حامد دهخدا
• دنیای عرب و خلصه...
• من فکر میکنم که دنیای عرب، از چاهی درآمده و به چالهای افتاده.
• اشتباه نکردم. از چاهی درآمده به چالهای افتاده.
• البته به شرطی...
• به شرطی به «چاله» و نه چاهی عمیقتر افتاده که در دنیایی پر از شتاب و تغییر، تحرک حاصل از گشوده شدن فضا، آنها را به فکر و تأمل بیشتر در مورد آرمانهای سیاسی و انسانی وادارد و به توقف در گیر و گور روشنفکری مبتلا نسازد.
• در این صورت، آینده دموکراسی در کشورهای عرب و ترکیه، بهتر از پاکستان و بنگلادش خواهد بود.
• هر چند که بعید است چنین نشود...
• مردم عرب، هماکنون در بیپناهی حاصل از خلاء امر سیاسی گرفتارند. این را میتوان در رفت و آمد عجیب و غریب این و آن به قاهره فهمید.
• آیا مرد عرب میداند که چه بر سرش میآید؟
• آنها که به قاهره میروند از جان این مردم چه میخواهند و آهنگ بازی با کدام آرمان این مردم را دارند.
• اگر مرد عرب بتواند با دست آویختن به یک «هویت برنامهدار» و یک «هویت پروژهدار» جلوی نفوذها به دموکراسی رابگیرد، میتواند به آینده و خروج از چاله امیدوار باشد.
• و اگر موفق به کسب این هویت فعال نشود؛ اگر گرفتار آرمانهای کور دموکراتیک شود؛ اگر به اتحاد در آرمانها در سایه یک رهبری دینی نرسد، آن وقت، میتوان گفت که «از چاه درآمده و به ویل افتاده».
• و من فکر میکنم که با آرایش فعلی نیروها در خاورمیانه، آینده دموکراسی در خاورمیانه و ترکیه، چیزی شبیه پاکستان و بنگلادش از آب درخواهد آمد، که حکومت آنها را بیش از هر وصف دیگری، میتوان با عنوان «قابل نفوذ» توصیف کرد.
• واقعاً دموکراسی کارآمد و در عین حال، «قابل نفوذ»، از استبداد متکبرانه مبارک و عبدالله صالح بدتر است.
• واقعاً بدتر است.
توضیح نظری مطلب
• دموکراسی بیمار است، چون شهروندان رأی خود را به نمایندگانی نمیدهند که از آنها انتظار طرحهایی را داشته باشند که منطبق با تعهدات دقیق آنها باشد. مراجعه به آراء عمومی، عمل مثبتی نیست که به وسیله آن، شهروندان اراده خود را اظهار کنند، و به برگزیدگان خود برنامه مشخصی بدهند تا آن را عملی سازند. انتخابات یک عمل منفی است که از طریق آن، شهروندان به جای دفاع از یک برنامه سازنده، در واقع، میان بد و بدتر، بد یا بدتر را انتخاب میکنند. حتی لزوماً نمیتوان گمان کرد که آنها به سمت گزینههای بدتر حرکت نمیکنند.
• در جریان دموکراسیهای «قابل نفوذ» امروز، اغلب مردم رأی نمیدهند.
• آنها که رأی میدهند، رأی منفی میدهند.
• هیچ برنامه سیاسی، آن چنان صادقانه، و در عین حال، بدیع نیست که رأی دهنده را بر سر شوق آورد.
• مردم، نه به نبوغ، بلکه به شواهد متعدد عینی، میدانند که «نفوذ»ها اجازه نمیدهند که منتخب دموکراتیک شکل بگیرد، یا به «نتایج خوبی» برسد.
• پس، انتخاب کنندگان، بیشتر فعال میشوند برای آنکه راه را بر نامزدی ببندند. بیشتر کنارهگیری نامزدی را با عمل خود تأیید میکنند.
• مراجعه به آراء عمومی، فقط برای ممانعت از پیدایش «بدترین نوع حکومت» به کار گرفته میشود.
• کار به جایی رسیده است که هواداران دموکراسی «قابل نفوذ» طبقه متوسط شهری، حتی مدافع اصل بیتفاوتی سیاسی مردم شدهاند و این بیاعتنایی را عامل ثبات دانستهاند.
• هواداری دموکراتها از مطالبات خرد و کوچک طبقه متوسط شهری، راه را برای هجوم خشکمغزها به سیاست هموار میکند، زیرا در محیط بیعلاقگی سیاسی است که فلسفه بیرمق دموکراتها میتواند به آسانی مردم را آماج نفوذ نیروهای باانگیزه پولکی و روشنفکری و بوروکرات قرار دهد.
• کار به رخوت دود آلود و توتون و شراب و شهوترانی ثروتمندان و روشنفکران و مقامات فاسد اداری ختم نمیشود؛ در این فضای بسیار مساعد برای بزهکاری، دلها خون خواهد شد، و هیچ کس امنیت نخواهد داشت و تمدن به رکود خواهد رفت.
• روشنفکر کارگزار، از بی علاقگی مردم به ایدئولوژی استقبال میکند. روزنامههایی چاپ میکند که مردم را در تناقض کشکول فال حافظ و قیمت سبد خردهفروشی و فال قهوه و عکس جالب و حوادث و...، به خلسه میبرد.
• آن وقت، ترور و خشونت رخ خواهد داد، ولی بی سر و صدا. اگر زمانی خشونت و ترور، صدای انساندوستی را به هوا میبرد، امروز در سایه رسانهها و باندها، خشونت و ترور و وحشت، برای عدهای در سکوت خفقان ایجاد میکند. همه را به خط میکند.
• در واقع، نتیجه بیعلاقگی مردم به سیاست در واکنش به دموکراسی «قابل نفوذ» این است که دست و بال صاحبان واقعی قدرت، از قبل بازتر میشود و این بار آشکارا به قلع و قمع هر صدای اندکی مخالف اقدام میکند. هواداران دموکراسی «قابل نفوذ» که قطع علاقه مردم به سیاست را میخواهند، در پی مشروعیت بخشیدن به جامعه تکنوکراتیک خود هستند.