دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ موضوع «خوبزیستن» یکی از قدیمیترین پرسشهای جهانی است. فیلسوفان، ادبپردازان و هنرمندان، و دانشمندان علوم اجتماعی تجربی تلاش کردهاند تا بدانند که زندگی را چگونه باید «زنده» زندگی کرد و چگونه رفاه و رضایت از زندگی میتواند بهینه شود. توانایی فکر کردن و درک کیفیت و امکانات آن، تا حدی خصلت منحصر به فرد انسانی است. شیوهای که ما به این اقتضائات احوال پاسخ میدهیم اهمیت متافیزیکی فراوانی برای انسان دارد.
▀█▄ «کیفجویی»/ هدونیسم
▬ فلسفه هدونیستی یا «کیفجویی»، بر اصول مفروضی متکی است که قدمت تاریخی دارد، و همواره لااقل سطح نخست «خوبزیستن»، همین «کیفجویی» قلمداد شده است. اینکه انسانهای کیفور کسانی هستند که شکم خود را پر کنند، جشن بگیرند و روزهایشان پر از شادی باشد، حداقل و قدر متیقن «خوبزیستن» است. این مضمون از «گیلگمش» سومریان مورخ ۲۷۰۰ قبل از میلاد تا کنون، یک لنگه پایدار تصور ما از «خوبزیستن» بوده است، و احتمالاً خواهد بود.
▬ برای حفظ این حد اقل، فرد عاقل باید همچون مورچگان تدبیر کند، تا معیشت خود را از کم و کاست روزگار مصون دارد؛ از این قرار، هدونیسم، به رغم تصور عوام، متضمن کامجویی نامحدود نیست، بلکه فرد عاقل باید در کنترل لذات خود به منظور پایدار نگاه داشتن کیفوری کوشا باشد، و این به قوه حکم و تدبیر نیاز دارد تا مآل لذتهای مختلف را سبک و سنگین و ارزیابی کند. اپیکور (Epicurus، حدود ۳۴۱ تا ۲۷۰ قبل از میلاد)، عمدهترین نماینده فلسفی هدونیسم بود، که معتقد بود بالاترین خوشبختی، دستیابی به آرزوهای پایدار مانند حالت آرامش نفس و رهایی از ترس است. از این قرار، عشق، رفاقت، نوعدوستی و عدالت، مؤلفههای معنوی نیرومندی برای زندگی لذتبخش خواهند بود، و موجب کسب دانش، تأمل، و یک زندگی صالح و فطری خواهند شد. اینها درسهای پاینده اپیکور هستند.
▀█▄ برداشت نصرانی از «خوبزیستن»
▬ برداشت هدونیستی از «خوبزیستن»، برای همیشه به عنوان یک تهنشست ثابت باقی ماند و خصوصاً نفوذ خود را بر فرهنگ عمومی اروپایی حفظ کرد. در این میان، مسیحیت یک ژرفنگری نوآورانه در چیزی بود که زمینه فرهنگیاش توسط تلقی «لذت پایدار» نزد افرادی مانند اپیکور یا دیوژن، قبلاً فراهم آمده بود. مسأله پایدار بودن مطرح بود، و مسیحیت برای راه گشودن به این پایداری یک تلقی «معادنگر» را در تاریخ اروپا گشود. از این گذشته، مسیحیت، بر آموزه گناه نخستین حضرت آدم (ع) اصرار داشت، و بر این مبنا اصرار ورزید که بنای دنیای مادی که صحنه هبوط حضرت آدم (ع) بود محصول گناه است، و نمیتوان «خوبزیستن» واقعی را در این عالم یافت. بدین ترتیب، اصرار بر کنارهگیری از دنیا و نگاه بلندنظرانهتر به کمال و سعادت، مضمون ثابت و قاطعی در مسیحیت قلمداد شد.
▀█▄ سودانگاری
▬ سودانگاری، به عنوان یک نتیجه غیر مستقیم از رنسانس، اصلاحات و روشنگری بود که مفهوم «کیفجویی» اینجهانی و نه لزوماً پایدار در دنیای مدرن، بنیاد «خوبزیستن» را مجدداً تعریف کرد. جرمی بنتام و جان استوارت میل، اصول لذت و درد عینی و مادی را پایههای سیستم اخلاق و رفاه معقول و نه دینی و معاداندیش تعریف کردند. اخلاق جرمی بنتام و جان استوارت میل، استدلال میکند که تمام اقدامات باید برای دستیابی به حداکثر لذت برای بیشترین شمار افراد باشد.
▬ جرمی بنتام باور داشت که میتوان ارزش لذت را به طور کمی و عددی محاسبه نمود و همان کاری که فیزیک در تسخیر دنیای فیزیکی انجام داد، علم اخلاق جدید برای برنامهریزی اخلاقی فرد و جامعه صورت دهد. با این حال، جان استوارت میل، نگاه کیفیتری به لذت داشت و از همین جا انشقاق در اخلاق مدرن آغاز شد. او باور داشت که موجودات کمتر پیچیده مانند خوکها در پی لذتهای ساده هستند، اما موجودات پیچیدهتر مثل انسانها توانایی دسترسی به «لذتهای سطح بالاتری» (Higher-quality pleasures) دارند. ولی، آنچه نهایتاً شفافتر شدن آن در دنیای مدرن منجر به بروز تناقضهای شکننده در درک مادی و سودانگار از اخلاق بشری و اجتماعی گردید، همان مفهوم «سطح بالاتر» بود. به نظر میرسید که جرمی بنتام و جان استوارت میل، درک بسیط و سادهلوحانهای از مفهوم «خیر» داشتند. برداشتهای مختلف از همین مفهوم «سطح بالاتر» استوارت میل بود که زمینه را برای شکگرایی در برنامه فردی و اجتماعی توسعه و رشد فراهم آورد. بدین ترتیب، مفهوم «خوبزیستن» که در برنامهریزی رشد فردی و توسعه اجتماعی زیربنا بود، مقول به تشکیک و تردید شد.
▀█▄ شکگرایی و عبور مشرقی و رواقی از شکگرایی
▬ زمینه شکگرایی اخلاقی از زمانه باستانی یونان نیرومند بود و در مقیاس اجتماعی، واکنشها به آن، نهایتاً تدارکی برای علم و فن حقوق در امپراطوری روم شد. فیلسوفان رواقی، که بر وفق رومی بودن خود، پیرو طریقت آپولون تلقی میشدند، بر مداوای شکگرایی از طریق طمأنینه و کنترل نفس اصرار داشتند. رواقیان همچون امپراتور مارکوس اورلیوس، سیسرو، سنکا، و اپیکتتوس برای تضمین «خوبزیستن»، سطحی از احتیاط و کف نفس را برای انطباق با لوگوس و نظم طبیعی توصیه میکردند. آنها، به ما آموختند که احساسات مخرب، همیشه منشأ اشتباه در قضاوت، و تصادم بین اراده و نظم طبیعی بودهاند، و باید مهار شوند. این برداشتهای رواقی، شباهت بسیار به آموزههای بودایی و مکاتب مشرقی و اخلاق افریقایی دارد. بر این اساس، راه حل شر و بدبختی آن است که به بررسی قضاوتها و رفتارهای خود بپردازیم و تعیین کنیم که کجا پا از مسیرهای حکمت نهفته در طبیعت کج گذاشتهایم.
▬ صرفنظر از پیشینهای که در بودیسم و حکمتهای مشرقی و اخلاق افریقایی هست که لوگوس جهانشمول را در تعیین فعل اخلاقی بر اقتضای لذت فردی مقدم میشمرند، رواقیان، نخستین نظریهپردازان اخلاق جهانشمولگرا در اروپا بودند؛ طریقتی که بعداً با کانت سر و شکل فلسفی نیرومندی یافت: «خیر آن است که اگر همه ساز کنند، همچنان خیر باشد»؛ «فقط مطابق دستوری عمل کن که بتوانی اراده کنی آن دستور به قانونی کلی بدل شود».
▬ فردگرایی، مدارای شکگرایانه، خودمحوری، خودکارآمدی، و دیدگاه تکنولوژیک و سلطهجویانه به طبیعت، که تاکنون تأثیر عمدهای در الگوی تمدنی غرب داشته است، منجر به شکگرایی اخلاقی و اغتشاش در تشخیص مفهوم بنیادین «خوبزیستن» که بنای تمدن بر آن گذاشته شده است، گردیده، و اگر بخواهیم از این شکگرایی خلاص شویم، باید هر چه احساسات مخرب را شاخ و برگ میدهد، تعطیل کنیم، و به ایده کف نفس و طمأنینه و شکوه و وقار بازگردیم. باید به «حریت درونی» بها دهیم، تا در مقیاس اجتماعی از «خوبزیستن» بهرهمند شویم.
▀█▄ جمعبندی
▬ بازتاب این تصحیح در برداشت ما از رشد فردی و توسعه اجتماعی این است که رابطه بین ثروت و رفاه تنها به یک سطح اقل از زندگی بستگی دارد. هنگامی که جوامع به این سطح خوراک و پوشاک و مسکن دست مییابند، ثروت بیشتر، افزایش قابل توجهی در رفاه و خوشبختی ایجاد نخواهد کرد. بنابراین، تکیه بر پیشرفت اقتصادی به عنوان تنها وسیله بهبود رفاه، اشتباه است.
▬ تغییرات اجتماعی رادیکال به هدف رشد اقتصادی نامحدود، در دنیای مدرن، ما را به یک زندگی متمول و بهداشتیتر و بهرهمند از آزادی بیرونی رسانده است، ولی این به آن معنا نیست که ما از «خوبزیستن» بیشتری برخوردار شدهایم؛ چرا که سطح «حریت درونی» ما به واسطه مدیتیشن و آرامش کمتر از دست رفته است. ما چیزی را از دست دادهایم: احساس طبیعی، هویت و جامعه را که از زندگی اجتماعی صمیمی و توأم با عشق پایدار در روابط برادرانه و اخلاقی به دست میآید از دست دادهایم. اکثر ما فقط این نوع تعلق را برای مدت کوتاهی، شاید در دورههای آغازین مدرسه، تجربه کردهایم. نحوی احساس وابستگی، شاید یک نوع برادری یا «حس برادرانه» برای رفاه بشری ضروری است. آنچه در جوامع مدرن افزایش مییابد، ماهیت شکگرایانه ارتباطات اجتماعی ماست. روند اجتماعی در جوامع امروز نشان میدهد که بیشتر و بیشتر، مردم به تنهایی زندگی میکنند. ما شاهد شواهدی از این «خلأ صمیمیت» در اطرافمان هستیم. تنهایی، انزوا و خجالت اجتماعی در اطراف ما غوغا میکند. مردم استقلال، حریم خصوصی، خودمختاری و آزادی را ترجیح میدهند، اما «هویت»، «حس برادری» و «حریت درونی» با کنارهگیری از گروههای صمیمی و سنتی از دست میروند، و افراد مجبور میشوند که به خرید کالا پناه ببرند تا موقتاً برای خود هویت کالایی تدارک ببینند. اینجا وجه خودمحدودگر توسعه مدرن نمایان میشود. این توسعه، خودش را میخورد، و هر چه توسعه مادی فراهم میشود، خلأ هویتی که باید با خرید کالا تشفی یابد آشکارتر میگردد و افراد را متلاطمتر و ناآرامتر میسازد. فقدان افزایش رفاه و رضایت از زندگی در دهههای اخیر در کشورهای ثروتمند غربی با وجود افزایش سلطه بر طبیعت، نشان میدهد که ما به تنهایی از طریق پیشرفتهای مادی به رفاه و «خوبزیستن» نخواهیم رسید. در اینجا با فستیوالی از اسامی متفکران رشد فردی و توسعه اجتماعی مواجهیم: آلفرد شوتس، پیتر برگر، توماس لوکمان، زیگموند فروید، کارل گوستاو یونگ، آبراهام مزلو، کارل راجرز، یورگن هابرماس، السدر مکاینتایر، چارلز تیلور، اکسل هونت، آمارتیا سن، و ... ، که دیدگاههای آنها استخوانبندی «جامعهشناسی خوبزیستن» را میسازند.
▀█▄ برای مطالعه بیشتر
Routledge-2018
THE SOCIAL PSYCHOLOGY OF LIVING WELL
Joseph P. Forgas, Roy F. Baumeister