برداشت آزاد از دفلور و دنیس
• اگر کسی به بررسی صنعت فیلمسازی از دهه 1920 تاکنون، بپردازد، بخوبی این نکته را درک میکند که این صنعت، فقط به دلیل اینکه بازارهای فروش فیلم به لحاظ جغرافیایی گسترش یافته، سر پا نمانده است.
• امروزه، سینما در مقایسه با فیلمهای دهههای 1930 و 1940، به نحو چشمگیری به طرح مسائل جنسی، خشونت و زبان بیبند و باری و غیر مؤدبانه در فیلمها پرداخته است.
• برای اینکه درک روشنی از این نکته داشته باشیم که سلیقه عمومی در این مورد چگونه تغییر یافت و مردمی که تحمل دیدن این صحنهها را در فیلمها نداشتند چگونه به تماشایشان رضایت دادند، باید به این نکته توجه کنیم که فیلمها هر روز بیشتر از سابق و په طور پیوسته صحنههای خشونت، زد و خورد، بمب گذاری در اتومبیلها و شکنجه را به معرض نمایش گذاشتند. بازیگران اکنون از واژههای رکیک در گفتارهای خود استفاده میکنند که مخاطبان یک نسل قبل با شنیدن آنها شوکه میشدند.
• با وجود آن که سیاستمداران برخی اوقات چنین برداشتهایی را تقبیح میکنند، ولی افکار عمومی بندرت اعتراض میکند و اغلب ساکت است. چرا فیلمها و افکار عمومی اینگونه دگرگون شدند؟
• الگوی تحلیلی که اینگونه تغییرات را توضیح میدهد، به الگوی تحلیلی «چرخهی حساسیتزدایی افراد» (The Creeping Cycle of Desensitization)مشهور است. این الگوی تحلیلی، دلمشغول کمرنگ شدن روز افزون ارزشهای اخلاقی جامعه و تشدید خشونت، روابط غیراخلاقی و بدزبانی در فیلمها و سایر رسانهها است. عامل اصلی در این بین، آن است که منتقدان نمیتوانند اقدامات باز دارنده مهمی علیه این فیلمها انجام دهند، چون در مقابل، سازندگان فیلمها، همیشه به قانون اساسی و اصل آزادی بیان متوسل میشوند. روند حساسیت زدایی مردم از سال 1920، آغاز شد. فیلمها شروع به نمایش صحنههای غیراخلاقی و رفتار خشونتآمیز گانگسترها کردند. در حدود سالهای 1950، با گسترش نفوذ تلویزیون و کم شدن حضور مردم در سالنهای سینما، تهیهکنندگان و دستاندرکاران سینما، مقررات قدیمی و دست و پاگیر فیلمسازی را کنار گذاردند و خشونت، نمایش مسایل جنسی به صورت آشکار و زبان زننده را در فیلمهای خود به کار گرفتند و بینندگان و تماشاگران، بتدریج با این گونه فیلمها خو گرفتند. صنعت سینما، هر روز بیشتر از سابق، به این مسائل در فیلمها میپرداخت تا تماشاچیان بیشتری را جلب کند و مقررات سنتی را هر چه بیشتر نادیده انگارد. اگر این الگوی تحلیلی را به صورت نظاممند بیان کنیم، به نحو زیر میتوان مراتبش را مشخص کرد:
1. صنعت سینما (نظیر همه رسانههای دیگر) در یک محیط سرمایهداری کار میکند که در آن، رسیدن به سود و نفع بالا، هدف نهایی تلقی میشود.
2. کسب سود، از طریق ساخت فیلم از مقررات عمومی رقابت و بازاریابی کاپیتالیسم و سرمایهداری پیروی میکند. این، بدان معنی است که نه تنها کاهش هزینههای تولید بسیار مهم است، بلکه افزودن به تعداد تماشاچیان فیلم در اولویت قرار دارد. نمایش مسائل جنسی، خشونت، بیبند و باری و بدزبانی تماشاگران انبوهی را جذب میکند.
3. قانون، هیچ گونه محدودیت سیاسی را برای مطالبی که رسانهها به مردم عرضه میکنند، پیشبینی نکرده است. آنچه آنها نمایش میدهند بیشتر به ذائقه مخاطبان و ارزشهای اخلاقی آنها بستگی دارد که بخوبی روشن میسازد چه مردمی این فیلمها را تحمل میکنند و چه کسانی آنها را نمیپسندند.
4. بخش عظیمی از سینماروها، در غرب، خصوصاً جوانان، اهمیتی برای نگرانی نسل قدیمی و محافظه کار در مورد رعایت موارد اخلاقی قائل نیستند. تعداد افراد فعال بر ضد این نمایشها و منتقدان جدی آنها، واقعاً کم است.
5. بنا بر این، سازندگان فیلم به دنبال کسب حداکثر سود هستند و به همین دلیل، هر روز بر صحنههای ضد اخلاقی خشونت و بد زبانی در فیلمها افزوده میشود، و این کار، تا زمانی ادامه مییابد که افکار عمومی و جامعه عکسالعمل جدی در این مورد نشان دهد. گاه، وقتی انتقادات تشدید میشوند، اینگونه فیلمها به طور موقت نمایش داده نمیشوند، ولی هنگامی که افکار عمومی با استانداردهای جدید آشنا شد، و به آنها عادت کرد، نمایش فیلمها از سرگرفته میشود.
مآخذ:...