اول: در بحبوحه برانداختن و فروريختن
• جماعت مجازي، توهم روابطي است كه در آن نه آدمي واقعي هست، و نه ارتباطي واقعي، و نه زمان و فضاي واقعي (و اين دوتاي آخر از همه مهمتر است). حداقل ميتوان گفت كه اين جمع، بسيار سيال، نامطمئن، بيپايه، فرديتيافته، هوسآلود، غريب، و بالقوه ناهنجارين و غيراخلاقي است؛ به اين معنا كه بيشتر گرايش به آن دارد كه غيراخلاقي باشد تا اخلاقي؛ چرا كه بيشتر غيرپايبند است تا پايبند و...؛
دوم: “شكمسيري”
• در زماني كه بسياري از اشكال جماعت "واقعي"، گه گاه به مدد همان نيروهاي تكنولوژيك كه فرهنگ اينترنت را ميسر ميسازند، هدف تهاجم قرار ميگيرند، فضايي باز براي چيزي "مثل جمع" روي شبكههاي رايانه پديد آمده است؛
• اجتماع مجازي همزيست بيزيان جماعت واقعي نيست؛ بلكه مهاجم است و آن را بياثر و كمرنگ ميكند.
• در زبان روزمره، كلمه "مجازي"، اغلب به معناي چيزي است كه واقعي، موثق، يا متناسب "به نظر ميرسد"، اما واقعاً چنين نيست، گر چه شايد همان اثرات را داشته باشد؛
• اين كلمه حتي در اين تعبير سرراست نيز به اين نكته اشعار دارد كه ممكن است "به نظر رسيدن" و "بودن" با هم خلط شوند، و اين كه شايد "اين آشفتگي در بدو امر، اهميت چنداني نداشته باشد"؛ يعني ابتدا تشويشي نباشد كه وهم و واقعيت درآميزند؛
• اين فاجعهاي بيسابقه در تاريخ بشر است؛ گويي فرقي بين واقعيت و وهم نيست و البته اين، از سر شكمسيري است.
• اين شكمسيري به نحوي متناقضگون، به نوعي تشويش راه ميبرد؛ تشويش از دست رفتن تمايز ميان واقعيت و وهم.