هربرت اسپنسر در «اصول جامعهشناسی»
• چرا در یک جامعه و در یک موجود زنده، اعمال نامشابه را کارکرد اجزاء نامشابه در جهت کارکرد کلی تلقی میکنیم، ولی نمیتوانیم این تلقی را در مورد اعمال نامشابه اجزاء نامشابه در یک جسم غیرارگانیک داشته باشیم؟ جواب این پرسش را باید با عطف به وجه مشخصه بعدی که از همه بارزتر است به تصور درآوریم.
• روند تکاملی در جامعه و در موجود زنده، صرفاً تفاوتها را متصل نمیکنند، بلکه اتصال تفاوتهای آشکارا مرتبط را برقرار میکنند؛ تفاوتهایی که هر کدام، دیگری را میسر میگرداند.
• اجزاء یک همگروهی غیرارگانیک، به نحوی مرتبطاند که یکی از آنها میتواند تغییر کند، بدون آنکه تأثیر محسوسی بر بقیه بگذارد.
• در مورد اجزاء یک «همگروهی» ارگانیک یا یک «همگروهی» اجتماعی، قضیه فرق میکند. در هر یک از این دو، تغییرات در اجزاء، متقابلاً موجب تغییر در اجزاء متناظر میشوند، و تغییر اجزاء، متقابلاً به یکدیگر بستگی دارند.
• همینطور، هم در جامعه و هم در موجود زنده، وابستگی متقابل با پیشرفت و تکامل افزایش مییابد. پستترین گونهی جانوری، اعمال معده و جهاز تنفسی و پاها را با هم انجام میدهند. تکوین نوع جانور دیگری که ملحقاتی داشته باشد تا با آنها حرکت کند یا غذا نگه دارد، تنها در صورتی روی میدهد که این ملحقات، با از دست دادن قدرت جذب مستقیم غذا از پیکرهای اطراف خود، مواد غذایی را از طریق اجزایی که قدرت جذب دارند، دریافت نمایند. یک ارگان تنفسی که سیالات گردش کننده برای هوا گرفتن به آن برده شوند، تنها بدین شرط میتواند به وجود آید که از دست دادن الزامی توانایی تأمین مواد مورد نیاز ترمیم و رشد به وسیلهی ارگان مفروض، با پدید آمدن ساختاری که این مواد را تأمین کند جبران شود.
• همین طور، در جامعه هم این نوع تغییرات روی میدهد. آن چیزی که ما در نهایت صحت و دقت، سازمان جامعه مینامیم، لزوماً متضمن صفات مشخصهای از همین نوع است. جامعه، در حالی که ابتدایی است، همهاش جنگجوست، همهاش شکارچی است، همهاش کلبهساز است و همهاش افزارساز است: هر یک از اجزاء، کلیه نیازها را برای خود برآورده میکند. پیشرفت به مرحلهای که یک ارتش دائمی دارد، تنها در صورتی میتواند امکان پذیر باشد که ترتیبات مورد نیاز برای تأمین غذا و لباس و مهمات آن ارتش از طرف بقیه جامعه، ظاهر شود.
• شرط اینکه جمعیتی تنها به کشاورزی، استخراج معادن، یا ساخت کالا، و توزیع کالاها مشغول باشند، این است که به ازای نوع خاصی از خدمات که از طرف هر بخش به بخشهای دیگر ارائه میشود، این بخشهای دیگر نیز، همگی، خدمات خود را به نسبتهای بایسته و متناسب با آنچه دریافت کردهاند، عرضه دارند.
• این تقسیم کار، که ابتدا به وسیله علمای اقتصاد سیاسی به عنوان پدیدهای اجتماعی مورد توجه قرار گرفته، و بعداً از طرف زیستشناسان به عنوان پدیدهای مربوط به موجودات زنده شناخته شده و اسمش را «تقسیم کار وظایف الاعضایی» گذاشتهاند، آن چیزی است که جامعه را نیز مانند حیوان، به صورت یک کل زنده در میآورد.
• از این جهت، یک ارگانیسم اجتماعی و یک ارگانیسم فردی کاملاً شبیه یکدیگرند، و این، مهمترین وجه شبه این دو است.
• در یک پستاندار، توقف عملکرد ششها، بسرعت موجب از کار افتان قلب میشود. اگر معده به کلی از کار بیفتد، تمام اعضای دیگر بدن به تدریج از کار میافتند. از کار افتادن پاها، مرگ تمام بدن را به علت محروم ماندن از غذا یا از دست دادن تواناییای فرار در پی میآورد. حتی از دست دادن ارگانهای کوچکی از قبیل چشم، بقیه ارگانها را از خدمتی که برای حفظشان ضرورت حتمی دارد، بیبهره میگرداند. با لحاظ همه این حقایق، نمیتوانیم نپذیریم که وابستگی متقابل اعضاء، خصلتی است که اهمیت اساسی دارد.
• بر همین منوال، وقتی که در یک جامعه، توقف عرضه سنگ آهن از طرف کارگران معادن، باعث توقف کار چلنگران میشود. تولیدکنندگان پوشاک، نمیتوانند بدون فعالیت ریسندگان و نساجان به کار خود ادامه دهند. تولیدکنندگان مصنوعات از کار کردن باز میمانند، مگر آنکه عوامل تولید کننده و توزیع کنندۀ محصولات غذایی به کارشان ادامه دهند. قدرتهای کنترل کنندۀ امور جامعه، اعم از دولتها، ادارات، صاحب منصبان قضایی، و پلیس، وقتی ضروریات زندگی (از طرف بخشهایی که نظم امورشان به وسیلهی این قدرتها تأمین میشود) در اختیارشان قرار نگیرد، توان حفظ نظم را از دست میدهند. با لحاظ همه این حقایق، ناگزیر باید بگوییم که این وابستگی متقابل اجزاء، با انسجام و استحکام اجزاء نیز توأم خواهد بود.
مآخذ:...