزش‌های دینی و انگیزش‌های سکولار، کدام یک را برگزینند. نه وسطایی بودند و نه مدرن.
      این آمبیوالانس عشق و نفرت، در آنانی آشكارتر بود كه در اواخر قرن پانزدهم شروع به اكتشاف سرزمین‌های ماوراءكران‌های اروپا كردند. از آن رو كه تعصبات دینی در گوشت و خون آنان رسوخ کرده بود، دریانوردانی مانند واسكودوگاما، كریستف كلمب و فردیناند ماژلان اقدامات میسیونری وسیع را میسر ساختند. ولی به همان قوت، بر اساس یک انگیزش درونی، نوعی انقلاب تجاری و اقتصادی در سرمایه‌داری پدید آوردند. پرتقال و اسپانیا، حامیان اصلی اولین مکتشفین، نخستین خرمن اقتصادی را درو كردند. گر چه حجم وسیع نقره‌ای كه از امریكا به اسپانیا سرازیر شد، منجر به انقلاب قیمت (سقوط سریع ارزش پول و ركود بلندمدت) گردید، ولی این نقره‌ها كمك كردند تا در ابتدا، قدرت فوق‌العاده‌ای در دست پادشاه، فلیپ دوم جمع گردد. فلیپ با ارث بردن نواحی هاسبورگ در اروپای غربی و سرزمین امریكا، مدافع خودخوانده ایمان كاتولیك رومی بود. او در مقابل جاه‌طلبی امپراطوری عثمانی در مدیترانه به مقابله برخاست. معنای این رویارویی تنها به معنای مقابله با ترکانی نبود که امپراطوری را تهدید می‌کردند، بلكه، به معنای در هم کوبیدن ملحدان مسلمان‌کیش نیز قلمداد می‌شد. فیلیپ در جبهه‌ای دیگر، سرگرم نبردهایی علیه هند و انگلستان شد كه آن نیز، هم برای حفظ امپراطوری، و هم متکی به انگیزهای دینی مقابله با پروتستان‌ها افروخته بود.
█ █ نهضت اصلاحگری

ادامه مطلب...

هفت درس از انتخابات میان‌دوره‌ای کنگره

فرستادن به ایمیل چاپ

اقتباس از استیو توباک


← صرفنظر از هر مطلب دیگری که بشود راجع به دو سال اخیر واشینگتن گفت، همه با این نکته موافقند که دو سال بسیار طوفانی در این شهر سپری شد.
← هر چند که تهدیدات اقتصادی عظیمی متوجه امریکا بود، ولی باراک اوباما نبرد کوبنده‌ و سهمگینی در قبال این تهدیدات به نمایش گذاشت، و البته تلاش‌های او در مقابل مقاومت‌های کنگره ”کافی نبود“، و به رغم تمام مساعی بلیغ خود، در مقابل تندبادها کمر خم کرد.
← اشتباه خواهد بود اگر کسی فکر کند که تنها پس از دو سال، و با گذر از مقاومت‌های خردکننده کنگره در مقابل ”تغییر“، امریکایی‌ها از انتخاب دو سال پیش خود پشیمان شدند.
← و اشتباه است اگر گمان کنید که انتخابات میان‌دوره‌ای کنگره رفراندومی علیه ”تغییر“ات اوباما و جناح دموکرات کنگره بود.
← به خاطر داشته باشید که جمهوری‌خواهان یک بار، و همین اخیراً، شکست سهمگینی را متحمل شده بودند، و این رأی منفی به دموکرات‌ها، چیزی بیش از بازگشت تاب یا پاندولی نیست که از هر دو سوی نوسان خود گریزان است و اگر رهایش کنی و دیگر هلش ندهی، میل دارد که هم از چپ و هم از راست تبری جوید، و ”در نزدیک‌ترین نقطه به زمین آرام گیرد“ و از شر هر دو خلاص شود (و وقتی این سطرها را می‌نویسم، میان این تحولات و رفت و آمد نیروهای سیاسی در سیاست ایرانی مشابهت‌هایی می‌بینم. حتما در ذهن شما هم مشابهت‌ها برجسته شده است).
← هنوز چیزی از واکنش شدید مردم، علیه سیاست‌های بوش نگذشته است، پس، نتیجه انتخابات میان‌دوره‌ای کنگره، نشانگر گریز رأی‌دهندگان امریکایی از هر دو سوی منازعه است، نه تقدیم توبه به پیشگاه جمهوریخواهان.
← به هر تقدیر، فاصله بسیاری میان اوبامای قبل از ریاست‌جمهوری، و پس از ریاست‌جمهوری هست. اوبامای قبل از ریاست‌جمهوری، با قول تغییر در شیوه رهبری واشینگتن، دل و عقل امریکاییان را ربود، اما اوبامای رئیس‌جمهور ”در تحقق وعده‌ها و نقشه‌هایش ناکام ماند“. از این ظهور و سقوط می‌توان درس‌هایی گرفت:

█ 1. اقبال، یک بار در خانه آدم را می‌زند
← مهم نیست که چقدر برجسته و توانمند باشید، مهم نیست که با چه عظمتی به اریکه قدرت تکیه زنید، مهم نیست که وقت توفیق و اقبال، انبوهی برای شما کف زده باشند.
← مهم این است که چشم خود را باز کنید و ببینید که جهان پر از کسانی است که بخت و اقبال و موفقیت، تنها یک بار در خانه آنان را زده است.
← البته باید یک واقعیت دیگر را هم ببینید؛ ببینید که همه کسانی که بخت از آنان برگشته است را به مثابه یک استثناء، به سخره می‌گیرند و چشم خود را باز نمی‌کنند که ببینند بخت از خودشان هم برخواهد گشت.
← و علت اینکه ”اقبال یک بار در خانه آدم را می‌زند“ ساده است: انسان تنبل و کاهل است و مانند اوبامای رئیس‌جمهور ”در تحقق وعده‌ها و نقشه‌هایش ناکام می‌ماند“ (و وقتی این سطرها را می‌نویسم، میان این تحولات و رفت و آمد نیروهای سیاسی در سیاست ایرانی مشابهت‌هایی می‌بینم. حتما در ذهن شما هم مشابهت‌ها برجسته شده است).

█ 2. مدیریت ”تغییر“، انصافاً بار دشواری است
← به وقت اعمال تغییر، باید حواستان به ظرفیت‌های تغییر هم باشد. اگر مانند اوباما تغییر را به گلوی امریکاییان زورچپان کنید، باید منتظر واکنش‌های تند و ناجور آنان هم باشید. سیاست اوباما برای اعمال تغییر، سیاست مؤثری نبود (و وقتی این سطرها را می‌نویسم، میان این تحولات و رفت و آمد نیروهای سیاسی در سیاست ایرانی مشابهت‌هایی می‌بینم. حتما در ذهن شما هم مشابهت‌ها برجسته شده است).

█ 3. فرق است میان کسی که واقعاً حرفی برای گفتن دارد، با کسی که فقط خوب حرف می‌زند
← به رغم آنچه بیشتر مردم فکر می‌کنند، اوباما حرف زیادی برای گفتن ندارد. بی‌گمان، وقت مبارزه، خیلی خوب و ماهر حرف می‌زد. ولی وقتی به قدرت رسید، از تریبون پایین آمد و ساکت ماند و مستمعین را در خماری و سرگردانی فرو برد (و وقتی این سطرها را می‌نویسم، میان این تحولات و رفت و آمد نیروهای سیاسی در سیاست ایرانی مشابهت‌هایی می‌بینم. حتما در ذهن شما هم مشابهت‌ها برجسته شده است).

█ 4. وقتی احساس کردید که به هدف خود رسیده‌اید، باید تلاش خود را دوچندان کنید
← خصوصاً باید فرق بگذارید میان شکست دادن حریف، و عقب راندن او. گاهی با عقب راندن حریف، توزانی در صحنه نبرد ایجاد می‌شود، ولی رهبر هوشمند به این راضی نمی‌شود و تلاش خود را تا رسیدن کامل به همه هدف‌ها ادامه می‌دهد.
← این جوانان ناپخته هستند که با چشیدن اندک پیروزی، دست از کار می‌کشند و به جشن و پایکوبی مشغول می‌شوند (و وقتی این سطرها را می‌نویسم، میان این تحولات و رفت و آمد نیروهای سیاسی در سیاست ایرانی مشابهت‌هایی می‌بینم. حتما در ذهن شما هم مشابهت‌ها برجسته شده است).

█ 5. اهداف خود را اولویت‌بندی و به نسبت اولویت، به آنان تمرکز کنید
← از نظر من، دولت اوباما دو سال دستپاچه را گذراند و نمی‌دانست که دقیقا دنبال چیست. هر کسی اینقدر برای کارهایش عجله کند، فرصتی برای مرور عملکرد خود نخواهد داشت. آتش دولت اوباوا زیادی تند بود و در این عجله و شتاب نفهمید که اولویت اول او باید کار و اشتغال و اقتصاد باشد. اولویت اول که چه عرض کنم، اولویت اول و دوم و سوم او حل معضلات اقتصادی بود (و وقتی این سطرها را می‌نویسم، میان این تحولات و رفت و آمد نیروهای سیاسی در سیاست ایرانی مشابهت‌هایی می‌بینم. حتما در ذهن شما هم مشابهت‌ها برجسته شده است).

█ 6. عملاً با این مردم، کسب و کار از ایدئولوژی مهم‌تر است
← راستش را بخواهید، در سراسر تاریخ، و نزد تمام مردم معمولی دنیا و تاریخ دنیا، اقتصاد از ایدئولوژی مهم‌تر بوده است.
← هیچ کس وقتی کار و خانه خود را از دست رفته می‌بیند، به فکر ایدئولوژی نیست
← مردم میل دارند که هم از چپ و هم از راست تبری جویند، و ”در نزدیک‌ترین نقطه به زمین آرام گیرند“ و از شر هر دو خلاص شوند (و وقتی این سطرها را می‌نویسم، میان این تحولات و رفت و آمد نیروهای سیاسی در سیاست ایرانی مشابهت‌هایی می‌بینم. حتما در ذهن شما هم مشابهت‌ها برجسته شده است).

█ 7. دور و اطراف رهبران و مدیران موفق را منظومه‌ای از نیروهای کارآمد فرامی‌گیرند
← راهبران، راه را روشن می‌کنند، ولی بار اصلی را در پیمودن مسیر روشن شده، تیم آنها به دوش می‌کشند (و وقتی این سطرها را می‌نویسم، میان این تحولات و رفت و آمد نیروهای سیاسی در سیاست ایرانی مشابهت‌هایی می‌بینم. حتما در ذهن شما هم مشابهت‌ها برجسته شده است).

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 13 آبان 1389 ساعت 15:45

تاریخ اروپا(بخش یازدهم)

فرستادن به ایمیل چاپ

Encادامه مطلب...arta


█ █ وحدت فرهنگی
نیرو‌های مادی و فكری آزاد شده در قرن دوازدهم، در خلال دویست سال آتی، به ایفای نقش ادامه دادند. اروپا، به وحدتی فرهنگی بدل شد. نهاد نمایشگر این وحدت فرهنگی، كلیسای مسیحی بود. این وحدت، در آشكارترین وجه، در مجموعه نبردهای موسوم به صلیبی1 بازتاب یافت كه به منظور بازپس‌گیری اراضی مقدس مسیحی خاورمیانه، از مسلمین درگرفت. جنگ‌های صلیبی، توسط سلسله مراتب كلیسایی اعلام، و توسط رهبران رهبانی حمایت می‌شد، چرا كه طریقت «زیارت نظامی»، جاده‌ای را نشان می‌داد كه به رستگاری فردی و جمعی منتهی می‌گردید. در عین حال، فکر نبرد مقدس، اشرافیت جنگجویان سنتی را در كنار دهقانان و طبقة جدید پیشه‌ور و كارگری كه در نواحی شهری جدید ظهور كرده بود، قرار داد، و یک سازمان رزم چند طبقه‌ای [و واحد] را تجهیز نمود.
      دیگر نمود وحدت فرهنگی مسیحی،  که اهمیتی کمتر از سازمان رزم نبردهای صلیبی نداشت، تضاد با جمعیت‌های غیرمسیحی درون و برون مرز‌های اروپا بود. اسلام، دشمن كافری كه از یهود، بسی دشمن‌تر بود، خصمی در سرزمین‌های مرزی اسپانیا و سیسیل بود (و با این خصومت، قرن‌ها تجارت كالا و افكار خاتمه یافت). همچنین، در این دوره، یعنی از سده دوازدهم تا قرن چهاردهم، مخاصماتی با یهودیان مستقر در اروپا كه گسترش یافته و كینه‌توزانه می‌نمودند، برخاست. قوانین تنبیهی برای محدود كردن اقامت یهودیان وضع شد. هتاكی عمومی به مایملك ایشان جریان یافت. شورش علیه جماعت یهودی پا گرفت، و بذر ایدئولوژی ضدسامیگری2 افشانده شد؛ یهود به عنوان امری موهوم، جانوری غول‌آسا، مشغول دسیسه‌های بین‌المللی، و مقصر در قتل اسطوره‌ای اطفال مسیحی، وارد فرهنگ عامیانة اذهان اروپایی شد. بالأخره، این دوره هم شاهد ظهور ارتداد از دین كه نمودی از جنبش ذهنی و اجتماعی آن روزگار بود گردید، و هم شامل مساعی سیاسی و نظامی برای فایق آمدن بر این ارتداد شد كه بویژه در جنگ‌های صلیبی در جنوب فرانسه علیه مرتدان البیژان3 بازتاب یافت.
      بدین ترتیب، وحدت فرهنگی اروپا خالی از تضاد نبود. مع‌الوصف، در یك وضعیت تعادل متزلزل، اروپا و اجزائش به بسط توسعه ادامه می‌دادند و بناچار در قرون آینده، شکاف‌ها فعال شدند. شهر‌ها از لحاظ پیشرفت و جمعیت به رشد خود ادامه دادند. در ایتالیا، انگلستان و كشور‌های پایین (بلژیك ، لوكزامبورگ، و هلند)، شهر‌ها برای دستیابی به خودمختاری سیاسی، ستیز خود را آغاز كردند. درگیری‌ها، خصوصاً در ایتالیا، یعنی جایی كه شهر‌ها در گیرودار تضاد میان امپراطور و دستگاه پاپی گرفتار آمده بودند، شدت گرفت. به لحاظ درونی نیز شهر‌ها دچار كشمكش میان طبقات و منافع متعدد گردید. یك فرجام این شرایط، تحکیم اندیشه‌های سیاسی و اجتماعی بود كه امروزه به آن اومانیسم مدنی4 اطلاق می‌كنند، چرا كه افراد می‌كوشیدند تا [در این وانفسا] جایگاه خویش را مشخص و تعیین كنند.

█ █ ظهور آگاهی ملی

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 27 مهر 1389 ساعت 12:08 ادامه مطلب...

چهار درس از معدن‌چیان شیلی

فرستادن به ایمیل چاپ

اقتباس از استیو توباک


داغ داغ: تاریخ انتشار پست: پنجشنبه، بیست و دو مهر هشتاد و نه/چهارده اکتبر دو هزار و ده

← میلیون‌ها و شاید میلیاردها نفر، چشم به صفحه تلویزیون‌های خود داشتند تا خروج اولین معدن‌چی شیلیایی از کپسول نجات، و ملاقات وی با همسر و فرزندانش را پس از 69 روز مدفون بودن مشاهده کنند.
← در گودالی به عمق بیش از 700 متر(حدود دو برابر برج میلاد)، زیر خروارها سنگ، با دمای بالای 32 درجه سانتیگراد، و به مدت بیش از 2 ماه محبوس شده بودند، در حالی که پس از انهدام معدن، در مدت 17 روز نخست  (وقتی پیدایشان کردند و عملیات کمک‌رسانی به آنها آغاز شد)، تنها با دو روز ذخیره غذا و آب، به حیات خود ادامه دادند.
← بلافاصله، پس از آنکه معدن‌چیان گرفتار شدند، ”لوییس اورزوا“ (سرکارگر معدن‌چیان، که رهبری آنها را زیر زمین عهده‌دار بود)، همه آنها را جمع کرد تا با فداکاری و گذشت، به جای آنکه هر یک، تمام آذوقه دو روزه خود را یکجا مصرف کنند، برای 17 روز بعد (وقتی که محل معدن‌چیان پیدا شد) برنامه جیره‌‌بندی سفت و سختی را در پیش بگیرند. ”لوییس اورزوا“ نظم و انضباطی را به زندگی همکاران خود مستولی کرد، شیفت‌های کاری منظمی را برقرار نمود، و نهایتاً، نقشه‌ای را که محل معدن‌چیان را نشان می‌داد، به دست نیروهای کمکی رساند. روحیه همکاران خود را تقویت کرد؛ آنها را تشویق نمود تا مقابل یک دوربین با خانواده خود حرف بزنند، و اینگونه، به آنها ”قوت قلب“ داد.
← معدن‌چیان کاری کردند، و به نحوی هوای هم را داشتند، و چیزی را به بهترین نحو به نمایش گذاردند که از نوع بشر، تنها در سخت‌ترین شرایط بروز می‌کند.
← از این سی و سه مرد فوق فوق فوق فوق فوق‌العاده، می‌توان چهار درس آموخت:
     
← 1. در هر”اقدام جمعی“، اگر هر کسی ساز خود را بزند، کار به مشکل می‌خورد. اگر هر کسی به خود اجازه می‌داد تا در مقابل ”لوئیس اورزوا“ حرف خود را بزند، معدن‌چیان هرگز نجات نمی‌یافتند.
← 2. رهبری، مدیریت و سازمان‌دهی، فقط در کسب و کار و سیاست معنا ندارد. این‌ها مفاهیم انسانی هستند. مفاهیمی که نشان می‌دهند که چگونه مردان و زنان، به تنهایی، یا در گروه‌ها و تیم‌ها، با مشکلات و سختی‌ها مواجه می‌شوند، و حتی به تنگناهای مادی اطراف خود فایق می‌آیند. ما در علم مدیریت تلاش می‌کنیم که این مفاهیم را در دنیای کسب و کار تکرار کنیم، اما اولا و ابتدا به ساکن، فنون مدیریت، فنون زندگی انسانی هستند.
← 3. انسان‌ها وقتی در بدترین شرایط ممکن قرار بگیرند، بالاترین ظرفیت و توان خود را بروز می‌دهند. در هر کار دیگر، سختی، ما را به بالاترین سطح توانمندی‌هایمان می‌رساند.
← 4. تمسک به عواطف و احساسات، و ”زیادی روشنفکر نبودن“، به بقا و دوام کمک می‌کند. در جریان عملیات نجات، زیاد اتفاق می‌افتاد که همه جور آدم، از رئیس جمهور شیلی گرفته تا کارگران درگیر در عملیات نجات، همدیگر را در آغوش بفشارند و گریه کنند. و این، تنها محدود به این مورد خاص نیست. من مدتی در امریکای جنوبی و خصوصاً در شیلی بوده‌ام، و دیده‌ام که مردم آنجا، با عواطف خود بسیار راحت و روادارند؛ مدام احساسات خود را بروز می‌دهند و چیزی را سانسور نمی‌کنند. به نظر من، این خلق و خوی، خیلی کمک کرد که معدن‌چیان زنده بمانند. احساسات و عواطف، خطوط راهنمای زندگی ما هستند. در درون یک فرهنگ خودسانسور و زیادی روشنفکر امریکایی، خصوصاً از آن جهت که به سانسور عواطف مربوط می‌شود، اساساً موفقیت، محدود به حدودی است، و از میزان مشخصی بالاتر نمی‌رود.

آخرین بروز رسانی در جمعه, 23 مهر 1389 ساعت 18:36

یه جای کار ایراد داره!

فرستادن به ایمیل چاپ

حسین سوختانلو


مشهد چیزهای دیدنی و نادیدنی زیادی داره که برای فهم و هضمشون گاهی آدم وادار میشه افاق و انفس را بگرده تا از فلسفشون سر در بیاره. القصه!
         اوایل حمله نظامی امریکا به عراق بود. تلویزیون نشون می‌داد، یک مادر بچه مجروحش را بقل کرده و تو راه رو بیمارستان می‌دود و یا علی میگه. صحنه ای بود. خیلی اون روزها آشفته بودم. با یکی از روحانیون سرشناس مشهد قرار گذاشتم ببینیم چه کار میشه کرد. گفت برای نماز صبح بیا حرم. قبل از اذان صبح راه افتادم. حدودای ساعت 3 بود. هوا هم کمی سرد. خیابون‌ها کاملا خلوت. اولین پیچ را که گذشتم، اولین منظره ای که دیدم این بود که یکی اون ور خیابون داره با صندوق صدقات ور میره. یک میله را داشت با ناشی گری می‌کرد تو شکاف صندوق تا اون را بازکنه. مونده بودم چه کار کنم. جلو رفتن خطرناک بود، نمی تونستم بی‌تفاوت باشم. دل زدم به دریا و رفتم جلو.
         وقتی بهش رسیدم اون بنده خدا بیشتر از من ترسیده بود. گفتم: چه کار می‌کنی؟ گفت دارم صدقه بر می‌دارم. گفتم این دزدیه. گفت من سید هستم. کارت گواهی نامش را نشون داد. گفتم: صدقه برای سید حرومه. گفت گیر کردم. یک ماشین اجاره کردم برای مسافر کشی، خوابم برد، نزدیک چهارراه میدان بار افتاده توی جوب. دیگه پول ندارم. حرفش را باور نکردم، ولی یه پولی بهش دادم و گفتم دزدی نکن. گفت کجا میری؟ گفتم حرم. گفت منم میام. اولش ازش می‌ترسیدم که دنبالم بیاد، ولی اومد با هم راهی شدیم. خیلی خسته بود. موقع راه رفتن خوابش می‌برد. چشماش بسته میشد و مسیرش کج و راست. شبیه معتادها. البته به نظر نمی اومد معتاد باشه. یک تاکسی گیرم اومد و اون هم سوار شد. نزدیک چهارراه میدان بار که رسیدیم. ماشینی که تو جوب افتاده بود را نشون داد و پیاده شد و رفت.
         میدان شهدا پیاده شدم، رفتم سمت حرم. داشتم به اوضاع اون بنده خدا فکر می‌کردم که نزدیک در یکی از مهمانخانه ها دیدم یک پسر نشسته، جلوش یک جعبه خالی شیرینی داره گدایی می‌کنه! ساعت 3:30 صبح! تقریبا تمام مردم شهر خواب بودن اون موقع. ولی این پسر که 12/13 سال بیشتر نداشت نزدیک حرم، نصف شب، بساط گدایی پهن کرده بود. سرش را گذاشته بود رو زانو و خوابیده بود. چند تا اسکناس 100 و 200 هم تو کارتون بود. دیگه واقعا حالم خراب شده بود.
         کمی جلوتر سرم را بالا آوردم. حرم را دیدم. در آن شب تیره، کفر آمیز و هیولایی، درخشش طلایی آن گنبدی که به نشان آسمان باید انسان دیندار را به خود بخواند مرا از خود میراند. میراند به سوی همان تیرگی‌های عرفی شهر. تحمل اون درخشش را نداشتم و دیگر نیرویی برای ادامه مسیر. برای وارد شدن به این وادی مقدس توی اون لحظه چه چیز را باید از خود خلع میکردم. کفشم. جسمم و یا روحم؟ به کدام سو باید گام بر می‌داشتم. به سمت حرم؟ آن مکان قدسی. مکان مقدسی که از جنس بقیه مکان ها نیست. اصلا اونجا کجاست؟ چه نسبتی بین من و اون سرزمین هست؟ چرا باید به اونجا می‌رفتم؟
         الیاده درباره مکان مقدس می‌گوید:
        
         ”در مکان متجانس و نامتناهی، که در آن، هیچ نقطه مرجعی میسر نیست، و از این روی، هیچ سرگردانی‌ای نمی تواند بنیاد شود، تجلی قدسی نقطه‌ای، مرکز ثابت مطلقی را آشکار می‌گرداند. مکانی که محوری مرکزی را برای تمام سرگردانی‌های آینده آشکار می‌سازد. ... بدون کشف مکان مقدس، هیچ چیزی نمی تواند آغاز شود، هیچ چیز نمی تواند انجام گیرد. به این علت است که انسان دیندار، همیشه در جست  و جوی تثبیت مسکن خود در مرکز جهان بوده است. اگر باید در جهان زندگی کرد، باید بنیاد گذاشته شود – و هیچ جهانی نمی تواند در هیولای تجانس و نسبیت مکان کفرآمیز به وجود آید. کشف یا طرح نقطه‌ای ثابت – مرکز-  معادل با آفرینش جهان است.... این قدر می‌توان گفت که انسان دیندار، فقط می‌تواند در یک جهان مقدس زندگی کند، زیرا فقط در چنین جهانی است که وی در هستی سهیم می‌شود که دارای وجود واقعی است. این نیاز دینی عطش وجود شناسانه غیر قابل فرونشاندنی را بیان می‌کند. انسان دیندار بودن، تشنه بودن است. وحشت وی از هیولایی که جهان مسکون را احاطه می‌کند، مطابق وحشت او از نیستی است. برای انسان دیندار، هر گونه تصمیم وجودی به استقرار در مکانی، در حقیقت، گویای تصمیم دینی اوست با پذیرفتن  مسؤولیت آفرینش  جهانی که در استقرار و اسکان پیش می‌آید؛ وی نه تنها هیولا را کیهانی می‌کند، بلکه کیهان کوچک خود را نیز با همانند ساختن آن با جهان خدایانش، تقدیس می‌کند. غم غربت ژرف انسان دیندار ساکن شدن در جهانی خدایی است و بنا بر این آرزوی او این است که خانه اش خدایی باشد“.
        
          چشمان اشک آلودم تحمل تلألو این نور را در آن تاریکی نداشت. من انسان هایی را دیده بودم که برای بودن، لابلای تاریکی این شهر دست و پا می‌زدند. جایگاه من دیندار، برای ”بودن“ کجاست؟ میان آن آینه و طلا کاری‌های گران قیمت ولی قدسی یا در همان کوچه پس کوچه‌های تنگ و تاریک و عرفی. ولی این مکان قدسی و این نقطه سرگردانی، مزار امامی بود که مقتدای من است در راهی که می‌روم. همچنان می‌توان طنین ندای آسمانی آن امام را از لابلای آن سنگ‌ها، آن آیینه‌ها و آن جواهرات شنید.  آغاز همه مسیرها آنجا بود و رهبر و جلودار و مقتدا آنجا. او را می‌شناختم و با فرهنگ ایشان آشنا بودم. می‌دانستم که به چنین اموری راضی نیست. می‌دانستم که او نمی‌پسندد که حصارهایی چنان قطور مرزی باشد بین او و دیگرانی که در آن سوی این دیوارها هستند. گرسنگانی در این سو و کنزهایی انباشته برای تقدیس در سویی دیگر. مکتب او مکتب کرامت و حرمت انسانی است. حرم او فقط سنگ نشانیست که مقصد گم نشود. اما این همه فاصله از کجا ناشی شده؟ چه کسی این کنز بی‌کران را این گونه بی‌محابا و بی‌ترس از آه این محرومان در آن نقطه مقدس انباشته است؟ این نوع مدیریت، ریشه در کدام فرهنگ و تفکر دارد؟  می‌دانستم در فرهنگ رضوى مدیر کم خرد، محروم از تشخیص درست و تخصص لازم مذمت گردیده است:
         البرائة ممّن نفى الاخیار...و آوى الطّرداء للعناء...واستعمل السّفهاء؛ نفرت و بى زارى از افرادى که نیکان را تبعیدى (و منزوى) کردند و آنان را که رسول اکرم(ص) رانده و لعنت کرده بود در کانون اسلامى پناه دادند(و جذب کردند) و کم خردان و محرومان از تشخیص صحیح را به کار گماردند، جزء اسلام خالص است. این سخن گزیده‌اى از نامه‌ایست که حضرت امام رضا(ع) به درخواست مأمون نگاشته و در آن، کلیات اصول و فروع دین را بیان کرده اند.
         در این روایت، حضرت امام رضا(ع) نابسامانى هاى اجتماعى و مشکلات نظام اجرایى و ادارى را به عللى نسبت مى دهد که یکى از آن ها روى کارآمدن جاهلان، ساده اندیشان و غیر متخصّصان است. قرآن هشدار مى دهد: ولا تؤتوا السّفهاء اموالکم الّتى جعل اللّه لکم قیاماً؛(65) اموال(توانایى هاى مالى) را که خداوند مایه قوام کار(و سامان‌یابى زندگى شما) قرار داده است در اختیار کم خردان و نادانان قرار مدهید. امیرمؤمنان(ع) نیز سوء تدبیر و کم کفایتى را کلید فقر تلقى کرده اند و حتى عامل هلاکت و نابودى جامعه اى را تدبیر بد دانسته اند.

چهار دلیل برای اینکه قبول کنید تا رؤیاهای خود را فراموش، و به اهداف جدید فکر کنید

فرستادن به ایمیل چاپ

اقتباس از جسیکا استیلمن


داغ داغ: تاریخ نگارش پست: هفت اکتبر دو هزار و ده، مطابق با پنجشنبه، پانزده مهر هشتاد و نه.

█ 1. روش‌ها تغییر می‌کنند.
بسیاری از کسانی که شیوه دستیابی به رؤیاهای خود را برای من تعریف کرده‌اند، گفته‌اند که خیلی چیزها را پیش‌بینی نمی‌نمودند. آنها مسیرها و شیوه‌های نامرسومی را برای دستیابی به اهداف خود در پیش گرفتند، و دنیاهای جدیدی را برای رسیدن به منظور خود کشف کردند. حتی برای مدتی فکر می‌کردند که به بیراهه می‌روند؛ و سپس، ناگهان، توانستند مسیر خود را به سمت درست و ثمربخش اصلاح کنند.

█ 2. اهداف و مقاصد دگرگون می‌شوند.
افراد بسیاری را می‌شناسم که به من گفته‌اند، یک روز از خواب بیدار شدند و فهمیدند که آرمان خود را در مشت دارند، ولی هیچ چیز، شبیه آنچه در ذهن خود ساخته و پرداخته بودند نیست. فهمیدند که سبک و نسقی که برای رسیدن به اهداف خود برگزیده بودند، به نتایج دیگری منتهی شده و به بیراهه رفته است.

█ 3. دنیا تغییر می‌کند.
ده سال قبل، فکر شغل فعلی‌ام را هم نمی‌کردم. دنیا مدام تغییر می‌کند و شغل‌‌های جدید سر بر می‌آورند. در آینده، تکنولوژی‌ای که فکرش را هم نمی‌توانیم بکنیم، در وسط بورس روزگار قرار می‌گیرد، و جامعه را به سمت و سویی که اصلاً نمی‌توانیم پیش‌بینی کنیم، گسیل می‌کند. راه‌ها و روش‌ها توسعه می‌یابند، و اهداف و مقاصد ممکن برای ما، هر روز تنوع می‌یابند. پنج سال دیگر دنیا چه شکلی خواهد بود؟ کسب و کار ما چه تأثیری از آن خواهد پذیرفت؟ این تغییرات چه تأثیری بر اهداف ما خواهد داشت؟ کسی چه می‌داند.... پس یاد بگیرید که در عین حفظ اصول خود، منعطف باشید.

█ 4. شما تغییر می‌کنید.
آنچه ابتدا یک هدف رؤیایی به نظر می‌رسد، شاید در آینده چندان ارضاء کننده نباشد. اجازه دهید رؤیاهای شما تغییر کنند، و اگر در تعقیب آن مقاصد شکست خوردید، احساس گناه نکنید و عین خیالتان نباشد. گاهی باید شجاعت داشته باشید که آرزوهای پیشین خود را دور بیندازید تا آرزوهای جدید مجال ظهور بیابند. این کار، ”بریدن“ نیست، ”رشد کردن“ است.

آخرین بروز رسانی در جمعه, 16 مهر 1389 ساعت 13:46

تاریخ اروپا(بخش دهم)

فرستادن به ایمیل چاپ

Encarادامه مطلب...ta


█ █ سير امور سياسي در پایان قرون وسطی
درهمين اوان، افراد خود را اعضاي گروه‌ها و اجتماعاتی با منافع بزرگ‌تر و انتزاعي‌تر از خانواده‌ها و همسايگان می‌دیدند. حوادث سياسي اين دروه عميقاً با اين تشخص‌هاي جديد مرتبط بود.
      يكي از حوادث اصلي، ظهور شتابان قدرت نورمن‌ها بود. با زوال وايكينگ‌هايي كه در شمال فرانسه، در خلال سده‌هاي نهم و دهم ساكن گشته و قبضه‌گران فئودال پادشاهي فرانسه شده بودند، نورمن‌ها در صحنة تاريخ اروپا ظاهر شدند (سال 1066). اين واقعه وقتی روي داد كه آنان در زمان حکمرانی دوك ويليام نورماندي1 بر انگلستان مستولي شدند. ويليام فتوحات خويش را با يك برنامة تصفية نژادی وسيع حفظ كرد. نورمن‌هاي فرانسوي‌زبان، طبقة حكمران انگلستان شدند، و ارتباط آنان با ويليام، بواسطه تيول اراضي و قرارداد‌هاي فئودالي برقرار می‌گردید. اين فئودال‌سازي سياسي منظم و باج‌گيري از ساير نورمن‌ها، انگلستان را در جريان اصلي توسعة سياسي و اجتماعي اروپا قرار داد. اكنون، دوك نورماندي كه فئودالي وابسته به پادشاه فرانسه بود، جایگاه پادشاهی انگلستان را در اختیار داشت. بنابراين، از حيث رتبه و قدرت برتري، با پادشاه فرانسه برابري مي‌كرد. اين، بر پيچيدگي عرصة اروپا افزود. اكنون تضاد سياسي و به موازات آن، انديشة دولت، به عنوان نهادي مستقل اجتناب‌ناپذير می‌نمود.
      در سرزمين‌هاي ژرمن و ايتاليايي امپراطوري مقدس روم، فعاليت‌هاي نوين سازمان پاپي به عنوان يك مجموعه حكومتي واقعي، بر سر موضوعاتي كه عموماً به مجادلات بر سر حق اعطای نشان2 معروف شده، با قدرت امپراطور در تصادم افتاد. در دوره‌هاي نخستين امپراطوري، هيچ تمايز قاطعي، نه در نظر و نه در عمل، ميان قلمرو كليسايي و سياسي وجود نداشت. امپراطور از زمان وصلت تاريخي كارولينژی‌ها با پاپ، ديگر چهره‌ای صرفاً دنيوي نگريسته نمي‌شد. همينطور اسقف‌ها، همان سلاطين كليسا‌ها، به نوبة خود، قدرت‌هايي دنيوي شدند و مستشاران و فئودال‌ها، سلطنت و امپراطوري را قبضه كردند. پس، ضرورت ایفای نقش قدرت دنيوي در انتخاب اسقف‌ها، مسجل شد. امپراطوری خواستار ایفای نقشی فعال در اعطای نشان اسقف‌ها بود. اما پاپ گريگوري هفتم 3، انتخاب و انتصاب مأموران كليسا را حق كليسا دانست، و اینچنین، نبرد به نفع کلیسا مغلوبه شد.
      مهمترين حاصل مجادلات بر سر حق اعطای نشان، آن بود كه تمام روابط ميان كليسا و دولت زیر سؤال رفت. در الهيات، حقوق، و نظرية سياسي، دولت به مثابة پيكر‌ه‌اي دنيوي، نقادانه مورد بررسي قرار گرفت، چنان كه كليسا نه تنها به عنوان مجموعه‌اي از رهبران مسيحي، بلكه همچنين به مثابة يك آريستوكراسي اداري اسقف‌ها در خدمت پاپ تلقي شد. از اواخر قرن دوازدهم، حكومت سلطنتي كليسا، تنها قدرت سياسي بزرگ در مقیاس اروپا بود كه در كنار دولت‌هاي سكولار متعدد [ملی] ظاهر گرديد.

█ █ وحدت فرهنگي

ادامه مطلب...

من و روشنفکر و آستان رضوی

فرستادن به ایمیل چاپ

حامد دادامه مطلب...هخدا


← امسال، ماه مبارک، خودم که رفتم هیچ، جماعتی را هم برانگیختم که بروند، و نیم، یا ثلثی از ماه مبارک را آنجا باشند.
← عوامی کردیم و دست روشنفکر را هم گرفتیم و بردیم حرم قدس امام رضا علیه السلام تا به برکت امام رضا روزه بگیرد، و هم، ده/پانزده روزی را در حریم حرم امام باشد، شاید این مردم جوراجور را بشناسد و کمتر در مورد انتخابات آنها، حدس و گمان‌های مغایر نتایج ببافد، و شمال و غرب تهران را همه دنیا تصور نکند.
← واقعاً مردم مشهد می‌توانند جامعه‌شناس‌ترین مردم ایران شوند. شاید هم هستند!
← بگذریم؛
← از در حرم که وارد می‌شوم، معنای آن جمله خداوند را بهتر می‌فهمم که خطاب به پیامبر خود فرمود: ”اگر آنچه بر روى زمين است، همه را خرج مى‏كردى، نمى‏توانستى ميان دلهايشان الفت بیفکنی، ولى خدا بود كه ميان آنان الفت انداخت، چرا كه او تواناى حكيم است‏“ (انفال/63). مردم از در حرم که وارد می‌شوند، برای هم می‌میرند. حیرت‌آور است. تا دم حرم اینطور نیست. اما وقتی وارد می‌شوی، همه چیز فرق می‌کند. امام رضا علیه السلام را دوست دارند، و همدیگر را هم برای امام رضا دوست دارند. و اگر امام، تمام ثروت کلان خود را هم هزینه می‌کرد، نمی‌شد دل مردم را اینطور متوجه خود کند. خدا خواست، پس شد.
← صحن و حرم و مدیریت و ساز و برگ، اصلاً شبیه بارگاه ثروتمندترین مرد ایران و از جمله ثروتمندترین مردم جهان نیست؛ از بس بد اداره می‌شود؛ اما بد اداره شدن، این فایده را دارد که روشنفکر می‌فهمد که امام رضا علیه السلام را به خاطر پولش دوست ندارند. روشنفکر می‌داند که امام رضا، ثروتمندترین مرد ایران، و از جمله ثروتمندترین مردم جهان است. ولی حتی او هم می‌فهمد که مردم به خاطر این پول، امام را دوست ندارند.
← از همان اول، و با همان دید روشنفکریش که حواسش به همه جا هست، الا آنجا که باید باشد، می‌فهمد که بوی اسانس نامرغوب متصاعد در حرم، یا سنگ‌فرش‌های شلخته صحن جمهوری اسلامی، یا لباس ناتمیز فراشان حرم، خوشایند زائران نیست؛ همان پالتوهای زمستانی که تابستان هم می‌پوشند، و کثیف و برق‌افتاده است. با پول امام رضا علیه السلام می‌شود هر روز این پالتوها را شست و اتو کرد و تن فراشان کرد، بدون آنکه یقه‌اش، ناجور برق بیفتد؛ اصلاً می‌شود پول داد تا یک کسی پیدا شود و برای این بندگان خدا، لباس تابستانی طراحی کند که هم حال و هوای مأنوس قدیمی را داشته باشد، و هم، این بندگان خدا را در تابستان گرم و زبان روزه و زیر آفتاب صحن جامع رضوی نپزد.
← از باب‌الجواد که آمدیم بیرون، ”روشنفکر“، ”کارگزار“یش گل کرد؛ با ولع، دید که چطور گوش زائران را می‌برند. ده / دوازده غرفه ساخته‌اند که سه دهنه آن، سمت راست، و دو دهنه سمت چپ فعال‌اند، و بقیه خالی است. اصل کار، دو دهنه سمت راستی است که دو فروشگاه شبانه‌روزی، به مساحت سوپری سر کوچه، اما با فروشی چند برابر یکی از شعب فروشگاه‌های زنجیره‌ای شهروند و رفاه در تهران.
← خلایق به طمع ”نام“ ”رضوی“، به این فروشگاه‌ها هجوم می‌برند، و همین، برای آنکه رگ گوش خود را به ”عسس“ بسپارند کافی است.
← روشنفکر، ماشین حسابش را درمی‌آورد و چرتکه می‌اندازد که با این حجم فروش، و با این هزینه سرانه پایین برای سرویس و نگهداری و نیروی انسانی و...، به عبارتی می‌شود، پنج تا پانزده درصد تخفیف. به این نتیجه می‌رسد که قیمت منصفانه فروش در این فروشگاه‌ها پنج تا پانزده درصد زیر قیمت مندرج روی کالاها، و به عبارتی، پنج تا ده درصد، بالاتر از قیمت عمده‌فروشی کالاهاست.
← علاقمند می‌شود بفهمد که وقتی از قیمت منصفانه خبری نیست، عایدی عظیم و میلیاردی این دو فروشگاه که در تمام بیست و چهار ساعت، بیش از ظرفیت معقول، مشغول فعالیت و فروش‌اند، به کجا می‌رود؟ و آیا روشنفکر هم این شانس را دارد که یکی از آن غرفه‌ها را از آستان رضوی اجاره کند و بار خود و هفت پشت خود را ببندد؟
← جواب سؤال، زیر زمین است! چی؟! زیر زمین؟!
← هم روبرو، و هم کنار دو فروشگاه، دو در هست که با پله برقی دو طبقه می‌رود زیر زمین.
← کلهم مساحت زیر باب الجواد تا وسط صحن جامع رضوی، فضای عظیمی را زیر نمایشگاهی پرهزینه و دائمی برده‌اند که قرار است به مردم بگوید آستان رضوی، علاوه بر مدیریت ناکارآمد حرم قدس امام رضا علیه السلام، چه می‌کند. یک بخش نمایش برنامه و توسعه و بودجه و درآمد هم دارد (چهار غرفه) که روشنفکر، عوامانه امیدوار است در گزارش‌های عملکرد بودجه آستان رضوی، یا با راهنمایی متصدی غرفه، بفهمد که درآمد آستان رضوی، از این نوع فروشگاه‌های زرخیز چقدر است.
← متصدی غرفه، که می‌گوید کارشناس ارشد معدن است، دقیقاً هیچ چیز از برنامه و توسعه و بودجه و درآمد و اداره آستان رضوی نمی‌دانست، یا اگر می‌دانست، سه ساعتی دندان روی جگر گذاشت و به ما نگفت؛ اما همان اطراف باب الجواد، یک پلیس وظیفه‌شناس دیدیم که می‌گفت این دو فروشگاه، سالانه ”فقط“ پنجاه میلیون تومان اجاره می‌پردازند! (قید ”فقط“ از من است. خود پلیس فکر می‌کرد که پنجاه میلیون تومان خیلی پول است). این، یعنی سالی اقلاً پنج/شش میلیارد سود خالص.
← باز هم علاقه ”روشنفکر“ به ”کارگزار“ شدن بیشتر شد. گوش و چشمش جنبید.
← چشمتان روز بد نبیند. نمایشگاه را پر از چیزهایی دیدیم که می‌شد با آوردن آنها، از خزانه آستان رضوی پول درآورد؛ مبلمان‌های گران قیمت و بسیار بسیار بسیار بسیار متعدد که کسی نبود روی آنها بنشیند، ال. سی. دی.ها و رایانه‌های روشنی که کسی نبود درون صفحه خالی گوگل آنها سرچی را بنگارد تا اقلاً از پهنای باند بهره‌ای برده شود، نورپردازی‌های اغراق شده، اقلام نمایشگاهی شبیه‌سازی شده که قیمت بدل آنها تنها کمی از قیمت اصل کمتر بود، نمونه امکانات بیمارستانی با مانکن مردی که در درمانگاه آستان رضوی، جان داده بود و ملافه‌ای با رنگ ملیح گل‌بهی، برای تسکین بازماندگان روی پیکر و صورتش کشیده بودند (راستی رفتیم و خود درمونگاه رو هم دیدیم؛ آذر 1388 توسط ”آتشفشان“ افتتاح شده بود. به دکتره گفتیم ریه روشنفکر داره از زور سرفه درمی‌آد و اون ”فقط“ گفت: گرمی‌تون کرده و خربزه مشهد بهتون نساخته و برید سردی بخورید! همین و همین و همین! بین خودمون باشه. برگشتیم تهران و رفتیم دکتر و فهمیدیم ریه روشنفکر مفلوک چرک کرده. همین و همین و همین!).
← القصه!
← مثل خیلی از نمایشگاه‌های دیگر، محل ریخت و پاش بود، ولی آنچه شبیه نمایشگاه‌های دیگر نبود، بازدیدکننده‌ای بود که ”نبود“ و از آن بدتر، اگر بازدیدکنندگانی چون من و روشنفکر بودیم، کسی نبود که ما را تحویل بگیرد. صد و پنج غرفه‌ی حدوداً دوازده متری همراه با مخلفات داشت و در تمام این مساحت چند هکتاری، تنها دو نفر بودند که در غرفه حیوانات و اصلاح نژاد با یکدیگر مشغول  گپ و گفت بودند، و یک مهندس معدن که در غرفه توسعه و برنامه‌ریزی مشغول ور رفتن با گوگل بود و سه غرفه همجوار را هم می‌پایید. حتی غرفه فروش هم خالی بود!
← روشنفکر هم، به جای غرفه اصلاح نژاد، درست رفت همان جا که نباید می‌رفت. همان جا که مهندس معدن مشغول ور رفتن با گوگل بود، و می‌گفت کارشناس بخش توسعه و برنامه‌ریزی و بودجه و مدیریت است. آن روبرو، در دو جاکتابی، دو طرف یک مبلمان شیک، مجموعه‌ای از جلد‌های گالینگور ”سبز“ با خطوط طلایی گذاشته بودند. شبیه همان بود که روشنفکر می‌خواست، ولی نباید می‌خواست.
← دو جاکتابی با درهای شیشه‌ای که درون آنها، بودجه سال 1386 (آخرین بودجه موجود)، عملکرد موقوفات در سال 1384 (آخرین عملکرد موجود)، سالنامه‌های آماری آستان رضوی (که ما و کارشناس ارشد معدن نمی‌دانستیم چه جور سالنامه آماری است و مندرجات آن چیست) و جزوه‌هایی که ظاهراً برای آموزش کارکنان آستان رضوی ساخته بودند؛ می‌گویم ”ظاهراً“، چون مهندس معدن می‌گفت که نمی‌داند چیست. می‌گفت شاید اشکال تایپی دارد که تیتر آن برای هر سه ما بی‌معنا بود: metify BMI. کارشناس معدن می‌گفت که metify (با حروف کوچک) را که نمی‌داند، اما BMI باید همان MBA (Master of Business Administration: مدیریت اجرایی کسب و کار) باشد.
← خلاصه؛ جزوات و کتاب‌ها و یک کارشناس معدن در چهار غرفه گذاشته بودند که به هیچ دردی نمی‌خورد، الا کمک به حفر نقب و تونلی، به سوی معدن و خزانه آستان رضوی!
← بودجه 89 و 88 و 87، و عملکرد موقوفات در سال‌های 85 و 86 و 87 و 88 نبود. خب؛ بودجه 1386 و عملکرد موقوفات سال 1384 هم غنیمت بود. روشنفکر رفت سراغ کمد. تق. در قفل است. جیغ مهندس معدن درآمد: ”آنها محرمانه‌اند“. به ما گفته‌اند که هر فسیلی که به گزارش عتیقه بودجه سال 1386 و گزارش عتیقه‌تر عملکرد موقوفات در سال 1384 علاقمند شد، ”بیاوریدش پیش ما“!
← ”کفر“ روشنفکر درآمد، و دوباره کارش به ”کفر“گویی کشید. کمی هم ترسید. راستش را بخواهید ”کفر“ من هم درآمد و کمی هم ترسیدم. خصوصاً وقتی اتفاقی از دهن کارشناس معدن پرید که قبل از رفتن پیش ”آنها“، باید یک سری برویم ”حراست“ و برای کفرگویی‌های روشنفکر حساب پس دهیم. ولی شما نترسید؛ چون یه جورایی مهندس معدن رو پیچوندیم و از گیر عطا و لقای مدیران آستان رضوی (البته با چاشنی ”حراست“)، در رفتیم.
← از خودم و از آنها می‌پرسم که آستان رضوی در این نمایشگاه ”پر“ ریخت و پاش، ”پز“ چی را می‌دهد؟ پز سوء مدیریت فاحش حرم قدس امام رضا علیه السلام را؟ گرانفروشی به زائر امام رضا را؟ بروز بودن بودجه و گزارش عملکرد موقوفات قدس عشاق امام را؟ ریخت و پاش بیهوده در یک نمایشگاه چند هکتاری را؟ یا درمانگاه خود را که چه در نمایش، چه در عمل، و چه در ”افتتاح“، ”افتضاح“ بود؟
← روشنفکر، سؤال داره. من هم سؤال دارم. زائر مخلص آقا هم سؤال داره؛
← بودجه آستان رضوی چقدر است؟ عایدی موقوفات چقدر است؟ کل سرمایه آستان رضوی چقدر است؟ چقدر بیشتر از ربع اقتصاد کشور در اختیار آقایان است؟ از این سرمایه عظیم عظیم چقدر درآمد تولید می‌شود؟ نسبت درصد درآمد ”ناخالص“ تولید شده به سرمایۀ ”خالص“ چقدر است؟ این نسبت، در مقایسه با یک بنگاه اقتصادی متوسط کشور، چند صد برابر کمتر است؟ امتیاز تصاحب و بهره‌برداری از موقوفات و سایر سرمایه‌های آستان رضوی چگونه واگذار می‌شود؟ چرا بودجه آستان رضوی و عملکرد بودجه محرمانه است؟ چرا آخرین عملکرد موقوفاتی که دستگاه اداری آستان رضوی می‌تواند نمایش دهد (البته تنها جلد گالینگور آن را)، متعلق به پنج سال پیش است؟ و چرا همین هم محرمانه است و کسی نباید بفهمد آقایان آنجا چه می‌کنند و اگر خواستند بفهمند، باید به ”حراست“ جواب پس بدهند؟
← راستی یه چیز دیگه هم فهمیدیم. ”فهمیدیم که چرا احمدی‌نژاد پیر شده، و چرا با اینکه پیر شده، به جایی نمی‌رسه!“

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 28 شهریور 1389 ساعت 15:26

اصول حل خلاقانه مسأله

فرستادن به ایمیل چاپ

با اقتباس از جفری بامگارتن در jpb.com


█ 1. مسأله را دقیقاً مشخص و تعریف کنید:
• مسأله را خرد کنید، و دقیقاً معلوم نمایید که مشکل چه هست و چه نیست. برای این منظور، پاسخ پنج سؤال را معلوم کنید!:
     1. با حل این مسأله، به چه هدفی خواهیم رسید؟
     2. دیگه چی؟
     3. دیگه چی؟
     4. دیگه چی؟
     5. دیگه چی؟
• از بین همه اهداف متعددی که در پاسخ به سؤالات مکرر فوق به دست می‌آید، بسته به میزان امکانات، اعم از بودجه، زمان، نیروی انسانی و...، چند هدف عمده‌تر را انتخاب کنید، و نام آن را ”فاز اول“ حل مسأله بگذارید.

█ 2. در مورد اهداف تعیین‌شده تحقیق کنید.
• بسته به موضوع تحقیق و نیز امکانات، اعم از زمان و بودجه، به نوع و حجم متفاوتی از تحقیقات نیاز است.
• در هر حال، و در هر شرایطی، همیشه بدانید که راهی برای تحقیق متناسب با امکانات شما هست.

█ 3. دست به تولید انبوه ایده بزنید؛
• ریلکس باشید، و همه چیز را برای مدتی آرامش آماده کنید؛
• سعی کنید که حداقل پنجاه ایده خلق و ثبت کنید؛
• می‌توانید این کار را به تنهایی، یا به همراه دوستان، خانواده، گروه‌های برگزیده از متخصصان امر، حرفه‌ای‌ها و مجربان آن حیطه و... انجام دهید. همه چیز بستگی به امکانات شما دارد.
• شما می‌توانید ایده‌ها را زیر هم یادداشت کنید، یا آنها را در درون یک نمودار مسیر یا نقشه ذهنی(mind map) قرار دهید. علاوه بر نرم‌افزارهای تخصصی برای رسم چنین نمودارهایی، تمپلیت‌های از پیش آماده‌ای هست که می‌توانید از آنها کمک بگیرید.
• آنچه مهم است، این است که این قواعد را باید بدقت رعایت کنید:
     1. هر ایده‌ای را ”بدون استثناء بنویسید“.
     2. اگر جریان تولید ایده‌ها گروهی است(بیش از یک نفر)، نقد یکدیگر ممنوع است. فقط هم را به تولید ایده تشویق کنید.
     3. ”زمان‌بندی سفت و سخت ممنوع“.
     4. هیچ‌گاه متوقف نشوید، تا به هدف تهیه پنجاه ایده دست پیدا کنید. اگر گروهی عمل می‌کنید، به هر فرد پانزده تا بیست دقیقه وقت دهید تا ایده‌های خود را بنویسد. سپس، فهرست‌ها را با هم مقایسه، و یک فهرست واحد بسازید. بعد، از هر کس بپرسید که آیا متأثر از طرح ایده دیگران، ایده جدیدی دارد یا خیر. ولی ”نقد ممنوع“.
• اگر هنوز فهرست هدف شما پر نشده است، یک کتاب مرجع یا فرهنگ لغت را ورق بزنید. مجموع کلمات و مفاهیم، می‌تواند ایده‌های تازه‌ای به ذهن شما متبادر کند. همینطور، جستجو در اینترنت هم راه خوبی برای دستیابی به انبوهی از ایده‌ها در رابطه با کلیدواژه‌های مرتبط با مسأله شماست.
• لازم نیست که فرایند تولید ایده در دفتر کار شما، یا یک مکان استاندارد دیگر صورت گیرد. یک گوشه پارک یا در یک پیاده‌روی شلوغ هم می‌تواند برای این منظور به کار رود، هر چند که مکان آرام‌تر و راحت‌تر مرجه است.
• یک نکته آخر؛ اگر عجله ندارید:
     1. صبر کنید و روز بعد، بیست و پنج ایده دیگر درست کنید.
     2. ایده‌آل این است که این کار را صبح انجام دهید؛
     3. تجربه نشان داده است که ذهن ما به هنگام خواب، در عمق ناخودآگاه روی مسائل کار می‌کند که حاصل آن، قابل توجه خواهد بود. این ایده‌ها را از دست ندهید.

█ 4. ایده‌ها را تلفیق و ارزیابی کنید:
• پس از به دست آوردن فهرست ایده‌ها، استراحت لازم است. این فراغت می‌تواند به مدت یک ساعت یا بیشتر و چند روز باشد.
• سپس ایده‌ها را مرور کنید. آنهایی که با هم ارتباط دارند را به طور سلسله مراتبی و در ارتباط با ایده‌های اصلی در یک نمودار نشان دهید.
• فهرستی از معیارهای ارزیابی ایده‌ها تهیه کنید. این کار بسیار مهم است، چرا که کمک می‌کند که تنها به ”بهترین ایده‌ها“ یا ”ایده‌هایی که شخصاً به آنها تمایل بیشتری دارید“ توجه نکنید.
• با حوصله به هر ایده، و بر حسب هر معیار، نمره‌ای از 0 تا 5(2=متوسط)، اختصاص دهید و در نهایت، نمره هر ایده را جمع ببندید. در مورد ایده‌هایی که مجموع نمره کمی اخذ می‌کنند فکر کنید، و ببینید که می‌شود با اصلاح و تبدیل آنها به ایده‌های بهتر، نمره آنان را بهبود بخشید.
• ایده‌هایی که بالاترین نمره را می‌گیرند، بهترین جواب را به معیارهای شما می‌دهند. به یاد داشته باشید که آنها نباید لزوماً بهترین راه‌حل‌ها، یا ایده‌هایی باشند که شما می‌پسندید، بلکه آنها، ایده‌هایی هستند که به بهترین وجه، مسأله شما را حل می‌کنند، و شما را به اهداف‌تان می‌رسانند.
• برای ایده‌ها و مسائل بزرگ و پیچیده، یا با درجه حساسیت بالا، صرف تکنیک شش نقطه‌ای فوق برای ارزیابی کافی نیست، بلکه یک تحلیل استراتژیک SWOT(نقاط قوت، نقاط ضعف، فرصت‌ها، و تهدیدهای متوجه هر راه‌حل)، یا نظرخواهی از صاحبنظران یا افراد متأثر از راه‌حل‌ها ضرورت دارد. همچنین، در اینگونه موارد حساس یا در مواردی که به بازار و کسب و کار مربوط می‌شود، می‌توان یک تحلیل بازار و مخاطب، و نیز، آزمون اولیه در یک نمونه کوچک‌تر را توصیه کرد.

█ 5. یک نقشه راه عملیاتی ترسیم کنید:
• بسته به مقدورات عملیاتی خود، تعدادی از راه‌حل‌ها را که بالاترین نمره را اخذ نموده‌اند، انتخاب کنید.
• برای اجرای هر ایده، گام‌های عملیاتی را تا سطح ساده‌ترین کارها تعیین کنید. به نمودار درختی این گام‌ها، ساختار شکست عملیات گفته می‌شود.
• شرح هر گام را بر حسب بودجه و زمان و نیروی انسانی لازم تعیین کنید.
• خصوصاً تقدم و تأخر، و خصوصاً کارهایی که می‌توانند به موازات هم انجام شوند را تعیین می‌کنید و نمودار گانت اجرایی مربوطه را ترسیم می‌کنید. نمودار گانت، نشان‌دهنده مراحل پروژه حل مسأله، با لحاظ کارهای موازی و پیش‌بینی پرت‌های ممکن خواهد بود.

█ 6. پروژه را اجرا کنید!
• سازمان‌دهی اجرایی کار را می‌توانید بر مبنای (1)تقسیم تخصصی کار، یا بر حسب (2)اقشار مخاطبان یا مشتریان یا کارفرمایان یا تلفیقی از هر دو انجام دهید. اصولاً امروزه روش سازمان‌دهی دوم مرجح است.

█ 7. مدام، پیشرفت پروژه را پایش کنید و تغییرات لازم را در برنامه به وجود آورید.

█ 8. در نهایت، گزارشی از تجربه کار انجام شده و توصیه‌هایی به پروژه‌های بعدی تهیه و آرشیو کنید.

تاریخ اروپا(بخش نهم)

فرستادن به ایمیل چاپ

Encادامه مطلب...arta


█ █ رشد و خروش فكری
به موازات پیچیدگی فزاینده اقتصاد اروپا، سازمان‌های اجتماعی و سیاسی نیز پیچیده‌تر می‌شدند. در هر شاخه از مسایل عمومی (دولت محلی، دستگاه قضایی، دستگاه‌های انتظامی، بازرگانی، و بسط نهاد‌های آموزشی لازم به منظور تأمین افراد ضروری برای این دستگاه‌ها و انتظامات)، الگوی مشابهی از پیچیدگی فزاینده و رشد مشاهده گردید.
      الزامات نوین مربوط به این حیات اجتماعی پیچیده، خروش فكری بی‌سابقه‌ای در تاریخ اروپا برانگیخت. این خروش كه در تمام حوزه‌های پژوهشی در قرن دوازدهم رخ داد، به عنوان رنسانس قرن دوازدهم1 شناخته می‌شود. تمام قوانین كلیسایی و قوانین غیردینی سازمان یافتند، شرح و تفصیل یافتند، و زیر سؤال رفتند، چنان كه پیش از آن نرفته بودند. علم معانی بیان و منطق، خود موضوعاتی برای تحقیق شد، و این امر، منجر به مطالعاتی در زمینه سنت دیرپای كلاسیك گردید. دكترین الهیات كشف شد، و شیوه‌های جدید تحقیق را پدید آورد.
      در صدر همه، مردم اروپای غربی فكر كردن در مورد خویشتن را به شیوه‌های جدید آغاز كردند؛ این، تغییری بود كه در اختراعات و هنر‌های خلاقه منعكس شد. در زمینة ادبیات، عشق غنایی و رومنس مبالغه‌آمیز در زبان‌های بومی ظاهر گردید، و جایگزین متون مسیحی مطنطن به زبان لاتین شد. نقاشی و حجم‌سازی، توجه نوینی به جهان طبیعی مصروف داشت، و كوشش بی‌سابقه‌ای را برای نشان دادن نهایت احساسات و تجربیات سامان داد. معماری با ساختمان كلیساهایی آراسته گردید كه در سبكی منتج از تلفیق مواد و تكنیك‌های رومی، با زیبایی‌شناسی كاملاً جدید حاصل شده بود؛ و این سبك، فوراً به مصارف زیارتی و دینی هدایت شد.
      تغییرات بلندمدت‌تری نیز در حیات معنوی روی داد. طی قرن دوازدهم، قوانین نوین مذهبی وضع شد؛ مانند قوانین سیسترشن2، كه سنت‌های رهبانیت بندیكتی را [که پایه مسیحیت فعال دوران میانه بود] پاكسازی می‌کرد، قوانین رهبانیت درویشی3 نیز از همین دست بودند و تلاش می‌كردند تا آرمان‌های رهبانی را با زندگی نوین شهری منطبق سازند. نكتة عمومی در تمام این قوانین، یك احساس جدید دینداری فردی بود كه نه بر شعائر، كه بیشتر، مبتنی بر ماهیت احساسی، همراه با اعتقاد به مسیح بود. تغییرات در عالم معنوی، همچنین در رشد آئین مریم عذرا4 كه در مسیحیت قرون پیشین، اهمیت نسبتاً كمتری داشت، نمودار شد. فی‌الجمله، طی این دوره، افراد فضیلت خویش را به عنوان افراد، و به استناد اهمیت عشق درونی اظهار می‌كردند.
...←ادامه دارد←...

آخرین بروز رسانی در جمعه, 19 شهریور 1389 ساعت 00:46 ادامه مطلب...

صفحه 401 از 407