فیلوجامعه‌شناسی

یه جای کار ایراد داره!

فرستادن به ایمیل چاپ

حسین سوختانلو


مشهد چیزهای دیدنی و نادیدنی زیادی داره که برای فهم و هضمشون گاهی آدم وادار میشه افاق و انفس را بگرده تا از فلسفشون سر در بیاره. القصه!
         اوایل حمله نظامی امریکا به عراق بود. تلویزیون نشون می‌داد، یک مادر بچه مجروحش را بقل کرده و تو راه رو بیمارستان می‌دود و یا علی میگه. صحنه ای بود. خیلی اون روزها آشفته بودم. با یکی از روحانیون سرشناس مشهد قرار گذاشتم ببینیم چه کار میشه کرد. گفت برای نماز صبح بیا حرم. قبل از اذان صبح راه افتادم. حدودای ساعت 3 بود. هوا هم کمی سرد. خیابون‌ها کاملا خلوت. اولین پیچ را که گذشتم، اولین منظره ای که دیدم این بود که یکی اون ور خیابون داره با صندوق صدقات ور میره. یک میله را داشت با ناشی گری می‌کرد تو شکاف صندوق تا اون را بازکنه. مونده بودم چه کار کنم. جلو رفتن خطرناک بود، نمی تونستم بی‌تفاوت باشم. دل زدم به دریا و رفتم جلو.
         وقتی بهش رسیدم اون بنده خدا بیشتر از من ترسیده بود. گفتم: چه کار می‌کنی؟ گفت دارم صدقه بر می‌دارم. گفتم این دزدیه. گفت من سید هستم. کارت گواهی نامش را نشون داد. گفتم: صدقه برای سید حرومه. گفت گیر کردم. یک ماشین اجاره کردم برای مسافر کشی، خوابم برد، نزدیک چهارراه میدان بار افتاده توی جوب. دیگه پول ندارم. حرفش را باور نکردم، ولی یه پولی بهش دادم و گفتم دزدی نکن. گفت کجا میری؟ گفتم حرم. گفت منم میام. اولش ازش می‌ترسیدم که دنبالم بیاد، ولی اومد با هم راهی شدیم. خیلی خسته بود. موقع راه رفتن خوابش می‌برد. چشماش بسته میشد و مسیرش کج و راست. شبیه معتادها. البته به نظر نمی اومد معتاد باشه. یک تاکسی گیرم اومد و اون هم سوار شد. نزدیک چهارراه میدان بار که رسیدیم. ماشینی که تو جوب افتاده بود را نشون داد و پیاده شد و رفت.
         میدان شهدا پیاده شدم، رفتم سمت حرم. داشتم به اوضاع اون بنده خدا فکر می‌کردم که نزدیک در یکی از مهمانخانه ها دیدم یک پسر نشسته، جلوش یک جعبه خالی شیرینی داره گدایی می‌کنه! ساعت 3:30 صبح! تقریبا تمام مردم شهر خواب بودن اون موقع. ولی این پسر که 12/13 سال بیشتر نداشت نزدیک حرم، نصف شب، بساط گدایی پهن کرده بود. سرش را گذاشته بود رو زانو و خوابیده بود. چند تا اسکناس 100 و 200 هم تو کارتون بود. دیگه واقعا حالم خراب شده بود.
         کمی جلوتر سرم را بالا آوردم. حرم را دیدم. در آن شب تیره، کفر آمیز و هیولایی، درخشش طلایی آن گنبدی که به نشان آسمان باید انسان دیندار را به خود بخواند مرا از خود میراند. میراند به سوی همان تیرگی‌های عرفی شهر. تحمل اون درخشش را نداشتم و دیگر نیرویی برای ادامه مسیر. برای وارد شدن به این وادی مقدس توی اون لحظه چه چیز را باید از خود خلع میکردم. کفشم. جسمم و یا روحم؟ به کدام سو باید گام بر می‌داشتم. به سمت حرم؟ آن مکان قدسی. مکان مقدسی که از جنس بقیه مکان ها نیست. اصلا اونجا کجاست؟ چه نسبتی بین من و اون سرزمین هست؟ چرا باید به اونجا می‌رفتم؟
         الیاده درباره مکان مقدس می‌گوید:
        
         ”در مکان متجانس و نامتناهی، که در آن، هیچ نقطه مرجعی میسر نیست، و از این روی، هیچ سرگردانی‌ای نمی تواند بنیاد شود، تجلی قدسی نقطه‌ای، مرکز ثابت مطلقی را آشکار می‌گرداند. مکانی که محوری مرکزی را برای تمام سرگردانی‌های آینده آشکار می‌سازد. ... بدون کشف مکان مقدس، هیچ چیزی نمی تواند آغاز شود، هیچ چیز نمی تواند انجام گیرد. به این علت است که انسان دیندار، همیشه در جست  و جوی تثبیت مسکن خود در مرکز جهان بوده است. اگر باید در جهان زندگی کرد، باید بنیاد گذاشته شود – و هیچ جهانی نمی تواند در هیولای تجانس و نسبیت مکان کفرآمیز به وجود آید. کشف یا طرح نقطه‌ای ثابت – مرکز-  معادل با آفرینش جهان است.... این قدر می‌توان گفت که انسان دیندار، فقط می‌تواند در یک جهان مقدس زندگی کند، زیرا فقط در چنین جهانی است که وی در هستی سهیم می‌شود که دارای وجود واقعی است. این نیاز دینی عطش وجود شناسانه غیر قابل فرونشاندنی را بیان می‌کند. انسان دیندار بودن، تشنه بودن است. وحشت وی از هیولایی که جهان مسکون را احاطه می‌کند، مطابق وحشت او از نیستی است. برای انسان دیندار، هر گونه تصمیم وجودی به استقرار در مکانی، در حقیقت، گویای تصمیم دینی اوست با پذیرفتن  مسؤولیت آفرینش  جهانی که در استقرار و اسکان پیش می‌آید؛ وی نه تنها هیولا را کیهانی می‌کند، بلکه کیهان کوچک خود را نیز با همانند ساختن آن با جهان خدایانش، تقدیس می‌کند. غم غربت ژرف انسان دیندار ساکن شدن در جهانی خدایی است و بنا بر این آرزوی او این است که خانه اش خدایی باشد“.
        
          چشمان اشک آلودم تحمل تلألو این نور را در آن تاریکی نداشت. من انسان هایی را دیده بودم که برای بودن، لابلای تاریکی این شهر دست و پا می‌زدند. جایگاه من دیندار، برای ”بودن“ کجاست؟ میان آن آینه و طلا کاری‌های گران قیمت ولی قدسی یا در همان کوچه پس کوچه‌های تنگ و تاریک و عرفی. ولی این مکان قدسی و این نقطه سرگردانی، مزار امامی بود که مقتدای من است در راهی که می‌روم. همچنان می‌توان طنین ندای آسمانی آن امام را از لابلای آن سنگ‌ها، آن آیینه‌ها و آن جواهرات شنید.  آغاز همه مسیرها آنجا بود و رهبر و جلودار و مقتدا آنجا. او را می‌شناختم و با فرهنگ ایشان آشنا بودم. می‌دانستم که به چنین اموری راضی نیست. می‌دانستم که او نمی‌پسندد که حصارهایی چنان قطور مرزی باشد بین او و دیگرانی که در آن سوی این دیوارها هستند. گرسنگانی در این سو و کنزهایی انباشته برای تقدیس در سویی دیگر. مکتب او مکتب کرامت و حرمت انسانی است. حرم او فقط سنگ نشانیست که مقصد گم نشود. اما این همه فاصله از کجا ناشی شده؟ چه کسی این کنز بی‌کران را این گونه بی‌محابا و بی‌ترس از آه این محرومان در آن نقطه مقدس انباشته است؟ این نوع مدیریت، ریشه در کدام فرهنگ و تفکر دارد؟  می‌دانستم در فرهنگ رضوى مدیر کم خرد، محروم از تشخیص درست و تخصص لازم مذمت گردیده است:
         البرائة ممّن نفى الاخیار...و آوى الطّرداء للعناء...واستعمل السّفهاء؛ نفرت و بى زارى از افرادى که نیکان را تبعیدى (و منزوى) کردند و آنان را که رسول اکرم(ص) رانده و لعنت کرده بود در کانون اسلامى پناه دادند(و جذب کردند) و کم خردان و محرومان از تشخیص صحیح را به کار گماردند، جزء اسلام خالص است. این سخن گزیده‌اى از نامه‌ایست که حضرت امام رضا(ع) به درخواست مأمون نگاشته و در آن، کلیات اصول و فروع دین را بیان کرده اند.
         در این روایت، حضرت امام رضا(ع) نابسامانى هاى اجتماعى و مشکلات نظام اجرایى و ادارى را به عللى نسبت مى دهد که یکى از آن ها روى کارآمدن جاهلان، ساده اندیشان و غیر متخصّصان است. قرآن هشدار مى دهد: ولا تؤتوا السّفهاء اموالکم الّتى جعل اللّه لکم قیاماً؛(65) اموال(توانایى هاى مالى) را که خداوند مایه قوام کار(و سامان‌یابى زندگى شما) قرار داده است در اختیار کم خردان و نادانان قرار مدهید. امیرمؤمنان(ع) نیز سوء تدبیر و کم کفایتى را کلید فقر تلقى کرده اند و حتى عامل هلاکت و نابودى جامعه اى را تدبیر بد دانسته اند.

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.