فیلوجامعه‌شناسی

مقالات و يادداشتهاي روز

جهانی شدن چه وقت آغاز شد؟

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت از اکونومیستادامه مطلب...؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    «جهانی شدن» طی دو دهه گذشته به عبارت مبهمی تبدیل شده است. افزایش ناگهانی تبادل دانش، داد و ستد، و سرمایه به اطراف جهان - که توسط نوآوری‌های تکنولوژیک از اینترنت گرفته تا انتقال کانتینرهای حاوی کالاها توسط کشتی- این اصطلاح محوری را به کانون توجه تبدیل کرده است.
▬    برخی به جهانی شدن نگاه مثبتی دارند. به گفته آمار تیاسن برنده نوبل اقتصاد، جهانی شدن «از نظر علمی و فرهنگی به جهان غنا بخشیده است و هم‌چنین، از نظر اقتصادی برای افراد بسیاری منفعت داشته است». سازمان ملل، حتی، پیش‌بینی کرده است که نیروهای جهانی شدن احتمالاً، از قدرت ریشه‌کنی فقر در قرن بیست‌ویکم برخوردارند.
▬    دیگران، اما، با این ایده مخالفند. منتقدان اقتصاد بازار آزاد مانند جوزف استیگلیتز و «ها- جون چنگ» به جهانی شدن انتقاده کرده‌اند. به باور آن‌ها جهانی شدن بیش از این‌که نابرابری را در جهان کاهش دهد، آن را جاودانه می‌کند. برخی توافق دارند که شاید آن‌ها هدفی دارند. صندوق بین‌المللی پول در سال ۲۰۰۷ پذیرفت که با ورود تکنولوژی نوین و سرمایه‌گذاری سرمایه خارجی در کشورهای در حال توسعه احتمالاً، سطوح نابرابری افزایش یافته است.
▬    سایرین در ملت‌های توسعه یافته نیز نسبت به جهانی شدن بی‌اعتماد هستند. آن‌ها از این نگرانند که جهانی شدن به کارفرمایان امکان دهد فرصت‌های شغلی را به کشورهای ارزان‌تر انتقال دهند. در فرانسه، «جهانی شدن» و «عدم استقرار» (محلی‌زدایی) به اصطلاحات زیان‌آور برای سیاست‌های بازار تبدیل شده‌اند. نتایج یک تحقیق انجام شده در آوریل ۲۰۱۲ نشان می‌دهد، تنها ۲۲ درصد فرانسوی‌ها فکر می‌کنند که جهانی شدن «امری مثبت» برای کشور
▬     آن‌ها است. هرچند، تاریخدانان اقتصادی این مسأله را که آیا منافع جهانی شدن بیشتر از نقاط منفی آن هست، می‌سنجند. برای آن‌ها، پاسخ به این سؤال که زمان آغاز فرآیند جهانی شدن کی بوده است.
▬    بستگی دارد. اوایل اقتصاددانان مطمئنا با این مفهوم کلی که بازارها و افراد سراسر جهان طی زمان به هم پیوسته‌تر می‌شوند، آشنا بوده‌اند. اگر چه آدام اسمیت هیچ‌گاه اصطلاح جهانی شدن را استفاده نکرد، اما، این واژه موضوعی کلیدی در ثروت ملل است.
▬    همان طور که تقسیم کار موجب افزایش تولید می‌شود، تلاش در جهت جهانی شدن، داد و ستد را توسعه می‌دهد و بتدریج جوامع نامتجانس سراسر جهان را گردهم می‌آورد. این روند تقریباً، به قدمت مدنیت است. تقسیم کارهای اولیه میان «شکارچیان» و «شبانان» همگام با توسعه دهکده‌ها و شبکه‌های تجاری تخصص‌گرایی به شدت  افزایش یافت.
▬    سرانجام، اسلحه سازان تیرو کمان‌ها را ساختند، نجارها خانه‌ها را بنا کردند و خیاط‌ها لباس‌ها را دوختند.
▬     در واقع، همه آن‌ها به عنوان صنعتگران متخصص ظاهر شدند و کالاهای خود را با غذاهای تولید شده توسط شکارچیان و شبانان تهاتر کردند. همه دهکده‌ها، شهرها، کشورها و قاره‌ها تبادل کالاهای مازاد خود را با دیگران آغاز کردند، بازارها هم همگام با افزایش تجارت و تخصصی‌گرایی وابسته‌تر شدند.
▬    این فرآیندی که اسمیت توصیف می‌کند، بیشتر شبیه «جهانی شدن» به نظر می‌رسد، هرچند جهانی شدنی که او توصیف می‌کند از نظر منطقه جغرافیایی از آن‌چه امروزه، مردم تصور می‌کنند، محدودتر باشد. اسمیت هنگام سخن گفتن از یکپارچگی بازار میان قاره‌ها نمونه ویژه‌ای در ذهن داشت: اروپا و امریکا. وقتی تجار اروپایی بومیان امریکا را کشف کردند، تقسیم کار جدیدی میان این دو قاره به وجود آمد.
▬    او به طور مثال می‌گوید که در شکار کردن تخصص داشتند و پوست حیوانات را در ازای «پتو، تفنگ و نوشیدنی» مبادله می‌کردند. برخی تاریخدانان اقتصادی مدرن استدلال اسمیت را رد می‌کنند. اسمیت می‌گفت، کشف امریکا توسط کریستوف کلمب در سال ۱۴۹۲ به فرآیند جهانی شدن سرعت بخشید. «کوین اُرُک» و «جفری ویلیامسِن» سال ۲۰۰۲ در مقاله‌ای استدلال کردند که جهانی شدن دقیقاً زمانی اتفاق افتاد که در قرن نوزدهم، افت شدید در هزینه‌های حمل و نقل اجازه داد قیمت کالاها در اروپا و آسیا به هم نزدیک شوند. از نظر این دو، کشف امریکا توسط کلمب و کشف مسیر آسیا در اطراف دماغه امید نیک تأثیر بسیار اندکی روی قیمت کالاها داشت.
▬    اما یک بازار مهم وجود دارد که آقایان ا ُرُک و ویلیامسن در تحلیل خود از آن چشم‌پوشی می‌کنند: از آن‌جا که ارزهای اروپایی به طور کلی، مبتنی بر ارزش نقره بودند، هر تغییری در ارزش این ارزها اثر بزرگی روی سطح قیمت‌های اروپایی داشته است. اسمیت استدلال کرد که این یکی از بزرگ‌ترین تغییرات اقتصادی بود که از اکتشاف امریکا ناشی شد.
▬    اکتشاف معادن فراوان امریکا، در قرن شانزدهم، ارزش طلا و نقره را در اروپا تا حدود یک سوم آن‌چه که قبلاً بود، کاهش داد. استخراج این فلزات از معادن و انتقال آن‌ها به بازار هزینه کمی در برداشت. ورود حدود ۱۵۰ هزار تُن نقره از مکزیک و بولیوی توسط امپراتوری‌های اسپانیا و پرتغال پس از ۱۵۰۰ میلادی روند نزولی قیمت دوره قرون وسطی را معکوس کرد.
▬    تأثیر آن‌چه تاریخدانان «انقلاب قیمت» می‌نامند به شدت چهره اروپا را تغییر داد. تاریخدانان هر چیزی (از تسلط امپراتوری اسپانیا بر اروپا تا افزایش ناگهانی در افزایش شکارها در حدود قرن شانزدهم) را به افزایش ناگهانی اثرات بی‌ثبات‌کننده تورم درجامعه اروپا ارتباط می‌دهند؛ و اگر این موضوع‌ها به افزایش ناگهانی واردات نقره از اروپا به چین و هند طی این دوره مرتبط نبوده است، تورم اروپا بسیار بدتر از آن می‌شد که بود. افزایش‌های قیمت تنها حدود سال ۱۶۵۰ متوقف شد، زمانی که قیمت سکه نقره در اروپا به اندازه‌ای افت کرد که دیگر وارد کردن آن از امریکا سودده نبود. برخی تاریخدانان استدلال می‌کنند، همگرایی شدید بازار نقره در اوایل دوره مدرن فقط یک نمونه از «جهانی شدن» است. «آندره گوندر فرانک» اقتصاددان تاریخی آلمان استدلال کرده است که آغاز جهانی شدن را می‌توان در رشد تجارت و یکپارچگی بازار تمدن‌های «سومر» و «ایندوس» در هزاره سوم پیش از میلاد جست و جو کرد.
▬    پیوندهای تجاری میان چین و اروپا اولین بار طی عصر هلنیستی رشد یافت، اما، وقتی هزینه‌های حمل و نقل در قرن شانزدهم کاهش یافت، انحراف بازار جهانی بیشتر شد. در عصر مدرن جهانی شدن که آقایان ا ُرُک و ویلیامسن زمان وقوع آن را پس از ۱۷۵۰ میلادی توصیف می‌کنند سرعت بیشتری می‌گیرد. تاریخدانان جهانی مانند «تونی‌هاپکینز» و «کریستوفر بی‌لی» نیز بر اهمیت تبادل نه تنها تبادل کالا، بلکه تبادل ایده‌ها و دانش طی دوره‌های پیشا مدرن جهانی شدن تأکید کرده‌اند.
▬    جهانی شدن همیشه فرآیندی یک طرفه نیست. سندی وجود دارد مبنی بر این‌که فروپاشی بازار (یا جهانی زدایی) در دوره‌های متنوعی مانند ادوار تاریک در قرن هفدهم و دوره میان دو جنگ جهانی در قرن بیستم نیز رخ داده است و مدارکی وجود دارند که جهانی شدن از سال ۲۰۰۷ و در جریان بحران مالی جاری عقبگرد کرده است.
▬    اما روشن است که جهانی شدن تنها فرآیندی نیست که در دو دهه گذشته یا، حتی، در دو قرن گذشته آغاز شده باشد. جهانی شدن تاریخی دارد که هزاران سال قدمت دارد و با مدل اولیه تبادل کالاهای به دست آمده از شکار و کشاورزی با دهکده مجاور آغاز شد و سرانجام، به جوامع به هم پیوسته جهانی کنونی توسعه یافته است. جهانی شدن- خواه فکر کنید خوب است یا بد- به عنوان عنصر اساسی تاریخ اقتصاد نوع بشروجود دارد.
برداشت از دنیای اقتصاد
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 12 دی 1392 ساعت 08:36

نسخه تورم‌زدایی دفتر مطالعات اقتصادی مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی

فرستادن به ایمیل چاپ

دنیایادامه مطلب... اقتصاد؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    مرکز پژوهش‌های مجلس، هدفگذاری تورم و الزامات و چالش‌های تحقق آن را برای ایران مورد بررسی قرار داد و اعلام کرد: «چارچوب سیاستی هدفگذاری تورمی در دهه‌های اخیر، اقبال زیادی در بین اقتصادهای صنعتی، اقتصادهای نوظهور و اقتصادهای در حال توسعه موفق یافته است. هر چند پذیرش این چارچوب سیاستی نیازمند انجام اصلاحاتی در ساختار بانک مرکزی و سایر بخش‌های مهم اقتصادی است، پیامدهای مثبت آن در دهه‌های گذشته توجه بسیاری از کشورها را به خود جلب کرده است».
▬    آن‌گونه که مرکز پژوهش‌ها مجلس، اعلام کرده این گزارش قصد دارد، ضمن بررسی چارچوب هدفگذاری تورم و تجارب جهانی، راهبردهایی برای پیاده‌سازی آن در ایران ارائه دهد. نتایج تحقیقات نشان می‌دهند که با توجه به ساختار بودجه دولت در ایران (وابستگی بالا به درآمدهای نفتی) و نیز عدم تنوع درآمدهای مالیاتی، در حال حاضر امکان به کارگیری این سیاست در ایران وجود ندارد و اجرای آن مستلزم انجام اصلاحات و مقررات ساختاری و نهادی لازم به ویژه در ساختار بانک مرکزی و شورای پول و اعتبار است. با این حال، تا فراهم شدن زمینه‌های لازم به منظور اتخاذ سیاست هدفگذاری تورمی در بلندمدت، می‌توان در میان‌مدت و کوتاه‌مدت سیاست هدفگذاری رشد پایه پولی را پیشنهاد کرد. علاوه بر این تعیین محدوده کاهش تورم توسط بانک مرکزی می‌تواند یک اقدام مقدماتی در این زمینه ارزیابی شود.
▬    بر اساس این گزارش در صورتی که تورم (افزایش مداوم سطح عمومی قیمت‌ها) مهار نشود، پیامدهای نامطلوبی بر پیکره اقتصاد بر جای می‌گذارد که از عمده‌ترین آن‌ها می‌توان به تحریف قیمت‌ها، کاهش پس‌انداز و سرمایه‌گذاری، افزایش فرار سرمایه (در قالب دارایی‌های خارجی، فلزات گرانبها یا دارایی‌های غیرمولد)، ممانعت از تحقق رشد، ممکن نبودن برنامه‌ریزی اقتصادی مناسب و در شکل افراطی آن، بروز ناآرامی‌های سیاسی و اجتماعی اشاره کرد. پس، مهار تورم از طریق اعمال سیاست‌های پولی و مالی پایدار و محافظه کارانه درصدر اولویت کشورها قرار گرفته است. این گزارش می‌افزاید: «سهولت اتخاذ سیاست پولی با تکیه بر اهداف میانی نظیر نرخ ارز، توجه بسیاری از دولت‌ها را به خود جلب کرده است، اما، طی دهه گذشته، اقتصادهای پیشرفته با نقض استفاده از چنین اهداف میانی بر نرخ تورم تمرکز کردند. این رویکرد جدید به کنترل تورم از طریق سیاست پولی «هدفگذاری تورمی» نامیده می‌شود. در توجیه این انتخاب باید گفت اولا، مقامات این کشورها درصدد تثبیت قیمت و دستیابی به نرخ تورم پایین و ثابت بودند، ثانیا، تجربه عملی نشان داده بود در کوتاه‌مدت، دستکاری در سیاست پولی برای تحقق سایر اهداف نظیر اشتغال بالاتر یا افزایش محصول، می‌تواند در تضاد با هدف تثبیت قیمت باشد».
▬    بر اساس این گزارش، هدفگذاری تورمی، بانک مرکزی را ملزم می‌کند همواره نگاهی به آینده داشته باشد و از این منظر فرصتی برای اتخاذ سیاست‌های انقباضی پیش از تشدید فشارهای تورمی فراهم می‌آورد. هدفگذاری تورمی حداقل به لحاظ نظری آسان است. بانک مرکزی مسیر آتی تورم را پیش‌بینی و آن را با نرخ تورم هدف (نرخی که به نظر دولت برای اقتصاد مناسب است) مقایسه می‌کند، اختلاف میان پیش‌بینی و هدف، تعیین‌کننده میزان تعدیل سیاست پولی است.
▬    این گزارش می‌گوید: «هدفگذاری تورمی را می‌توان به عنوان چارچوب سیاستی تعریف کرد که در آن تصمیمات ارشادی مقامات پولی حداقل با چهار مولفه کلیدی محدود می‌شود. الزام و تعهد نهادی به تورم پایین به عنوان هدف اصلی سیاست پولی، اعلان عمومی هدف کمی برای تورم به همراه افق زمانی مشخص برای دستیابی به آن در آینده نزدیک، اعطای استقلال کافی به بانک مرکزی و اجرای سیاست پولی با این شرط که اولاً، این سیاست‌ها شفافیت کافی داشته باشند و ثانیاً، مقامات پولی در زمینه این سیاست‌ها پاسخگو باشند، این چهار مولفه را تشکیل می‌دهند و در این چارچوب، عموم مردم از دلایل اجرای یک سیاست پولی و میزان تحقق آن‌ها اطلاع می‌یابند».
▬    این گزارش در ادامه با ارائه توضیحاتی در مورد منطق هدفگذاری تورمی می‌افزاید: «نقش چارچوب سیاست پولی، فراهم کردن لنگر اسمی برای اقتصاد است. لنگر اسمی متغیری است که بر اساس آن سیاست‌گذاران می‌توانند قیمت‌ها را کنترل کنند. از این منظر، مقصود از چارچوب هدفگذاری تورمی، همانند هر راهبرد دیگر سیاست پولی، فراهم کردن لنگر اسمی برای اقتصاد است در دهه‌های گذشته، مکاتب اقتصادی مرسوم، نرخ رشد عرضه پول (هدف‌گذار پولی)» را به عنوان لنگر اسمی سیاست پولی پیشنهاد می‌کردند، در حالی که مکاتب غیرمرسوم، نرخ ارز را به منظور کنترل رشد قیمت‌ها پیشنهاد می‌کردند. به این منظور می‌توان سقف مشخصی را برای رشد پایه پولی تعریف کرد (به عنوان مثال، سقف 10 درصد در سال). برای تحقق این سقف، می‌توان سقف‌های مشخصی نیز برای منابع پایه پولی در نظر گرفت تا در نهایت رشد پایه پولی از سقف مذکور تجاوز نکند». بر اساس این گزارش، با توجه به آن‌که اجزای مهم پایه پولی شامل خالص بدهی دولت به بانک مرکزی، بدهی بانک‌ها به بانک مرکزی و خالص دارایی‌های خارجی بانک مرکزی است، می‌توان با تعریف سقفی مجزا برای هر یک از اجزای پایه پولی (با توجه به نقش بازار ارز و ارزهای نفتی در این بخش) در میان‌مدت، نرخ رشد پایه پولی را در حد سقف مقبول کنترل کرد. با توجه به نقش نفت در درآمدهای دولت و تأثیر آن بر بازار ارز، برای تحقق سقف مورد نظر برای خالص دارایی خارجی هماهنگی میان بانک مرکزی و دولت ضروری است. برای سایر اجزای پایه پولی نیز دولت باید با بانک مرکزی هماهنگ باشد. در نهایت در دوره گذار می‌توان با پیگیری این سیاست نرخ تورم را در حد معقولی کنترل و در نهایت با پیگیری اصلاحات ساختاری به سمت چارچوب هدفگذاری تورمی حرکت کرد».
مآخذ:...
هو العلیم

 

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 12 دی 1392 ساعت 08:26

تزهایی‌برای‌تحلیل‌رسانه‌ها(۶)؛ کتاب و کتابت

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت‌آزادازملوین‌دفلور و اِوِرِت‌دنیس؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    تقریباً تا ۵۰۰۰ سال، قبل هیچ گونه سیستمی برای کتابت وجود نداشت. با وجود این که فرهنگ انسانی در روندی شتابان، رو به پیشرفت داشت، هنوز هیچ گونه وسیله ارتباطی که بر زمان و مکان غلبه کند، اختراع نشده بود، به استثنای چند وسیله مصنوعی و اغلب هنری که در موارد خاصی برای برقراری ارتباط به کار می‌آمد، وسایلی مانند پرچم‌ها، دود یا طبل‌ها.
▬    همه جوامع قبل از اختراع خط، تقریباً وابسته به قدرت صدای انسان بودند، تا بر فاصله غلبه کنند و تنها وسیله ضبط هم حافظه بشری برای نگهداری محفوظات در طول زمان به حساب می‌آمد.
▬    نبود کتابت، واقعاً کمبود مهمی بود. در جوامعی که به ارتباطات شفاهی محدود شده بود، قصه‌گویان، اسطوره‌ها و حماسه‌ها و قصه‌ها را سینه به سینه به نسل‌های جدید یاد می‌دادند، تا بدین وسیله تاریخ جمعیت آن‌ها حفظ شود. از آن‌جا که همه افکار بدین وسیله برای همیشه ضبط نمی‌شد، جوامع مختلف با این مشکل روبرو شدند که چگونه فناوری‌های یا فرهنگ پیچیده خود را حفظ کنند. علاوه بر این، بدون نوشتن، هیچ قبیله و ملتی نمی‌توانست هنگامی که پیروزی بزرگی به دست می‌آورد و بر قومی دیگر پیروز می‌شد، اقوام مغلوب را اداره کند و از پیروزی خود بهره‌مند شود. پیروزمندان بی‌سواد نمی‌توانستند بر جمعیت‌هایی که دور از دسترس و دید مستقیمشان بودند حکومت کنند و در نتیجه، به دلیل محدودیت‌هایی که ارتباطات شفاهی دارا هستند، پیشرفت‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بسیار نا چیز بود.

░▒▓
▬    کتابت، همه این معیارها را تغییر داد؛ نوشتن، در واقع، دومین انقلاب بزرگ ارتباطی بود که بعد از اختراع کلام و زبان در حدود چهل و اندی هزار سال قبل ظاهر شد. در واقع، اختراع یک سیستم نوشتاری مؤثر زمان زیادی برد.
▬    اولین محملی که مردم برای نوشتن از آن استفاده کردند، سنگ بود که بسیار دست و پاگیر بود. اسنادی که بر روی سنگ نوشته می‌شد به سادگی قابل جابه‌جایی نبود.
▬    در طول چند قرن، به هر حال، وسایل ارتباطی یا محمل‌های نوشتاری قابل حمل‌تری به وجود آمدند. جوامع قدیمی برای نگهداری اسناد خود، به استفاده از طومارها و الواح روی آوردند. برای اولین بار، امکان حفظ و ارسال مدارک به فواصل دور دست با به کارگیری همین الواح و طومارها، امکان پذیر شد و حکومت بر سرزمین‌های فتح شده آسان‌تر گشت.
▬    امپراتوری‌های بزرگ‌تر و وسیع‌تر پایه گذاری شدند و تجارت، زمینه ارتباط ملل ناهمگون را فراهم آورد. تأثیرات کتابت فرهنگ را غنی‌تر ساخت و تغییر و تحولات اجتماعی را سرعت بخشید.
▬    قرن‌ها بعد، وقتی کتاب به صورتی عرضه شد که ته صفحات، به صورت شیرازه بسته شده بود، قابلیت حمل آن بمراتب افزایش یافت. با وجود آن که کتب اولیه بسیار مؤثرتر از انواع طومارها بودند ولی تهیه یک نسخه از روی کتاب، کار طاقت‌فرسایی را طلب می‌کرد. به کار بردن شاه‌پر پرندگان به جای قلم و همراه دوات توسط یک نسخه‌بردار ماهر، کاری شاق محسوب می‌شد و حداقل یکسان و شاید هم بیشتر وقت می‌برد. در نتیجه، کتاب در نسخه‌های فوق‌العاده محدودی عرضه می‌شد و تعداد خیلی کمی می‌توانستند آن را تهیه کنند و تنها تعداد کمتری از مردم قادر بودند این کتب را بخوانند.

░▒▓
▬    صنعت چاپ، از نوع فشاری و چرخشی ارتباطات را با انقلاب مواجه ساخت و سومین انقلاب ارتباطی را بعد از تکلم و کتابت به وجود آورد. امروزه ما بسختی می‌توانیم تشخیص دهیم که صنعت چاپ چه تحولات عظیمی را در جامعه موجب شده است. در مقایسه با رنگ‌های جذاب و تصاویر متحرک تلویزیون یا صفحات کامپیوتری، یک کتاب چاپ شده ممکن است کسالت‌آور جلوه کند. اختراع کتابت و چاپ کتاب یکی از مؤثرترین اختراعات در کل تاریخ انسان‌ها محسوب می‌شود. بعد از زبان و کلام، هیچ تحول دیگری به اندازه کتاب، چنین نقش عظیمی در توسعه انسانی بازی نکرده است.
▬    ظرف چند سال بعد از معرفی صنعت چاپ، میلیون‌ها نسخه کتاب از چاپخانه‌های اروپایی بیرون آمد. تاریخ غنی و پربار کتاب، از الواح و طومارها تا صنعت معاصر چاپ کتاب، مرحله‌ای مهم و حیاتی از تکامل فرهنگ انسان به حساب می‌آید. کتاب، به صورت یک منبع مهم ارتباطی هنوز هم مورد توجه و احترام است. کتاب، قابلیت حمل‌ونقل، انعطاف و سادگی خاص خود را دارد. کتاب‌ها را می‌توان براحتی انبار کرد و برای استفاده‌های بعدی نگهداری نمود. حتی امروزه هم وسایل ارتباطی الکترونیکی نمی‌توانند با وجود آن که فوق‌العاده پیشرفته به نظر می‌رسند مجموعه این امتیازات را در اختیار ما بگذارد.
مآخذ:...
هو العلیم

شاخص‌های پیش‌هشدار افت و خیزهای اقتصادی

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشتادامه مطلب... از مریم قنبرزاده؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    «متغیرهای پیشرو» یکی از مهم‌ترین شاخص‌های ابزاری در فرآیند برنامه‌ریزی اقتصادی هستند. متغیرهای مذکور از یکسو در فرآیند پیش‌بینی مدل‌های کلان و از سوی دیگر، به منظور آزمون صحت اعتبار نتایج مدل‌های اقتصادی مورد استفاده قرار می‌گیرند. این شاخص‌ها در تبیین وضعیت آتی متغیرهای برون‌زای ورودی به مدل‌های کلان مشارکت داشته و امکان مقایسه پیش‌بینی‌های مربوط به متغیرهای درون‌زا را با پیش‌بینی‌های مربوط به شاخص‌های پیشرو مهیا می‌سازند.

░▒▓ شاخص‌های پیشرو در کشورهای OECD
▬    سیستم شاخص‌های ترکیبی پیشرو OECD در دهه ۱۹۷۰ به منظور ارایه علامت‌های اولیه و زودهنگام (علایم اخطاردهنده) نقاط عطف فعالیت‌های اقتصادی، توسعه یافت. شاخص‌های ترکیبی پیشروی OECD به منظور پیش‌بینی چرخه‌های سری‌های مرجع به عنوان جانشینی از فعالیت‌های اقتصادی، ایجاد و ساخته شد. از آن‌جا که این اطلاعات، اقتصاددانان، تجار و سیاست‌گذاران را قادر به تحلیل به موقع از وضعیت کنونی و کوتاه‌مدت اقتصاد می‌سازد، اهمیت بسزایی دارد.
▬    این شاخص‌ها طی مراحلی تولید می‌شوند که عبارت است از:

░▒▓ مرحله پیش انتخاب: سری‌های زمانی مرجع و سری‌های اصلی انتخاب می‌شوند
▬    شاخص‌های ترکیبی پیشرویOECD  از سری‌های زمانی اقتصادی ساخته می‌شوند که نوسانات چرخه‌ای آن‌ها شبیه، اما، جلوتر از چرخه‌های تجاری است. در این راستا تولید ناخالص داخلی یک انتخاب واضح و آشکار است، اما، نوعاً برآوردهای رسمی این متغیر تنها به صورت فصلی در دسترس است. درحالی‌که شاخص‌های ترکیبی پیشرو به صورت داده‌های ماهانه است.
▬    فرآیند انتخاب، طیف وسیعی از شاخص‌های کوتاه‌مدت را مورد ملاحظه قرار می‌دهد. سری‌های اساسی برای منظور شدن در سیستم شاخص‌های ترکیبی پیشرو بر اساس معیارهای اهمیت اقتصادی، وسعت پوشش، فرکانس، بازبینی، به هنگام بودن و طول دوره زمانی انتخاب می‌شوند.

• مرحله فیلتر کردن: تعدیلات فصلی، جهت شناسایی و تشخیص داده‌های پرت انجام می‌شود. داده‌های پرت پس از تعیین موقعیت و ماهیتشان با مقادیر تخمینی و برآوردی جایگزین می‌شوند.
• مرحله ارزیابی که طول دوره پیشرو، مطابقت چرخه‌ای، چرخه‌های گمشده و کارآیی مد نظر قرار می‌گیرد.
• مرحله جمعی‌سازی که مشتمل بر وزن دهی و جمعی‌سازی.

░▒▓ شاخص‌های پیشرو برای روسیه
▬    سیستم شاخص‌های پیشرو، یکی از پرکاربردترین روش‌های ارزیابی و پیشگویی فعالیت‌های اقتصادی آینده است. به عبارت دیگر، این سیستم یک زنگ خطر یا هشدار اولیه برای پیش‌بینی اقتصاد در حال گذار از رونق به رکود اقتصادی (یا بر عکس، گذار از یک رکود به رونق اقتصادی) است. بنا بر این، باید شاخص‌هایی انتخاب شوند که زودتر به نقطه عطف خود برسند. پس، هر وقت شاخص‌های پیشرو به نقطه اوج یا حضیض خود برسند می‌توان رونق یا رکودی را که رخ خواهد داد؛ پیش‌بینی کرد. این ایده ابتدا در سال ۱۹۳۰ در امریکا مطرح شد و بعدها در سال ۱۹۶۰ و تا به حال ادامه داشته است. در سال ۱۹۸۰ OECD از این روش استفاده کرد که به دلیل تفاوت‌های زیادی که در داده‌های اولیه برای هر کشور وجود داشت روش به کار رفته و شاخص‌های پیشرو با هم متفاوت بودند. مثلاً، برخی از شاخص‌ها هرگز برای روسیه به کار گرفته نشد. به دلیل این‌که اقتصاد روسیه در یک بحران بلندمدت قرار داشت و شاخص‌های به کار رفته تا حدودی متفاوت از سایر کشورها بود.
▬    هدف از کاربرد شاخص‌های پیشرو برای روسیه، گذار از دوران بحران و رسیدن به رونق اقتصادی است که برای این منظور مراحل زیر طی می‌شود:
▬    درک چرخه‌های اقتصادی، بررسی و شناسایی نقاط عطف، ساخت یک سیستم از شاخص‌های پیشرو، تخمین و اندازه‌گیری یک شاخص ترکیبی پیشرو و شاخص انتشار پیشرو (diffusion leading index).

▓ الف. درک چرخه‌های تجاری
▬    ساخت سیستم‌های شاخص‌های پیشرو می‌تواند بر پایه دو مفهوم از چرخه اقتصادی باشد که نمی‌توانند در کنار یکدیگر آورده شوند. اولین مورد به مسیرهای دینامیکی اقتصادی مرتبط می‌شود (بالا و پایین رفتن، توسعه و کسادی) و عامل دیگر زمان و میزان سرعت آن است (تعجیل یا کاهش سرعت آن). اولین مورد مرتبط با مفهوم کلاسیکی چرخه فعالیت‌های تجاری است و دومین حالت بر پایه نظریه چرخه‌های رشد است. در امریکا، نقاط عطف در دوره‌های رشد و رکود ارزیابی می‌شود، اما، در مقایسه با این روش، سیستم OECD تغییرات را از دوره‌های رشد شتابان به دورهای افت شدید و بر عکس، آن رصد و پایش می‌کند. روسیه برای استفاده از روش OECD فرض می‌کند که با وجود قرار گرفتن در رکود مداوم، اقتصاد روسیه در حالت رکود ثابتی قرار دارد که این خود یک بدگمانی را به دنبال خواهد داشت، اما، پس از برآورد شاخص پیشرو مشخص خواهد شد که در همان وضعیت باقی می‌ماند یا نه.

▓ ب. شناسایی نقاط عطف (انتخاب شاخص مرجع)
▬    در هر دو روش به کار رفته، در سیکل‌های اقتصادی باید شروع نقاط عطف تعیین گردد. در امریکا از روش غیررسمی برای این منظور استفاده می‌شود. در امریکا کمیته شناسایی چرخه‌های تجاری در اداره ملی تحقیقات اقتصادی (NEBR) وجود دارد که بسیاری از اساتید و محققان برجسته دانشگاه‌ها در آن مشغول به کار هستند. کمیته مربوطه رکود را به عنوان «دوره کاهش در تولید، درآمدها، اشتغال و تجارت که مشخصاً با گسترش رکود در بسیاری از بخش‌های صنعتی همراه است»، تعریف می‌کند. کمیته، تاریخ‌گذاری دقیق نقاط اوج و حضیض که به صورت منظم در سراسر فعالیت‌های اقتصادی به وقوع می‌پیوندد و تجزیه و تحلیل کیفی از تمامی اطلاعات موجود را انجام می‌دهد. هرگز کمیته تنها به وسیله سطح یا پویایی‌های یک شاخص مجرد مسیریابی نمی‌کند. به ویژه، در تعریف زمان شروع رکود، در امریکا کمیته‌ای تشکیل شد کمیته مذکور از قاعده تجربی مشهور «دو چهارم کاهش در تولید ناخالص داخلی» استفاده نمی‌کند، اما، روش OECD بر پایه نظریات سری‌های مرجع است و GDP ماهانه به عنوان سری مرجع انتخاب می‌شود. در OECD روش شناسایی نقاط عطف نسبتاً شکل رسمی‌تری دارد. اصول این روش بر اساس مقایسه بین ارزش واقعی شاخص تولید صنعتی با ارزش روندش است.
▬    زمانی که رابطه ارزش واقعی به روند به حداکثر موضعی می‌رسد، نقطه مذکور به عنوان نقطه اوج قلمداد می‌شود و نقطه حداقل موضعی نیز به عنوان نقطه حضیض در نظر گرفته می‌شود [۲]. اما، در روسیه نه از NEBR امریکایی (به خاطر این‌که تاسیس شورای کارشناسان مستقل به سختی امکان‌پذیر است) و نه مطلقاً روش OECD (به خاطر این‌که تجزیه و تحلیل‌های چرخه‌های رشد جدا از یک امر فوری و ضروری است). استفاده می‌شود، اما، احتمالاً، توافق مشخصی برای بهترین برون‌رفت وجود دارد: مفهوم چرخه تجاری NBER می‌تواند با مفهوم سری‌های مرجع OECD به کار برده شود از یک شاخص تولید صنعتی تعدیل شده فصلی، به عنوان یک سری مرجع به کار گرفته می‌شود. نقاط حداکثری موضعی (برابر ۶ماه از هر دو طرف) در این سری‌ها می‌تواند نقطه اوج فرض شود و نقاط حداقلی موضعی می‌تواند به عنوان نقطه حضیض فرض گردد.

▓ ج. انتخاب شاخص‌های اولیه پیشرو
▬    در روسیه، یک یا چند شاخص می‌توانند به عنوان شاخص پیشرو انتخاب شوند اگر شرایط زیر را دارا باشند:

▬    ۱. آن شاخص بتواند پویایی‌های اقتصاد کل، انتظارات عوامل اقتصادی را نشان دهد و نسبت به تغییرات فعالیت‌های تجاری سریع‌تر و زودتر از کل اقتصاد واکنش نشان دهد.
▬    ۲. به عنوان یک شاخص پیشرو در کشورهای دیگر به رسمیت شناخته شود. از نظر تجربی، نوسانات آن‌ها باید چرخه‌ای باشد، سری زمانی آن‌ها باید در کل دوره مورد بررسی به اندازه کافی قابل اعتماد، قابل مقایسه و هر زمان قابل تجدید نظر باشند. به ازای هر شاخص، نقاط عطف باید شناسایی و با نقاط عطف در سرتاسر چرخه فعالیت اقتصادی مقایسه شود.

░▒▓ نتایج اصلی
▓ الف. نقاط عطف در اقتصادی روسیه (۲۰۰۰-۱۹۹۰)
▬    تحولات در اقتصاد روسیه به چهار دوره تقسیم می‌شود:

۱- رکود پیوسته اقتصادی از ۱۹۹۰ تا نوامبر ۱۹۹۶ (۸۲ ماه)، نرخ متوسط رکود ۵/۲ درصد است.
۲- دوره «نوسان اقتصادی» که در دسامبر ۱۹۹۶ تا اکتبر ۱۹۹۷ (۱۱ ماه) که متوسط نرخ ماهانه رشد ۸/۰ درصد است.
۳- رکود جدید اقتصادی که توسط بحران جهانی سرمایه و بازار کالاهای اساسی از نوامبر ۱۹۹۷ تا سپتامبر ۱۹۹۸ ایجاد شده بود (۱۱ ماه) که متوسط نرخ ماهانه رکود ۵/۱ درصد است.
۴- دوره رشد پس از بحران که در حال حاضر از اکتبر ۱۹۹۸ تا آگوست ۲۰۰۰ در جریان است (۲۳ ماه) که متوسط نرخ ماهانه رشد ۲/۱ درصد است. مدت زمان رکود اقتصادی روسیه (۸۲ ماه از فوریه ۱۹۹۰ تا نوامبر ۱۹۹۶) تقریباً، دو برابر رکود بزرگ ایالات متحده امریکا ۴۲ ماه از (۱۹۳۳ ۱۹۲۹) است.

▓ ب. انتخاب شاخص‌ها برای سیستم شاخص‌های پیشرو
▬    روسیه ۴۰ شاخص را در ۱۷ گروه طبقه‌بندی می‌کند تا تصمیم بگیرد که آن‌ها، شاخص‌های پیشرو هستند یا خیر. از میان آن‌ها، هفت تا از آن‌ها به دلیل این‌که اطلاعاتی در مورد آن‌ها به جز برای یک دوره بسیار کوتاه‌مدت (از اویل سال ۱۹۹۷ یا، حتی، بعد) وجود نداشت و دو تای دیگر (رشد انتظاری و افزایش انتظاری تقاضا، از بررسی CEA) به خاطر این‌که آن‌ها ظاهراً، هیچ اجزای چرخه‌ای نداشتند، حذف شدند.
▬    برای تمامی شاخص‌های باقیمانده، نقاط عطف تعریف شد و با نقاط اوج و حضیض شاخص تولید صنعتی مقایسه گردید. با مقایسه نقاط عطف در هر گروه، شاخصی که در پیشاپیش تمامی دوره‌های اقتصادی در بهترین مسیر ممکن قرار داشت، انتخاب گردید.
▬    یادآوری این نکته مهم است که از بین هفده گروه انتخاب شده تنها هشت تا از این شاخص‌ها می‌تواند به عنوان شاخص پیشرو قابل قبول، استفاده شود.

░▒▓ نتایج حاصل از برآورد شاخص ترکیبی پیشرو
▬    پس از سال‌های متوالی افت و کسادی فعالیت‌های اقتصادی که در ژانویه ۱۹۹۴ به پایان رسید، اقتصاد روسیه به مرحله‌ای از نوسانات چرخه‌ای منظم‌تری دست یافت. این افت و کسادی فعالیت‌های اقتصادی با رکود نسبتاً طولانی و با تحرک کوتاه مدتی در اواخر سال ۱۹۹۶ همراه بود. این تحرک با بحران جهانی سال ۱۹۹۷ و فروپاشی سیستم مالی روسیه قطع شد. در همان زمان، حوادث تابستان سال ۱۹۹۸ شالوده احیای بعدی را بنا نهاد که در سال ۱۹۹۸ شروع و تاکنون، ادامه دارد. طیف وسیعی از شاخص‌ها (به‌ویژه، آن‌ها نشان‌دهنده سطح تقاضای محصول، وضعیت مالی مؤسسات و جذابیت شرکت‌های روسی به سرمایه‌گذاران و ارزیابی شده توسط بازار سرمایه هستند) به طور پیوسته جلوتر از فعالیت‌های کسب‌وکار در حال حرکت هستند.
▬     قله‌ها و حضیض‌های آن‌ها سه تا پنج ماه زودتر از قله‌ها و فرورفتگی شاخص تولید صنعتی قابل مشاهده است. شاخص ترکیبی پیشرو و شاخص انتشار پیشرو را می‌توان از این سری‌ها همراه با ترکیب شاخص‌های متعدد دیگر که از اهمیت کلیدی برای اقتصاد روسیه برخوردار هستند، محاسبه نمود. این‌گونه شاخص‌ها در بسیاری از کشورها برای چندین دهه وارد شده‌اند، اما، در روسیه تاکنون، وجود نداشته است.
▬     این مقاله این شکاف را تا حدودی پوشش می‌دهد. بررسی آینده نزدیک اقتصاد روسیه نشان می‌دهد که شاخص ترکیبی پیشرو هیچ تمایلی به افزایش از خود نشان نمی‌دهد در حالی که شاخص انتشار نشان می‌دهد که در ماه‌های اخیر سهم رشد شاخص‌های پیش‌بینی کننده کمتر از ۵۰ درصد بوده است. بنا بر این، اگر اوضاع مطلوب باشد یک چرخه رشد جدید براساس گسترش تقاضای داخلی و سرمایه‌گذاری عظیم شروع خواهد شد در غیر این صورت روسیه با یک رکود دیگر و پس از آن با یک افت صنعتی (برای مثال، رکودی مرتبط با کاهش سرمایه ثابت اولیه) مواجه خواهد بود.
برداشت آزاد از دنیای اقتصاد
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 08 دی 1392 ساعت 17:04

مزیت آلمان؛ سرمایه‌داری کارجو در مقابل سرمایه‌داری مصرفی

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشتادامه مطلب... آزاد از اکونومیست؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    آلمان در دوره بحران اقتصادی اروپا، مازاد جاری بسیار زیادی داشته است و مازاد جاری اسمی آلمان، از مازاد جاری چین هم بیشتر بوده است. سرعت کم رشد تقاضا در آلمان و وابستگی این کشور به صادرات، آن هم در زمانی که کشورهای دیگر منطقه یورو زیر فشاری شدید برای پایین آوردن تقاضا و واردات هستند، توازن را بر هم زده است. نتیجه این فرآیند تورم تبعیض‌آمیز برای منطقه یورو و هم‌چنین، برای اقتصاد جهانی بوده است. برلین از این گزارش خوشحال نشد؛ مقامات آلمان سریعاً، اظهار نظر کرده‌اند که نباید آلمان را به خاطر وابستگی‌اش به محصولات صادراتی با کیفیت بالا سرزنش کرد، اما، همان طور که پل کروگمن اشاره می‌کند، این اظهار نظر یک دفاعیه نیست. میزان مازاد جاری به خاطر کیفیت بالای محصولات صادراتی به وجود نیامده است، بلکه به خاطر موازنه ذخیره و سرمایه‌گذاری آلمان پدید آمده است.
▬    امریکا هم مانند آلمان، محصولات صادراتی با کیفیت بالا تولید می‌کند، اما، سرمایه‌گذاری‌های امریکا، بسیار بیشتر از میزانی است که ذخیره می‌کند. نتیجه این‌که امریکا با کسری حساب جاری روبه‌رو است. روی دیگر این سکه، مازاد حساب سرمایه است: پول بسیار زیادی از اقصی نقاط جهان وارد امریکا می‌شود. اما، چرا این مسائل باید مهم باشند؟ به این دلیل که در حال حاضر اقتصادهای قدرتمند جهان به شکلی مزمن با مسأله کمبود تقاضا روبه‌رو هستند و یکی از مؤلفه‌های تقاضا، تقاضای خارجی است. مازاد حساب جاری عظیم آلمان به معنی این است که این کشور بخش بزرگی از تقاضای خارجی موجود در جهان را به خود اختصاص داده است. این موضوع در حالت عادی مشکلی ایجاد نمی‌کند. در حالت عادی، مازاد آلمان باعث افزایش ارزش پول آلمان خواهد شد و در نتیجه، از میزان مازاد کاسته خواهد شد.
▬     در عین حال، کاهش تقاضای خارجی اقتصادهای دیگر، می‌تواند با افزایش تقاضای داخلیشان جبران شود، اما، آلمان واحد پولی مختص به خود ندارد که ارزشش در مقایسه با واحدهای پولی دیگر بالا برود؛ در واقع، آلمان و کشورهای دیگر منطقه یورو، از واحد پولی مشترک یورو استفاده می‌کنند. در منطقه یورو، نسبت مبادله واقعی را تنها از طریق تغییر دادن نسبت هزینه‌های واحد کار می‌توان تنظیم کرد؛ یعنی، با تغییر دادن بهره‌وری و دستمزدها.
▬     متأسفانه سرعت رشد بهره‌وری شرکای پولی آلمان، در بهترین حالت بسیار کم است و میزان دستمزدها نیز، حتی، در بدترین شرایط، در حال کاهش است. در این میان تقاضای داخلی نیز در منطقه یورو و خارج از آن محدود شده است و کنترل می‌شود. محدودیتی که کسری بودجه، کم شدن قدرت بخش خصوصی، نبودن یک سیاست پولی مستقل در حاشیه منطقه یورو و محافظه‌کاری بانک مرکزی در روبه‌رو شدن با صفر مرزی در بیرون از منطقه یورو، دلایل اصلی آن هستند. بنا بر این، مازاد حساب جاری آلمان، تقاضا را در جهان ثروتمند کم می‌کند.
▬     به نظر می‌رسد منتقدان آلمان که خزانه‌داری امریکا هم یکی از آن‌ها است، می‌گویند که اگر دولت آلمان تقاضای داخلی این کشور را از طریق ایجاد کسری بودجه یا کاهش کنترل بخش مسکن، افزایش دهد، آن‌گاه، تقاضای عمومی در جهان بالاتر خواهد رفت و زندگی آسان‌تر خواهد شد. شاید این حرف درستی باشد، شاید هم نباشد. جالب این‌جا است که کروگمن در مطلبی درباره آسیب‌رسانی آلمان به اقتصاد جهانی، توضیح می‌دهد که چرا ممکن است این حرف درست نباشد.
▬     آلمان، به نظر کروگمن، وضعیتی شبیه به وضعیت فرانسه در دوره رکود بزرگ دارد: «فرانسه که ارزش واحد پولی آن کمتر از میزان واقعی ارزیابی شده بود، بین سال‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۳۱ بخش بزرگی از ذخیره طلای جهانی را فرو بلعید، امری که نشان می‌داد فرانسه مسؤول نیمی از افت جهانی قیمت‌ها در آن دوره است». طلا به طرز موثری تقاضا را پایین آورد. کشوری که بخواهد اقتصادش را با سرعت زیاد تقویت کند دست‌خوش تورم خواهد شد و در نتیجه، قیمت غیررسمی طلا در مقایسه با قیمت واقعی آن افزایش خواهد یافت. طلا از کشور خارج خواهد شد، ذخایر طلای کشور تقلیل خواهد یافت و سرانجام، کشور مجبور به کنار گذاشتن استاندارد طلا خواهد شد. فرانسه، بنا به بحث کروگمن، از کم ارزیابی شدن ارزش واحد پولش خوشحال بود (به این معنا که این کشور پس از جنگ جهانی اول به استاندارد طلا برگشت که برای صادرات فرانسه سودمند بود).
▬    کالایی که کشورهای دیگر از فرانسه می‌خریدند، بسیار بیشتر از کالایی بود که به این کشور می‌فروختند. بنا بر این، باید بخشی از ذخیره طلای خود را به فرانسه منتقل می‌کردند تا این تفاوت جبران شود. در مرحله بعد، ذخیره طلای در حال کاهش این کشورها، آن‌ها را مجبور کرد که سیاست‌های پولی داخلی سفت و سختی را پی بگیرند. امروز فرآیند مشابهی در حال وقوع است: مازاد آلمان نوعی نیروی انقباضی به شرکای تجاری‌اش در منطقه یورو وارد می‌کند که تنها راه رفع کردن آن کاهش دستمزدها است. چیزی که باعث پدید آمدن بیکاری گسترده شده است، اما، کروگمن یک نکته حیاتی را جا انداخته است.
▬     تحت هر شرایطی، استاندارد طلا نقشی مهلک بازی می‌کرد، اما، رفتار فرانسه باعث شد فرآیندی که کروگمن توصیفش می‌کند، بسیار بدتر از آن چیزی شود که باید می‌شد. سرازیر شدن طلا به فرانسه، به اقتصاد فرانسه اجازه می‌داد حجم اسکناسش را افزایش دهد و اقتصاد کشور را تقویت کند، اما، بنا بر «قوانین بازی» فرضی در دوران استاندارد طلا، فرانسه وظیفه داشت تا مقدار موجودی واحد پولش را متناسب با مقدار طلایی که وارد کشور می‌شد، افزایش دهد تا تمام طلای جهان به فرانسه سرازیر نشود، اما، فرانسه تمایلی به افزایش تورم یا از دست دادن برتری در صادرات نداشت. بنا بر این، از طلایی که به کشور وارد می‌شد هیچ استفاده‌ای نکرد: طلا وارد می‌شد، اما، حجم اسکناس به نسبت آن افزایش پیدا نمی‌کرد. ذخایر طلای فرانسه بین سال‌های ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۸، ۱۶۰ درصد افزایش داشت، در حالی که حجم اسکناس این کشور هیچ تغییری نکرد. اگر فرانسوی‌ها تورم را به این شدت مهار نمی‌کردند، افزایش دستمزدها باعث ایجاد هماهنگی در نرخ واقعی برابری ارز می‌شد و با کمتر شدن مازاد حساب‌های جاری، افت بی‌سابقه تقاضا به شدت کاهش می‌یافت. حالا پرسش این است که چه کسی تورم آلمان را کنترل می‌کند؟ بانک مرکزی اروپا تا حد زیادی تورم آلمان را کنترل می‌کند.
▬    بر اساس آخرین آمارها، نرخ تورم سالیانه در منطقه یورو کمتر از ۷/۰ درصد است. اگر تورم در منطقه یورو افزایش پیدا کند، نرخ تورم در آلمان نیز بالا خواهد رفت. با هر معیار عاقلانه‌ای، مقایسه مورد آلمان با جریان استاندارد طلا و هر گونه شکایت از رفتار این کشور، نوعی بهانه‌گیری بی‌مورد است، زیرا، بانک مرکزی اتحادیه اروپا می‌تواند با اختیار خود، یورو چاپ کند و فشار انقباضی ناشی از اقتصاد آلمان را رفع کند. از آن‌جا که ذخیره دولت فدرال امریکا هم توان مشابهی دارد، اگر خزانه‌داری این کشور از تقاضای ضعیف امریکا ناراضی است، بهتر است در ساختمان ایکلز به دنبال مقصر بگردد و البته، به چند دلیل این امر تمام تقصیرها را از گردن آلمان برنمی‌دارد.
▬     اول آنکه، در حالی که بانک مرکزی اروپا وسواسی بیمارگونه برای پایین نگه داشتن تورم دارد، آلمان هم‌چنان می‌تواند با توزیع تقاضا در منطقه یورو نقشی موثر داشته باشد. اگر قیمت خدمات و کالاها در منطقه اقتصادی یورو کاهش یابد، از آن‌جا که دستمزد نقش یکپارچه کننده بازار کار ملی بر عهده دارد، انگیزه مالی در آلمان، دستمزدها را بیشتر از میزانی که تورم آلمان (یا تورم منطقه یورو) افزایش می‌دهد، افزایش خواهد داد.
▬     این سیاست زیرکانه، تقاضا را از آلمان به نواحی حاشیه‌ای منتقل خواهد کرد، بدون آن‌که باعث شود بانک مرکزی اروپا سیاست‌های انقباضی خاصی در پیش بگیرد. بانک مرکزی اروپا هم‌چنان می‌خواهد شاهد رشد سریع‌تر تقاضا و تورم در منطقه یورو باشد، اما، نمی‌خواهد با استفاده از خرید دارایی آن را مدیریت کند. خرید دارایی در اروپا سیاستی محبوب است و اگر بانک مرکزی اروپا بخواهد این سیاست را در پیش بگیرد، مجبور خواهد شد دارایی‌هایی را در مناطق حاشیه‌ای خریداری کند، اما، بانک مرکزی اروپا احتمالاً، انگیزه‌های مالی آلمان را متعادل نخواهد کرد و آلمان می‌تواند به تنهایی تقاضا را در منطقه یورو بالا ببرد. سوم این‌که نباید تأثیر بانک مرکزی آلمان را بر بانک مرکزی اتحادیه اروپا در مورد مسأله تورم دست‌کم گرفت. (بانک مرکزی آلمان در این مسأله با بانک مرکزی اتحادیه اروپا مخالفت می‌کند) در دنیای عجیب امروز که تقاضا بسیار پایین است، حق آلمان است که به خاطر مازادش سرزنش شود، اما، از آن‌جا که بانک‌های مرکزی کشورهای ثروتمند می‌توانند مسأله تقاضای بسیار کم را با چاپ اسکناس حل کنند، چنین انتقادی نباید فقط متوجه آلمان باشد.
برداشت آزاد از دنیای اقتصاد
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 08 دی 1392 ساعت 16:55

ــ̓ ̓ـکوتیشن: ماهیت و پیشینه مسأله محاسبه سوسیالیستی

فرستادن به ایمیل چاپ

فردریش ادامه مطلب...فون‌هایک؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


░▒▓ ۱
▬    اگر کسی بگوید بالاخره، داریم وارد دوره‌ای از بحث منطقی درباره چیزی می‌شویم که دیرگاهی است کورکورانهْ بازسازی عقل‌گرایانه جامعه فرض شده است، درست گفته. بیش از نیم قرن است که این باور که کنترل آگاهانه همه مسائل اجتماعی لاجرم موفقیت‌آمیزتر از برخوردهای آشکار و بی‌هدف افراد مستقل خواهد بود، پیوسته ریشه‌دارتر شده است؛ تا جایی که امروزه، تقریباً، هیچ گروه سیاسی‌ای در هیچ جای دنیا نیست که طالب هدایت متمرکز اغلب فعالیت‌های انسانی در راه رسیدن به هدفی خاص نباشد. به نظر می‌رسید که اصلاح نهادهای جامعه آزاد خیلی ساده است؛ نهادهایی که هر روز بیش از پیش تصور می‌شد که نتیجه تصادف صرف و محصول رشد تاریخی خاصی هستند که می‌توانسته مسیر دیگری را هم طی کند. فکر می‌کردند به نظم کشاندن آشوبی این‌چنینی، به کار بستن عقل در سازمان جامعه و شکل دادن حساب‌شده و مو به موی این سازمان براساس خواست‌های انسانی و عقاید رایج درباره عدالتْ تنها مسیر درخور و شایسته‌ای است که انسان، این موجود عقلانی، باید بپیماید.
▬    اما امروز روشن است - این را احتمالاً، همه طرف‌ها می‌پذیرند - که در بیشتر دوره رشد این دیدگاه، برخی از جدی‌ترین مشکلات بازسازی عقل‌گرایانه جامعه، حتی، تشخیص داده نشده‌اند؛ چه رسد به این‌که به خوبی پاسخ گرفته باشند. برای سالیان دراز، بحث سوسیالیسم تقریباً، فقط به مسائل اخلاقی و روان‌شناختی می‌پرداخت. از یک سو این سؤال کلی وجود داشت که آیا برای دستیابی به عدالت باید جامعه را طبق اصول سوسیالیستی بازسازماندهی کرد یا نه و چه اصولی برای توزیع درآمد را باید عادلانه انگاشت. از سوی دیگر، این سؤال مطرح بود که آیا می‌توان امید داشت که عموم انسان‌ها ویژگی‌های روان‌شناختی و اخلاقی‌ای را که به طوری مبهم درک شده بود که برای عمل کردن نظام سوسیالیستی لازمند، داشته باشند. با این حال، گر چه این سؤال دوم برخی از مشکلات و گرفتاری‌های واقعی را مطرح می‌کرد، اما، واقعاً به اصل مشکل نمی‌پرداخت. سؤالی که پرسیده می‌شد، فقط این بود که آیا مقامات دولت جدید [سوسیالیستی] می‌توانند کاری کنند که افراد برنامه‌هایشان را به خوبی پیاده کنند. تنها از امکان عملی اجرای برنامه‌ها سؤال می‌شد، نه از این‌که برنامه‌ریزی، حتی، در حالت آرمانی‌ای که چنین مشکلاتی در کار نباشد، به اهداف مطلوبش خواهد رسید یا نه. از این رو، به نظر می‌رسید که مشکل فقط از جنس روان‌شناسی یا آموزش است و این واژه «فقط» به این معنا بود که بعد از برطرف شدن گرفتاری‌های آغازین، این موانع بی‌تردید، پشت سر گذاشته خواهند شد.
▬    اگر چنین بود، اقتصاددانان هیچ حرفی برای گفتن درباره امکان‌پذیر بودن یا نبودن چنین طرح‌هایی نداشتند و در حقیقت، بعید بود که بحث علمی درباره مزیت‌های این طرح‌ها ممکن شود. بحث درباره این طرح‌ها به مسأله‌ای از جنس اخلاق یا، بلکه از جنس ارزش‌داوری‌های فردی تبدیل می‌شد که ممکن بود افراد مختلف درباره آن هم‌رای باشند یا نباشند، اما، محاجه مستدل درباره آن ممکن نبود. می‌شد قضاوت درباره برخی سؤال‌ها را بر دوش روان‌شناسان گذاشت - به این شرط که واقعاً راهی برای پاسخ به این سؤال داشته باشند که انسان در شرایطی کاملاً متفاوت چگونه خواهد بود. از این‌که بگذریم، هیچ دانشمندی و روشن‌تر از همه هیچ اقتصاددانی حرفی برای گفتن درباره مشکلات سوسیالیسم نداشت. خیلی از آدم‌ها به این خاطر که معتقدند دانش اقتصاددانان فقط به درد مشکلات جوامع کاپیتالیستی می‌خورد (یعنی مشکلات برآمده از نهادهای انسانی خاصی که در دنیای سازماندهی‌شده به طریقی متفاوت وجود نخواهند داشت)، هنوز فکر می‌کنند داستان از این قرار است.

░▒▓ ۲
▬    همیشه معلوم نیست که آیا این اعتقاد متداول درباره دانش اقتصاددانان بر این باور مشخص استوار است که در جهان سوسیالیستی هیچ مسأله اقتصادی‌ای وجود نخواهد داشت یا بر عکس، این اعتقاد صرفاً نشان می‌دهد که باورمندان به آن نمی‌دانند که مسأله اقتصادی چیست. به احتمال زیاد معمولاً، دومی درست است و این هیچ نباید مایه شگفتی شود. مسائل اقتصادی مهمی که نگاه اقتصاددانان را به سوی خود می‌کشد و آنان مدعی‌اند که در جوامع اشتراکی نیز باید حل شوند، مسائلی نیستند که اکنون، کسی آن‌ها را به شکلی آگاهانه و حساب‌شده و به آن معنا که مسائل اقتصادی خانواده‌ها حل می‌شوند، حل کند. در جامعه مطلقاً رقابتی هیچ‌کس به چیزی غیر از مشکلات اقتصادی خود نمی‌اندیشد. از این رو، دلیلی ندارد که دیگران نیز از مسائل اقتصادی، به همان معنا که اقتصاددانان این تعبیر را به کار می‌گیرند، آگاه باشند، اما، توزیع منابع موجود در بین کاربردهای مختلف آن‌ها که مسأله اقتصادی ما است، همان قدر برای فرد مسأله است که برای جامعه؛ و هر چند کسی آگاهانه درباره آن تصمیمی نمی‌گیرد، اما، سازوکار رقابتیْ نوعی راه‌حل را برای آن به دست می‌دهد.
▬    بی‌تردید، اگر ماجرا به این شکل کلی بیان می‌شد، همه می‌پذیرفتند که چنین مسأله‌ای وجود دارد، اما، عده‌ای انگشت‌شمار در می‌یابند که این مسأله با مسائل مهندسی تفاوت اساسی دارد؛ نه تنها از نظر سختی و آسانی، که هم‌چنین، از نظر سرشت و ماهیت. دل‌مشغولی روزافزون دنیای جدید به مسائلی که سرشت مهندسی دارند، چشم آدمیان را به روی ماهیت یکسره متفاوت مسأله اقتصادی بسته است و احتمالاً، مهم‌ترین علتی است که سبب شده ماهیت دومی را هر چه کمتر درک کنند. در عین حال، واژگان هرروزه‌ای که در بحث درباره هر یک از این دو نوع مسأله به کار می‌رود، سردرگمی‌ها را خیلی زیادتر کرده است. عبارت آشنای «تلاش برای کسب بهترین نتیجه از ابزارهایی معین» هر دوی این مسائل را در برمی‌گیرد. فلزشناسی که به دنبال روشی است تا بتواند بیشترین فلز را از مقدار مشخصی سنگ معدنی استخراج کند، مهندس نظامی‌ای که می‌کوشد پلی را در کوتاه‌ترین زمان ممکن و با افرادی معین بسازد، نورشناسی که تلاش می‌کند تلسکوپی بسازد که ستاره‌شناسان بتوانند ستارگانی باز دورتر از قبل را با آن کشف کنند؛ همه صرفاً دل‌مشغول مسائلی فن‌شناختی‌اند. سرشت مشترک این مسائل را یکتایی و یگانگی اهداف آن‌ها در هر مورد و ماهیت کاملاً مشخص اهدافی که ابزارهای موجود قرار است صرف آن‌ها شوند، در پی می‌آورد. حال اگر ابزار موجود برای رسیدن به هدفی معینْ مقدار مشخصی پول باشد که قرار است صرف خرید عوامل تولیدی با قیمت معلوم شود، ماهیت بنیادین مسأله تغییری نمی‌کند. از این دیدگاه که به ماجرا بنگریم، مهندس صنعتی‌ای که بر مبنای قیمت‌های معلومْ درباره بهترین روش تولید یک کالای معین تصمیم می‌گیرد، هرچند ممکن است از تلاش برای یافتن به صرفه‌ترین و اقتصادی‌ترین روش سخن بگوید، باز تنها با مسائل فن‌شناختی رودررو است، اما، تنها چیزی که تصمیم او را در عمل به تصمیمی اقتصادی بدل می‌کند، نه هیچ یک از بخش‌های محاسباتش، بلکه این است که او قیمت‌هایی را که در بازار می‌یابد، به عنوان بنیان این محاسبات به کار می‌گیرد.
▬    اگر کسی می‌توانست همه فعالیت‌های اقتصادی جامعه را مدیریت کند، مسائلی که مجبور بود با آن‌ها دست به گریبان شود، تنها در صورتی شبیه مسائل مهندسان بودند که ترتیب اهمیت نیازهای مختلف جامعه به گونه‌ای چنان قطعی و مسلم معلوم بود که برآوردن آن‌ها را همیشه می‌شد بی‌توجه به هزینه‌ها انجام داد. اگر او می‌توانست نخست بهترین شیوه تولید مقدار لازم از مثلاً، غذا به عنوان مهم‌ترین نیاز را تعیین کند، چنان که گویی نیاز به غذا تنها نیاز موجود است و تنها در صورتی و در زمانی به عرضه مثلاً، لباس فکر می‌کرد که با برآورده شدن کامل تقاضا برای غذا، ابزارها و وسایلی برای تولید لباس باقی می‌ماند، دیگر مسأله اقتصادی‌ای وجود نداشت؛ چون در این صورت، چیزی غیر از آن‌چه اصلاً نمی‌توانسته برای هدف اول استفاده شود (چه به این دلیل که تبدیل آن به غذا غیرممکن بوده و چه به این سبب که دیگر تقاضایی برای غذا وجود نداشته است)، باقی نمی‌ماند. این‌جا معیار صرفاً این خواهد بود که آیا بیشترین غذای ممکن تولید شده است یا ممکن است استفاده از روش‌هایی دیگر تولید را زیادتر کند، اما، اگر افزون بر این‌ها فرض می‌شد که بیشترین مقدار ممکن از منابع باید برای اهداف دیگر کنار گذاشته شود، مسأله دیگر ماهیتی صرفاً فن‌شناختی نداشت و سرشتی کاملاً متفاوت پیدا می‌کرد. حال این سؤال پیش می‌آید که مقدار بیشتری از منابع چیست؟ اگر دو مهندس روش‌هایی را پیشنهاد می‌کردند که در یکی مقدار زیادی زمین، اما، تعداد اندکی نیروی کار و در دیگری کارگر زیاد و زمین کم برای اهداف دیگر باقی می‌ماند، در نبود سنجه‌ای برای ارزش چگونه می‌شد معلوم کرد که کدام یک از این دو مقدار بیشتر است؟ اگر فقط یک عامل تولید وجود داشت، می‌شد این مسأله را بر اساس مبانی صرفاً فنی و بی‌هیچ ابهامی پاسخ گفت، چون دوباره مسأله اصلی در هر خط تولید به مسأله دستیابی به بیشترین محصول ممکن با استفاده از هر مقدار مشخصی از منابعِ یکسان فرو کاسته می‌شد. در این صورت، مسأله اقتصادی‌ای که باقی می‌ماند - یعنی، مقدار تولید محصول در هر خط تولید - سرشتی سخت ساده و تقریباً، بی‌اهمیت می‌یافت. با این حال، همین که عوامل تولید دو تا یا بیشتر شوند، دیگر چنین امکانی وجود نخواهد داشت.
▬    از این رو، به محض این‌که بخواهیم برای دستیابی به اهدافی مختلف از منابع موجود بهره بگیریم، مسأله اقتصادی سر برمی‌آورد. معیاری که وجود این مسأله را نشان می‌دهد، این است که باید هزینه‌ها را به حساب آورد. این‌جا نیز مثل هر جای دیگر، هزینه معنایی غیر از فواید و منافعی که می‌توان با استفاده از منابع مشخص در جهت‌هایی دیگر به دست آورد ندارد. این‌که این به‌کارگیری منابع در جهت‌هایی دیگر صرفاً استفاده از بخشی از روز کاری احتمالی برای استراحت باشد یا استفاده از منابع مادی در یک خط تولید دیگر، چندان توفیری نمی‌کند. روشن است که در هر نوع قابل تصوری از نظام اقتصادی که فرد در آن مجبور است دست به انتخاب از بین کاربردهای مختلف منابع مشخص بزند، تصمیماتی از این نوع باید اتخاذ شوند، اما، انتخاب یکی از کاربردهای مختلف و ممکن منابع را نمی‌توان به شیوه مطلقی که در مثال قبلی ممکن بود، انجام داد. حتی، اگر هدایت‌کننده نظام اقتصادی کاملاً مطمئن بود که غذای یک نفر همیشه مهم‌تر از لباس کسی دیگر است، این به هیچ رو لزوماً به این معنا نبود که غذای او از لباس دو یا ده نفر دیگر هم مهم‌تر است. اهمیت این مسأله زمانی روشن‌تر می‌شود که به خواسته‌های پیشرفته‌تر و پیچیده‌تر بنگریم. شاید ماجرا چنین باشد که گر چه نیاز به یک پزشک دیگر بیش از نیاز به یک معلم دیگر است، اما، در شرایطی که آموزش یک پزشک سه برابر آموزش یک معلم خرج برمی‌دارد، شاید سه معلم اضافی به یک پزشک ترجیح داشته باشند.
▬    چنان که پیش‌تر هم گفته‌ام، این‌که در وضع کنونی این دست مسائل اقتصادی از راه تصمیم‌های اندیشیده هیچ کسی حل نمی‌شوند، باعث شده که بیشتر افراد متوجه نباشند که چنین مسائلی وجود دارند. تصمیم درباره این‌که یک کالا را باید تولید کرد یا نه یا باید چه قدر از آن تولید کرد، به این معنا تصمیم‌هایی اقتصادی‌اند، اما، اتخاذ چنین تصمیمی از سوی یک فرد واحد فقط بخشی از راه‌حل مسأله اقتصادی‌ای است که وجود دارد. کسی که چنین تصمیمی می‌گیرد، بر پایه قیمت‌های معین چنین می‌کند. این‌که او با این تصمیم اثری با اندازه مشخص و احتمالاً، به غایت کوچک بر این قیمت‌ها می‌نهد، تأثیری بر تصمیمش نمی‌گذارد. بخش دیگر مسأله را کارکرد نظام قیمت‌ها حل می‌کند، اما، این مسأله به طریقی حل می‌شود که فقط کندوکاوی فراگیر در عملکرد نظام قیمت‌ها پرده از آن برمی‌دارد. پیش‌تر گفته شده که برای این‌که نظام قیمت‌ها کار کند، لازم نیست همه آن را بفهمند، اما، افراد، اگر آن را نفهمند، بعید است بگذارند کار کند.
▬    از این لحاظ، دیدگاه رایج درباره امتیازات اقتصاددانان و مهندسان نسبت به هم، وضعیت واقعی را خوب بازتاب می‌دهد. شاید هیچ اغراق نباشد که بگوییم از نگاه بیشتر آدم‌ها مهندس کسی است که عملاً کارها را انجام می‌دهد و اقتصاددان آدم نفرت‌آوری است که روی صندلی راحتی‌اش می‌نشیند و توضیح می‌دهد که چرا مهندسِ خوش‌نیت در تلاش‌هایش ناکام مانده. این به یک معنا غلط نیست، اما، اگر کسی بگوید نیروهایی که اقتصاددان مطالعه می‌کند و مهندس احتمالاً، از آن‌ها غافل است، اهمیتی ندارند و نباید به آن‌ها اعتنا کرد، یاوه گفته. آموخته‌های خاص اقتصاددانان را می‌خواهد تا دریابی که نیروهای خودانگیخته‌ای که بلندپروازی‌های مهندسان را مهار می‌کنند، خودْ شیوه‌ای برای حل مسأله‌ای هستند که اگر این نیروها نبودند، باید به شکلی آگاهانه و اندیشیده حلش می‌کردیم.

░▒▓ ۳
▬    با این حال، این‌که در روزگار معاصر وجود مسائل اقتصادی را در نمی‌یابیم، غیر از چشمگیری روزافزون فنون پیچیده و جدید تولیدْ دلایل دیگری هم دارد. در دوره‌ای نسبتاً کوتاه در میانه قرن گذشته، بی‌تردید، عامه مردم مسائل اقتصادی را بسیار بیشتر از امروزی‌ها می‌دیدند و درک می‌کردند. ۱، اما، نظام کلاسیک اقتصاد سیاسی که نفوذ چشمگیرش به این درک کمک کرد، بر بنیان‌هایی نامطمئن و تا اندازه‌ای یقیناً غلط بنا شده بود و محبوبیتش را به بهای قدری ساده‌سازی به دست آورده بود و همین مایه تباهی‌اش شد. خیلی وقت بعد بود که آموزه‌های این نظام نفوذش را از دست داد و بازسازی آهسته‌آهسته نظریه اقتصادی نشان داد که کاستی‌هایی که در مفاهیم بنیادین آن وجود دارد، اعتبار تبیینش از کارکرد نظام اقتصادی را به سطحی بسیار پایین‌تر از آن‌چه در آغاز محتمل به نظر می‌رسیده، فرو کاسته است، اما، در این فاصله آسیب‌های جبران‌ناپذیری به وجود آمده بود. زوال نظام کلاسیکْ خودِ اندیشه تحلیل نظری را از اعتبار انداخت و تلاش شد که صِرفِ توصیف وقوع پدیده‌های اقتصادی به جای درک چرایی آن‌ها بنشیند. بدین‌سان درک ماهیت مسأله اقتصادی، این دستاوردِ نسل‌ها آموختن، از کف رفت. اقتصاددانانی که هنوز به تحلیل کلی علاقه داشتند، آن قدر دل‌مشغول بازسازی بنیان‌های کاملاً مجرد علم اقتصاد بودند که نتوانستند تأثیر چشمگیری بر عقاید سیاستی بگذارند.
▬    عمدتاً به خاطر این در پرده رفتن موقتی اقتصاد تحلیلی بود که مشکلات واقعی طرح‌های معطوف به اقتصاد برنامه‌ریزی‌شدهْ این‌قدر کم واکاویِ دقیق شده‌اند، اما، خود این به محاق افتادن اقتصاد تحلیلیْ اصلاً فقط ناشی از ضعف ذاتی آن و از این رو، ناشی از نیاز به بازسازی علم اقتصاد قدیمی نبود. هم‌چنین، این زوال اگر با رشد نهضت دیگری که آشکارا مخالف روش‌های عقل‌گرایانه در اقتصاد بود هم‌زمان نشده بود، تأثیری متفاوت بر جای می‌گذاشت. عاملی که هم جایگاه نظریه اقتصادی را تضعیف کرد، و هم به رشد مکتبی از سوسیالیسم یاری رساند که سخت جلوی تأمل در طرز کار واقعی جامعه آینده [سوسیالیستی] را گرفت، رشد مکتب موسوم به مکتب تاریخی در اقتصاد بود؛ چه اصل دیدگاه این مکتب آن بود که قوانین علم اقتصاد را تنها می‌توان با کاربست روش‌های علوم طبیعی روی مواد تاریخْ ثابت کرد. ماهیت این مواد تاریخ چنان است که هر تلاشی از این نوعْ لاجرم به ثبت و توصیف نزول می‌کند و تردیدی مطلق را درباره این‌که اصلاً قانونی وجود دارد، در پی می‌آورد.
▬    سخت نیست که بفهمیم چرا این اتفاق رخ می‌دهد. در همه علوم غیر از آن‌هایی که با پدیده‌های اجتماعی سر و کار دارند، تمام چیزی که تجربه نشانمان می‌دهد، نتیجه فرآیندهایی است که نمی‌توانیم مستقیماً مشاهده‌شان کنیم و کار ما بازسازی آن‌ها است. همه نتایجی که درباره ماهیت این فرآیندها می‌گیریم، ناگزیر فرضی‌اند و تنها آزمون درستی این فرضیه‌ها آن است که بتوانند در توضیح پدیده‌های دیگر نیز به کار روند. چیزی که سبب می‌شود بتوانیم از راه این فرآیند استقراییْ فرضیه‌ها یا قوانینی کلی را درباره فرآیند علیت پی بریزیم، این است که امکان آزمایش یا امکان مشاهده تکرارِ پدیده‌هایی یکسان در شرایطی مثل هم نشان می‌دهد که در پدیده‌های مشاهده‌شده نظم‌هایی قطعی وجود دارد.
▬    با این حال، در علوم اجتماعی ماجرا دقیقاً بر عکس، است. از یک سو تجربه ناممکن است و از این رو، این‌جا نظم‌های مشخص در پدیده‌های پیچیده را به همان معنا که در علوم طبیعی از آن‌ها شناخت داریم، نمی‌شناسیم.
▬    اما، از سوی دیگر، جایگاه انسان که جایی بین علوم طبیعی و اجتماعی ایستاده - و در یکی معلول است و در دیگری علت - سبب می‌شود که حقایق ضروری بنیادینی که برای توضیح پدیده‌های اجتماعی نیاز داریم، بخشی از تجربه مشترک ما و بخشی از خمیره فکرمان باشند. در علوم اجتماعی این اجزای پدیده‌های پیچیده‌اند که بی‌چون‌وچرا و بی‌آنکه امکان بحث باشد، معلومند. در علوم طبیعی، این اجزا را در بهترین حالت فقط می‌توان حدس زد؛ در علوم اجتماعی، اما، وجود این اجزا چنان قطعی‌تر از هر نظمی در پدیده‌های پیچیده برآمده از آن‌ها است که این اجزا هستند که عامل حقیقتاً تجربی را در این علوم می‌سازند. نمی‌توان چندان تردید کرد که ریشه بسیاری از سردرگمی‌ها درباره سرشت منطقی این دو گروه از علوم، این جایگاه متفاوت عنصر تجربی در فرآیند استدلال در آن‌ها است. شکی نمی‌تواند باشد که هم علوم اجتماعی، و هم علوم طبیعی باید استدلال قیاسی را به کار گیرند، اما، تفاوت اساسی این دو آن است که در علوم طبیعیْ فرآیند قیاس باید از فرضیه‌ای آغاز شود که نتیجه تعمیم‌های استقرایی است؛ لیکن در علوم اجتماعی این فرآیند مستقیماً از عناصر تجربی معلوم آغاز می‌شود و آن‌ها را برای یافتن نظم‌هایی در پدیده‌های پیچیده که مشاهده مستقیم قادر به اثباتشان نیست، به کار می‌گیرد. به تعبیری علوم اجتماعی، علومی به شکل تجربی قیاسی‌اند که از اجزای معلوم به سوی نظم‌هایی در پدیده‌های پیچیده که نمی‌توان مستقیماً نشانشان داد، پیش می‌روند. با این حال، این‌جا جای بحث درباره مسائل روش‌شناختی به خاطر خود آن‌ها نیست. دل‌مشغولی ما فقط این است که نشان دهیم چه شد که در دوره پیروزی‌های بزرگ تجربه‌گرایی در علوم طبیعی تلاش شد که همین روش‌های تجربی به علوم اجتماعی نیز تحمیل شوند و این ناگزیر مایه سیه‌روزی شد و افتضاح بالا آورد. این‌که سرنا را از سر گشادش زدند و دنبال نظم‌هایی در پدیده‌های پیچیده گشتند که هرگز نمی‌شد دو بار در شرایطی یکسان مشاهده‌شان کرد، ناگزیر به این نتیجه انجامید که هیچ قانون کلی وجود ندارد و هیچ اصل ذاتی در کار نیست که از ماهیت ثابت اجزای تشکیل‌دهنده ریشه بگیرد و تنها کار علم اقتصاد به طور خاص، توصیف تغییرات تاریخی است. تنها با کنار گذاشتن روش‌های مناسبِ جاافتاده در دوره کلاسیک بود که کم‌کم فکر کردند که زندگی اجتماعیْ قانونی غیر از آن‌هایی که انسان وضع کرده است، ندارد و همه پدیده‌های مشاهده‌شده فقط نتیجه نهادهای اجتماعی یا حقوقی و صرفاً «مقولات تاریخی» ند و به هیچ رو از مسائل اقتصادی بنیادینی که بشر مجبور است با آن‌ها رودررو شود، ریشه نمی‌گیرند.

░▒▓ ۴
▬    از بسیاری جهات قوی‌ترین مکتبی از سوسیالیسم که جهان تاکنون، به خود دیده، اساساً محصول این نوع تاریخ‌گرایی است. کارل مارکس هر چند بعضی جاها ابزارهای اقتصاددانان کلاسیک را به کار بست، اما، مهم‌ترین سهم ماندگار آن‌ها یعنی، تحلیلشان از رقابت را کم استفاده کرد. با این حال، او این ادعای اصلی مکتب تاریخی را که بیشتر پدیده‌های حیات اقتصادی، نه نتیجه علت‌هایی پایدار، بلکه محصول یک تحول تاریخی خاص هستند، از ته دل نپذیرفت. اتفاقی نیست که آلمان، کشوری که مکتب تاریخی بیشترین اقبال را در آن به خود دیده بود، کشوری نیز بود که مارکسیسم را راحت‌تر و مشتاقانه‌تر از همه جا پذیرفتند. این‌که این پرنفوذترین مکتب سوسیالیسم چنین ارتباط نزدیکی با گرایش‌های کلی ضدنظری در علوم اجتماعی آن روزگار داشت، تأثیری سخت عمیق بر همه بحث‌های بعدی درباره مسائل واقعی سوسیالیسم نهاد. نه فقط کل این چشم‌انداز به شکلی عجیب سبب شد که هیچ‌یک از مسائلِ اقتصادیِ پایدارِ مستقل از چارچوب تاریخی را در نیابند، بلکه مارکس و مارکسی‌ها نیز به شکلی کاملاً یکدستْ قاطعانه مانع هر کندوکاوی در سازمان و طرز کار واقعی جامعه سوسیالیستی آینده شدند. اگر قرار باشد که تغییر را منطق محتوم و چاره‌ناپذیر تاریخ در پی آوَرَد و تغییر نتیجه گریزناپذیر تکامل باشد، دیگر خیلی نیاز نیست که به شکلی مفصل بدانیم که جامعه جدید دقیقاً چگونه خواهد بود. اگر تقریباً، هیچ‌یک از عوامل موثر بر فعالیت اقتصادی در جامعه کنونی وجود نداشت و جامعه جدید [سوسیالیستی] مشکلی غیر از مشکلات برآمده از نهادهای جدیدی که فرآیند تغییر تاریخی به وجود می‌آوَرَد نداشت، دیگر حقیقتاً حل این مشکلات از قبل، خیلی ممکن نبود. خود مارکس هر تلاش این‌چنینی برای طراحی اندیشیده برنامه‌ای برای آرمان‌شهری از این نوع را فقط تحقیر می‌کرد و به سخره می‌گرفت. تنها هر از گاهی، آن هم به طریقی سلبی، گزاره‌هایی را درباره این‌که جامعه جدید چگونه نخواهد بود، در آثارش می‌بینیم. اگر در نوشته‌هایش دنبال بیان روشن اصول کلی‌ای که فعالیت اقتصادی جامعه سوسیالیستی بر اساس آن‌ها پیش خواهد رفت بگردیم، چیزی دستمان را نخواهد گرفت. دیدگاه مارکس درباره این نکته تأثیری دیرپا بر سوسیالیست‌های مکتب او نهاد. اگر نویسنده‌ای نگون‌بخت درباره سازمان‌دهی واقعی جامعه سوسیالیستی تأمل می‌کرد، بی‌درنگ داغ «غیر علمی» بر پیشانی‌اش می‌زدند و این هولناک‌ترین رسوایی‌ای بود که یک عضو مکتب سوسیالیسم «علمی» می‌توانست خود را در معرض آن قرار دهد، اما، حتی، در بیرون اردوگاه مارکسی‌ها نیز سرچشمه گرفتن همه شاخه‌های جدید سوسیالیسم از دیدگاهی اساساً تاریخی یا «نهادی» درباره پدیده‌های اقتصادی توانست همه تلاش‌ها برای مطالعه مشکلاتی را که سیاستِ راه‌گشای سوسیالیستی باید حلشان می‌کرد، با موفقیت مهار کند. چنان که خواهیم دید، تنها در پاسخ به نقدهای بیرونی بود که این کار سر آخر انجام شد.

░▒▓ ۵
▬    حال به نقطه‌ای رسیده‌ایم که لازم است وجوه مختلف برنامه‌ای را که تاکنون، یکجا عنوان سوسیالیستی به آن داده‌ایم، به روشنی از هم جدا کنیم. از نظر تاریخی می‌توان برای بخش آغازین دوره‌ای که اعتقاد به برنامه‌ریزی مرکزی رشد کرد، اندیشه‌های سوسیالیسم و برنامه‌ریزی را بی‌قید و شرط چندانی از هم بازشناخت.
▬     تا جایی که به مسائل اصلی اقتصادی مربوط است، امروزه، نیز داستان هنوز از همین قرار است. با این حال، باید پذیرفت که از بسیاری جهات دیگر، سوسیالیست‌ها و دیگر برنامه‌ریزان جدید کاملاً حق دارند که مسؤولیت برنامه‌های یکدیگر را نپذیرند. آن‌چه این‌جا باید از هم تمیز دهیم، اهداف و ابزارهایی‌اند که برای رسیدن به این اهداف پیشنهاد شده‌اند یا واقعاً لازمند. پیچیدگی‌ها و ابهام‌های موجود از این‌جا سر برمی‌آورد که ابزارهای لازم برای رسیدن به اهداف سوسیالیسم به معنای محدودتر کلمه را می‌توان برای رسیدن به اهداف دیگر هم به کار برد و مسائلی که ما را دل‌مشغول خود کرده‌اند، از ابزارها ریشه می‌گیرند و نه از اهداف.
▬    هدف مشترک کل سوسیالیسم به معنای محدودتر کلمه یا سوسیالیسمِ «پرولتری» بهبود وضعیت طبقات بی‌دارایی جامعه از راه بازتوزیع درآمد دارایی است. این از مالکیت اشتراکی بر ابزارهای مادی تولید و هدایت و کنترل جمعی استفاده از آن‌ها حکایت می‌کند. با این حال، همین روش‌های اشتراکی و جمع‌گرایانه را می‌توان برای رسیدن به اهدافی کاملاً متفاوت هم به کار گرفت. مثلاً، حکومت دیکتاتوری اشراف‌سالار می‌تواند همین روش‌ها را برای پیشبرد منافع یک گروه نژادی یا برگزیده دیگر یا برای رسیدن به اهداف آشکارا ضدبرابری‌طلبانه دیگری به کار گیرد.
▬    ماجرا باز به این خاطر پیچیده‌تر می‌شود که روش کنترل و مالکیت اشتراکی که برای هر یک از این تلاش‌ها در راه تفکیک توزیع درآمد از مالکیت خصوصی ابزارهای تولید لازم است، می‌تواند در درجات مختلفی به کار رود. فعلاً خوب است که از واژه «سوسیالیسم» برای توصیف اهداف رایج سوسیالیستی و از واژه «برنامه‌ریزی» برای توصیف روش استفاده کنیم؛ هر چند بعداً واژه «سوسیالیسم» را در معنای گسترده‌ترش استفاده خواهیم کرد. حال در معنای محدود کلمه می‌شود گفت که می‌توان برنامه‌ریزی زیاد و سوسیالیسم کم یا برنامه‌ریزی کم و سوسیالیسم زیاد داشت. در هر حال، روش برنامه‌ریزی را بی‌تردید، می‌توان برای رسیدن به اهدافی استفاده کرد که هیچ ربطی به اهداف اخلاقی سوسیالیسم ندارند. این‌که آیا هم‌چنین، می‌توان سوسیالیسم را کاملاً از برنامه‌ریزی جدا کرد - و نقدهای معطوف به روش به تلاش‌هایی در این راستا انجامیده‌اند - مسأله‌ای است که باید بعداً در آن واکاوی کنیم.
▬    اینکه نه فقط در میدان نظر، بلکه هم‌چنین، در میدان عمل می‌توان مسأله روش را از مسأله هدف جدا کرد، برای بحث علمی بسیار خوب است. علم هیچ حرفی برای گفتن درباره روایی اهداف نهایی ندارد. آن‌ها را می‌توان پذیرفت یا نپذیرفت، اما، نمی‌توان ثابت یا ردشان کرد. همه آن‌چه می‌توانیم معقولانه درباره‌اش بحث کنیم، این است که آیا اقدامات مشخص به نتایج مطلوب می‌انجامند یا نه و اگر می‌انجامند، چقدر در این راه موثرند. با این حال، اگر روش مورد بحث فقط به عنوان راهی برای رسیدن به یک هدف خاص پیشنهاد شده بود، شاید در عمل جدا نگه داشتن بحث درباره مسأله فنی و داوری‌های ارزشی سخت می‌شد، اما، چون همین مسأله روشی در ارتباط با آرمان‌های اخلاقی کاملاً مختلفی مطرح می‌شود، باید امیدوار بود که بتوان داوری‌های ارزشی را کاملاً از بحث بیرون نگه داشت.
▬    شرط مشترک لازم برای رسیدن به توزیع درآمدی مستقل از مالکیت فردی منابع - یعنی، هدف بی‌واسطه مشترکِ سوسیالیسم و دیگر نهضت‌های ضدسرمایه‌داری - این است که مرجعی که درباره اصول این توزیع درآمد تصمیم می‌گیرد، کنترل منابع را هم در دست داشته باشد. حال فارغ از این‌که محتوای این اصول توزیعی و این دیدگاه‌ها درباره توزیع عادلانه یا به هر صورت مطلوبِ درآمد چیست، این‌ها باید از یک جنبه صرفاً صوری، اما، به غایت مهم شبیه هم باشند: باید در قالب مقیاسی از اهمیتِ تعدادی اهدافِ منفردِ رقیب بیان شوند. مسأله سوسیالیسم به منزله روشْ این بعد صوری و این نکته است که یک مرجع مرکزی باید مسأله اقتصادی توزیع مقدار محدودی از منابع بین تعداد عملاً نامحدودی از اهداف رقیب را حل کند. سؤال اساسی این نیست که آیا مجموعه خاصی از اهدافی از این نوع به طریقی بر دیگری برتری دارد یا نه؛ بلکه این است که آیا در شرایط پیچیده حاکم بر جوامع مدرن بزرگ ممکن است که چنین مرجع مرکزی‌ای بتواند اثرات ضمنی چنین مقیاس ارزشی‌ای را با دقتی قابل قبول و با درجه‌ای از موفقیت که به نتایجِ سرمایه‌داریِ رقابتی شبیه یا نزدیک باشد، به سرانجامی مطلوب برساند. آن‌چه این‌جا دل‌مشغولش هستیم، نه اهداف خاص سوسیالیسم، بلکه روش‌های مشترک بین سوسیالیسم به معنای محدودتر کلمه و همه دیگر نهضت‌های جدید برای ساختِ جامعه برنامه‌ریزی‌شده است.

░▒▓ ۶
▬    چون در ادامه تنها به روش‌هایی که باید به کار گرفته شوند می‌پردازیم و نه به اهداف، خوب است که از این‌جا به بعد واژه «سوسیالیسم» را در این معنای گسترده‌تر به کار گیریم. از این رو، این واژه در این معنا همه حالات کنترل اشتراکی منابع تولید را فارغ از این‌که به نفع چه کسی انجام شوند، در برمی‌گیرد. با وجود این هر چند در راستای هدفمان در این مقاله نیازی نداریم که اهداف مشخصی را که پی گرفته می‌شوند بیشتر تعریف کنیم، اما، باز به تعریف جزئی‌تر روش‌های دقیقی که می‌خواهیم به مداقه در آن‌ها بنشینیم، نیاز داریم.
▬     البته، سوسیالیسم انواع زیادی دارد، اما، نام‌های رایج این انواع مختلف هم‌چون «کمونیسم»، «سندیکالیسم» و «سوسیالیسم صنفی» هیچ‌گاه کاملاً با آن طبقه‌بندی از روش‌ها که ما می‌خواهیم، همخوان نبوده‌اند و بیشتر آن‌ها در دوره‌های اخیر چنان پیوند نزدیکی با احزاب سیاسی و نه با برنامه‌های مشخص پیدا کرده‌اند که چندان فایده‌ای در راه هدف ما ندارند. چیزی که به ما ارتباط دارد، اساساً میزان کنترل و هدایت مرکزی منابع در هر یک از این انواع مختلف است. شاید بهترین کار برای این‌که ببینیم تنوع در این‌جا چه قدر ممکن است، این باشد که کار خود را از آشناترین نوع سوسیالیسم آغاز کنیم و بعد ببینیم که مقدمات آن چه قدر می‌توانند در جهات گوناگون تغییر کنند.
▬    برنامه‌ای که بی‌درنگ در اندازه‌ای وسیع‌تر از همه پذیرفته می‌شود و ظاهراً، بیش از همه موجه و معقول است، زمینه را نه فقط برای مالکیت اشتراکی همه منابع مادی تولید، که برای هدایت متمرکز و یکپارچه استفاده از آن‌ها نیز می‌چیند. این برنامه در عین حال، آزادی انتخاب دائمی در مصرف و آزادی دائمی در انتخاب شغل را پیش‌بینی می‌کند. این لااقل اساساً گونه‌ای از سوسیالیسم است که احزاب سوسیال‌دموکرات قاره اروپا مارکسیسم را مطابق آن تفسیر کرده‌اند و صورتی است که بیشتر مردمْ سوسیالیسم را با آن تصور می‌کنند. هم‌چنین، سوسیالیسمْ گسترده‌تر از هر شکل دیگری در این شکل بحث شده است و بیشتر نقدهای جدید بر این گونه از آن متمرکز بوده‌اند.
▬    در حقیقت، به شکلی چنان گسترده با این نوع از سوسیالیسم به عنوان تنها برنامه مهم سوسیالیستی برخورد کرده‌اند که نویسندگان در بیشتر بحث‌ها درباره مسائل اقتصادی سوسیالیسم فراموش کرده‌اند که به روشنی بگویند کدام نوع از سوسیالیسم را در ذهن دارند. این قدری اثرات نامطلوب داشته، چون هیچ‌گاه دقیقاً معلوم نشده است که نقدها یا ایراداتی که بیان می‌کنند، فقط به این شکل خاص از سوسیالیسم بازمی‌گردد یا به همه اشکال آن.
▬    از این رو، باید درست از همین آغاز امکان‌های مختلف را به ذهن بسپاریم و در هر مرحله از بحث دقیقاً بررسی کنیم که آیا یک مسأله خاص از مفروضاتی که شالوده همه برنامه‌های سوسیالیستی است، سر برمی‌آورد یا فقط در مفروضات حالتی خاص ریشه دارد. مثلاً، آزادی انتخاب مصرف‌کننده یا آزادی [انتخاب] شغل به هیچ رو ویژگی‌هایی لازم برای همه برنامه‌های سوسیالیستی نیستند و هر چند سوسیالیست‌های آغازین معمولاً، نپذیرفته‌اند که سوسیالیسم این آزادی‌ها را برخواهد چید، اما، نقدهای جدیدتر بر دیدگاه سوسیالیستی چنین پاسخ داده شده‌اند که مشکلات کذایی تنها در صورت حفظ این آزادی‌ها پدید می‌آیند و برچیدن آن‌ها، اگر معلوم شود که لازم است، اصلاً قیمت بالایی برای رسیدن به دیگر منافع سوسیالیسم نیست. بر این اساس باید به این گونه حدی از سوسیالیسم نیز هم‌چون باقی آن‌ها نگریست. این گونه از سوسیالیسم از خیلی جهات با چیزی همانند است که قبلاً «کمونیسم» خوانده می‌شد؛ یعنی، نظامی که در آن نه فقط ابزارهای تولید، بلکه همه کالاها مالکیت اشتراکی دارند و به علاوه، مرجع مرکزی در جایگاهی نیز خواهد بود که به همه دستور دهد که چه کاری انجام دهند.
▬    این نوع جامعه را که در آن همه چیز به شکلی متمرکز هدایت می‌شود، می‌توان حد بالاییِ سریِ بلندی از دیگر نظام‌هایی دانست که درجه تمرکز کمتری دارند. نوع آشناتری که پیش‌تر در آن بحث کردیم، در جهت تمرکززداییْ قدری جلوتر قرار دارد، اما، این نیز هنوز برنامه‌ریزی در گسترده‌ترین مقیاس یعنی، هدایت دقیق تقریباً، همه فعالیت‌های تولیدی توسط یک مرجع مرکزی را در خود دارد. این‌جا نیازی نیست به نظام‌های قدیمی‌تر سوسیالیسم نامتمرکزتر هم‌چون سوسیالیسم صنفی یا سندیکالیسم بپردازیم، چون اکنون، به نظر می‌آید که تقریباً، همه قبول دارند که این نظام‌ها هیچ سازوکاری را برای هدایت عقل‌گرایانه فعالیت‌های اقتصادی به دست نمی‌دهند. با وجود این، تازگی‌ها، باز هم عمدتاً در واکنش به انتقادها، این گرایش در بین متفکران سوسیالیست به وجود آمده است که دوباره میزان خاصی از رقابت را در طرح‌هایشان وارد کنند تا بر مشکلی که می‌پذیرند در برنامه‌ریزی کاملاً متمرکز به وجود خواهد آمد، چیره شوند.
▬     در این مرحله نیازی به بررسی مفصل گونه‌هایی از سوسیالیسم که در آن‌ها رقابت بین تولیدکنندگان مختلف می‌تواند با سوسیالیسم ترکیب شود، نداریم. بعداً این کار را خواهیم کرد، اما، به دو دلیل باید از همین آغاز متوجه این گونه‌های سوسیالیسم باشیم؛ اولاً، برای این‌که در کل بحث‌های بعدی هوشیار باشیم که هدایت کاملاً متمرکز همه فعالیت‌های اقتصادی که معمولاً، آن را ویژگیِ نوعیِ همه گونه‌های سوسیالیسم می‌دانند، به احتمال زیاد می‌تواند تا اندازه‌ای تغییر کند؛ و ثانیاً، - که، حتی، از دلیل اول هم مهم‌تر است - برای این‌که به روشنی ببینیم که چه میزان کنترل متمرکز را باید حفظ کرد تا بتوان به نحوی معقول از سوسیالیسم سخن گفت یا برای این‌که آشکارا دریابیم که مفروضات حداقلی که سبب می‌شوند بتوانیم یک نظام را سوسیالیستی بدانیم، چیستند. حتی، اگر دریابیم که مالکیت اشتراکی منابع تولید با تعیین رقابتی روش استفاده از منابع و اهدافی که یکایک واحدهای منابع قرار است برای رسیدن به آن‌ها استفاده شوند همخوان است، باز بایستی فرض کنیم که یک مرجع مرکزی باید پاسخ این سؤالات را بدهد که «چه کسی قرار است مقدار مشخص منابع جامعه را تحت کنترل بگیرد» یا «باید چه مقدار از منابع را به ‘کارآفرین‌های’ مختلف بدهیم». به نظر می‌رسد که این فرض، فرضِ حداقلیِ همخوان با اندیشه مالکیت اشتراکی و کمترین میزان کنترل مرکزی‌ای است که هنوز باعث می‌شود که جامعه بتواند درآمد ابزارهای مادی تولید را تحت کنترل خود بگیرد.

░▒▓ ۷
▬    اگر چنین کنترل متمرکزی بر ابزارهای تولید در کار نباشد، برنامه‌ریزی به معنایی که ما این واژه را به کار برده‌ایم، دیگر یک مسأله نخواهد بود؛ بلکه غیرقابل تصور خواهد شد. احتمالاً، اکثر اقتصاددانان از همه دسته‌ها با این گفته موافق‌اند؛ هر چند بیشتر افراد دیگری که به برنامه‌ریزی معتقدند، هنوز آن را چیزی می‌دانند که در چارچوب جوامع استوار بر مالکیت خصوصی می‌توان به شکلی عقل‌مدارانه برای انجامش کوشید. با این حال، اگر منظور از «برنامه‌ریزی» هدایت عملی فعالیت‌های تولیدی از راه تعیین آمرانه مقدار محصولی که باید تولید شود یا روش تولیدی که باید به کار گرفته شود یا قیمتی که باید تعیین شود باشد، به سادگی می‌توان نشان داد که چنین کاری ناممکن نیست؛ اما، هر اقدام مجزایی از این نوع، واکنش‌هایی را در پی می‌آورد که با اهداف خود آن اقدام مغایرند و هر تلاشی برای انجام اعمال همخوان با برنامه‌ریزیْ اقدامات کنترلی هر چه بیشتری را ضروری خواهد کرد، تا جایی که همه فعالیت‌های اقتصادی تحت کنترل یک مرجع مرکزی قرار بگیرند.
▬    در چارچوب این بحث درباره سوسیالیسم نمی‌توان بیش از این به مسأله مجزای دخالت دولت در جامعه سرمایه‌داری وارد شد. این‌جا تنها به این خاطر از این مسأله یاد می‌کنم که آشکارا بگویم که از دامنه دل‌مشغولی‌های ما در این مقاله بیرون است. از نظر ما تحلیل‌های پذیرفته نشان می‌دهند که این دخالت دولت شق دیگری نیست که بتوان به طریقی عقلانی انتخابش کرد یا بتوان انتظار داشت که راه‌حلی پایدار یا راضی‌کننده را برای مسائلی که در پاسخ به آن‌ها به کار بسته شده است، عرضه کند.
▬    اما این‌جا نیز باز باید جلوی بدفهمی را گرفت. با این حال، این‌که بگوییم برنامه‌ریزیِ جزئی از نوعی که داریم به آن اشاره می‌کنیم غیرعقلانی است، معادل این نیست که بگوییم تنها گونه‌ای از سرمایه‌داری که می‌توان به شکلی عقلانی از آن دفاع کرد، لسه‌فر کامل در معنای قدیمی کلمه است. هیچ دلیلی ندارد که فکر کنیم نهادهای حقوقی‌ای که از نظر تاریخی داده‌شده‌اند، ناگزیر «طبیعی» رین آن‌ها از هر نظر هستند. پذیرفتن اصل مالکیت خصوصی به هیچ رو لزوماً به این معنا نیست که محدوده محتوای این حق به شکل خاصی که قوانین کنونی تعیین کرده‌اند، از هر شکل دیگری مناسب‌تر است. این سؤال که مناسب‌ترین چارچوب پایداری که بی‌مشکل‌ترین و کارآمدترین عملکرد رقابت را به دنبال می‌آورد چیست، بیشترین اهمیت را دارد و باید پذیرفت که سؤالی است که شوربختانه اقتصاددانان از آن غافل بوده‌اند.
▬    اما از سوی دیگر، این‌که بپذیریم تغییر چارچوب حقوقی ممکن است، به این معنا نیست که پذیرفته‌ایم نوع دیگری از برنامه‌ریزی به معنایی که تاکنون، این واژه را به کار برده‌ایم، ممکن است. این‌جا تمایزی بنیادین وجود دارد که نباید چشم بر آن ببندیم: تمایز بین چارچوب حقوقی پایداری که چنان طراحی شده است که همه انگیزه‌های لازم برای نوآوری خصوصی در راه انجام سازگاری‌های لازم با تغییر را در پی آورد و نظامی که این قبیل سازگاری‌ها در آن از راه هدایت مرکزی انجام می‌شوند. مسأله واقعی این است؛ نه این‌که آیا باید نظم کنونی را حفظ کرد یا نهادهای جدیدی را به کار بست. به یک معنا می‌توان هر دوی این نظام‌ها را محصول برنامه‌ریزی عقلانی خواند؛ اما، در یکی برنامه‌ریزی صرفاً معطوف به چارچوب پایدار نهادها است و اگر مایل به پذیرش نهادهایی باشیم که در یک فرآیند کند تاریخی رشد کرده‌اند، می‌توانیم از آن چشم بپوشیم؛ حال آن‌که دیگری باید با همه نوع تغییرات هر روزه دست و پنجه نرم کند.
▬    شکی نمی‌تواند باشد که این سنخ برنامه‌ریزی مستلزم تغییراتی از نوع و دامنه‌ای است که تاکنون، در تاریخ بشر ندیده‌ایم. گاهی تأکید می‌کنند که تغییراتی که این روزها رخ می‌دهد، صرفاً بازگشت به وضع اجتماعی عصر پیشاصنعتی است، اما، این کج‌فهمی است. حتی، زمانی که نظام صنفی قرون وسطایی در اوج خود بود و محدودیت‌های بار شده بر تجارت از همیشه فراگیرتر، این نظام صنفی و این محدودیت‌ها به عنوان ابزاری که عملاً برای هدایت فعالیت‌های فردی استفاده شود، به کار نمی‌رفتند. این‌ها بی‌تردید، عقلانی‌ترین چارچوب پایدار قابل طراحی برای فعالیت فردی نبودند، بلکه اساساً فقط چارچوب پایداری بودند که در آن می‌شد فعالیت‌های روزمره را آزادانه از راه ابتکار فردی انجام داد.
▬    ما همین حالا با تلاش‌هایمان برای استفاده از ساز و برگِ کهنه محدودیت‌گرایی به منزله ابزاری برای سازگاریِ تقریباً، هر روزه با تغییرات، خیلی بیشتر از آن‌چه قبلاً اتفاق افتاده است، در جهت برنامه‌ریزی مرکزی فعالیت‌های روزمره پیش رفته‌ایم. اگر راهی را که آغاز کرده‌ایم ادامه دهیم و بکوشیم به طریقی سازوار عمل کنیم و با خصوصیت‌هایی از اقدامات مجزای برنامه‌ریزی که با اهداف خود این اقدامات مغایرند بجنگیم، یقیناً تجربه‌ای را آغاز خواهیم کرد که تا همین اواخر نظیری در تاریخ نداشته است.
▬    اما، حتی، همین حالا هم خیلی پیش رفته‌ایم. اگر می‌خواهیم به درستی درباره ظرفیت‌ها داوری کنیم، باید بپذیریم که نظامی که در آن زندگی می‌کنیم و از تلاش برای برنامه‌ریزی جزئی و حمایت‌گرایی تأثیر بسیار گرفته است، تقریباً، همان قدر از هر نظامی از سرمایه‌داری که می‌توان به شکلی عقلانی از آن دفاع کرد، دور شده است که از هر نظام سازواری از برنامه‌ریزی. در هر بررسی‌ای درباره امکانات برنامه‌ریزی باید بدانیم که سرمایه‌داری - آن‌چنان‌که امروز وجود دارد - را بدیلِ برنامه‌ریزیْ دانستنْ خطا است. بی‌تردید، همان قدر از سرمایه‌داری در شکل نابش دوریم که از هر نظامی از برنامه‌ریزی مرکزی. دنیا امروز هاویه‌ای مداخله‌گرایانه شده است.
برداشت از دنیای اقتصاد
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 08 دی 1392 ساعت 16:50

هـ۷ـفت دلیل برای شکست اعمال تغییر

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشتادامه مطلب... از Mindtools؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


░▒▓ ۱ وقتی برای وجود سازمان‌ها اضطراری وجود نداشته باشد
▬    تغییر نیاز به دلایلی روشن و معتبر دارد. اگر قرار باشد تغییری در سازمان رخ دهد، باید کارکنان فوری و مهم بودن آن را درک کنند و این تنها راهی است که تعهد آن‌ها را به تغییر تضمین می‌کند. برای اطمینان از اضطرار در تغییر می‌توانید سؤالات زیر را از خود بپرسید:

•    چه شرایطی موجب نیاز به تغییر شده است؟
•    علل اصلی برای تغییر کدامند؟
•    آیا نوع تغییر مورد نظر به خوبی شناسایی و تعریف شده است؟

░▒▓ ۲ وقتی نیاز به تغییر نباشد
▬    تغییر همیشه گزینه مناسبی نیست. اغلب افراد علاقه‌ای به تغییر ندارند و در مقابل، آن مقاومت می‌کنند. نیاز به تغییر زمانی توسط کارکنان یک سازمان احساس می‌شود که مدیریت ارشد با تمام وجود به تغییر متعهد باشد

•    آیا رهبران سازمان به طور آشکار از تغییر حمایت می‌کنند؟
•    آیا آن‌ها نسبت به آن‌چه در مورد تغییر بیان می‌کنند، پیش‌قدم هستند؟
•    آیا روشی برای اندازه‌گیری تعهد و مشارکت کارکنان نسبت به تغییر وجود دارد؟

▬    فراموش نکنید تنها درخواست از افراد برای تغییر کافی نیست، بلکه نیاز به آن در کارکنان باید ایجاد شود.

░▒▓ ۳ وقتی تغییر اطلاع‌رسانی نشده باشد
▬    زمانی می‌توان در سازمان تغییر ایجاد کرد که دلایل قانع کننده‌ای وجود داشته باشد، اما، موضوع بسیار مهم در تغییر، اطلاع‌رسانی بسیار عالی درباره آن است؛ بنا بر این، برای حصول اطمینان از انتقال دلایل تغییر به کارکنان، به طور مستمر و اثربخش در مورد آن با افراد ارتباط برقرار کنید.

•    آیا رهبران سازمان در مورد تغییر با شور و اشتیاق چشم‌انداز مشخص با کارکنان صحبت می‌کنند؟
▬    طراحی برنامه‌ای برای اطلاع‌رسانی و ارتباطات در خصوص تغییر، به سود همه کارکنان است. سعی کنید تا آن‌جا که مصالح سازمان اجازه می‌دهد دلایل تغییر را برای کارکنان تبیین کنید.

░▒▓ ۴ وقتی افراد کلیدی در تغییر مشارکت نداشته باشند
▬    رهبران سازمان برای انجام تغییر نقش مهمی دارند، اما، افراد دیگری نیز در موفقیت تغییر دارای نقش‌های حیاتی و مهم هستند. این افراد کسانی هستند که در سازمان به عنوان عاملان تغییر شناخته می‌شوند.

•    آیا نظر افراد کلیدی سازمان را برای نحوه پیاده‌سازی تغییر جویا می‌شوید؟
•    آیا از افراد داخل سازمان برای اجرای تغییر استفاده می‌کنید؟
•    آیا از مدیران و سرپرستان برای حمایت و اجرای تغییر کمک می‌گیرید؟
•    آیا رهبران رسمی و غیررسمی در سازمان را درگیر تغییر می‌کنید؟

▬    سعی کنید در کل سازمان افراد تأثیرگذارتر و بانفوذتر را برای تغییر شناسایی و از آن‌ها برای اجرای تغییر کمک بگیرید.

░▒▓ ۵ وقتی در پیاده‌سازی تغییر، برنامه‌ریزی ضعیفی داشته باشد
▬    حتی، اگر کارکنان خود را به طور مناسب آماده تغییر کنید، اما، برنامه عملی و موثری برای اجرای آن نداشته باشید، یحتمل، فرآیند تغییر باز هم با شکست مواجه خواهد شد. از آن‌جا که بر سر راه تغییر موانع زیادی وجود دارد، با برنامه‌ریزی هرچه دقیق‌تر باید مخاطرات اجرای آن را به حداقل رساند.

•    آیا تأثیر کارکنان بر تغییر را در نظر گرفته‌اید؟
•    آیا روش انتخابی برای تغییر متناسب با کسب‌وکار سازمان هست؟
•    آیا روش انتخابی برای تغییر متناسب با فرهنگ سازمانی شما هست؟
•    چه سیستم‌های جبران خدمتی برای حمایت از تغییر در نظر گرفته‌اید؟
•    آیا برای تغییر، منابع کافی در اختیار دارید؟
•    تأثیرات فرهنگی پس از تغییر چیست؟
•    آیا برای بروز اتفاقات غیرمنتظره بعد از تغییر آمادگی دارید؟

░▒▓ ۶ وقتی زمان اجرای تغییر بسیار طولانی می‌شود
▬    موفقیت می‌تواند موجب ایجاد انگیزه شود. برای کارکنان لمس نتایج حاصل از تغییر، می‌تواند بسیار تأثیرگذار باشد؛ بنا بر این، سعی کنید در طول مسیر تغییر با ایجاد شرایطی، کارکنان طعم شیرین نتایج خوب حاصل از تغییر را تجربه کنند.

░▒▓ ۷ وقتی فرآیند تغییر به خوبی پیگیری و نهادینه نمی‌شود
▬    مسیر تغییر به گونه‌ای است که اگر به خوبی پیگیری و به انجام نرسد، هرگز به نتیجه مورد نظر منتهی نمی‌شود. اگر افرادی که به عنوان عاملان تغییر در سازمان تعیین شده‌اند دچار سستی و بی‌انگیزگی در این مسیر شوند، احتمال شکست تغییر بسیار زیاد خواهد شد؛ بنا بر این، سعی کنید برنامه‌های تغییر را با پیگیری مستمر با موفقیت به پایان برسانید. با آگاهی از دلایلی که به آن اشاره شد، ضریب احتمال شکست برنامه‌های تغییر در سازمان خود را به حداقل برسانید.
برداشت آزاد از دنیای اقتصاد
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 08 دی 1392 ساعت 16:46

چـ۴ـهار گام برای آغاز و انجام بیزنس

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشتادامه مطلب... آزاد از چیا چاره خواه؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


░▒▓ ۱. اول، پایه‌های اساسی بیزنس را تقویت کنید
▬    موفق‌ترین کسب‌وکارها تعاملات پایه‌ای و اساسی خود را با بازار با اعتماد و کیفیت انجام می‌دهند. فرآیندهای اساسی کسب‌وکار خود را شناسایی کنید و آن‌ها را با دقت بررسی کنید. به تمام جزییات آن‌ها توجه کنید. «برد» معمولاً، از توجه و تمرکز کامل روی جزییات به دست می‌آید.

░▒▓ ۲. سپس، به تیم فکر کنید؛ کارآفرین تنها معنی ندارد!
▬    شکست‌ها و ناکامی‌هایی که بر پیشانی ایده‌های بزرگ و تلاش‌های عظیم حک شده‌اند یک پیغام مهم دارند. با گشتی در اطراف خود نمونه‌های مختلفی از نوآوری‌ها و خلاقیت‌های ناکام را خواهیم دید که عموماً به دست افراد سخت کوش و پرتلاش ساخته شده‌اند. شاید بتوان بزرگ‌ترین دلیل شکست آن‌ها را در نتیجه، تلاش‌های عظیمشان همانا عدم توجه به کار تیمی دانست. مثال‌های فراوانی از کارآفرینان تک رو، اما، پرتلاش را می‌توان دید. آن‌ها سال‌ها است روی محصول خود کار می‌کنند و توانسته‌اند تا حدودی هم فروش داشته باشند، اما، آن‌ها هیچ گاه نتوانسته‌اند به اندازه زحمات خود از محصولشان برداشت کنند. چرا؟ به جرأت می‌توان گفت ۲۰ درصد موفقیت کسب‌وکار به ایده آن برمی‌گردد و بقیه براساس کار تیمی درست و سازماندهی مناسب است. اگر بتوان نقش‌های مناسب را به افراد مناسب سپرد و همه را در آینده کسب‌وکار به نحو مطلوب ذی‌نفع کرد و از خودخواهی و تک رأی بودن اجتناب کرد آن‌گاه، می‌توان انتظار جهش‌های خوبی داشت. پس از ایجاد یک ایده باید تیم متناظر با آن تشکیل شود. تیمی متشکل از نقش‌های مختلف: بازاریاب، سرمایه‌گذار، ایده‌پرداز، مهندس، تدارکات و غیره که همگی نقش مهم و موثر در موفقیت دارند. آن‌ها باید در زمینه اهداف و چشم‌اندازهای کسب‌وکار به خوبی توجیه شده باشند و نقش موثر خود را در راه هدف به روشنی ببینند.

░▒▓ ۳. بتدریج رشد کنید؛ کسی را غافل‌گیر نکنید!
▬    این تفکر ممکن است جذاب به نظر برسد که بخواهید بازار و مشتری را با محصول خود غافل‌گیر کنید. برای آن ممکن است با گروه خود ماه‌ها وقت بگذارید و تمام جزییات پروژه را در نظر بگیرید تا در زمان مورد نظر از پروژه خود پرده‌برداری کنید. این‌گونه می‌خواهید هم خود هم مشتری را غافل‌گیر کنید. باید گفت که ریسک این روش بالا است. در واقع، شما با اطمینان از موفقیت محصول خود و استقبال مشتریان درهای بیرون را روی خود بسته و ماه‌ها به دور از مشتریان و نظرات احتمالی آن‌ها روی پروژه خود کار می‌کنید. ممکن است یک نیاز اساسی مشتری را نادیده گرفته باشید و نقصان آن در پروژه شما تکثیر شود! غافل‌گیر کردن مسأله‌ای است که در اکثر کسب‌وکارهای بومی مشاهده می‌شود. کارآفرینان تازه کار بهتر است به جای ایزوله کردن خود در کارگاه‌های کاری بخش‌هایی از فعالیت، هدف و محصول خود را برای دیگران رونمایی کنند. این‌گونه شبکه آن‌ها تقویت شده و باعث غنای بیشتر محصول خواهد شد.
▬    باید گفت که هیچ محصول کاملی ناگهان به وجود نمی‌آید، بلکه در اثر ارتباط و بازخورد مشتریان محصولات بتدریج کامل می‌شوند. برای افزایش ضریب اطمینان موفقیت محصول بهتر است ارزش افزوده محصول شما به صورت تدریجی به بازار ارایه شود و نه به صورت ناگهانی.
▬    روی کارکرد اساسی محصول خود تمرکز کنید و به محض آماده شدن، آن را برای استفاده مشتری ارایه و با نظرات مشتریان محصول را در مسیر بهبود قرار دهید؛ یعنی، پروژه خود را به گونه‌ای بسازید که بتدریج که پیش می‌روید ارزش افزوده را تأمین کند! تنوع ایجاد کنید: تنوع شما را زنده نگه می‌دارد. تنوع‌سازی در بازارهای مالی یک مسأله مهم است؛ چرا که همیشه برنامه‌ها طبق پیش‌بینی پیش نمی‌رود. اصطلاح رایج آن این است: «همه تخم مرغ‌ها را در یک سبد نگذارید». راه‌های مختلفی برای فرآیندهای خود در نظر داشته باشید. خود را به یک نفر یا یک تولیدکننده یا توزیع‌کننده محدود نسازید. به راه‌حل‌های جایگزین فکر کنید.
▬    یک کارآفرین در طول کسب‌وکار خود باید مدام پیش فرض‌ها و احتمالات خود را بازبینی کند. گاهی ممکن است ناخودآگاه برخی از عوامل احتمالی را قطعی فرض کرده و براساس آن پیش برود. ناگاه ممکن است آن عامل برآورد نشود که در آن صورت کمترین چیزی که از دست خواهد داد زمان تلف شده است. بهتر است مدام پیشامدهای مختلف را پیش‌بینی کند و برای هر کدام از آن‌ها راه‌حلی اتخاذ کند.
▬    همچنین، یک کارآفرین خبره هیچ‌گاه امیدوارانه به انتظار وقوع یک عامل ننشسته، بلکه سعی می‌کند به طور موازی از تمام راه‌حل‌های دیگر نیز بهره ببرد. او این نکته ساده و بدیهی را خوب می‌داند که «هیچ‌گاه همه چیز طبق برنامه پیش نمی‌رود» این مسأله خصوصاً در نظام اداری – صنعتی کشور که در حال توسعه بوده، مهم است؛ چرا که قوانین پیوسته در حال تغییر هستند و این باعث بروز انواع ناهماهنگی‌ها خواهد شد. آن‌چه که کارآفرین خوش‌بین ممکن است آن را نبیند.

░▒▓ ۴. سازمان و تیم خودتنظیم بسازید؛ خود را از سازمان جدا کنید
▬    در ابتدا که کسب‌وکار را تشکیل داده‌اید، مسؤولیت تمام بخش‌های کسب‌وکار به شما برمی‌گردد و تمام تصمیمات را خود رأساً اتخاذ می‌کنید. این حالتی است که در ابتدا وجود دارد، اما، مهم است که به مرور به این وضعیت پایان دهید. شما باید به گونه‌ای پیش بروید که اگر برای چند هفته حضور نداشتید کسب‌وکار شما به روند خود ادامه دهد. این منوط به داشتن نیروهایی آموزش دیده و آگاه و دارای اختیارات مناسب است
برداشت آزاد از دنیای اقتصاد
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 08 دی 1392 ساعت 14:19

آخرین تحلیل از خیز ترور عربستانی

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشتادامه مطلب... از دکتر سعدالله زارعی؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    دو گروه تروریستی «داعش» و «جبهه النصره» که هر دو تحت حمایت عربستان سعودی قرار دارند و عربستان هم این حمایت را بخشی از وظیفه خود در ارتباط با سوریه قلمداد می‌کند، به محض آن که دریافتند عربستان هم در حال کنار آمدن با تداوم حکومت بشار اسد است، لبه حملات خود را متوجه وابستگان به عربستان در لبنان کردند و محصول اولین اقدام آنان کشته و زخمی شدن نزدیک به ۸۰ نفر در بیروت غربی بود.
▬    انفجار سنگین سه روز پیش بیروت غربی که در نوع خود بی‌سابقه بود، به کشته شدن یک مقام با سابقه لبنانی «محمد شطح» مشاور سعد حریری و وزیر سابق دارایی منجر شد. شطح در زمره شخصیت‌های فعال در لبنان به حساب نمی‌آمد، مشی سیاسی او مورد قبول اکثر شخصیت‌های سیاسی لبنان بود و لذا، می‌توان با قاطعیت گفت او در لبنان یا سوریه، دشمنی نداشت تا برنامه‌ای برای کشتن وی تدارک دیده باشند بر این اساس به نظر می‌آید، انفجار اصولاً با هدف به قتل رساندن شطح برنامه‌ریزی نشده باشد، اما، در این خصوص گفتنی‌هایی وجود دارد:

░▒▓ ۱
▬    بلافاصله پس از حادثه انفجار مهیب روز جمعه، انگشت رسانه‌ها و محافل وابسته به عربستان به سمت حزب‌الله لبنان نشانه رفتند این در حالی است که از یک سو حزب‌الله با چنین روشی که عده‌ای مسلمان بی‌گناه با یک بمب کشته شوند، بیگانه است و از سوی دیگر، در شرایطی که جبهه مقاومت در حال سامان دادن و به پایان رساندن یک فتنه خونین در سوریه هستند و برای تحقق آن، به مرور کشورهای همسایه سوریه را از موضع خصومت نسبت به دولت دمشق به موضع بی‌طرفی سوق داده است، دست زدن به یک اقدام دارای ریسک (خطرپذیری) بالا به هیچ وجه منطقی نیست و وقوع چنین اقدامی از سوی یک جریان قوی با سابقه ۳۰ ساله امکان‌پذیر نیست.
▬    حزب‌الله در حوادث چند سال اخیر هم ثابت کرده که به شدت از ورود به درگیری‌های داخلی، به رغم توانمندی بلامعارض، اجتناب می‌کند.

░▒▓ ۲
▬    بعضی‌ها نظام سوریه را متهم به دخالت در این انفجار کرده‌اند. سعد حریری به طور ضمنی سوریه را عامل انفجار بیروت غربی معرفی کرد، ولی، به همان دلایلی که در رد نقش حزب‌الله ذکر شد، سوریه هم نمی‌تواند نقشی در این موضوع داشته باشد. اضافه بر این، توسل به چنین اقدامی در آن زمان که با حمایت جریان حریری و... روزانه صدها هزار قبضه سلاح از لبنان به سوریه منتقل می‌شد، منطقی‌تر بود در حالی که، حتی، در آن شرایط هم سوریه اقدامی علیه امنیت لبنان انجام نداد.

░▒▓ ۳
▬    نظام تروریستی اسرائیل یکی از متهم‌های این اقدامات تروریستی است. بدون شک رژیم صهیونیستی از وخامت روابط بین بخش‌های مختلف لبنان از یک سو و وخامت روابط لبنان و سوریه از سوی دیگر، نفع جدی می‌برد و سیاست‌های این رژیم هم بر مبنای طراحی یا حمایت از چنین اقداماتی قرار دارد، اما، در عین حال، این به معنای آن نیست که در هر اقدام تروریستی الزاماً دستگاه‌های امنیتی و... آن نقش ایفا می‌کنند. با نگاه به این که اقدام تروریستی روز جمعه علیه یک مرکز حساس یا علیه یک شخصیت مهم و تأثیرگذار به اجرا درنیامده است و نیز با مقایسه این اقدام با اقداماتی که در ارتکاب آن توسط رژیم غاصب صهیونیستی تردیدی نیست- مثل حمله اخیر به یک مرکز نظامی در حومه دمشق یا حمله اخیر به یک منطقه در بعلبک یا عملیات ترور علیه شهید عماد مغنیه در ۲۳ بهمن ۱۳۸۶ و حسان اللقیس در ۱۲ آذر ۱۳۹۲- درمی‌یابیم که این رژیم به احتمال زیاد به طور کلی، پشت یک چنین اقداماتی قرار دارد، ولی، با نگاه به تفاوت‌ها می‌توان گفت سطح این عملیات نازل‌تر از آن است که دستگاه باتجربه رژیم غاصب، آن را مستقیماً انجام داده باشد.

░▒▓ ۴
▬    بعضی از گمانه‌زنی‌ها به سمت عربستان رفته است. بعضی گفته‌اند رژیم عربستان به دنبال ناکامی شدید در سوریه و بخصوص پس از شکست در اقدامات اخیر علیه دمشق به صورت دیوانه‌وار عملیاتی را در لبنان با هدف برگرداندن حزب‌الله به فضای داخلی لبنان به اجرا گذاشته است. بعضی از تحلیلگران، متهم شدن فوری حزب‌الله به دست داشتن در این اقدام از سوی محافل سیاسی و رسانه‌های وابسته به عربستان را مهم‌ترین قرینه‌های دخالت دستگاه امنیتی سعودی تحت فرماندهی شاهزاده شرور- بندر بن سلطان- دانسته‌اند، اما، دلایلی وجود دارد که چنین احتمالی را تضعیف می‌کند.
▬    این درست است که عربستان در مواجهه با تحولات نوعاً کنترل خود را از دست می‌دهد و به اقداماتی دست می‌زند که در نهایت به ضرر او تمام می‌شود. نمونه‌های این اقدام را می‌توانیم در بحرین، عراق و... ملاحظه کنیم. این هم درست است که عنان سیاست‌های امنیتی ریاض، اکنون، به دست یک عنصر افراطی است که در غیاب پادشاهی، هزینه‌های زیادی را روی دست عربستان می‌گذارد، اما، در عین حال، انجام اقدام تروریستی در منطقه تحت نفوذ این کشور و در حالی که احتمال افشا شدن دست‌های عمل‌کننده زیاد است، چنین احتمالی را به شدت تضعیف می‌کند و از یک سازمان منسجم اطلاعاتی بعید به نظر می‌رسد. در واقع، در این صحنه عربستان خود یک قربانی است. از سوی دیگر، عربستان به خوبی می‌داند که حزب‌الله در زمین کسی بازی نمی‌کند تا با متهم کردن آن، قدرت درک و راهبری از حزب‌الله سلب شود. حزب‌الله بارها از افتادن به دام چنین فتنه‌هایی اجتناب کرده است. مثلاً، شش سال پیش و و در ماجرای به شهادت رسیدن عماد مغنیه، حزب‌الله به اسنادی دست یافته بود که دستگاه امنیتی رژیم صهیونیستی به همراه دستگاه امنیتی عربستان سعودی این شخصیت برجسته را به شهادت رسانده‌اند، ولی، حزب‌الله در مواجهه با این موضوع و به منظور پرهیز از فرقه‌گرایی از اقدام متقابل علیه سعودی که حق حزب‌الله بود، خودداری کرد.

░▒▓ ۵
▬    دو جریان تروریستی تحت حمایت عربستان یعنی، «جبهه النصره» و «داعش» بیش از هر جریان دیگر به عنوان عامل اقدام تروریستی روز جمعه مورد توجه می‌باشند. اقدام تروریستی علیه جریان ۱۴ مارس در واقع، ابراز نارضایتی از انفعال آنان به حساب می‌آید. جدای از این که گروه «عبدالله عزام» یکی از شعب تروریستی تحت حمایت سعودی، مسؤولیت خود در این انفجار را پذیرفت، همان گونه که مسؤولیت انفجار مقابل سفارت ایران در بیروت را پذیرفت، شواهد و قرائن همه از نقش‌آفرینی آنان حکایت می‌کند. یکی از شواهد، ناپختگی عملیاتی است. این ناپختگی یک بار در جریان انفجار مقابل سفارت ایران بروز کرد، چرا که، عدم پیش‌بینی توقف خودروهای عبوری که می‌توانند مانع حرکت خودروی بمب‌گذاری شده شوند به خوبی از نقصان طرح تروریستی آنان حکایت می‌کرد. در این‌جا هم این انفجار اگر چه به کشته شدن ۸ نفر و زخمی شدن حدود ۷۰ نفر دیگر انجامید، اما، مقتولین و مجروحین - به جز یک نفر- از مردم عادی بودند و این موضوع به جای آن‌که تأثیر مثبتی در پی داشته باشد تأثیر منفی بر جای می‌گذارد.
▬    فاصله کم زمانی میان کشته شدن نزدیک به ۷۰ نفر از جبهه النصره در جریان عملیات پاک‌سازی ارتش سوریه در شمال استان حمص و اقدام تروریستی بیروت غربی دلیل مهم دیگری مبتنی بر دست داشتن جبهه النصره در این اقدام است. کاملاً واضح است که گروه‌های تروریستی داعش و جبهه النصره که گفته می‌شود تعداد کشته‌های آنان از مرز ۱۰ هزار نفر فراتر رفته است، وقتی عقب‌نشینی عربستان و لبنان از حمایت خود را مشاهده می‌کنند به هراس می‌افتند، چرا که، مقامات لبنانی مرتبط با ۱۴ مارس و مقامات سعودی وقتی عقب می‌نشینند یعنی، زمان قربانی شدن مطلق آنان فرا رسیده است.
▬    گروه‌های مزدور مسلح که با دریافت مبالغ کلان پول به سوریه سرازیر شدند تا مدت‌ها از حمایت‌های امریکا، فرانسه، انگلیس، عربستان، ترکیه، قطر، امارات و، حتی، لبنان برخوردار بودند. یک آمار بیانگر آن است که در سال ۲۰۱۲ و تا نیمه ۲۰۱۳ میلادی دست کم ۲۰ کشتی حامل سلاح‌های مختلف در سواحل شمالی لبنان پهلو گرفته و سلاح‌ها به دست تروریست‌ها در سوریه رسیده است. این فقط یک قلم از آمار سلاح‌ها و اقدامات است و حال آن‌که در طول این مدت مرزهای ترکیه و اردن نیز برای انتقال سلاح و سایر تجهیزات به کار گرفته شده‌اند. عملیات استراتژیک القصیر که خرداد گذشته با محوریت حزب‌الله لبنان در شمال استان پهناور حمص به اجرا درآمد عملاً فعال‌ترین راه تسلیحاتی تروریست‌ها را مسدود کرد. پس از آن بود که مقامات ترکیه و قطر به این نتیجه رسیدند که پیروزی بر اسد از طریق نظامی امکان‌پذیر نیست و متحدان آن با تمام وجود از بقاء سوریه و اسد دفاع می‌کنند. جدا شدن قطر چندان مهم نبود، ولی، جدا شدن ترکیه که تا پیش از آن نقش زیادی در تقویت معارضین داشت، تعیین‌کننده بود، چرا که، جدا شدن ترکیه، اروپا را هم به تردید انداخت و در نهایت اروپا راه خود را از امریکا و عربستان جدا کرد که این جدایی در جریان مخالفت کشورهای اروپایی با عملیات شهریور ماه امریکا علیه سوریه به کمال رسید و البته، عملیات امریکا هم به دلایل دیگری متوقف گردید. شکست سیاست حمله نظامی امریکا به سوریه، امریکا را هم از چرخه اقدام نظامی علیه دولت سوریه دور کرد پس از آن بود که سخنگوی کاخ سفید امریکا رسماً اعلام کرد که سیاست ارسال سلاح به سوریه توسط کشورهای عربی باید متوقف شود و جان کری ضمن سفر به عربستان به مقامات سعودی گفت که ما در سیاست نظامی علیه سوریه شکست خورده‌ایم و لذا، ناچار به تغییر سیاست خود در سوریه هستیم. چیزی نگذشت که اولین نشانه‌های چرخش در سیاست امنیتی عربستان در مورد سوریه بروز و ظهور یافت این چرخش موضع ریاض ضمن آن‌که عمق وابستگی سعودی‌ها به امریکا را بر ملا کرد در عین حال، این نکته را هم به وضوح نشان داد که فرماندهی اقدامات تروریستی در سوریه در دست امریکایی‌هاست نه سعودی‌ها یا ترکیه یا هر کشور دیگر. پس از این عربستان از راه‌اندازی یک گروه جدید تحت عنوان «جبهه الاسلام» خبر داد که ترکیبی از هفت گروه سلفی است. مقامات سعودی اعلام کردند که با بسیاری از اقدامات داعش و جبهه النصره موافق نیستند و فتاوای روحانیون جوان این دو گروه را شرعی ندانسته و در نتیجه، درباره اجازه دفن کشته‌های آنان در قبرستان مسلمین تردید دارند. این در حالی است که اولاً، این روحانیون جوان، دانشجویان مدارس همین شیوخ وهابی بودند و ثانیاً، از حمایت عبدالرحمن آل شیخ- مفتی اعظم عربستان- برخوردار بودند.
▬    با این وصف می‌توان گفت به احتمال بسیار زیاد، انفجار روز جمعه بیروت در واقع، اولین اقدام گروه‌های تروریستی تحت حمایت عربستان بود که با هدف انتقام از حامیان منفعل انجام شده است و به گونه‌ای نمونه‌ای از بازتاب پرورش تروریزم توسط عربستان و... به حساب می‌آید.
مأخذ:کیهان
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 08 دی 1392 ساعت 09:11

یک تحلیل دیگر از پرونده فساد در ترکیه

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشتادامه مطلب... از دکتر رضا دهقانی؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    طی یک هفته‌ی اخیر دستگاه مبارزه با فساد در ترکیه، فرزندان برخی از وزرای دولت و ده‌ها تن دیگر را به اتهام فساد مالی و پول‌شویی دستگیر کرد. این پرونده بزرگ‌ترین رسوایی تاریخ جمهوری ترکیه لقب گرفته است.

░▒▓ ابعاد داخلی پرونده فساد در ترکیه
▬    پرونده فساد در ترکیه ابعاد گوناگونی داشته، و هم مربوط به حزب عدالت توسعه، و هم احزاب مخالف است. بیشتر کسانی که بازداشت شده‌اند از هواداران یا اعضای حزب عدالت و توسعه یا از اعضای دولت به شمار می‌روند.
▬    بخشی از ابعاد این پرونده به روش حاکمیتی اردوغان (که همیشه از آن سخن می‌گوید) برمی گردد. در واقع، بخشی از پرونده کنونی فساد به شخصیت خود اردوغان مربوط است. اردوغان همانند گذشته نقش اپوزسیون را در ماجرای فساد نشانه گرفته و در کنار آن معتقد است که بسیاری از این امور نتیجه دخالت‌های خارجی است و، حتی، سخن از اخراج برخی از سفرای خارجی هم میزند.
▬    این امر رویکرد جدیدی نیست، بلکه در اظهارات قبلی وی هم بسیاری از مسائل در ترکیه در حوزه فضای بین‌المللی منتسب به توطئه‌های خارجی و کشورهای غربی و هم‌چنین، کشورهای منطقه‌ای مرتبط می‌شد. یعنی، این امر به اصلی ثابت در دیپلماسی اردوغان یا به تعبیری بهتر، به فرافکنی اردوغان تبدیل شده است.
▬    از دیدگاه سیاسی هم اگر به این مسأله جدا از مباحث مالی آن (که موضوعی حقوقی و کیفری محسوب می‌شود) توجه کنیم مهم‌ترین وجه تأثیرگذار در این پرونده انتخابات ۲۰۱۴ ترکیه است.
▬    در واقع، از نگاه دولت این پرونده نوعی بحران آفرینی برای دولت آک پارتی محسوب می‌شود تا نوع واکنش دولت ترکیه را نسبت به دستگاه قضا (دستگاهی که به طور سنتی تحت تأثیر لائیک‌ها و سکولارها بوده است) محک زنند، یا ببینند وی به آرا دستگاه قضا تمکین می‌کند یا نه. در این بین واکنش دولت اردوغان، سخنان او و فرافکنی وی تا حدی قابل پیش بینی بود و باید منتظر بود تا ابعاد مختلف این پرونده آشکارتر گردد. در واقع، پرونده هر چند که به جلوتر رود، ابعاد مشخص‌تری از آن روشن می‌شود.

░▒▓ نسبت پرونده فساد و شکاف‌های داخلی حزب عدالت و توسعه
▬     شکاف‌های داخلی حزب عدالت و توسعه از سال‌ها قبل وجود داشته است. اگر ما سخن از حزب آک پارتی یا حزب عدالت و توسعه می‌زنیم نباید آن را ساختاری یک دست تلقی کنیم، بلکه مانند یک طیف، این حزب شامل گروه‌های تندرو، گروه‌هایی همدل با سکولارها و، حتی، با جمهوری خواهان و... می‌باشد.
▬    به عبارت دیگر، گروه‌های که، حتی، احتمال ائتلاف با مخالفان را در افق آینده مد نظر دارند در شمول این حزب هستند. (یعنی به دنبال آنند چنان‌چه نتوانند در سال ۲۰۱۴ آرای کاملی به دست آورند دولتی ائتلافی با جریان معتدل سکولارها تشکیل دهند)
▬    در این راستا تجربه نشان داده است که در بین بدنه حزب، آقای عبدالله گل هیچ گاه جنبه احتیاط را از دست نداده و تلاش می‌کند در همه موارد خیلی معتدلانه و با رویکردی اعتدلالی برخورد کند، اما، آقای اردوغان با استناد به شخصیت کاریزماتیک و جسارت‌های فردی، در واقع، جریان تندرو را در داخل حزب عدالت توسعه رهبری می‌کند.
▬    وی اعتقاد دارد که حمایت قاطبه مردم را در پشت سر خود دارد. اگر توجه کنیم در جریان مخالفت‌های پارک گزی وی می‌گفت که می‌تواند چند میلیون نفر را به خیابان بیاورد. یعنی، اردوغان نگاهی پوپولیستی به امور دارد و سخن از اردوکشی بین مخالفان و موافقان نیز می‌زند.
▬    در بررسی تأثیر پرونده فساد بر شکاف‌های حزبی به نظر می‌رسد این پرونده آسیب‌هایی به سبد رأی حزب عدالت و توسعه و هم‌چنین، صندوق رأی آن‌ها در بخش‌های گوناگون کشور وارد کند. ولی، در چشم اندازی کلی باید گفت این آسیب‌ها در حدی نیست که معادله را تغییر دهد.
▬    چرا که اقدامات اصلاحی که اردوغان مانند گشودن باب مذاکرات با کردها و تغییرات و رفورم‌های اقتصادی ایجاد شده به گونه‌ای بوده که مردم ترکیه در زمان رأی دادن بدان توجه خواهند کرد.
▬    بنا بر این، اختلافات بین دو جناح حزب طبیعی است و در آینده هم به نظر می‌رسد آن‌ها بر سر جلب بیشتر آرای مردم به هم نزدیک شوند. چرا که، بحث حیات و ادامه فعالیت حزب عدالت و توسعه به عنوان کلی آن مطرح است نه جناح خاصی در درون حزب.
▬    به عبارت دیگر، پرونده فساد کنونی در ترکیه نمی‌تواند باعث بروز شکاف عمده‌ای در داخل حزب شود و بعید است در شرایط فعلی که بیش از هر زمان دیگری اعضای حزب به اتخاذ وحدت برای انتخابات پیش رو نیاز دارند شکافی آن چنانی در داخل حزب ایجاد شود. چرا که، در واقع، هر گونه شکاف در داخل حزب موجب خواهد شد احزاب رقیب بهترین استفاده را از این امر ببرند؛ لذا، بدنه حزب به دنبال نوعی اشتراک مساعی خواهد بود.

░▒▓ پرونده فساد و جریان گولن
▬    برخی ناظران معتقدند جریان گولن در افشای فساد در ترکیه نقش داشته است و آشکار شدن زوایای فساد مالی را نوعی تسویه حساب جریان گولن با حزب عدالت و توسعه می‌دانند. در واقع، جریان گولن (که بیشتر معطوف به سنتزی از پان ترکیسم و اسلامیسم است) در این پرونده و، حتی، در مواضع قبلی خود نشان داد که هیچ گاه موازی با حزب حاکم دولت ترکیه پیش نخواهد رفت.
▬    بخش اعظمی از فعالیت‌های جریان گولن خارج از مرزهای ترکیه است. کما این‌که گولن هم در ترکیه اقامت ندارد و بیشتر مخاطبان خود را در آسیای مرکزی و سراسر نقاط جهان می‌یابد. این جریان در حوادث دو ماه اخیر ترکیه در حال بازسازی و احیا خود بوده است.
▬    قبلاً اگر جریان گولن سخن از اختلاف نظر با حزب حاکم ترکیه می‌زد، اختلاف آن قدر مشخص نبود، بلکه سوء تفاهمی از نوع برداشت آن‌ها از اسلام تلقی می‌شد، اما، در حادثه اخیر بحث جنگ قدرت پیش آمد و جریان گولن و حزب آقای اردوغان چنگ و دندان به هم نشان دادند.
▬    این امر موضوعی است که فکر رهبران آک پارتی را بیش از هر چیزی به خود مشغول داشته است. در واقع، اختلاف جریان گولن و دولت ترکیه نشان داد که جریان گولن جریانی پر قدرت است که، حتی، می‌تواند حزب را به چالش بکشد.
▬    بویژه این‌که این جریان در زمینه اقتصادی - تجاری (که تحت عنوان ببرهای آناتولی پرورش یافته بودند و بعداً توانستند حامیان حزب آک پارتی شوند) اکنون، می‌تواند سبد آرای حزب آک پارتی را تغییر دهد، لذا، مسلماً یکی از چالش‌های حزب عدالت و توسعه در آینده جریان گولن خواهد بود.
▬    آنچه مشخص است به نظر من تا وقتی که مردم آرامش خود را در ترکیه از دست ندهند و اقتصاد آن‌ها متعادل باشد بعید است اختلاف نظرها بین جریان گولن و دولت ترکیه به اندازه‌ای موثر باشد که تأثیر عمیقی به وجود آورد. شاید این تأثیر بیشتر بر سطح تفکر ایدئولوژیک و سیاسی دیده شود و گر نه در بین قاطبه مردم ترکیه این تأثیر چندان عمیق نیست که به گونه کلی آرای مردم را برگرداند.

░▒▓ رویکرد احزاب مخالف به پرونده فساد
▬    در رقابت‌های داخلی احزاب (بویژه حزب جمهوری خواه خلق و حزب حرکت ملی) در ترکیه همواره تلاش کرده‌اند تا به روش‌های مختلف دولت اردوغان را دولتی ناکارآمد جلوه دهند. احزاب مخالف تقریباً، نوعی نفوذ سنتی در ارکان قضایی، دادگستری و نظامی ترکیه داشته‌اند.
▬    به عبارتی دیگر هر چند در طول یک دهه گذشته دولت اردوغان تلاش کرده تا به تأثیر این احزاب در دستگاه‌های قضایی و ارتش پایان دهد و نفوذ آن‌ها را کاهش دهد، ولی، هنوز جای پایی از آن‌ها در حوزه و دستگاه قضاوت ترکیه باقی مانده و وجود دارد.
▬    همچنین، احزاب مخالف نقشی سنتی در دستگاه پلیس ترکیه داشته‌اند. اکنون، هم اردوغان با انتقادات شدید نمایندگان مجلس و واکنش تند احزاب مخالف دولت مواجه بوده و حزب مردم جمهوری‌خواه، دولت را مسؤول این رسوایی می‌داند. در این بین احزاب مخالف (که همواره در پی بهانه‌ها و فرصت‌هایی برای حمله به اردوغان بوده‌اند) در نگاه نخست درخواستی حداکثری داشتند.
▬    یعنی وقتی که پرونده فساد مطرح شد و نزدیکان و دوستان و فرزندان وزرا به عنوان فاسدان مالی دستگیر شدند؛ احزاب مخالف بر این نظر بودند که دولت باید کناره‌گیری کند، اما، در مرتبه و دامنه‌ای پایین‌تر اکنون، بر این نظر هستند که بخش‌های از دولت ترکیه (که متهم به فساد مالی هستند) کنار گذاشته شوند. یا به عبارت دیگر، مهره‌های تأثیر گذار دولت کنار گذاشته شوند.
▬    احزاب مخالف به دنبال آنند که دولت را در آستانه انتخابات از مهره‌های تأثیر گذار خالی کرده یا مثلاً، نفرات دوم و سوم حزب را محروم کنند. سپس، این محرومیت را ابزاری قرار دهند تا در دادگاه قانون اساسی بر ضد حزب آک پارتی اقدام به شکایت کنند.
▬    در این حال با توجه به نفوذ نسبی آن‌ها در دادگاه قانون اساسی ترکیه، در نظر دارند با حمایت‌هایی از ارتش، یا حزب عدالت و توسعه را منحل یا به عنوان حزبی ناکارآمد و بدون شانس در انتخابات پیش رو جلوه دهند، اما، در حال حاضر باید گفت دولت آک پارتی بر همه امور تسلط دارد و این خواسته‌های مخالفان مقدور نیست. بنا بر این، به نظر می‌رسد هدف کنونی مخالفان در این مرحله آن است که با مخدوش کردن چهره آک پارتی و متهم کردن آن‌ها به فساد، بتوانند نوعی موج در جامعه ترکیه ایجاد کنند.
▬    این احزاب طی ده سال گذشته پی برده‌اند که بخش اعظم کارهای اردوغان از راه ایجاد موج در بین بدنه مردم در ترکیه پیش رفته، لذا، آن‌ها هم بر آنند تا از طریق ایجاد موج در جامعه ترکیه (همان سیاست رقیب، یعنی، اردوغان) علیه حزب عدالت، به اهداف خود دست یابند.
▬    چنان‌چه نوع سخنانی که قلیچ دار اوغلو بعد از این پرونده انجام داد نشان داد که آن‌ها نیز چندان به ایجاد موج بر ضد دولت و رهبری آن در آستانه انتخابات بی‌میل نیستند، تا اقتدار آک پارتی را در انتخابات پیش رو از بین ببرند. کما این‌که این رویکرد با واکنش دولت اردوغان هم مواجه شده است.
▬    در این واکنش دولت برخی از روسای پلیس را برکنار کرد و نشان داد که از چنان جایگاهی برخوردار است که چنین واکنش‌هایی از سوی احزاب مخالف، بویژه جمهور خواه خلق یا به تعبیری ویراستار راه آتاتورک، را با برکنار کردن نیروهای هواخواه آنان در پلیس پاسخ دهد.
▬    به نظر می‌رسد آن‌چه در حال حاضر وجود دارد نوعی حرکت سیال و کشمکش برای انتخابات از سوی مخالفان، برای تغییر نتایج انتخابات است، اما، در مقابل، باید گفت آن‌چه در افق دیده می‌شود و روندی که در پیش رو است، فعلاً تغییری آن چنانی را در سبد آرای حزب عدالت و توسعه موجب نمی‌شود.

░▒▓ نگاه ارتش به پرونده فساد دولت
▬    وقت سخن از ارتش ترکیه می‌زنیم باید دانست که ارتش کنونی با ارتش ده یا یازده سال قبل ترکیه متفاوت است. طی این مدت اردوغان چندین برنامه اقتصادی و برنامه اصلاح قانون اساسی را اجرا کرده و مسلماً می‌دانست که اگر بخواهد این اصلاحات را انجام دهد با مانعی بزرگی به نام ارتش روبرو است.
▬    لذا دست به اصلاحاتی در بدنه و رأس نیروهای ارتش زد. طی یازده سال، این اصلاحات با بازنشسته کردن ژنرال‌های بزرگ ارتش و قرار دادن نیروهای خودی، عملاً ارتش را در حوادث اخیر تبدیل به عنصری منفعل کرده است؛ لذا، موضع گیری‌های که ارتش انجام داده است به نحوی نیست که به اقدامی مانند کودتا یا صدور بیانیه خیلی شدید الحن بیانجامد.
▬    ارتش با توجه به پایگاه قبلی ممکن است موضع گیری‌هایی را در سطوح میانی خود انجام دهد، اما، دولت عملاً ارتباط ارتش با نهادهای مدنی را در طول سال‌های گذشته کم رنگ کرده و لذا، شاهد تأثیرگذاری و واکنشی از سوی ارتش، چون سال‌های ۱۹۹۰ نخواهیم بود.

░▒▓ ابعاد و پیامدهای منطقه‌ای و بین‌المللی پرونده فساد در ترکیه
▬    تأثیری که پرونده فساد در ترکیه می‌تواند در سطح منطقه‌ای داشته باشد باید بیش از هر چیزی در سطح اتحادیه اروپا باشد. ترکیه ملزم شده است که بیش از سی مورد از پیمان نامه‌های مد نظر بروکسل را برای الحاق به اتحادیه اروپا اجرایی کند.
▬    یکی از این موارد سلامت دستگاه اداری است. یعنی، یکی از ویژگی‌های کشوری که نامزد ورود به اتحادیه اروپا است، سلامت کافی دستگاه اداری است. در واقع، این پرونده این روند را سخت‌تر خواهد کرد و موجب خواهد شد تا ابزار و بهانه بیشتری در اختیار اتحادیه اروپا قرار داده شود تا به استناد به این امر، مانع از ورود ترکیه به اتحادیه اروپا گردد. در کنار این امر برخی از احزاب، گروه‌ها، مجامع حقوق بشری، کسانی که در خارج از کشور مستقر هستند از جمله گروه‌های فدراسیون ترک خارج ممکن است تبلیغاتی در مورد دولت آک پارتی انجام دهند.
▬    در واقع، این گروه‌های بیشتر می‌توانند بازتابی منفی در مورد رویکرد دولت داشته باشند. گفته می‌شود دولت ترکیه در مورد ایران هم ممکن است با توبیخ و، حتی، با تحریم امریکا مواجه گردد. در واقع، تأثیرات اروپایی این امر ماندگار‌تر و انعکاس بیشتری از تأثیرات داخلی و منطقه‌ای دارد. جدا از این امر، تأثیرات بلند مدت بر دولت ترکیه ندارد. یعنی، در سطح منطقه و در کوتاه مدت و میان مدت، تأثیرهایی دارد.

░▒▓ مدیریت بحران و مسأله فساد
▬    به گونه پیمایشی در چند سال گذشته و با وجود قدرت حزب عدالت و توسعه در ترکیه، نوعی ثبات نسبی در اقتصاد و زندگی روزمره ترکیه مشاهده شده است. در این حال هر چند رویکردی که ترکیه در مورد سوریه گرفت و حمایتی که از سلفی‌گری انجام داد، آسیب‌هایی به جایگاه دولت ترکیه زده است، اما، این آسیب‌ها آن‌چنان نبوده که مردم را از مدار ثبات اقتصادی خارج کند.
▬    همچنین، دولت اردوغان از سال ۲۰۰۳ به گونه جدی به دنبال برچیدن فساد بود. یعنی، در گذشته بویژه در دوران قدرت حزب راه راست، میزان فساد مالی در ترکیه بسیار بالا بود و این تغییر محسوس در زمان اردوغان حاصل شد.
▬     در این بین این‌که آیا دولت ترکیه می‌تواند پرونده فساد را مدیریت کند باید گفت، فضایی که اردوغان در ترکیه به وجود آورده فضایی پوپولیستی است و به استناد شخصیت خود توانسته است خیلی از وقایع را هدایت کند.
▬    چنان‌چه در بحران پارک گزی و سوریه با این‌که حزب وی تاوان داد، مانع از تأثیر عمیق این تحولات بر زندگی مردم شد. به نظر نگارنده خط ممیزه مردم در ترکیه، ثبات اقتصادی و رفاه حال آن‌ها است. اگر دولت اردوغان توان دادن مشوق‌هایی برای افزایش رفاه مردم، پیشبرد اصلاحات و گشایش مسأله کردی ایجاد کند و راهکارهایی ارائه دهد، مسأله فساد در ترکیه تا حد زیادی رنگ می‌بازد و بار دیگر ابتکار عمل در اختیار حزب عدالت قرار خواهد گرفت.
مأخذ:فارس
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در شنبه, 07 دی 1392 ساعت 19:53

صفحه 150 از 407