فیلوجامعه‌شناسی

مقالات و يادداشتهاي روز

مروری‌به‌گی‌دوبور(۷): مؤلفه‌های‌جامعه‌ی‌نمایش/ ۵.بوروکراسی|۶.انحلال‌منطق

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر ادامه مطلب...حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


░▒▓ ۵.بوروکراسی
▬    «نمایش‌گری متمرکز، اساساً به سرمایه‌داری بوروکراتیک تعلق دارد، …چرا که مالکیت بوروکراتیک به این معنا متمرکز است که بوروکراتیک، و به حیث عضویت در این کمونته با تصاحب اقتصاد کل رابطه دارد. به علاوه، تولید کالا نیز، که کمتر توسعه یافته، به شکلی متمرکز ظاهر می‌شود: کالایی که بوروکراسی در اختیار دارد، کار تام اجتماعی است، و آن‌چه باز به جامعه می‌فروشد بقای یک جای آن است. دیکتاتوری اقتصاد بوروکراتیک نمی‌تواند هیچ مجال انتخاب قابل اعتنایی برای توده‌های استثمار شده باقی بگذارد، چرا که، همه چیز را خودش الزاماً انتخاب کرده و به همین جهت هر انتخاب بیرونی، خواه به تغذیه مربوط باشد، خواه به موسیقی، در جا انتخاب تخریب کامل اوست. او باید با خشونت دائم همراه باشد» (صص. ۹۰-۸۹).

░▒▓ ۶. انحلال منطق
▬    «روند اثبات‌گری نمایشی به صرف دور زدن ثابت می‌شود؛ یعنی، با بازآمدن، تکرار شدن و ادامه دادن به ابراز تأیید در یگانه عرصه‌ای که از این پس، جولانگاه هر آن چیزی است که بتواند علناً تأیید گردد به گونه‌ای که همه باورش کنند، زیرا، کسی شاهد چیزی جز آن نیست. …اکنون، دیگر داوری نسبتاً مستقلی که از آن کسانی بود که دنیای عالمان را تشکیل می‌دادند، وجود ندارد. …چیزی که نمایش بتواند به مدت سه روز از حرف زدن درباره‌اش دست بردارد مثل چیزی است که وجود ندارد» (صص. ۹-۲۱۸).

▬    «بر حسب منافع اساسی سیستم جدید سلطه‌گری، انحلال منطق با وسایل مختلفی که همواره با پشتیبانی متقابل از یکدیگر عمل کرده‌اند، دنبال شده است».
«…بدیهی است که گفتار نمایشی، افزون بر آن‌چه به معنای اخص کلمه سری است، هر آن‌چه را که مناسب حالش نباشد نیز مسکوت می‌گذارد؛ و همواره از آن‌چه نشان می‌دهد محیط اطراف، گذشته، انگیزه‌ها و پیامدهایش را کنار می‌نهد. بنا بر این، گفتاری به کلی غیرمنطقی است. از آن‌جایی که دیگر هیچ کس نمی‌تواند حرف نمایش را نقض کند، خود نمایش محق است حرف خود را نقض و نمایش گذشته‌ی خود را تصحیح کند. طرز برخورد متفرعن خادمانش به هنگامی که باید روایتی جدیدی و شاید باز هم دروغین از برخی وقایع اعلام کنند این است که نادانی و سوء تعبیرهای منتسب به مخاطبانشان را تصحیح کنند، حال آن‌که خود همان‌هایی هستند که تا دیروز با اطمینان خاطر مرسومشان شتاب‌زده این خطا را اشاعه می‌دادند».
«بدین‌سان، آموزش نمایش و نادانی تماشاگران به غلط هم‌چون عواملی متعارض نموار می‌شوند، حال آن‌که زاده‌ی یکدیگرند».
«…هر نوع گفتار نشان داده شده در نمایش هیچ جایی برای پاسخ نمی‌گذارد؛ و منطق اجتماعاً جز در گفت و شنود شکل نگرفته است».
«…سرانجام، این‌که منطق آسان نیست؛ و کسی هم خواهان آموزش آن به ایشان نیروده است. هیچ معتادی درس منطق نمی‌خواند؛ چون دیگر نیازش، و نیز امکانش، را ندارد. این تنبلی تماشاگر در ضمن، تنبلی هر جور کادر روشنفکر نیز هست؛ تنبلی متخصص به سرعت آموزش دیده‌ای که در همه‌ی موارد می‌کوشد تا محدوده‌ی تنگ معلوماتش را با تکرار یک مشت استدلال مقتدرانه‌ی غیرمنطقی بپوشاند» (صص. ۷-۲۲۵).

▬    «عموماً گمان می‌کنند درست همان کسانی که خود را انقلابی خوانده‌اند، شدیدترین ناتوانی را هم در باب منطق از خود نشان داده‌اند. …امروزه، دیگر نمی‌توان نادیده گرفت که کاربرد به شدت فشرده‌ی نمایش، همان گونه که انتظارش می‌رفت، اکثر آدم‌های این دوره را، هر چند بریده بریده و منقطع، ایدئولوژیک بار آورده است. فقدان منطق یعنی، تضییع امکان شناسایی فوری آن‌چه با اهمیت و آن‌چه کم اهمیت یا خارج از موضوع است؛ آن‌چه ناسازگار و آن‌چه بر عکس، چه بسا تکمیل‌کننده است؛ میکروب این بیماری به مقدار زیاد توسط متخصصان بی‌هوش و به هوش آوری نمایش عامدانه به مردم تزریق شده است. معترضان به هیچ وجه از آدم‌های مطیع نامعقول‌تر نبوده‌اند، منتها نامعقولیت عمومی در آن‌ها شدیدتر به چشم می‌خورد چون با ارائه‌ی علنی طرحشان کوشیده‌اند به کنش عملی دست بزنند» (ص. ۲۲۷).
مآخذ:...
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 03 دی 1392 ساعت 17:06

یک دیدگاه به ارزش کار خانگی زنان

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشتادامه مطلب... آزاد از علی سیاح؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    این نوشته درصدد است تا با استفاده از منابع موجود مسأله ارزش‌گذاری کار خانگی این بخش از اجتماع را مورد بررسی قرار دهد. در این راستا، ابتدا باید به این پرسش‌ها پاسخ داد که آیا کار خانگی زنان اصولاً قابل ارزش‌گذاری است؟ و این‌که این ارزش‌گذاری چگونه و به چه طریق باید انجام گیرد؟ بعد از آن‌که مشخص شد کار زنان خانه‌دار در تولید ناخالص داخلی دارای ارزش و ارزش آن قابل محاسبه است، ضرورت حمایت از این فعالیت‌ها به دو شیوه طرح بیمه زنان خانه‌دار و توانمندسازی آنان به وسیله سازمان‌های مردم‌نهاد مورد بررسی قرار گرفته است.

░▒▓ نقش کار خانگی زنان در تولید ناخالص داخلی
▬    تولید ناخالص داخلی (GDP) هر کشور بنا به تعریف برابر است با ارزش مجموع کالاها و خدماتی که طی دوره‌ای معین، معمولاً، یک سال، در یک کشور تولید می‌شود. در این تعریف منظور از کالاها و خدمات، کالاها و خدماتی هستند که برای تولید و خدمات دیگر خریداری نمی‌شوند و به عبارتی، در انتهای زنجیر تولید قرار دارند. در محاسبات آماری برای تعیین ارقام مربوط به GDP، جمعیت در سن کار کشور به دو دسته فعال و غیرفعال تقسیم می‌شوند.
▬    در این محاسبات، افراد شاغل و بیکار (جویای کار) از نظر اقتصادی نیروی فعال به حساب می‌آیند و زنان خانه‌دار، محصلان، افراد دارای درآمد بدون کار و سایرین به دسته دوم، یعنی، گروه غیرفعال، تعلق دارند. از طرف دیگر، در سیستم حسابداری ملی (SNA) فعالیت‌ها به دو دسته اقتصادی و غیراقتصادی تقسیم می‌شوند.
▬    منظور از فعالیت اقتصادی، تمام تولیدات برای بازار و برخی از تولیدات برای غیر بازار است. تولید محصولات برای استفاده شخصی، به‌کارگیری سرمایه شخصی به منظور ساخت‌وساز و تولید دارایی‌های ثابت برای استفاده شخصی، از زمره این فعالیت‌ها هستند. فعالیت غیراقتصادی در برگیرنده کالاها و خدماتی است که توسط خانوارها مصرف می‌شوند بی‌آنکه در معاملات پولی ثبت شوند.
▬    خانه‌داری و خدمات اجتماعی داوطلبانه که در زمره فعالیت‌های غیرمزدبگیری قرار دارند، جزو این دسته از فعالیت‌ها هستند. به این ترتیب، می‌توان دید که کار زنان خانه‌دار با این‌که قسمت عمده‌ای از تولیدات خانگی غیر بازاری را تشکیل می‌دهد، جزو فعالیت‌های غیراقتصادی است و بنا بر این، در سیستم حسابداری ملی گزارش نمی‌شود و در اقتصاد و رفاه جامعه غیر قابل مشاهده است.
▬    با وجود این، برخی محققان معتقدند که تولیدات خانگی جدا از اقتصاد نیست و این تولیدات باید در حساب‌های ملی به شمار آیند. بر اساس مطالعات رابرت ایزنر و گالیکس در دهه ۱۹۸۰ مشخص شد که تولیدات خانگی در ایالات متحده در سال ۱۹۸۱، برابر با ۵/۳۷ درصد تولید ناخالص ملی بوده است. تحقیق دیگری در کانادا نیز نشان می‌دهد که در سال ۱۹۹۲ ارزش کار خانگی ۳/۴۶ درصد تولید ناخالص داخلی بوده است. در ایران نیز براساس تحقیقات خانم دکتر جزنی در سال ۱۳۸۳ مشخص شد که سهم ارزش افزوده کار خانگی در تولید ناخالص داخلی در سطح تهران برابر با ۹۵/۱۱ درصد و با لحاظ کردن ارزش افزوده کار خانگی در تولید ناخالص داخلی کشور ۲۷ درصد است. در این پژوهش، ارزش کار خانگی زنان براساس مدت زمانی که زنان خانه دار صرف انجام کارهای خانگی می‌کنند و با در نظر گرفتن عواملی مثل سن زنان خانه‌دار، سطح تحصیلات آنان، تعداد اتاق‌های خانه، ساعات مورد نیاز برای انجام امور خانگی و تعداد فرزندان محاسبه شده است. در گزارش منتشرشده توسط مرکز پژوهش‌های مجلس در سال ۱۳۸۶ که به وسیله فاطمه میرجلیلی (و با همکاری محبوبه محمدعلی) انجام گرفته، اصلاحاتی در داده‌ها و نتایج صورت پذیرفته است که در نتیجه، آن، سهم ارزش افزوده تولیدات خانگی در تولید ناخالص داخلی استان تهران در سال ۱۳۷۹ برابر با ۶/۱۸ درصد و سهم آن در تولید ناخالص داخلی کشور به ۶/۲۱ درصد می‌رسد.
▬    در هر حال، آن‌چه برای این نوشته حایز اهمیت است، مشخص شدن سه نکته است؛ اول این‌که تحقیقات و پژوهش‌های فوق و نتایج حاصل‌شده از آن‌ها نشان می‌دهند که کار خانگی زنان جدا از اقتصاد نیست، بلکه مغفول مانده است. ثانیاً، کار خانگی زنان قابل ارزش‌گذاری است و می‌توان ارزش آن را محاسبه کرد. ثالثاً، و شاید مهم‌تر از همه اینکه، با توجه به اهمیت اجتماعی و اقتصادی کار زنان، حمایت از این فعالیت‌ها مسأله‌ای نه تنها مهم، بلکه ضروری است.

░▒▓ شیوه‌های ارزش‌گذاری کار خانگی زنان
▬    با توجه به مطالب گفته‌شده، محصولات فعالیت‌هایی نظیر کار خانگی زنان به این علت که در بازار مبادله نمی‌شوند، فاقد ارزش بازاری هستند و برای افرادی که این محصولات را تولید می‌کنند، دستمزدی در نظر گرفته نمی‌شود؛ اما، این به آن معنا نیست که برای تخمین ارزش این فعالیت‌ها، روش‌های مناسب و معقولی وجود نداشته باشد.
▬    به طور کلی، برای تخمین ارزش تولیدات خانگی غیربازاری دو رویکرد عمده وجود دارد. بنا بر رویکرد اول، برای تولیدات خانگی براساس قیمت‌های بازاری کالاها و خدمات هم‌نوع، ارزش پولی در نظر گرفته می‌شود. این رویکرد، «رویکرد ستانده» نامیده می‌شود. به عنوان مثال، هزینه غذایی که در خانه تولید می‌شود در مقابل، هزینه غذاهای رستورانی سنجیده و برای این فعالیت ارزش پولی در نظر گرفته می‌شود، به عبارت دیگر، در این شیوه می‌توان ارزش ستانده کار خانگی را بر اساس ارزش بازاری کالاها و خدمات مشابه محاسبه کرد.
▬    در رویکرد دوم که «رویکرد نهاده» خوانده می‌شود فرض بر این است که خروجی کالاها و خدمات تولیدشده برای استفاده شخصی، برابر با مجموع هزینه تولید آن‌ها از جمله حقوق و دستمزد و مصرف سرمایه ثابت است. به عبارتی، در این روش کلیه هزینه‌های صرف شده برای انجام خدمات خانگی محاسبه می‌شود. همان گونه که دیدیم، یکی از این هزینه‌ها دستمزدی است که به نیروی کار مشغول به انجام خدمات خانگی تعلق می‌گیرد. برای محاسبه این دستمزد براساس زمان تخصیص یافته برای تولیدات خانگی غیربازاری، سه روش عمده وجود دارد.
▬    روش اول، روش «هزینه فرصت» نام دارد. اساس این روش بر این فرض قرار دارد که مدت زمانی که به انجام کارهای خانگی تعلق می‌گیرد، می‌توانست صرف فعالیت‌هایی دیگر شود، منظور فعالیت‌هایی هستند که همراه با دستمزد و دستاوردهای پولی باشند. به این ترتیب، این روش ارزش زمانی را اساس خود قرار می‌دهد.
▬    یکی از معایب روش هزینه فرصت این است که در آن به این نکته توجه نمی‌شود که امور خانگی را چه کسی انجام می‌دهد. فعالیت‌های خانگی مشابه برحسب این‌که چه کسی آن‌ها را انجام می‌دهد، دارای ارزش‌های متفاوتی خواهند بود. به عنوان مثال، ارزش کار خانگی انجام‌شده توسط یک استاد دانشگاه، متفاوت است از ارزش همان کار زمانی که یک فرد بی‌سواد آن را انجام می‌دهد.
▬    گزینه دیگر برای تعیین دستمزد کار خانگی، روش «هزینه جایگزینی» است. در این روش مبنای دستمزدها، درآمدها و افرادی هستند که می‌توان آن‌ها را از لحاظ منطقی براساس بازار جایگزین خدمات و فعالیت‌های غیر بازاری کرد. به عنوان مثال، دستمزد یک آشپز به عنوان یک حرفه را می‌توان به شکل منطقی جایگزین طبخ غذای خانگی کرد.
▬     مشکل این روش این است که باید توجه داشت کیفیت خدمات ارایه شده در خانه عموماً پایین‌تر از کیفیت خدمات مشابه به شیوه تخصصی است. ضمن آن‌که در تعیین دستمزد فعالیت غیربازاری به کمک جایگزینی نرخ دستمزد بازاری باید مالیات‌ها، هزینه‌های تأمین اجتماعی و مسایلی از این دست را نیز در نظر داشت.
▬    روش دیگر که برای تعیین ارزش اقتصادی کار خانگی مورد استفاده قرار می‌گیرد، روش «تعیین حداقل دستمزد» است. سازمان بین‌المللی کار، برای حفاظت و صیانت از نیروی کار همه ساله رقمی را متناسب با نرخ تورم توسط دولت‌های بسیاری از کشورهای عضو به عنوان حداقل دستمزد تعیین می‌کند. به نظر می‌رسد که این شیوه، راه‌حلی ملموس‌تر، عینی‌تر و کارآتر از شیوه‌های هزینه فرصت و هزینه جایگزینی است. حال که مشخص شده کار خانگی زنان در چرخه اقتصادی دارای ارزش و ارزش آن با برابرهای پولی قابل محاسبه است، مسأله حمایت از زنان خانه‌دار و ارزش کار آن‌ها خود را به عنوان مسأله‌ای ضروری مطرح می‌کند.

░▒▓ شیوه‌های حمایتی ارزش کار زنان خانه‌دار
▬    برای حمایت و صیانت از ارزش کار خانگی زنان گزینه‌ها و روش‌های گوناگونی مطرح است که از این میان تدوین طرح‌هایی برای توانمندسازی زنان خاصه از طریق سازمان‌های مردم‌نهاد و هم‌چنین، بیمه زنان خانه‌دار، راهکارهایی عمده و قابل دستیابی محسوب می‌شود.

░▒▓ الف. طرح بیمه زنان خانه‌دار
▬    بیمه‌های اجتماعی به دلیل پیامدهای اقتصادی و اجتماعی خود از اولویت‌های سیاسی و اجتماعی جامعه مدنی به حساب می‌آیند.
▬    زمانی که بیمه را در ارتباط با شغل و فعالیت‌های اقتصادی در نظر می‌گیریم و این فعالیت‌ها را در چارچوب نظام اقتصادی و سیستم حساب‌های ملی تعریف می‌کنیم، نظام بیمه اجتماعی تنها شامل افراد مزد و حقوق‌بگیر می‌شود. با توجه به مطالب گفته‌شده، زنان خانه‌دار به دلیل آن‌که تولیدات حاصل از فعالیت‌های آن‌ها در زمره تولیدات بازاری قرار نمی‌گیرد، جزو افراد مزد و حقوق‌بگیر دسته‌بندی نمی‌شوند، هر چند که خانه‌داری از انواع فعالیت‌هایی تشکیل یافته است که هر کدام به طور مجزا و بنا به تعریف اجتماعی شغل محسوب شده و صاحبان این مشاغل تحت حمایت قانونی و نظام بیمه‌های اجتماعی قرار دارند.
▬    زن خانه‌دار در درآمد خانه سهیم است، در واقع، او درآمدی پنهان دارد که باید به این درآمد پنهان، هویت بخشید و آن را علنی ساخت. در این راستا، یکی از روش‌های حمایتی از زنان خانه‌دار تأمین امکانات بیمه برای آن‌ها است. وجود بیمه مستقل برای زنان خانه‌دار نه تنها می‌تواند از نگرانی‌ها و دغدغه‌های اقتصادی و اجتماعی این قشر بکاهد، بلکه می‌تواند به حفظ و تحکیم بنیان خانواده کمک برساند.
▬    در ایران با توجه به تصریح قانون اساسی در اصل ۲۹ که «برخورداری از تأمین اجتماعی از نظر بازنشستگی، بیکاری، پیری، از کارافتادگی، بی‌سرپرستی، در راه‌ماندگی و حوادث و سوانح و نیاز به خدمات بهداشتی و درمانی و مراقبت‌های پزشکی به صورت بیمه و غیره» را حقی همگانی می‌داند، اقداماتی جهت فراهم ساختن امکان بیمه برای زنان خانه‌دار انجام شده است؛ اما، این طرح‌ها و اقدامات پیشنهادی غالباً با شکست مواجه شده‌اند.
▬    در سال ۱۳۸۱، اجرای طرح بیمه زنان خانه‌دار بر عهده سازمان بهزیستی کشور قرار گرفت. براساس این طرح زنان خانه‌دار می‌توانستند با سرمایه‌گذاری پنج ساله، بعد از بیست سال تا پایان عمر مستمری دریافت کنند. این طرح موفق شد در قانون بودجه سال ۱۳۸۱ اعتبار دریافت کند و به مدت سه سال به طور آزمایشی ادامه پیدا کرد، اما، در نهایت، به دلیل کافی نبودن اعتبارات و تحمیل بار مالی به دولت نافرجام ماند.
▬    در سال ۱۳۸۷، یک بار دیگر طرح بیمه زنان خانه‌دار مورد توجه قرار گرفت. در این دوره، دولت وقت، وزارت رفاه را مسؤول بررسی و پیگیری این طرح کرد، اما، این بار نیز پس از کش و قوس‌های فراوان میان مرکز امور زنان دولت نهم، بیمه تأمین اجتماعی و هیأت دولت راه به جایی نبرد و مسکوت باقی ماند.
▬    عوامل چندی در ناتمام ماندن این طرح‌ها و اقدامات دخیل هستند. شاید مهم‌ترین مشکلی که بر سر راه اجرای طرح بیمه زنان خانه‌دار وجود دارد این باشد که جامعه به لحاظ فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی، توان پذیرش فعالیت‌های این افراد به عنوان شغل را ندارد. مقطعی بودن طرح‌ها و مستمر نبودن آن‌ها نیز از دیگر موانع اصلی بر سر راه بیمه زنان خانه‌دار است. از عوامل دیگر ناکامی این طرح‌ها می‌توان به «تناسب نداشتن بیمه‌های تأمین اجتماعی با وضعیت شغلی و درآمدی زنان خانه‌دار، میزان سهم بیمه شونده، انتخاب جامعه آماری گسترده به عنوان پایلوت طرح، طراحی نکردن مکانیزم تخصصی و سازوکار بیمه‌ای و تعیین نکردن دستگاه‌های خاص و ثابت به عنوان متولی» (۱) اشاره کرد.

░▒▓ ب. سازمان‌های مردم‌نهاد (سمن) و تدوین برنامه‌های توانمندسازی زنان
▬    هدف سازمان‌های مردم‌نهاد، بهبود وضعیت زنان است. سازمان‌های مردم‌نهاد مرتبط با حوزه زنان و خانواده بستر و فرصتی را فراهم می‌آورند که می‌توان با تکیه بر آن‌ها فرهنگ تعاون و همکاری را توسعه و ترویج داد. سازمان‌های مردم‌نهاد حوزه زنان و خانواده بنا به تعریف «به تشکل‌هایی اطلاق می‌شوند که توسط گروهی از اشخاص حقیقی یا حقوقی غیرحکومتی به صورت داوطلبانه برای زنان و خانواده با رعایت مقررات مربوطه، تاسیس شده و دارای اهداف غیرانتفاعی و غیرسیاسی است». سازمان‌های مردم‌نهاد امور زنان و خانواده دارای پنج ویژگی است. اولین ویژگی، سازمان‌یافتگی آن‌ها است.
▬    این سازمان‌ها باید از لحاظ ساختاری از ثبات کافی برخوردار بوده و دارای اساس‌نامه قانونی تاسیس باشد. برخورداری از ساختار سازمانی داخلی نیز به عنوان بخش مهمی از خصلت سازمان‌یافتگی آن‌ها در نظر گرفته می‌شود. ویژگی دوم این سازمان‌ها غیرحکومتی بودن آن‌ها است. به آن معنا که سازمان‌های مردم‌نهاد از حیث سازمانی باید از دولت جدا باشند. این سازمان‌ها نمی‌توانند از نمایندگان حقیقی یا حقوقی دولتی عضو بپذیرند و بالطبع، این نمایندگان نمی‌توانند مدیریت چنین سازمان‌هایی را بر عهده داشته باشند. داوطلبانه بودن، ویژگی سوم سازمان‌های مردم‌نهاد است. اعضای داوطلب مسؤولیت تاسیس این سازمان‌ها را بر عهده می‌گیرند و در عضویت و اداره سازمان‌های مردم‌نهاد هیچ‌گونه زور و اجباری در کار نیست.
▬     سازمان‌های مردم‌نهاد، سازمان‌هایی غیرانتفاعی هستند. به آن معنا که این سازمان‌ها از نظر مالی خودگردان بوده و سود حاصل از فعالیت‌های اقتصادی و درآمدزای آن‌ها به هیچ‌یک از اعضای مؤسس و اداره‌کننده تعلق نمی‌گیرد، بلکه این درآمدها در جهت اهداف و مأموریت‌های سازمان مربوطه هزینه می‌شود. ویژگی پنجم سازمان‌های مردم‌نهاد، غیرسیاسی بودن آن‌ها است. یعنی، این‌که سازمان‌ها به هیچ‌یک از احزاب و تشکل‌های سیاسی وابسته نبوده و هیچ‌گونه فعالیت سیاسی ندارند.
▬    تدوین برنامه‌های توانمندسازی زنان توسط سازمان‌های مردم‌نهاد باید هدفمند باشد. از طرفی، تدوین این طرح‌ها باید با توجه به نیاز گروه‌های هدف صورت پذیرد. برنامه توانمندسازی زنان خانه‌دار شامل آموزش مهارت‌های مدیریت بهتر خانواده است که در این راستا، می‌توان به آموزش روش‌های تحصیل بودجه خانواده و مباحث مربوط به اقتصاد خانه و خانواده اشاره کرد.
▬    از دیگر این برنامه‌ها، در جهت توانمندسازی زنان می‌توان به آموزش مهارت‌های اجتماعی و ارتباطی اشاره کرد. به عنوان مثال، آموزش روش‌های مختلف جهت رویارویی با مشکلات و آموزش شیوه‌های همکاری زنان خانه‌دار با انجمن اولیا و مربیان مدارس از نمونه‌های این مهارت‌ها هستند. سازمان‌های مردم‌نهاد می‌توانند در بالا بردن سطح آگاهی زنان خانه‌دار نسبت به حقوق قانونی خود نقش ویژه‌ای ایفا کنند. در مورد زنان سرپرست خانواده، بدسرپرست و خودسرپرست، برنامه‌های توانمندسازی می‌تواند حوزه متفاوتی را در بر گیرد. به عنوان مثال، این برنامه‌ها می‌تواند شامل آموزش مهارت‌های فنی و حرفه‌ای، ارتقای توان مشارکت این زنان در عرصه‌های اقتصادی، اجتماعی و مواردی از این دست باشند.

░▒▓ نتیجه‌گیری
▬    تأثیر کار خانگی زنان را می‌توان از زوایای متفاوتی مورد بررسی قرار داد. زنان خانه‌دار وظیفه تربیت انسان‌ها را بر عهده دارند. امروزه، توجه بیش از پیش به سرمایه انسانی در چرخه تولید، سبب شده که به نقش زنان خانه‌دار در پرورش نیروی کار سالم توجه بیشتری شود. علاوه بر این، زن خانه‌دار به عنوان مدیر خانه می‌تواند تأثیر قاطعی در مسایلی از قبیل کنترل جمعیت، سلامت خانواده و فرهنگ صرفه‌جویی ایفا کند. با این وجود، این موارد تنها مبین تأثیر غیرمستقیم زنان خانه‌دار در چرخه اقتصادی جامعه است.
▬    در کنار این نقش غیرمستقیم، زنان خانه‌دار به طور مستقیم نیز در فعالیت‌های اقتصادی جامعه دخالت دارند، اما، با این حال، آمار و ارقام نشان‌دهنده میزان پایین مشارکت زنان در فعالیت‌های اقتصادی نسبت به مردان است. بنا بر آمار اعلام‌شده در سال ۱۳۸۰، ۳۱/۸۸ درصد جمعیت افراد غیرفعال و تنها ۶۹/۱۱ درصد جمعیت فعال را زنان تشکیل می‌دهند. به نظر می‌رسد عدم محاسبه کار خانگی زنان موجب شده است نقش آنان در فعالیت‌های اقتصادی جامعه تا به این پایه کمرنگ جلوه کند. زنان خانه‌دار جزو افراد غیرفعال اقتصادی طبقه‌بندی می‌شوند و تولیدات آن‌ها محصولاتی غیربازاری تلقی می‌گردد.
▬    این به آن معنا است که آن‌ها در ارقام و محاسبات مربوط به تولید ناخالص داخلی لحاظ نمی‌شوند. مطالعاتی در ایالات متحده و کانادا در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ میلادی، ارزش کار خانگی زنان در تولید ناخالص را محاسبه کرده و نشان داده‌اند. در ایران نیز طی پژوهش‌های گسترده‌ای در سال ۱۳۸۳، میزان مشارکت زنان در فعالیت‌های اقتصادی محاسبه شد.
▬    برای تعیین ارزش کار خانگی زنان ۲ رویکرد عمده وجود دارد: رویکرد اول که مبنای آن قیمت‌های بازاری کالاها و خدمات هم نوع است، «رویکرد ستانده» خوانده می‌شود و رویکرد دوم که متوجه هزینه‌های کالاها و خدمات تولیدشده است، «رویکرد نهاده» نام دارد. از آن‌جا که در ارزیابی کار خانگی زنان یکی از هزینه‌های موجود، دستمزد آن‌ها است، بنا بر این، باید به شیوه‌هایی برای تخمین مقدار این دستمزد اندیشید.
▬    سه روش عمده برای این کار در دسترس است:
▬    یکی روش هزینه فرصت که همان طور که از نامش پیدا است برای تعیین دستمزد زنان خانه‌دار، ارزش زمانی را که صرف انجام امور خانگی می‌شود، در نظر می‌گیرد.
▬    دوم، روش هزینه جایگزینی که دستمزدهای بازاری را به صورت منطقی جایگزین دستمزد کار خانگی زنان می‌کند.
▬    سرانجام، روش تعیین حداقل دستمزد است که بنا به معایب دو روش اول، به نظر می‌رسد منطقی‌ترین شیوه برای محاسبه دستمزد زنان خانه‌دار باشد.
▬    بعد از آن‌که مشخص شد کار زنان خانه‌دار در تولید ناخالص داخلی دارای ارزش و ارزش آن قابل محاسبه است، ضرورت حمایت از این فعالیت‌ها به دو شیوه طرح بیمه زنان خانه‌دار و توانمندسازی آنان به وسیله سازمان‌های مردم‌نهاد مورد بررسی قرار گرفت.
▬    طرح بیمه زنان خانه‌دار در ایران، در مقاطع مختلف مطرح و با شکست مواجه شد. از عمده دلایل ناکامی این طرح‌ها و اقدامات می‌توان به عدم پذیرش کار زنان خانه‌دار به عنوان شغل و نیز مقطعی بودن و عدم استمرار پیشنهادهای مذکور اشاره کرد. تدوین برنامه‌های توانمندسازی زنان در راستای بالا بردن میزان مشارکت زنان در عرصه‌های اجتماعی و اقتصادی و آگاه ساختن این قشر نسبت به ظرفیت‌ها، حقوق و نقش خود در اجتماع، از دیگر راهکارهای حمایتی است. در این نوشته به نقش سازمان‌های مردم‌نهاد در این زمینه اشاره شد؛ سازمان‌هایی که بنا به تعریف سازمان‌هایی غیرحکومتی، داوطلبانه و دارای اهداف غیرانتفاعی و غیرسیاسی هستند. تدوین برنامه‌های توانمندسازی زنان توسط این سازمان‌ها باید معطوف به گروه‌های هدف معین باشد.
برداشت آزاد از دنیای اقتصاد
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 03 دی 1392 ساعت 16:40

مروری‌به‌گی‌دوبور(۶): مؤلفه‌های‌جامعه‌ی‌نمایش/ ۴.فردیت‌کاذب

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر ادامه مطلب...حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    «روند مبتذل‌سازی که در قالب سرگرم‌کردن‌های پر زرق و برق نمایش بر جامعه‌ی مدرن سلطه‌ی جهانی دارد، تسلطش را بر این جامعه در هر یک از نقاطی نیز که گسترده‌ی کالاها، نقش‌ها و اشیا برای انتخاب را در ظاهر کثرت بخشیده اعمال می‌کند. بقایای دین و خانواده… و بنا بر این، بقایای سرکوب اخلاقی تأمین شده توسط آن‌ها می‌تواند با تصدیق وراجانه‌ی لذت این دنیا، دنیایی که فقط به عنوان شبه لذتی که سرکوب را در خود حفظ می‌کند تولید می‌شود، به منزله‌ی چیزی عین خود ترکیب گردد» (صص. ۸۵).
«ستاره‌ی نمایش…، این بازنمود نمایشی انسان زنده، با در خود متمرکز کزدن تصویر یک نقش ممکن، همین ابتذال را متمرکز می‌کند. عرصه‌ی وجود ستاره‌ی نمایش تخصصی شدن زنده‌ی ظاهری، محمل هویت‌سازی یا خود یکی‌انگاری با زندگی ظاهری بدون عمق است، که باید پراکندگی تخصص‌های تولیدی واقعاً زنده را جبران کند».
«…عامل نمایش… ضد فرد است؛ او با همان وضوحی که دشمن فرد در خویش است، دشمن فرد در دیگران نیز هست. چون به مثابه‌ی الگوهی هویت‌سازی وارد نمایش شده، از داشتن هرگونه کیفیت خودمختار صرف‌نظر کرده تا خود را با قانون عام اطاعت از جریان امور همانند سازد».
«…انتخاب کاذب در وفور نمایشی، انتخابی که از میان نمایش‌های کنار هم قرار گرفته‌ی رقیب و همبسته، و نیز از میان نقش‌های کنار هم قرار گرفته‌ی متنافی و متداخل… صورت می‌گیرد، در مبارزه‌ی کیفیت‌های شبه‌وار توسعه می‌یابد که قصدشان شورانگیز کردن تعلق خاطر به ابتذال کمی است. به این ترتیب، کهنه تقابل‌های کاذب، منطقه‌گرایی‌ها و نژادپرستی‌ها دیگر بار زاده می‌شوند تا عامیانگی مبتذل جایگاه‌های سلسله مراتبی مصرف را به برتری خیال بافانه‌ی وجودی مبدل کنند؛ و بدین‌گونه رشته‌ی رویارویی‌های پایان‌ناپذیر مسخره دیگر بار تنیده می‌شود تا بسیج‌کننده‌ی علاقه‌ی مادون تفننی از مسابقات ورزشی گرفته تا انتخابات باشند. آن‌جا که مصرف وافر استقرار یافته، یک تقابل عمدی نمایشی میان جوانان و بزرگسالان در صدر نقش‌های غلط‌انداز قرار می‌گیرد:، زیرا، هیچ کجا بزرگسالی نیست که صاحب اختیار زندگیش باشد، و جوانی (تغییر آن‌چه هست)، به هیچ روی خاصه‌ی انسان‌هایی نیست که اکنون، جوان‌اند، بل خاصه‌ی نظام اقتصادی و دینامیسم سرمایه‌داری است. این چیزها هستند که فرمانروایی می‌کنند و جوان‌اند؛ که در پی هم می‌آیند و جانشین هم می‌شوند» (صص. ۹-۸۵).

▬    «ازخودبیگانگی تماشاگر [در جامعه‌ی نمایش] به سود موضوع نظاره‌شده (که نتیجه‌ی فعالیت ناخودآگاه اوست) این‌گونه بیان می‌شود که: او هر چه بیشتر نظاره می‌کند، کمتر زندگی می‌کند؛ هر چه بیشتر می‌پذیرد خود را در تصاویر غالبِ نیاز، بازشناسد، کمتر هستی و میل خود را می‌فهمد».
«…کارگر خود را تولید نمی‌کند، توانی مستقل تولید می‌کند. …تمام زمان و مکان دنیای این تولیدکننده همراه با انباشت محصولات تولیدی از خود بیگانه‌اش برای او بیگانه می‌شود» (ص. ۶۷).

▬    «زوال شخصیت جبراً همراه با شرایط هستی‌ای می‌آید که به طور انضمامی در انقیاد هنجارهای نمایشی است، و مدام از امکان شناخت تجارب راستین و بنا بر این، کشف ارجحیت‌های فردی انسان، جداتر شده است. فرد اگر بر آن است که در چنین جامعه‌ای اندکی مورد اعتنا قرار می‌گیرد می‌باید (با نقض غرض) مدام خود را انکار کند. چرا که، اصل مسلم به موجب این هستی وفاداری‌ای دائماً متغیر و زنجیره‌ای از تعلقات همواره نامردانه به فراورده‌های غلط‌انداز است. یعنی، دوان دوان به دنبال نشانه‌های ارزش‌باخته‌ی زندگی بودن. برای انطباق با این سازمان امور، مواد مخدر یاری‌رسان است؛ و برای گریز از آن، جنون» (صص. ۹-۲۲۸).
«نخستین مداح نمایش، مک‌لوهان نیز که متقاعدترین کودن قرن‌اش به نظر می‌رسید، خود سرانجام، در ۱۹۷۶ تغییر عقیده داد وقتی کشف کرد که «فشار رسانه‌های توده‌ای انسان را به سوی امور نامعقول سوق می‌دهد“» (صص. ۳۰-۲۲۹).
مآخذ:...
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 02 دی 1392 ساعت 19:17

مروری‌به‌گی‌دوبور(۵): مؤلفه‌های‌جامعه‌ی‌نمایش/۳.تقسیم‌کار و تخصصی‌شدن

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر ادامه مطلب...حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    «خاستگاه نمایش، تضییع وحدت جهان است. …در نمایش، جزئی از جهان در برابر جهان بازنموده می‌شود، و برتر از آن قرار می‌گیرد» (صص. ۷-۶۶).

▬    «جدایی، سرآغاز و سرانجام، نمایش است. نهادینه شدن تقسیم کار اجتماعی و شکل‌گیری طبقات نخستین ناره‌گر مقدس را بنا نهاد، یعنی، نظمی اساطیری که هر قدرتی از بدو پیدایش خود را با آن می‌پوشاند».
▬    «…نمایش حفظ ناخودآگاهی در تغییر عملی شرایط هستی است. او فراورده‌ی خویش است و قواعدش را خودش وضع کرده است: نمایش یک شبه مقدس یا مقدس‌نماست».
▬    «…با همین توفیق تولید جدا شده به مثابه‌ی تولید امور جدا شده، تجربه‌ی بنیادینی که در جوامع بدوی به یک کار اصلی مرتبط بود، اکنون، در قطب توسعه‌ی نظام در حال جابجا شدن به سوی نه-کار و بی‌فعالیت است، اما، این بی‌فعالیتی به هیچ روی از چنگ فعالیت تولیدی آزاد نشده است. … پدیده‌ی فعلی ”آزاد شدن کار“ و افزایش تفریحات، به هیچ روی آزاد شدن کار، و آزاد شدن جهان شکل گرفته از این کار نیست. ذره‌ای از فعالیت ربوده شده در کار را نمی‌توان در انقیاد نتیجه‌اش بازیافت».
▬    «…همه‌ی نعمت‌های منتخب نظام نمایشی، از اتومبیل تا تلویزیون، در عین حال، حربه‌های او برای تقویت مداوم شرایط منزوی کردن ”انبوه تنهایان“ است» (صص. ۶-۶۵).
مآخذ:...
هو العلیم

 

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 02 دی 1392 ساعت 19:13

رشد فقرزدا و بحران در سرمایه مالی

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشتادامه مطلب... آزاد از گفت‌وگو با جان ویکس؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    جان ویکس لیسانس اقتصاد را از دانشگاه تگزاس و فوق لیسانس و دکترای خود را از دانشگاه میشیگان دریافت کرد. در حال حاضر استاد بازنشسته دانشگاه لندن است.
▬    حوزه‌های تحقیقاتی وی عبارت است از: رشد فقرزدا، مالیه و اقتصاد توسعه. وی سابقه همکاری در مقام مشاور با نهادهایی چون بانک توسعه آسیا و برنامه توسعه سازمان ملل متحد را دارد. دارای حدود ۲۰ کتاب تألیفی و مقالات منتشر شده زیادی در مجلات معتبر است. وی از بنیان‌گذاران «انجمن اقتصاد جهان» است. دو کتاب اخیر وی که تجدید چاپ شده‌اند عبارتند از: ناسازگاری‌های آشتی‌ناپذیر اقتصاد کلان نوکلاسیک، سرمایه، استثمار و بحران.

░▒▓ لطفاً در ابتدا از سابقه تحصیلی خود و این‌که چگونه به مطالعات توسعه علاقه‌مند شدید بفرمایید.
▬    من در مقطع لیسانس وارد دانشگاه تگزاس شدم؛ جایی که به شدت تحت تأثیر کلارنس آیرز، ادامه‌دهنده راه تورشتاین وبلن قرار گرفتم. آیرز رویکرد تردیدی من نسبت به اقتصاد متعارف را به دست داد. تحصیلات تکمیلی من در دانشگاه میشیگان در دهه ۱۹۶۰ ادامه یافت؛ جایی که احتمالاً، مهم‌ترین مرکز پیشبرد اقتصاد کینزی در امریکا بود. در این‌جا رشته توسعه را انتخاب کردم که تحت تأثیر استادم ولفگانگ استاپلر (که برای قضیه ساموئلسن- استاپلر معروف است) بود.

░▒▓ شما خود را هم اقتصاددان توسعه، و هم اقتصاددانی مارکسیست معرفی می‌کنید. چگونه این دو را به یکدیگر پیوند می‌زنید؟
▬    هم‌چنان که مارکس به طور واضح بحث کرده است، سرمایه‌داری یکی از اشکال تاریخی بازتولید مادی جامعه است. اقتصاد توسعه باید مطالعه نحوه تکامل و تبدیل این اشکال مختلف به یکدیگر باشد. به طور خاص، تحلیل جاری توسعه مطالعه توسعه سرمایه‌داری است.

░▒▓ با توجه به سابقه تحصیلات شما در دانشگاه‌های بسیار معتبر امریکا می‌توانستید در حوزه اقتصاد متعارف کار کنید. چه نارسایی‌هایی در دانش اقتصاد متعارف می‌دیدید که مسیرتان را تغییر دادید؟
▬    ماهیت محافظه کارانه اقتصاد نوکلاسیک متعارف ممکن است این تصویر را بدهد که تمام اقتصاددانان در طیفی بین میانه و راست ارتجاعی قرار دارند. این به طور خاص در مورد اکثریت وسیع حرفه در امریکای شمالی و اروپا صادق است. در حالی که بنیادگرایی بازار وجه مشخصه اکثریت وسیع اقتصاددانان است، من افتخار می‌کنم که در میان اقتصاددانانی رشد کرده‌ام که سازمانی را برای احیای سنت‌های مترقی حرفه اقتصاد به نام «انجمن اقتصاد جهان» تاسیس کرده‌اند.
▬    این سازمان را با چند اقتصاددان در ابتدای سال ۲۰۱۱ تاسیس کردیم و اکنون، بیش از ۴۵۰۰ عضو در سراسر جهان دارد. من در ابتدای دهه ۱۹۶۰، اقتصاد را در دانشگاه تگزاس (آستین) انتخاب کردم تا جهان بهتری را به سهم خودم بسازم. با اطمینان می‌توان گفت که اگر امروزه، دانشجویی با چنین دغدغه‌ای پیدا شود تقریباً، دانشگاهی در جهان توسعه یافته پیدا نمی‌شود تا او را آموزش دهد. در مقابل، بویژه در کشورهای انگلیسی زبان، دپارتمان‌های اقتصاد خود را صرف آموزش دگماتیک ایدئولوژی بازار کرده‌اند که نیازی از این دست را تأمین نمی‌کند. در اروپای قرون وسطی، دگم‌های کلیسای کاتولیک موانع جدی پیش روی نیازهای علمی گذاشت. اثر نابودکننده اقتصاد متعارف نوکلاسیک به مراتب بدتر است و به طور قابل توجهی از نظر ایدئولوژیکی قوی‌تر است. ویروس ذهن است و وقتی در فرآیند ذهنی کاشته شد به طور نظام‌مند توان خلق تفکر عقلانی را تخریب می‌کند. به عنوان یک روش فکری، نمی‌تواند مسایل بیرونی و ظاهری را به درونی تبدیل کند. بر عکس، اقتصاد متعارف پیچیدگی‌های آن‌چه ما مشاهده می‌کنیم را به چیزهای بی‌اهمیت ضد اجتماعی و غیر تاریخی تبدیل می‌کند. این تبدیل‌ها را با ریاضیات رمزنگاری شده انجام می‌دهد.
▬    نوکلاسیک‌ها ماهیت آشکارا و اجتماعی وجود انسانی را به نفع پوچی نهفته در این ایده که هر شخصی فردی جدای از دیگران است، رد می‌کنند (من توصیه می‌کنم که ذهن مترقی به جای واژه «فرد» باید از واژه‌های «مردم» و «شخص» در جای خود استفاده کند). امیدها، ترس‌ها، دل‌مشغولی‌ها و احساس‌های ناشی از مسؤولیت‌پذیری شخصی ماست که از ما انسان می‌سازد.
▬    این «افراد» را حرص و آز شخصی به پیش می‌راند. خوبی حرص و آز به عنوان رفتار «عقلانی» تعریف می‌شود؛ و این حرص و آز غیر مسؤولانه و فردگرایانه ظاهراً، در رفاه عمومی بازتاب پیدا می‌کند.
▬    حال اجازه دهید به بحث درباره بحران مالی بپردازیم.
▬    بحران مالی که از امریکا در سال ۲۰۰۸ شروع شد آثار جهانی داشت. این آثار با توجه به نوع سیاست‌هایی که کشورها پیش از بحران به کار گرفته بودند از کشوری به کشوری دیگر متفاوت است. احتمال بازگشت خودکار بهبود به اقتصاد جهانی بسیار کم است. پیش از بحران بیشتر کشورهای کمتر توسعه یافته سیاست‌های ارتدوکسی مالی و پولی را به کار گرفتند. این سیاست‌ها برای مقابله با آثار بحران نامناسب هستند، هم‌چنان که در زمانی هم که اجرا می‌شدند، نامناسب بودند. شرایط تغییر یافته دهه جدید مستلزم تغییر در رژیم سیاستی از سیاست خنثی ارتدوکسی به مداخله ضد نوسانی است. در آگوست ۲۰۰۹ وزیران مالی کشورهای افریقایی در فری تاون بر ضرورت ارایه جایگزین به جای ارتدوکسی حاکم تأکید کردند. وزیران و نمایندگی‌های آنان در تقریباً، تمام کشورهای کمتر توسعه‌یافته افریقا بیانیه‌ای را صادر کردند که از نظر صراحت و گسست از سیاست‌های حامی نولیبرالی غیرمعمول بود. برخلاف بیانیه‌های پیشین که دولت‌ها را متعهد به سیاست‌های ارتدوکسی تثبیت اقتصاد کلان و اصلاحات نهادی می‌کرد، بیانیه فری تاون، بیانیه‌ای جسورانه و مرتبط با تمام کشورهای کمتر توسعه یافته بود. گسست بیشتر از سیاست کلان اجماع واشنگتنی برای این بود که از سیاست پولی برای حمایت از سیاست مالی فعال استفاده شود.

░▒▓ آثار بحران بر اقتصاد کشورهای کمتر توسعه‌یافته چگونه بود؟
▬    امیدهای اولیه مبنی بر این‌که بحران جهانی اثر کمی بر کشورهای با بازارهای مالی توسعه‌نیافته خواهد گذاشت بعد از سقوط بازارهای مالی در اقتصادهای توسعه یافته و سرایت بحران از بخش مالی به بخش واقعی اقتصاد و بازارهای کالایی به پایان رسید. رکود کشورهای توسعه یافته جریان‌های سرمایه را کاهش داد؛ هر چند که اثر کوتاه‌مدت این بر اقتصادهای کمتر توسعه یافته بزرگ نبود. آن‌چه برای این کشورها دغدغه مهم‌تری است اثر بحران بر همکاری‌های توسعه‌ای است.

░▒▓ برای پیگیری سیاست رشد معطوف به فقرا و حامی کشورهای فقیر چه باید کرد؟
▬    باید سیاست‌هایی را دنبال کرد که معطوف به فقرا چه در سطح ملی و چه در سطح جهانی باشد. راهبرد رشد حامی فقرا این ویژگی‌ها را دارد: ۱. سیاست اقتصاد کلان ضد چرخه‌ای؛ ۲. ملی‌سازی بخش مالی؛ ۳. حمایت از حقوق کارگران و ۴. بخش عمومی سرمایه‌گذاری گرا.

░▒▓ اجازه دهید به بحث تبیین بحران بپردازیم. تبیین شما از بحران چیست؟
▬    پیش از تبیین بحران باید به این پرسش پاسخ دهیم که چرا بحران رخ می‌دهد که بر بیکاری و وضعیت رفاهی میلیون‌ها نفر در کشورهای توسعه یافته و توسعه‌نیافته تأثیر می‌گذارد؟ چرا چنین حادثه وحشتناکی رخ می‌دهد؟ این امکان به دلیل خود سرمایه‌داری رخ می‌دهد، چرا که همه چیز کالایی می‌شود.
▬    این موجب شکل‌گیری وضعیتی می‌شود که نمی‌توان آن را حل کرد. این هم‌چنین، دال بر این است که همه چیز در پول سمبلیزه می‌شود، اما، چرا این هر روزه رخ می‌دهد به رغم این‌که سرمایه‌داری عمری طولانی دارد؟ چون سرمایه مالی از سرمایه تولیدی جدا شده و در حال رشد بیشتری است. منظور من از جداسازی، جداسازی نهادی مانند جداسازی بانک‌ها از واحدهای تولیدی نیست، بلکه برحسب ویژگی‌های کلیدی این بخش است. مالیه بازتوزیع ارزش و نه تولید را در بر می‌گیرد، چرا که، مالیه مولد نیست؛ سیطره آن بر صنعت به معنای این است که گردش مالی بر تولید تسلط دارد و این در سفته بازی بازتاب پیدا می‌کند که موجب تسریع در انتقال ارزش از صنعت به مالیه می‌شود. اشکال بی‌ثبات و سفته بازانه‌ای که سرمایه به خود می‌گیرد چرخ‌های این انتقال هستند. مالیه‌گرایی فرآیندی است که طی ۳۰ سال گذشته در چارچوب الگوی آنگلو ساکسونی و مقررات‌زدایی همراه با آن به جداسازی بخش مالی از بخش تولیدی انجامیده است.

░▒▓ در چارچوب رویکرد اجماع واشنگتنی؟
▬    بله. چرا این جداسازی رخ داده است؟ اثر آن چه بوده است؟ نظر عمومی این است که وام‌دهی در امریکا یا آن‌چه به ساب پرایم معروف است، علت بحران است. این البته، امکانی است مرتبط با اعتبارات، اما، من فکر می‌کنم مقررات‌زدایی از بازار دلیل دیگری است که موجب افزایش بار بدهی در اقتصاد شد. دلیل دیگر همان طور که پیش‌تر گفتم افزایش بیش از اندازه مالی‌گرایی است که نظام را بی‌ثبات کرد.
▬    تأثیر توزیع جغرافیایی نابرابر سرمایه در شکل‌گیری مالی‌گرایی و بحران چیست؟ به نظر می‌رسد که وقتی سرمایه برخلاف آن‌چه نظریه رایج اقتصادی می‌گوید به جای حرکت به سوی مناطقی که در آن کمیابی سرمایه وجود دارد به مناطق مرکزی جهان می‌رود و در آن‌جا متراکم می‌شود، چاره‌ای باقی نمی‌ماند جز جست و جوی راه‌های جدید سرمایه‌گذاری برای جلوگیری از افت میزان سود. به این صورت مالی‌گرایی به وجود می‌آید و اقتصاد در معرض بی‌ثباتی قرار می‌گیرد.
▬    من فکر می‌کنم این نکته صحیحی است. تمرکزگرایی در سرمایه همان طور که آدام اسمیت هم می‌گوید، موجب نابرابری می‌شود. در کشورهای مرکزی صنعتی آن‌چه در حال رخ دادن است فرآیند انباشت تحولات فنی است. این فرآیند به معنای تولید کالاهای ارزان قیمت است.
▬     در عین حال، این فرآیند موجب کاهش نیروی کار در فرآیند تولید می‌شود. به این صورت تناقضاتی در فرآیند تولیدی پیش آمده که موجب شکل‌گیری مالی‌گرایی شده است.
▬    اکنون، شرایط در جهان در حال توسعه در حال تغییر است. در چین شما در طول زندگی‌تان و شاید من هم در طول سال‌های باقیمانده عمرم شاهد این تغییرات باشیم. به نظر می‌رسد که امریکا هنوز قوی است. این‌طور هست، اما، قدرت آن به طور فزاینده‌ای ناشی از مالیه است در حالی که قدرت چین ناشی از تولید است.

░▒▓ چنان‌چه گفتید افزایش سرمایه مالی، اقتصاد را بی‌ثبات می‌کند. چه راه‌هایی را برای کنترل سرمایه مالی پیشنهاد می‌دهید؟ آیا با راهکاری که به مالیات توبین معروف است موافق هستید؟
▬    من به طور کلی، با مالیات توبین موافقم. هدف سرمایه مالی در جامعه سرمایه‌داری توزیع مجدد سود است. نظریه مارکسیستی به ما می‌گوید نیروی کار، اساس سود و استخراج ارزش اضافی است. استخراج مازاد از نیروی کار اساس و پایه سود است. کارکرد اساسی بخش مالی توزیع مجدد از طریق اعتبارات است. وقتی که سرمایه مالی به شکل قسمتی از سود بنگاه در می‌آید سرمایه‌داری بی‌ثبات می‌شود. دلیل این امر سازوکارهایی است که موجب بورس بازی می‌شود.
▬    چه کار می‌توانیم بکنیم؟ چه باید کرد؟ سرمایه مالی باید از سودسازی و بازتوزیع سود خارج بشود. راه‌های مختلفی برای این کار وجود دارد. یک راه ملی‌سازی سرمایه‌ها است. بانک‌ها باید ملی شوند. اقتصادهای زیادی وجود دارند که شبکه بانکی را ملی کرده‌اند. این یک راه است، اما، در مورد کشورهای در حال توسعه و کوچک مشکل این است که به هنگام اجرای چنین سیاستی سرمایه فرار می‌کند. این سیاست برای اقتصادهای بزرگ مانند امریکا که بخش مالی بسیار بزرگی دارد امکان‌پذیر است.

░▒▓ در همین راستا با صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی چه باید کرد؟ بازسازی اساسی آن‌ها یا تاسیس نهادهای مالی جدید به جای آنها؟
▬    من فکر می‌کنم که اصطلاح ملی‌سازی در سطح ملی خوب است، اما، در سطح بین‌المللی چه باید کرد؟ بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول باید در چارچوب آن‌چه کینز در سال ۱۹۴۵ پیشنهاد داد بازسازی شوند. نظام ارز ثابت که لازمه آن ملی‌سازی شبکه بانکی است باید دوباره شکل بگیرد، اما، در مورد اقتصادهای در حال توسعه بهتر است سیاست صنعتی همراه با یارانه‌ها و حمایت‌ها را دنبال کنند. این البته، مشکل است چون سازمان‌های بین‌المللی باید شرایط را به نحوی فراهم کنند که بتوانند این کار را انجام دهند. مشکل بانک جهانی این است که نهادی غیردموکراتیک هست.
▬     بنا بر این، آن‌چه باید انجام دهیم تاسیس بانکی واقعی و غیرانتفاعی است که وام‌ها را برای پروژه‌های صنعتی اختصاص دهد نه برای حمایت‌های بودجه‌ای و نظایر آن. همین‌طور آن را باید به دولت‌های محلی واگذار کند، جایی که احتمالاً، امریکا، بریتانیا و سایر کشورهای مرکزی نتوانند وام‌ها را مقید به شرایط سیاسی کنند.

░▒▓ کینز به هنگام مذاکرات برتون‌وودز معتقد بود اداره بهتر اقتصاد جهانی مستلزم تاسیس ذخیره جهانی است که مستقل از پول ملی کشوری خاص باشد. بحران و یکی از علل آن یعنی، کسری‌های دوقلوی امریکا این سخن کینز را تأیید می‌کند. آیا این‌طور نیست؟
▬    آنچه باید رخ بدهد و آن‌چه در حال رخ دادن است دو چیز متفاوتند. درباره آن‌چه باید رخ بدهد من معتقدم که باید ذخیره جهانی جدیدی به همراه بانک جهانی جدید تاسیس شود. مشکلاتی در این باره وجود دارد. در قرن نوزدهم ما نظام پایه طلا را داشتیم. دولت‌های مختلف در کشورهای مختلف به طور متفاوت رفتار می‌کردند و برخی بهتر از دیگران عمل می‌کردند. اکنون، هیچ ارزی آن قدر قوی نیست که به صورت ارز جهانی در بیاید. دلار امریکا، یورو و ین ارزهای مهم هستند. هیچ کدام از این‌ها نمی‌توانند به تنهایی ارز مسلط جهانی باشند، اما، درباره آن‌چه در حال رخ دادن است، فکر می‌کنم ما در حال حرکت به سمت حمایت‌گرایی، حتی، در امریکا هستیم، چرا که، راه دیگری برای مدیریت بی‌ثباتی مالی وجود ندارد.
▬    مردم فکر می‌کنند چینی‌ها وابسته به امریکا هستند. تنها باراک اوباما قدرت چین را پذیرفته است. دو قدرت بزرگ، در حال حاضر، آلمان و چین هستند. مازاد تجاری آن‌ها به معنای این است که ارزهای یوآن و یورو ارزهای مسلطی خواهند شد.

░▒▓ آیا بحران نشانه‌ای از افول قدرت مسلط امریکا است؟
▬    بله. قدرت امریکا در حال افول است. البته، برای قدرت سرمایه‌داری خیلی سخت است که قدرتش را تعدیل کند. به هر حال، عمر سرمایه‌داری آنگلوساکسونی به پایان رسیده است. فکر می‌کنم، الگوی نولیبرالی در حال افول است.
برداشت آزاد از دنیای اقتصاد
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 02 دی 1392 ساعت 19:03

انتقاد ”دنیای اقتصاد“ به لایحه بودجه: ”تمرکزگرایی بودجه‌ای“

فرستادن به ایمیل چاپ

سرمقالهادامه مطلب... یکشنبه دنیای اقتصاد به قلم رضا امیدی؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    تا پیش از اجرای برنامه سوم توسعه، فرآیند بودجه‌ریزی به طور کاملاً متمرکز انجام می‌شد و استان‌ها نقش تعیین‌کننده‌ای در توزیع منابع نداشتند. بموجب ماده ۷۰ قانون برنامه سوم توسعه و در راستای تمرکززدایی از امور سیاست‌گذاری، تشکیل شورای برنامه‌ریزی و توسعه استان‌ها بمنظور تصمیم‌گیری، تصویب، هدایت، هماهنگی و نظارت در امور برنامه‌ریزی و توسعه و عمران استان‌ها پیش‌بینی و وظایف شورا به استناد ماده ۷۱ همان قانون تعیین شد. اهم وظایف این شورا عبارتند از: تنظیم برنامه‌های بلندمدت و میان‌مدت توسعه استان، تهیه طرح‌های توسعه و عمران، اتخاذ تدابیر لازم برای تحقق درآمدهای پیش‌بینی‌شده، تنظیم و ارایه بودجه سالانه استان، توزیع اعتبارات عمرانی و...
▬    از مهم‌ترین شاخصه‌های این نوع تمرکززدایی، پیش‌بینی و تأمین منابع مورد نیاز جهت پیگیری و تحقق وظایف مذکور است. در همین راستا از زمان اجرای برنامه سوم، روند واگذاری بخش بیشتری از منابع بودجه عمومی کشور به استان‌ها مدنظر قرار گرفت و این میزان در سال ۱۳۸۵ به حدود ۸/۲۱ درصد رسید، اما پس از آن با شیب تندی رو به کاهش نهاد، به طوری که در لایحه بودجه سال ۱۳۹۲ حدود ۷/۶ درصد بودجه عمومی دولت به استان‌ها اختصاص یافت که نشانگر تمرکز هرچه بیشتر در منابع مالی است. این روند کاهشی در لایحه بودجه ۱۳۹۳نیز ادامه یافته است و سهم استان‌ها به حدود ۵/۴ درصد رسیده و این در حالی است که بنا بر گزارش‌های سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی، پروژه‌های استانی به لحاظ کیفیت و پیشرفت فیزیکی وضعیت مناسب‌تری نسبت به پروژه‌های ملی دارند.
▬    طی سال‌های اخیر، دولت از یک‌سو در قالب بودجه‌های سنواتی، بدون توجه به شرایط فعالیتی و مزیت نسبی استان‌ها، الزاماتی را تعیین و شورای برنامه‌ریزی استان‌ها را مکلف می‌کرده تا بخش قابل‌توجهی از منابع سالانه را به اموری خاص اختصاص دهند که چه‌بسا هیچ‌گونه انطباقی با اولویت‌های استان‌ها ندارد و از سوی دیگر نیز، استان‌ها در راستای عملیاتی شدن و تحقق مصوبات سفرهای استانی هیأت دولت، ناگزیرند بخش دیگری از منابع مالی سالانه را به این امر اختصاص دهند. به بیان دیگر، در عمل بخش زیادی از اعتبار در اختیار استان‌ها، از سوی دولت و به صورت متمرکز تعیین تکلیف می‌شود.
▬    تاکید بر انجام تکالیف غیر اولویت‌دار و الزام به پیگیری مصوبات سفرهای هیأت دولت که بار مالی فراوانی را بر استان‌ها تحمیل کرده است، در عمل حیطه تصمیم‌گیری شوراهای برنامه‌ریزی را محدود کرده و موجب شده است تا ضمن ایجاد بی‌انضباطی مالی در استان‌ها، اعتبارات عمرانی حتی تکافوی اجرای عملیات مربوط به پروژه‌های مستمر سالانه را ندهد و اجرای برخی پروژه‌ها نیز به دلیل تأمین نشدن منابع مالی مورد نیاز دچار وقفه شود.
▬    از این‌رو، بسیار خوب بود اگر دولت سعی می‌کرد در تدوین لایحه بودجه سال ۱۳۹۳ از یک‌سو بخش بیشتری از منابع را به استان‌ها واگذار کند و از سوی دیگر، به سمت حذف تدریجی الزامات قانونی اعتبارات تملک دارایی‌های سرمایه‌ای استان‌ها حرکت کند. بدیهی است در نتیجه تمرکزگرایی در بودجه، وزارت‌خانه‌ها و سازمان‌های مرکزی نقش تعیین‌کننده‌ای در توزیع منابع به دست می‌آورند و این موضوع باعث می‌شود تا ظرفیت لابی‌گری نمایندگان و مدیران استانی در تعیین میزان بودجه‌ای که وزارت‌خانه‌ها به استان‌ها اختصاص می‌دهند تأثیرگذار باشد.
▬    همچنین اولویت‌بندی پروژه‌ها بر اساس پیشرفت فیزیکی، لزوماً شیوه کارآمدی در برنامه‌ریزی برای خاتمه پروژه‌ها نیست. تعیین برنامه زمان‌بندی برای خاتمه پروژه‌ها باید براساس میزان اهمیت و تأثیرگذاری آنها برای مناطق باشد و معیارهای اولویت‌بندی پروژه‌ها باید از سوی شورای برنامه‌ریزی استان‌ها تعیین شود. در شرایطی که در قالب سفرهای استانی هیأت دولت، پروژه‌های بسیاری بدون رعایت اولویت استان‌ها تصویب و عملیاتی شده است، چه‌بسا متوقف کردن یا به تأخیر انداختن برخی از این پروژه‌ها با هر میزان پیشرفت فیزیکی اولویت بیشتری داشته باشد. نادیده گرفتن این مسایل باعث می‌شود تا استان‌ها در اجرای قوانین بودجه سنواتی و مواد برنامه توسعه، در جست‌وجوی خلأها و تناقض‌های قانونی برای اجرا نکردن آن برآیند و این موضوع به تهی‌شدگی دولت می‌انجامد، به این معنا که دولت قوانین و احکامی را وضع می‌کند که مدیران استانی با توجه به اولویت‌های منطقه‌ای، در برابر اجرای آنها مقاومت می‌کنند.
مآخذ:...
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 02 دی 1392 ساعت 18:53

اصول‌گرایی←اخلاق‌گرایی←صلح

فرستادن به ایمیل چاپ

دکترادامه مطلب... ادامه مطلب...حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


░▒▓ مطلب اول: توسعه به مثابه تنازع بقا
▬    بیست و پنج سال متوالی است که سیاست‌های تعدیل اقتصادی و سپس، قانون سیاست‌های ذیل اصل چهل و چهار، متوالیاً، در پی کاهش تکالیف و مسؤولیت‌ها و قدرت دولت، و تفویض این قدرت به بخش خصوصی بوده‌اند.
▬    این آرایش تازه اقتصاد کشور به سمت خصوصی‌سازی شدید، در ارتباط با فرهنگ عدالت، به سبب تحریک محرک‌های طبیعی برای افزایش رقابت صورت می‌گیرد. منظور آن است که از محرک‌های منفعت‌جویانه برای منظور توسعه بهره‌برداری شود.
▬    در این موضوع، تکنوکرات‌ها در مقابل اخلاق‌گرایان قرار می‌گیرند؛ استدلال تکنوکرات‌ها بر این است که برای چرخیدن چرخ توسعه، میزانی از نفع‌طلبی و رفاه‌جویی و دنیاخواهی و رقابت ضرورت دارد، در غیر این صورت، عافیت‌طلبی به آبادی و توسعه نخواهد انجامید. از این گذشته، این رویکرد فرهنگی و اقتصادی و سیاسی، می‌پندارد تا محرک‌های طبیعی مانند طمع‌ورزی، اراده معطوف به قدرت و دیگر اشکال خودپسندی را نمی‌توان به وسیله اخلاق، کنترل کرد، بلکه باید از طریق قرار دادن نیروهای طبیعی در برابر نیروهای طبیعی دیگر مهار نمود.
▬    تکنوکرات‌های برنامه‌ریز توسعه، این طرح را در ذهن داشتند که غرایز بهیمی انسان را نه به آموزه‌های اخلاقی و انسانی، بلکه با غرایز بهیمی دیگر که طبیعی‌تر و همه‌گیرتر به نظر می‌رسد مهار کنند.
▬    تکنوکرات‌ها، آهنگ تغییر فرهنگ در این جهت را هم دارند؛ کم کم شخصیت‌های پولدار سینما، که در آغاز انقلاب، چهره‌هایی اغلب منفور بودند که اموال خود را به طریق سوء استفاده از کوخ‌نشینان به دست می‌آوردند، به چهره‌هایی «خوب» تبدیل می‌شوند، و بر عکس، کوخ‌نشینان، فقرای به تقصیر قلمداد می‌گردند. شواهد تاریخی در این کشور چیز دیگری نشان می‌دهد. آن‌ها فقیران به تقصیر نیستند.
▬    هدف‌گذاری خصوصی‌سازی، نحوی بازسازی تنازع بقا در متن اقتصاد، و سپس، سیاست و فرهنگ انسانی بود و هست. این، تقلید ناجور قواعد عمومی جنگل، در جامعه انسانی بود و هست.
▬    بدین ترتیب، طبیعت‌گرایان در مقابل اخلاق‌گرایان قرار گرفتند. تکنوکرات‌ها در مقابل اصول‌گرایان قرار گرفتند. روشن‌فکر سازندگی و اصلاحات، در مقابل اسلام‌گرایان هوادار تز حکومت اسلامی و ولایت فقیه قرار گرفتند.
▬    این، صورت‌بندی فنی برخوردهای سیاسی بیست و پنج سال اخیر است.

░▒▓ مطلب دوم درک تکنوکرات از صلح، به مثابه آتش‌بس
▬    آن اوایل، همه چیز برای روشن‌فکران سازندگی و اصلاحات خوب بود؛ چرا که ظاهراً فرمول بهیمی‌گستر توسعه مدرن، برای پیشبرد کشور و افزودن رفاه و توسعه، خوب عمل می‌کرد.
▬    ولی،... ، ولی امروز که روابط غیرانسانی مشحون از تهدید و آزار و پیشنهادهای کاسب‌کارانه، گریبان همه را گرفته است، معضل اخلاقی به یک دشواری عمیق همه فهم بدل شده است. سؤال‌هایی در ذهن مردم شکل گرفته است. چیزی شبیه این که: چه چیزی می‌تواند از تبدیل اسباب توسعه دیروز، به زنجیر امروز و خفقان فردا جلوگیری به عمل آورد؟ چگونه می‌توان از تقلیل زندگی انسانی به زندگی جانوری جلوگیری کرد؟
▬    واقع آن است که یک تجربه‌گرایی و تکنوکراسی سفت و سخت، جامعه و خصوصاً زندگی رقت‌بار طبقه متوسط شهری را به سمت جنگ دائمی سوق داده است.
▬    اگر انسجام اجتماعی بدون رقابت‌های ویرانگر برای داشتن بالاترین کارآیی ممکن میسر نباشد، و اگر نابودی هر بی‌عدالتی متضمن برافروختن آتش بی‌عدالتی در جایی دیگر باشد، آن وقت، آیا ما در چرخه‌ای بی‌پایان از تضاد اجتماعی در همه حیطه‌های زندگی مردم مواجه نیستیم؟
▬    اگر واقع‌گرایی یک‌بعدی تجربه‌گرا که در نهایت به تکنوکراسی منتهی می‌شود، بدبینی به توان و نیروهای عقلانی و اخلاقی جامعه را از حد بگذراند، به نظر می‌رسد که توازن ناپایدار قدرت، بالاترین هدفی باشد که جامعه می‌تواند توقعش را داشته باشد. و چه چیزی می‌تواند از این ناامید کننده‌تر باشد؟ اگر چنان موازنه ناپایداری از نیروهای متضاد اجتماعی به یک آرامش اجتماعی موقت یا آتش‌بس منجر گردد، به نوعی می‌توان اطمینان داشت که برخی جابجایی‌های تصادفی در مناسبات قدرت، آن را در نهایت از بین خواهد برد. استوار کردن نظم، بر رقابت و نبرد مستمر میان گرگ‌ها، موجب می‌شود که خصومت‌های اجتماعی که روشن‌فکر لیبرال بر آن‌ها به مثابه دو دست پنهان آدام اسمیت حساب کرده است، یکدیگر را خرد نمایند.
▬    اگر منفعت‌طلبی شخصی را نتوان بدون اظهار نفع شخصی در برابر آن مهار کرد، چگونه می‌توان از فزونی بیش از حد خواسته‌های متقابل جلوگیری کرد؟ و اگر برای انهدام بی‌عدالتی، نیازمند بی‌عدالتی و خفقان باشیم، چگونه می‌توان این بی‌عدالتی جدید را توجیه‌پذیرتر از بی‌عدالتی پیشین شمرد؟
▬    دو دهه گذشته، از تاریخ این کشور، با سیاست‌های معطوف به بازار آزاد، و با تلاش‌های بی‌نتیجه‌اش در جهت موازنه منفی تضاد‌ها، بیشتر موفق به فراگیر کردن تضاد به عنوان منطق همه‌گیر جامعه شده است. روابط دوستانه، خانوادگی، شغلی، درسی، سیاسی، ...، همگی بر مبنای تضاد و مخاصمه تعریف شده است، و کمتر اثری از گذشت و اخلاق انسانی در آن هست. آرامش‌ها، با شعله‌ور شدن رقابت‌ها و خودخواهی‌ها از بین رفت. این صلح جدید، از یک صلح زورکی چیزی کم ندارد، جز آن که هر روز، صلح شکل ناپایدارتری به خود می‌گیرد، و روابط اجتماعی، تنها با کمک قرص اعصاب قابل تحمل باشند.
▬    این آشفتگی فراگیر ناشی از دنیاطلبی و بی‌تهذیبی، ضرورت روابط اجتماعی و سیاسی اخلاق‌گرا را توجیه می‌کند. تکنوکرات، با سرپوش گذاشتن بر بی‌عدالتی‌ها، و طبیعی شمردن آن‌ها، به دنبال صلح پاینده نیست. صلح بی‌عدالت، همچون صلح گرگ‌های متخاصم است.

░▒▓ مطلب سوم: اخلاق‌گرایی در سایه اصول‌گرایی
▬    اخلاق‌گرا، به جای ولنگاری سروشیستی، دنبال توسعه عقل و وجدان است، و در سایه تعقل اصول‌گرایانه، صلح می‌جوید.
▬    اخلاق‌گرا، تصدیق می‌کند که صلح نهایی، چیزی است که تنها از تعدیل و تنظیم داوطلبانه و عقلانی حق در برابر حق میسر است. با فهم درست از حق می‌توان منفعت را هم در برابر منفعت تعدیل کرد. در سایه شناخت و ادای حق است که می‌توان به درستی و بدون جری شدن بی‌عدالتی در جامعه، گذشت را هم تشویق کرد.
▬    افزایش اصرار بر مکانیسم‌های رقابت بازاری برای سامان‌دهی و توسعه جامعه، مانع از تعدیل و تنظیم انسانی منافع متقابل می‌گردد. تضاد، هر چند بتواند فی‌الجمله، افراد را در مهار یکدیگر فعال کند، ولی می‌تواند به سادگی موجب زورگویی‌ها و بی‌عدالتی‌ها گردد.
▬    عدالت و آرامش جامعه، تنها در سایه تهذیب و مهار معنوی منفعت‌طلبی شخصی و پذیرش عقلانی مصلحت و سعادت عامه به دست می‌آید. بدون ایمان به خدا، سخن گفتن از اخلاق، بی سر و ته است.
▬    نکته آن است که اخلاق‌گرایی بدون دین، می‌تواند به اندازه لیبرالیسم رقابت‌گرا و نفع‌طلب، خطرناک باشد. اخلاق‌گرایی بدون دین، نمی‌تواند عناصر بی‌عدالتی و قهر و اجباری را که در آرامش ظاهری دنیای مدرن وجود دارد را درک نماید. عناصر قهری و اجباری، پنهان‌اند. جامعه آرام به نظر می‌رسد، ولی دندان‌ها به هم ساییده می‌شوند. افراد نیرومند می‌توانند اقتدارهای ظاهراً غیر خشونت‌آمیز را که ذاتاً خشونت‌آمیز هستند علیه دیگران به کار گیرند، و با استفاده از قدرت اقتصادی و تبلیغات، آن را موجه جلوه دهند.
▬    اخلاق‌گرایی بدون دین، علاوه بر ناتوانی در درک خصلت واقعی این اشکال قهر و اجبار، مسؤولیت اخلاقی ناموجهی را بر دوش روشن‌فکران نامهذب می‌گذارد که واقعاً از پس آن برنمی‌آیند.
▬    روشن‌فکران روزنامه‌نگار، از ارزش‌های باطناً خشونت‌آمیز در ظاهر آزادی بیان، برای بر هم زدن آرامش استفاده می‌کنند. آن‌ها احتمالاً آرامش مبتنی بر عدالت را درک نمی‌کنند، چرا که آرامش ظاهری گرگ‌های رقیب را بی کم و کاست از غرب اقتباس می‌کنند، و اصلاً نمی‌توانند نقطه ضعف‌های غرب را درک کنند. این را می‌توان در پذیرش‌های بی‌چون و چرای روشن‌فکر از هر چیزی که غربی است دید، هر چند احمقانه باشد. تجلیل بیش از حد اخلاق روشن‌فکری که در واقع، همان اخلاق از ما بهتران و مدرن‌هاست، سرانجام به قبول بی‌عدالتی‌های موروثی و ترجیح انواع پوشیده‌تر قهر و اجبار بر انواع آشکارتر می‌انجامد.
▬    یک اخلاق‌گرایی اصول‌گرای دینی، باید با راهنمایی دین، به تلفیق خلاقانه‌ای میان توسعه در حد لزوم، آرامش و آزادی انسانی، و آموختن نقاط قوت دنیای مدرن نایل آید. چنین اخلاقی تشخیص خواهد داد که جامعه بشری حتی اگر حوزه‌های همکاری اجتماعی را به واسطه نیازهای متقابل گسترش دهد، بدون دست انداختن به ریسمان هستی متعال، هرگز از تضاد اجتماعی رها نخواهد شد.
▬    دست آویختن «مصرانه» و بی‌اغماض و اصول‌گرا به ریسمان الهی (که در ادبیات اسلامی به آن چنگ زدن به ریسمان الهی می‌گویند)، به مفهوم تلاش در راهی است که جامعه را از ولنگاری محض و نهیلیسم اپیدمی این روزگار نجات دهد، و بدین ترتیب است که خواهد توانست، مردم را از گرفتار شدن در چرخه بی‌پایان تضاد بی‌حاصل رهایی بخشد.
مأخذ:تسنیم
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 01 دی 1392 ساعت 00:02

عاشورا/۶۱- عاشورا/۸۸- عاشورا/۹۲

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر ادامه مطلب...ادامه مطلب...حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    مردان کارزار سیاست، باید بدانند و آگاه باشند که بر روزگار، زمانه‌هایی می‌گذرد که فعل قبیح در گروه‌هایی از مردم، چنان اپیدمی و همه‌گیر می‌شود که ذهن نادقیق، ممکن است آن را معمولی و سهل بگیرد، ولی فقط در چرخش روزگار است که معلوم می‌شود که آن فعل، تا چه اندازه قبیح بوده است.
▬    نمونه تام این دست رویدادها و آن دست چرخش روزگارها، ماجرای عاشورای سال شصت و یک هجری است که در آن هنگام، سی هزار نفر گمان کردند که در دست زدن به سبعانه‌ترین جنایت‌ها، مرتکب فعل معمول می‌شوند، ولی اندکی از چرخش روزگار، بر خود آن‌ها معلوم کرد که مرتکب شنیع‌ترین افعال تاریخ شده‌اند.
▬    نمونه دیگر رفتارهای شنیع معمول در جماعت‌های خودفریفته، عاشورای هشتاد و هشت خورشیدی بود که عده‌ای چنان دور هم گرم سیاه‌کاری شدند و کارهای قبیح انجام دادند، که وحشیانه، بر برهنه ساختن یک جوان، صحه گذاشتند. البته پیش از آن، به هتک حرمت مام میهن مشغول بودند، ولی برهنه ساختن آن جوان، سمبلی شد برای آشکار شدن خداجو نبودن و شیطان‌صفتی فتنه‌گران، پس از شش ماه سیاه‌کاری و شیطان‌صفتی.
▬    این روزها، استقبال اصلاح‌طلبان از رویدادهای اوکراین، نمونه دیگری شده است که نشان می‌دهد، خط سیاه‌کاری در این جماعت ناتمام است. اتفاقات جاری در اوکراین، نشان دهنده آن است که اصول مسلم حقوق بین ملل، به طرز قبیحی در حال نقض هستند، بدون آن که سخنی به اعتراض از سوی نهادهای جمعی دنیا برآید. انگار، دیگر، مداخله بی‌پرده در امور داخلی یک کشور، و نقض استقلال یک دولت ملت، یک اصل به رسمیت شناخته حقوقی نیست. از آن بدتر، مردمی هستند که خودشان به سیاستمداران خارجی خوش‌آمد می‌گویند تا کشور خود را به آن‌ها بفروشند.
▬    ماجرای اوکراین که انگار به دهان روشن‌فکر کارگزار و اصلاح‌طلب شیرین آمده، استمرار همان خطی است که مجوزهای سازمان ملل به ناتو برای مداخله در کشورها، و بروز جنگ نیابتی در سوریه تبلورهای یک اپیدمی غیرمنطقی و هولناک هستند، که لشکرکشی سبعانه غرب و غرب‌گرایان را مشروع جلوه می‌دهد.
▬    آیا با تکرار آغاز قرن بیستم مواجهیم، وقتی که نهیلیسم پایان قرنی، نخبگان و توده‌های مردم را کرخ کرد تا رفتارهای شنیع را تحمل کنند؟ آیا دنیا، مجدداً به سوی ناکجاآبادی از شر و شرارت رهسپار است؟

░▒▓ حکایت روشن‌فکر کارگزار و اصلاح‌طلب
▬    حکایت روشن‌فکر کارگزار و اصلاح‌طلب هم، حکایت غرقه شدن در چنین پنداری است: رفتارهای شنیع معمول در جماعت‌های خودفریفته.
▬    از وانفسای هشتاد و هشت که به همین جهت وانفسا بودن، «فتنه» نام گرفت، روشن‌فکر کارگزار و اصلاح‌طلب در محافل خود گیر کرد، و کارهای ناگفتنی از او سر زد، شیوه‌های شرم‌آوری برای رسیدن به مقاصد نامشروع خود انتخاب نمود، و بی‌پرده به مردم خویش خیانت ورزید. جالب آن که هنوز بیدار نشده است و ادامه می‌دهد. او به بی‌شرمی‌های خود ادامه می‌دهد. وقتی روشن‌فکر کارگزار و اصلاح‌طلب، که کشور خود را لااقل برای نیم قرن عقب انداخته، بی‌شرمانه از «بخشش دو جانبه» حرف می‌زند، این نشان می‌دهد که این روشن‌فکر، به مصیبت اشقیای کربلا گرفتار است. در گروهی برای خود می‌گویند و برای خود هورا می‌کشند. البته او از بی‌شرمی‌های خویش، طرفی نبسته است و نمی‌بندد، ولی آن چه برای خود می‌افزاید، سیاه‌رویی و سیاه‌روزی در حافظه تاریخی ملت است. آن‌ها گرم‌اند و خطاهایشان از شماره برون تاخته.
▬    وقتی روشن‌فکر کارگزار و اصلاح‌طلب، طوری به بازتاب ویژه و جانب‌دارانه وقایع اوکراین در مطبوعات زنجیره‌ای مشغول است، تو گویی آن‌ها آرزو می‌کنند که در سفارت انگلیس باز شود، و آن‌ها ضمن تناول مجدد پلو در باغ سفارت، سفیر انگلیس را به مداخله در کشور خود فرا بخوانند، معلوم می‌شود که این روشن‌فکر به مصیبت اشقیای کربلا گرفتار است؛ در گروه‌هایی گیر کرده است که پیوسته برای او هورا و هوار می‌کشند.
▬    وقتی پرده از وقایع تلخ سفارت یونان، روبروی اسنودن‌خانه سابق امریکا، و وطن‌فروشی بی‌پرده آن دو نفر، و همچنین، دم و دستگاه مسؤولی که پس از آن رویداد سیاه، حتی از احضار سفیر یونان پرهیز کرد؛ این‌ها وقایع فوق‌العاده شرم‌آور، مهیب و شنیعی هستند که تنها از سیاه‌کاران گرم و داغ برمی‌آید. آن‌ها گرم‌اند و بدجوری از احوال خود غافل.
▬    اکنون، در آستانه اربعین و سالگرد نه دی، روشن‌فکر کارگزار و اصلاح‌طلب، می‌تواند به این خیل عظیم راهپیما به سمت حضرت حسین علیه‌السلام بنگرد، و لااقل این عبرت را بگیرد که رفتار خود را به ترازوی حسین علیه‌السلام بسپارد. این چه ذلتی است که او برای رسیدن به آرمان بی‌آرمانی خود به آن تن می‌دهد؟ به سفارت بیگانه، مقابل اسنودن‌خانه سابق امریکا، برود؛ حجاب نداشته را از سر بردارد؛ و به بهای خیانت به ملت خویش، چیزکی تحویل بگیرد.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 01 دی 1392 ساعت 00:02

پیتر لوید: کنش سیاسی تهی‌دستان شهری

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشتادامه مطلب... از پیتر لوید؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    تأکید بر موفقیت‌ها و دستاوردها بیانگر تجربیات گذشته قشر تهی‌دستان شهری و وضعیت اقتصادی فعلی آنان است. این اقشار در مهاجرت به شهر و تثبیت موقعیت خود در آن‌جا موفق بوده و به پیشرفت‌ها و موفقیت‌هایی نیز دست یافته‌اند. البته، مطالعات و بررسی‌های به عمل آمده غالباً دال بر این است که مهاجرین موفق به تحقق بخشیدن به آرمانی‌ترین رویاهای خود نشده‌اند، ولی، با این وجود، اکثراً از مهاجرت خود راضی به نظر می‌رسند. تبیین این حرکت یعنی؛ مهاجرت تهی‌دستان به شهرها بر حسب مقوله‌ی تحرک اجتماعی امر دشواری است.
▬    اکثر مهاجرین منازل شهری خود را به مراتب بهتر از خانه‌های روستایی خود دانسته و در مقام مقایسه، آن را به مثابه یک پیشرفت و ترقی به حساب می‌آورند، غالباً در نزدیکی منازل خود از امکانات آب لوله کشی و برق برخوردارند، یا درمانگاه و مراکز بهداشتی و مدارس نیز فاصله‌ی چندانی ندارند. ولی، مهم‌تر از همه درک و استفاده‌ی به موقع آنان از فرصت‌ها، موقعیت‌ها، امکانات و تسهیلات موجود در شهر است. در مناطق فقیر و در حال رکود روستایی جز تجربیات تلخ و ذلت‌بار و زندگی اسفبار پدران و نیاکانشان، چشم‌انداز و آینده‌ی دیگری برای خود و فرزندانشان متصور نمی‌دیدند؛ ولی، در شهر حداقل این امید را دارند که سرانجام، می‌توانند چشم‌انداز آینده‌ای بهتر و دنیای نوینی برای فرزندان و سایر اعضای خانواده‌ی خود فراهم سازند. البته، والدین مهاجر پیشاپیش در این سکوی پرتاپ جای پا یا پایگاه مناسبی برای پیشرفت خود و دیگران افراد خانواده دست و پا می‌کنند. در واقع، بدین وسیله امیدوارند که فرزندانشان بتوانند سریعاً، پیشرفت کرده و آینده‌ی نوین و سرنوشت بهتری برای خود رقم بزنند به نوبه‌ی خود در آتیه، نقش پایگاه مذکور را بر عهده گرفته و در ایام پیری به مثابه عصای دست والدین عمل نمایند.
▬    آموزش و تحصیلات، کلید رهایی و آزادی است، از طریق خواندن و نوشتن به راحتی می‌توان درک و دریافتن بهتر و بیشتری از جهان پیرامون خود نائل شده، بویژه می‌توان از قواعد و قوانین مکتوبی که مانع از فعالیت افراد می‌گردند، اطلاع حاصل نمود، مع‌ذلک والدین در صورت فقدان حقوق یا مستمری دوران بازنشستگی، برای مراقبت از خود همواره بر حمایت فرزندان خود امید می‌بندند.
▬    در یک جامعه‌ی طبقاتی حدود و ثغور به گونه‌ای واضح‌تر مرزبندی و تعیین می‌شوند، مثلاً، وجود اختلاف فاحش طبقاتی و فاصله یا شکاف عمیق اجتماعی فرهنگی بین گروه‌های الیگارشی سفید پوست و اقوام سرخ پوست و دورگه‌های مستیزو در دولت‌ها و جوامع مستقر در اطراف و امتداد دامنه‌های سلسله جبال‌اند در امریکای لاتین.

░▒▓ کنش جمعی
▬    این استدلال که حکومت یا دولت وظیفه دارد و باید خدمات بیشتری جهت توزیع در میان تهی‌دستان و شهروندان فقیر فراهم نماید، اساساً یک بازی متفاوت و با قواعد دیگری است که در عین حال، بازی خطرناکی بشمار می‌رود، زیرا، با این کار طرف می‌پذیرد که نه تنها امکانات و خدماتی را که در به در به دنبالش بود، بلکه همان حداقل سهمی را هم که از تخصیص و توزیع امکانات نصیبش می‌شد، نیز از دست خواهد داد. رفتارها و گرایش‌های ناشی از این قبیل اقدامات کاملاً با رفتارها و گرایش‌های ناشی از تلاش‌های فردی به منظور نیل به پیشرفت، همسو، و هم سخن در این گونه موارد بر خودیاری و اتکای به خود کاملاً تأکید می‌گردد. علل شکست و ناکامی‌ها را می‌توان در عدم توان جماعت برای بسیج نیروها، منابع و امکانات خود به دلیل فقدان اعتماد متقابل، در راحت طلبی، بی‌تفاوتی و عدم احساس مسؤولیت در بین اعضای آن دید.
▬    اعتصابات مشخصاً حول دو موضوع دور می‌زنند:

•    اول؛ تقاضاهای مربوط به افزایش سطح دستمزد.
•    دوم؛ مسأله‌ی انضباط در کار.

▬    در هر مورد تقاضاها ممکن است به انحاء مختلفی بیان شوند. کارگران برخوردار از آگاهی طبقاتی دستمزدها را با سود و مزایای عایدی شرکت خود مرتبط دانسته و لذا، خواهان سهم بیشتری از این خوان گسترده می‌شوند، اما، ویژگی بسیار شاخص جهان سوم، رابطه‌ی سطح دستمزد با مسأله تورم است. دولت براساس برآورد از میزان فقر موجود در جامعه یا برابر با خط مفروض اطلاعاتی از فقر، سقف حداقل دستمزدها را تعیین می‌کند که شرکت‌ها و مؤسسات نیز موظفند آن را پذیرفته و رعایت نمایند. لیکن بحث‌ها و منازعات مربوط به میزان حداقل سطح دستمزد نسبت به دیگر بحث‌های مربوط به روابط تولیدی از اولویت بیشتری برخوردارند. در مورد دوم، مشاجرات و منازعات مربوط به انضباط کاری به ندرت موضوعاتی چون نظارت بر کار کارگران و جریان تولیدی را در بر می‌گیرد.
▬    نفس علنی بودن اعتصابات سبب می‌شود تا در بحث‌های مربوط به صورت‌بندی یا فرماسیون طبقاتی، و اعتصاب به صورت موضوع محوری و کانونی آن بحث‌ها درآید. غالباً فراموش می‌گردد که بخش نسبتاً کوچکی از قشر تهی‌دستان شهری از سازماندهی خوب و مؤثری برخوردارند. ولی، در تزهای مربوط به «اشرافیت کارگری» مضمونی وجود دارد که ثابت می‌کند در درون قشر تهی‌دستان شهری بین کارگران شاغل در شرکت‌های بزرگ که موقعیت کاری و شغلی خود را تثبیت کرده و از دستمزد خوبی نیز برخوردارند و کارگران دارای مشاغل بی‌ثبات و نامنظم یا کارگران شاغل در بخش غیررسمی اختلاف فاحش و فاصله چشمگیری وجود دارد. غالباً چنین استدلال می‌شود که گروه اول از طریق فعالیت‌ها و اقدامات اتحادیه‌ی صنفی خود قادر به کسب امتیازاتی چون درآمد بالا و استفاده از امکانات بیمه و تأمین اجتماعی هستند که توده‌های فاقد تشکل و گروه‌های سازمان نیافته از آن‌ها محرومند. وانگهی، امتیازات فوق نتیجه زحمات و تلاش توده‌هایی است که بدین خاطر هم احساس حسادت و غبطه دارند، و هم حس می‌کنند که مورد استثمار واقع شده‌اند.
▬    کارگران شهری از تحصیلات بسیار کمی برخوردارند و تجربیاتشان در زمینه‌ی مشاغل دستمزدی نیز محدود است. بسیاری از این افراد خواهان مشاغل دستمزدی ولو دائمی و مناسب نیستند، بلکه مایلند به روستای خود باز گردند یا این که در شهر کاری مستقل و شغل آزادی برای خود دست و پا کنند.
▬    اتحادیه‌های کارگری نمی‌توانند رهبری رادیکالی به وجود آورند، زیرا، غالباً با پادرمیانی و ابتکار دولت تأسیس گشته و ساز و کار آن‌ها به گونه‌ای تنظیم می‌گردد که عمدتاً حول مسائل صرفاً اقتصادی عمل نمایند. دولت‌های مستقل دارای قدرت مطلق تلاش زیادی از خود به خرج می‌دهند تا مگر جنبش اتحادیه‌ی کارگری را به نوعی وادار به همکاری نمایند و در صورت عدم موفقیت در این کار راه سرکوب را در پیش می‌گیرند.

░▒▓ پوپولیسم
▬    این امر که تهی‌دست گروه‌های مخالف را به این نحو مجسم سازند، نکته‌ی قابل درکی است. صاحبان شرکت‌ها و مؤسسات عظیمی که احتمالاً، تحت مالکیت بیگانگان و شرکت‌ها چندملیتی قرار دارند برای کارگران مجهول و ناشناخته‌اند. کارگران درک ناقصی از پیچیدگی نظام مالی بین‌المللی دارند. از سوی دیگر، روابط و رفتار صاحبان شرکت‌ها و مؤسسات بومی بسیار کوچک غالباً پدرسالارانه به نظر می‌رسد. به این ترتیب، هیچ گروه، زمینه‌ی روشنی برای نارضایتی یا مخالف ارائه نمی‌دهد.
▬    در این جوامع دولت و هم‌چنین، توسعه‌ی مؤسسات خرد در بخش خصوصی را نیز کنترل می‌کند. در بعضی مناطق ممکن است فروش اجناس و کالا در خیابان‌ها و معابر عمومی (دست‌فروشی) را آزاد بگذارند، ولی، در مناطق دیگر، آن را ممنوع نماید. فروشندگان، پیشه‌وران، افزارمندان، صنعتگران و دیگر صاحبان حرف ممکن است برای ادامه‌ی شغل، احتیاج به جواز کار داشته باشند. گر چه حکومت به ندرت ممکن است تسهیلات اعتباری برای صاحبان مشاغل خرد فراهم نماید.
▬    شیوه‌هایی که دولت‌های مدرن به کمک آن نظام اقتصادی کشور را کنترل و اداره می‌کنند، آن چنان پیچیده است که به سختی می‌توان انتظار داشت تهی‌دست شهری فرایند مزبور را درک کنند. حتی، اگر برخی وزارت‌خانه‌ها یا ادارات را رأساً در کار تدوین قوانین خاص ببینیم با این حال، مسؤولیت کلی آن با دولت است.
▬    توده‌ی تهی‌دستان شهری برای بیان خواست‌های خود دو راه در پیش روی دارند؛ به لحاظ فردی ممکن است به منظور جلب حمایت و دریافت کمک و خدمات برای خود یا جماعت خود به اولیای امور نزدیک شده و از آنان کمک بخواهند. به طور جمعی نیز فعالیت‌هایشان ممکن است در قالب اعتراضات گروهی تجلی پیدا کند، برای مثال، کارمندان و کارگران ممکن است، دست به اعتصاب بزنند و صاحبان مشاغل آزاد نیز دست از کار و فعالیت بردارند.
▬    گفته می‌شود که ثروت و موقعیت افراد مستقر در پست‌ها و رده‌های عالی، در واقع، پاداش مناسبی است در ازای تلاش و جدیت آنان. از سوی دیگر، دولت ممکن است اتکا و وابستگی توده‌ها به خود را تشویق نموده و بر آن تأکید ورزد؛ لذا، بدین منظور، عوامل، ابزار و امکانات زیادی را به خدمت می‌گیرد؛ با استفاده از احساسات و عواطف تهی‌دستان و تکیه بر عناصری چون نوع دوستی، خیرخواهی و استفاده از روابط پدرسالاری و نفوذ ریش سفیدان این فکر را جا می‌اندزد که تهی‌دستان به جای اعتراض، حمله و انتقاد علیه دولت و حاکمیت از طریق همکاری و همیاری با آن بهتر می‌توانند به اهداف و مقاصد خود نائل گردند. القا و ترویج این تز که اقدام به اعتصاب و اعتراض در واقع، آب به آسیاب امپریالیسم ریختن است و امکان حضور و سلطه‌ی بیگانگان بر کشور را به دنبال خواهد داشت، سپر بلای خوبی در مقابل، این تهاجمات بوده و مفر مناسبی برای خروج از این تنگناها بشمار می‌رود. لیکن در این‌جا نیز عمدتاً بر خارجی و بیگانه بودن آن (امپریالیسم) تأکید کشته و نوک حملات متوجه این جنبه از قضیه می‌گردد، نه بر ماهیت سرمایه‌داری و فرایند پیچیده‌ی استثماری آن.
▬    رهبران حکومت‌های پوپولیستی تماس و ارتباط بیشتری با تهی‌دستان برقرار می‌سازند. دامنه‌ی وعده و وعید آنان در حرف، افق بسیار گسترده‌ای را می‌پوشاند، قول‌های زیادی می‌دهند، ولی، در عمل تنها بخش ناچیزی از آن همه قول و قرارها اجرا می‌گردد. از آن‌جا که معمولاً، «حکومت‌ها خود را نگران وضع تهی‌دستان دانسته و به فکر درک و حل مشکلات آنانند»، لذا، بعضی اوقات مذاکراتی با نمایندگان این اقشار به عمل می‌آورند، ولی، انجام این قبیل مذاکرات و گفتگوها به معنی آن نیست که تهی‌دستان جایی در شوراهای حکومتی به دست خواهند آورد یا نقشی در آن ایفا خواهند نمود.

░▒▓ بسیج از بالا
▬    مارکس پیش‌بینی نمود که کارگران براساس تجربه‌ی فرودستی یا زیردست بودن و استثمار خود به درجه‌ای از خود آگاهی طبقاتی خواهند رسید که آنان را قادر به برپایی «انقلاب پرولتری» نمایند. به دنبال این مطلب، مارکس می‌افزاید که این انقلاب، ابتدا در کشورهای بسیار پیشرفته صنعتی به وقوع خواهد پیوست. البته، در این رابطه حضور یک حزب سیاسی طبقه‌ی کارگر ضروری است و از اهمیت اساسی برخوردار است.
▬    در کشورهای امریکای لاتین احزاب سیاسی رقیب بیانگر حضور گروه‌های ذینفع متعدد در درون اقشار مسلط بشمار می‌روند. از جمله ملاکین بزرگ، صاحبان زمین، سرمایه‌داران بومی و متخصصین وابسته به سرمایه‌ی خارجی. از قبل همین منافع و علائق کهن و نیز اهدافی که به طور تاریخی با حزب گره خورده‌اند، سیاست‌هایی برمی‌خیزد که کم و بیش در جهت حمایت از تهی‌دستان شهری است. تهی‌دستان نیز فریب همین سیاست‌ها را می‌خورند، لیکن سیاست‌ها مزبور تحول چندانی در شأن و موقعیت اجتماعی تهی‌دستان ایجاد نمی‌کنند.
▬    در دولت‌های تک حزبی یا نظامی افریقا، ایدئولوژی حزبی عمدتاً یک ایدئولوژی ناسیونالیستی است که طیف وسیعی از مواضع سیاسی را در بر می‌گیرد، گر چه، حتی، ممکن است تحت‌الشعاع شعارهای تند مارکسیستی قرار گرفته و زیر الفاظ و عبارات انقلابی مارکسیسم پنهان مانده باشد؛ ولی، در هر حال، ناسیونالیسم وجه غالب را داراست.
▬    احزاب سیاسی رادیکال دسته‌های کوچکی از روشنفکران اقشار متوسط هستند که با توجه به میزان تبعیت و وابستگی که به اندیشه‌ها و آرای مارکس، لنین، استالین، تروتسکی یا مائو دارند به صورت گروه‌های بسیار پراکنده و بعضاً مخالف هم فعالیت دارند. بسیاری از این احزاب از درون تشکیلات و سازمان‌های دانشجویی بر می‌خیزند و میزان جابجایی اعضا در آن‌ها در حد بالایی قرار دارد.
▬    فعالیت تهی‌دستان خواه در شکل مبارزه برای ایجاد و گسترش مشاغل خصوصی تجلی یابد و خواه در شکل حمایت انتخابی از سیاستمداران محافظه کار، بیانگر ارزیابی منطقی از بهترین راه‌هایی موجود جهت بهبود و پیشرفت موقعیت آنان است. نداشتن دریک یا تصویری از جامعه آلترناتیو (جامعه‌ای بهتر و ایده‌آل که جانشین وضع موجود گردد) سلب می‌شود تا راه‌حل‌ها را در جامعه موجود جست و جو کنند، گو این که درک و آگاهی آنان از این مورد نیز ناچیز است. فقدان تشکیلات و سازماندهی مانع فعالیت جعلی آنان می‌گردد. ولی، هیچ یک از این عوامل نافی ضرورت آگاهی آنان از دامنه‌ی استثمار محرومیت و فرودستیشان در جامعه نیست.
مآخذ:...
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 28 آذر 1392 ساعت 18:47

هـ۷ـفت موقعیتی که یک آنتروپورنر ”نه“ می‌گوید

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشتادامه مطلب... از کوین دائوم در .Inc؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    همه دوست دارند جواب «بله» بشنوند، اما، گاهی «نه» بهترین جواب است.
▬    دنیای تجارت مملو از فرصت‌ها است و هنگامی که می‌توانید به مشتریان، کارمندان و فروشندگان «بله» بگویید لحظات خوشایندی را برای هر دو طرف ایجاد می‌کنید؛ اما، موقعیت‌هایی وجود دارد که گفتن «بله» دردسر ساز یا فاجعه‌بار می‌شود. این هفت موقعیت را مورد توجه قرار دهید و اگر در شرایط مشابه قرار گرفتید، حتماً «نه» بگویید.

░▒▓ ۱. وقتی گروه شما آماده نیست، نه بگویید.
▬    بسیاری از مردم به در خواست‌هایی که از جانب رییس یا مشتری‌شان ارائه می‌شود، بدون این‌که همه قطعات پازل را کامل کرده باشند، پاسخ مثبت می‌دهند. کارهای بزرگ به آمادگی قبلی نیاز دارد. تیم‌های بزرگ باید هماهنگ باشند، اگر بین اعضای تیم هماهنگی برقرار نشده باشد، پیش قدم شدن و وظیفه‌ای را به عهده آن‌ها واگذار کردن می‌تواند، نتایج فاجعه باری به دنبال داشته باشد. شرکت‌های جوان معمولاً، تلاش می‌کنند تا با سرعت پیشرفت کنند و قبل از فراهم آوردن همه مقدمات ساختار سازمانی یا مدل‌های تجاری خود را ارتقا بدهند. چنین شتابی معمولاً، موجب می‌شود، پول سرمایه‌گذاران به باد برود و رویاها و اعتبار این افراد نیز نابود شود. «نه» بگویید. به این ترتیب، فرصت خواهید داشت هر چیز و هر کسی را که لازم دارید به خدمت بگیرید و تیمتان را آماده کنید. آن‌گاه، می‌توانید با اعتماد به نفس بگویید «بله».

░▒▓ ۲. وقتی که چیزی برازنده شما نیست، نه بگویید.
▬    معمولاً فروشندگان و کارآفرین‌ها هر چیزی و هر کسی را یک مشتری بالقوه می‌بینند. همین امر باعث می‌شود مقدار زیادی از وقت‌های ارزشمند مدیران برای کسانی تلف شود که هرگز تبدیل به مشتری نمی‌شوند، هرگز سرمایه‌گذاری نمی‌کنند، یا هرگز نمی‌توانند یک کارمند ایده‌آل برای سازمان باشند. در نقطه مقابل توجه داشتن به پارامترهای مهم برای کارآ بودن افراد و کنار گذاشتن افرادی که آن‌ها ممکن است با نیازهای سازمان تعارض داشته باشند، باعث صرفه جویی زیادی در وقت مدیران و سازمان می‌شود.

░▒▓ ۳. وقتی موقعیت پیشنهاد شده بیشتر از ظرفیت‌های شما است، نه بگویید.
▬    برخی افراد از نه گفتن می‌ترسند. حتی، هنگامی که پیشنهاد ارائه شده خیلی بیشتر از ظرفیت‌های آن‌ها باشد. آن‌ها فکر می‌کنند باید به همه پیشنهادها پاسخ مثبت بدهند، تا کسی را ناامید نکنند. در حالی که پاسخ مثبت به پیشنهادهایی که فراتر از توان و ظرفیت سازمان باشد ناامیدی بزرگ‌تری را به وجود می‌آورد، بنا بر این، در چنین شرایطی فقط بگویید نه. همیشه نسبت به ظرفیت‌ها و توان افراد سازمان واقع بین باشید.

░▒▓ ۴. وقتی پیشنهاد ارایه شده منطقی نیست، نه بگویید.
▬    اصلاًقابل‌تصور نیست که همه پیشنهادهای دریافتی را با دقت در جزییات مورد توجه قرار دهید. بسیار زیاد پیش می‌آید که افراد درخواست‌هایی را مطرح می‌کنند بدون این‌که توجه داشته باشند که برآورده کردن آن درخواست مستلزم چه کارهایی می‌شود. هرگز فقط به تئوری «همیشه حق با مشتری است» اعتقادی نداشتم. اگر آن‌ها همیشه حق دارند، چرا به من به عنوان مشاور پول می‌دهند؟ حرفه‌ای باشید، وقتی که یک نفر چیزی را می‌خواهد، اگر نمی‌دانید چگونه باید آن کار را انجام دهید فقط به انجام تکلیف خود بسنده کنید، و فقط زمانی پاسخ مثبت بدهید که دقیقاً بدانید آن کار چگونه انجام می‌شود.

░▒▓ ۵. وقتی که مجبور به عقب‌گرد هستید، نه بگویید.
▬    به آهستگی به سمت هدف رفتن به اندازه کافی سخت هست، اما، یکی از دشوارترین و ناخوشایندترین اتفاقات ممکن خواهد بود اگر مجبور به بازگشت شوید و راه رفته را مجدداً طی کنید. وقتی در موقعیتی قرار می‌گیرید که قطعاً موجب پیشرفت شما نمی‌شود، از خودتان بپرسید «اصلاً چرا باید این کار را انجام دهم؟» احتمالاً، شگفت‌زده می‌شوید که بدانید گفتن «نه» تا چه اندازه به شما کمک می‌کند. هنگامی که در چنین موقعیتی قرار می‌گیرید با صدای بلند اعلام کنید نه! و به سمت فرصت‌هایی که شما را به سمت اهدافتان سوق می‌دهند، بروید.

░▒▓ ۶. هنگامی که پیشنهاد ارایه شده سودی نداشته باشد، نه بگویید.
▬    ممکن است شغلتان را به دلایل زیادی انتخاب کرده باشید، اما، تقریباً، همه – چه کارمند چه کارفرما- برای به دست آوردن سود کار می‌کنند. سود الزاماً تنها به معنی پول نیست، اگر چه کارآفرین‌های جوان باید توجه داشته باشند که سودهای پولی به پایداری سازمان و اعتبارشان کمک زیادی می‌کند. گاهی اوقات سودی که در تعامل، ارتباطات، شناخته شدن و یادگیری است بیش از پول برای یک سازمان سودآوری دارد، اما، هنگامی که یک معامله نتیجه‌ای در بر ندارد، آن‌گاه، کلمه نه! می‌تواند کارآیی خود را نشان دهد. این پارامتر مهم‌ترین عامل برای اطمینان پیدا کردن از قابل توجیه بودن یک معامله است.

░▒▓ ۷. وقتی که نمی‌توانید انتظارات را برآورده کنید، نه بگویید
▬    اغلب افراد نسبت به سرعت و دقتشان در انجام کارها خوش‌بین هستند. ترکیب این خوش‌بینی با تمایل به خشنود کردن مشتری باعث می‌شود که در عمل به تعهدتان ناکام و مشهور به بد قول بودن بشوید. در مقابل، پیشنهادهایی که می‌دانید توان انجامش را ندارید خویشتن دار باشید و بگویید نه! قابل‌اعتماد باشید و انتظارات را مدیریت کنید. اگر فکر می‌کنید انتظارات، کیفیت، زمان تحویل و قیمت‌ها با توان شما مطابقت ندارد، پاسخ مثبت ندهید. اگر یک‌بار چنین اتفاقی بیفتد اعتبار شما به کلی از بین می‌رود و به سختی می‌توانید کسی را پیدا کنید که با چنین سابقه‌ای حاضر به همکاری با شما باشد.
برداشت آزاد از دنیای اقتصاد
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 28 آذر 1392 ساعت 18:31

صفحه 153 از 407