برداشت از دکتر حسن عباس زاده؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
■ آنتروپورنری موضوعی میان رشتهای است که رشتههای مختلفی همچون اقتصاد، روانشناسی، مردمشناسی، جامعهشناسی و مدیریت در تکامل آن نقش اساسی داشتهاند. در تاریخ توسعه اقتصادی، اقتصاددانان کلاسیک، همچون آدام اسمیت و دیوید ریکاردو نقش مهمی برای آنتروپورنر در توسعه اقتصادی قائل نبودند.
■ به نظر آنان عوامل تولید عبارت است از: سرمایه، ماشین آلات و نیروی کار که به طور خودکار و خود تنظیم توسعه اقتصادی را موجب میشوند.
■ ریچارد کانتیلون در حدود سالهای ۱۷۳۰ میلادی برای اولین بار عوامل اقتصادی را به سه دسته تقسیم کرد:
۱ مالکان زمین؛
۲ عوامل اقتصادی دستمزد بگیر؛
۳ آن دسته از عوامل اقتصادی که با قبول خطر و ریسک در بازار بورس فعالیت میکنند.
■ ژان باتیست سی اولین کسی بود که بر نقش حیاتی کارآفرینان در بسیج منابع اقتصادی براساس اصول بهرهوری تأکید کرد. ژوزف شومپیتر اقتصاددان برجسته امریکایی، آنتروپورنری را موتور محرکه توسعه اقتصادی میداند و از آن تحت عنوان «تخریب خلاق» یاد میکند.
■ این به آن معنی است که آنتروپورنر، تعادل ایستا را در اقتصاد تخریب و تعادل پویایی را که لازمه توسعه اقتصادی است، ایجاد میکند. کار شومپیتر در توسعه اقتصادی و آنتروپورنری تأثیر بسزایی بر آثار بعدی در آنتروپورنری داشته است، به طوری که وی را پدر آنتروپورنری مینامند. در مجموع، سه نگرش اصلی اقتصادی در حوزه آنتروپورنری وجود دارد: مکتب نوکلاسیک؛ مکتب اتریش و مکتب شومپیتر.
■ در مکتب نوکلاسیک، آنتروپورنر یک صاعقه حسابگر است. افرادی که به سرعت رعد و برق گزینهها و فرآیندهای مولد را بررسی و بهترین گزینهها را انتخاب میکنند. مکتب اقتصادی اتریش مفهومی پویاتر و غنیتر از آنتروپورنری مطرح میکند.
■ براساس رویکرد این مکتب، کارآفرینان فرصتهای بازار نامتعادل را کشف و از آنها بهرهبرداری میکنند، تا بازار به موقعیت تعادل برسد. شومپیتر به عنوان دانشجوی مکتب اتریش، آنتروپورنر را فردی متفکر، جسور و رهبری الهامبخش میداند که باید با ترکیب منابع اقتصادی در قالب روشی جدید، عدم تناسب اقتصادی
■ ایجاد کند. علاوه بر اقتصاددانان، صاحبنظران روانشناسی، مدیریت، جامعهشناسی و مردمشناسی نیز به بررسی جنبههای مختلف آنتروپورنری پرداختهاند.
■ مطالعه آنتروپورنری در روانشناسی بر درک این نکته که چطور صفات افراد مختلف با انگیزش و عملکرد کارآفرینانه آنان ارتباط دارد، متمرکز بوده است. جامعهشناسان در شناسایی گروهبندیهای اجتماعی براساس مذهب و نژاد و تأثیر آنها در فعالیتهای کارآفرینانه، تلاشهایی کردهاند و مردمشناسان نیز بر نقشهای فرهنگ و روابط اجتماعی در آنتروپورنری تأکید داشتهاند.
■ در اواخر دهه هشتاد میلادی نیز نویسندگان علوم مدیریت، به آنتروپورنری و اداره امور کسبوکارهای کارآفرینانه توجه کردند. تحقیقات اولیه آنتروپورنری در دهه ۱۹۷۰ بر تیمهای آنتروپورنر (Venturing Teams) متمرکز بوده و به بررسی اینکه آنتروپورنری چگونه در سازمانهای موجود میتواند ایجاد شود، میپرداخت.
■ در این دهه همزمان با ناکارآمدی فرآیندهای اداری و دیوانسالاری در سازمانها، فعالیتهای کارآفرینانه مورد توجه مدیران ارشد سازمانها قرار گرفت و آنان درصدد برآمدند چنین فعالیتهایی را در ساختار اداری سازمانها تزریق کنند.
■ در سال ۱۹۷۰، کالینز و مور اولین محققانی بودند که در مطالعات خود بین کارآفرینان مستقل و اداری تمایز قائل شدند و این طور عنوان کردند که کارآفرینان مستقل، سازمانهای جدیدی را به طور مستقل ایجاد میکنند، در حالی که کارآفرینان اداری (Administrative Entrepreneurs) در درون سازمانهای موجود دست به نوآوری میزنند.
■ در سال ۱۹۷۹، سوئدیها اولین مدرسه آنتروپورنری سازمانی را تاسیس کردند تا از طریق برگزاری دورههای آموزشی، محیط مناسبی را برای نوآوری و بهرهبرداری از ایدههای جدید کارکنان فراهم کنند، اما، توسعه آنتروپورنری سازمانی در ایالات متحده انجام شده است.
■ امریکاییها همان روش سوئدیها را در پیش گرفته و معتقد بودند که آنتروپورنری سازمانی یک عامل اساسی برای توسعه سازمانها است و تولید یک محصول جدید نکته اصلی در فعالیت آنتروپورنری سازمانی است. در این دوره مفهوم آنتروپورنری تکنولوژیک رایجتر از آنتروپورنری سازمانی بود. در دهه ۱۹۸۰، محققان مفهوم آنتروپورنری سازمانی (Corporate Entrepreneurship) را به عنوان ظهور رفتارهای کارآفرینانه با استفاده از حمایتهای سازمانی و تأمین منابع در جهت ایجاد انواع ارزشهای نوآورانه تعریف کردند و آنتروپورنری سازمانی به عنوان فرآیند بازسازی و نوسازی سازمانی نیز تعریف شد.
■ در این دهه اهمیت تفکر کارآفرینانه و ترویج روحیه آنتروپورنری مورد تأکید قرار گرفت و روحیه آنتروپورنری به عنوان یک مزیت رقابتی بسیار ارزشمند مطرح شد.
■ در سال ۱۹۸۲ نرمن مکرا بر لزوم تغییر و بازسازی افکار سازمانهایی که تمایل به نوآوری دارند، تأکید کرد. وی معتقد بود اگر سازمانها درصدد هستند تا عملکرد خوبی از خود نشان دهند و مزیت رقابتی را حفظ کنند ناچارند که از همه ابزار و منابع موجود به منظور بهرهبرداری از توان آنتروپورنری کارکنان استفاده کنند. گیفورد و پینکات در سال ۱۹۸۵، واژه آنتروپورنر درون سازمانی (Corporate Intrapreneur) را معرفی کردند. پینکات معتقد بود همان طور که کارآفرینان سازمانی برای تجدید حیات، بقا و دوام سازمانها ارزشآفرینی میکنند، سازمانها نیز باید منابع و سرمایههای لازم را در اختیار آنها قرار دهند. در این دهه مطالعات دیگری نیز در زمینه آنتروپورنری صورت گرفت.
■ بهویژه مطالعات دانشکده بابسون کالج که بر فرآیند آنتروپورنری سازمانی تأکید میکرد. آنها به منظور تسهیل استقرار فعالیتهای کارآفرینانه و نیز تقویت همکاری میان افراد آنتروپورنر و سازمان، فرآیند استراتژیک آنتروپورنری سازمانی را به دقت بررسی کردند.
■ علاوه بر مطالعه فرآیند آنتروپورنری سازمانی، اینگونه بررسیها بر مطالعه شکلهای مختلف آنتروپورنری سازمانی متمرکز بوده و بر مبنای آن نقش آنتروپورنر سازمانی صرفاً تولید و معرفی محصولات جدید به بازار نبوده، بلکه کارآفرینان سازمانی میتوانند در تدوین مسیر استراتژیک، سیاستها و خطمشیهای سازمانی نظیر تدوین شیوههای جدید کسبوکار، دستیابی به روشهای نوین توزیع محصول، تجاری کردن محصول و بهبود فرآیندهای کاری نیز نقش داشته باشند.
■ به طورکلی در دهه ۱۹۸۰، مفهوم آنتروپورنری سازمانی به خوبی تبیین شده و محققان به گستردگی این مفهوم پی بردهاند که براساس آن، نوآوری و آنتروپورنری سازمانی صرفاً به مفهوم تولید محصولات جدید نیست.
■ در دهه ۱۹۹۰، آنتروپورنری سازمانی به معنی افزایش توان و قابلیتهای سازمانها به منظور ایجاد مهارتهایی که از طریق آنها نوآوری خلق میشود، بود. در این دهه تعاریف جامع و کاملی از آنتروپورنری سازمانی شکل گرفت. زهرا (۱۹۹۱) آنتروپورنری سازمانی را چنین تعریف کرده است: آنتروپورنری سازمانی فعالیتهای رسمی و غیررسمی به منظور خلق کسبوکار جدید در سازمانها از طریق محصول و فرآیندنوآورانه و توسعه بازار است.
■ این فعالیتها ممکن است در سطح سازمان، بخشی از سازمان، عملکردی از سازمان یا در سطح یک پروژه انجام شود که هدف همه آنها افزایش توان رقابتی سازمان و بهبود عملکرد آن است. در این دوره آنتروپورنری سازمانی برای سازمانها اهمیت بیشتری یافت و، حتی، برای برخی از سازمانها، یک شرط بقا محسوب شد. به طوریکه روزابت موس کانتر لزوم گسترش کارآفرینانه را به عنوان یک عامل اساسی در تضمین بقای سازمانها معرفی کرده و معتقد بود سازمانها نه تنها برای بهتر شدن یا افزایش کیفیت و سود، بلکه برای سازگار شدن و ادامه حیات و بقای خود همواره به آنتروپورنری نیاز دارند. در سال ۱۹۹۲ واژه آنتروپورنری سازمانی برای اولین بار وارد فرهنگ لغت امریکا شد که این امر بیانگر اهمیت و گسترش این مفهوم بود.
■ این فرهنگ لغت آنتروپورنر سازمانی را به عنوان «فردی در درون یک سازمان بزرگ که مسؤولیت تبدیل ایدههای خاص به محصولات جدید سودآور را با قبول ریسکهای مربوط به آن به عهده میگیرد» تعریف کرد.
■ در سالهای ۱۹۹۳ و ۱۹۹۴ مفهوم آنتروپورنری در مدیریت استراتژیک نیز مطرح شد و برخی از پژوهشگران مدیریت استراتژیک نظیر موریس، دیویس و آلن آنتروپورنری سازمانی را به عنوان نتیجه نوآوریهای سازمانی معرفی کرده و نوآوری را به عنوان ابزار کارآفرینان سازمانی مطرح کردند.
■ آنان معتقد بودند که سازمانها برای موفقیت مستمر، در زمان حال و آینده نیازمند نوآوری هستند. در اواخر دهه ۱۹۹۰ تحقیقات و مطالعات در زمینه آنتروپورنری سازمانی با اهداف دیگری پیگیری شد؛ تاکنون، هدف از انجام آنها، ایجاد فرآیندی بود که افراد خلاق و نوآور در سازمان بتوانند ایدههای خود را با استفاده از منابع موجود سازمانی به یک محصول با ارزش تبدیل کنند.
■ اما، از اواخر این دوره به بعد مطالعات و تحقیقات در زمینه آنتروپورنری سازمانی علاوه بر اهداف قبلی، هدف دیگری نیز در پیش گرفتند که عبارت بود از: اینکه یک فرآیند آنتروپورنری ایجاد شود و به جای اینکه صرفاً مصرفکننده منابع موجود سازمان باشد، خود نیز بتواند، منابع جدید را برای سازمان ایجاد کند.
■ شارما و کریسمن (۱۹۹۹) آنتروپورنر را این چنین تعریف کرده است: «فرآیندی است که توسط یک نفر یا گروهی از افراد مرتبط با یک سازمان موجود، سازمان جدیدی خلق شده یا نوسازی و نوآوری در سازمان موجود رخ میدهد».
■ در دهه اول قرن بیست و یکم، دیدگاه استراتژیک نسبت به آنتروپورنری تقویت شد و آنتروپورنری استراتژیک، به معنای پدید آمدن نوآوریهایی در مقیاس بزرگ یا با نتایج مهم که با اهداف سازمان هماهنگ است، تلقی شد.
■ این نوآوریها ممکن است کسبوکار جدیدی به سازمان اضافه کند یا کسبوکار جدیدی را اضافه نکند.
■ در آنتروپورنری استراتژیک، نوآوری میتواند در هر یک از ابعاد پنجگانه سازمان اتفاق بیفتد: استراتژی سازمان، محصولات، بازار فعالیت، ابعاد درون سازمانی (به عنوان مثال،؛ ساختار، فرآیند و ظرفیتها) یا مدل کسبوکار.
■ بنا بر این، کارآفرینان درون سازمانی الزاماً محصولات یا خدمات جدید اختراع نمیکنند، بلکه کسانی هستند که میتوانند ایدهها یا نمونههای اولیه را به محصولات سودآور تبدیل کنند. آنان تیمها را تشکیل میدهند و دارای تعهد و حس قوی برای تحقق بخشیدن به ایدههای خود هستند.
■ شاید شگفتانگیزتر از همه آن باشد که آنها معمولاً، دارای هوش متوسط یا قدری بیش از متوسط هستند به عبارتی لزوماً نابغه نیستند. در این زمینه آریلا (۱۹۹۶) معتقد است که آنتروپورنری سازمانی دارای سه بُعد است که عبارتست از نوآوری، توسعه محصولات، خدمات یا فرآیندهای جدید و ریسکپذیری.
■ امروزه، آنتروپورنری سازمانی فرآیندی است که فعالیتهای سازمانی را به سمت خلاقیت، نوآوری، مخاطرهپذیری و پیشتازی سوق میدهد. مفهوم نوآوری از اجزای لاینفک آنتروپورنری سازمانی در این تعریف است و بسیاری از محققان خلاقیت و نوآوری را به عنوان کانون فعالیتهای کارآفرینانه در نظر میگیرند و معتقدند که آنتروپورنری سازمانی، نوآوران و مولدان ایده هستند. نتایج این نوآوریها عبارت است از محصولات یا خدمات جدید، بازارها یا فرآیندهای جدید، دستیابی به یک سیستم توزیع جدید، پیاده کردن یک شیوه مدیریتی نوین و غیره.
■ تعدادی از اندیشمندان مدیریت بر آنتروپورنری به منزله کار اولیه و ابتدایی که بنیان نوآوری است تأکید میکنند و به آنتروپورنری به عنوان کاتالیزور اولیه نوآوری مینگرند.
■ در مقابل، آنتروپورنری سازمانی رفتارهای کارآفرینانه را درون سازمان ارتقاء میبخشد و از مبانی مدیریت برای پذیرش سبک رفتاری که بوروکراسی را به چالش کشیده و نوآوری را تشویق کند، استفاده میکند. همان طوری که بیان شد آنتروپورنری سازمانی را میتوان با آنتروپورنری درون سازمانی به جای یکدیگر به کار برد. همچنین، به نظر لامپکین و دس (۲۰۰۰) اشکال مختلف آنتروپورنری عبارتست از: مدیریت آنتروپورنری، جهتگیری کارآفرینانه و گرایش به آنتروپورنری که مورد آخر از طریق ریسکپذیری، ابتکار عمل، استقلال عمل و مبارزه رقابتی مورد مطالعه قرار میگیرد.
برداشت از دنیای اقتصاد
هو العلیم