حامد دهخدا
← دولت، زیادی بزرگ است.
← نفس حضور دولت بزرگ، و نیز، تصور وجود آن، هر دو انگیزههای ”امر به معروف و نهی از منکر“ را میخشکانند. دولتی هست که امر به معروف و نهی از منکر کند، و تکلیفی بر دوش ما نیست. این، در حالیست که رکن اساسی سیاست ”بهرسمیتشناسی“، ”کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته“ است.
← دولت، در دنیای امروز، یک هیکل بزرگ است و در کشور ما نیز چنین شده است. کمفروغ شدن بخش سیاسی زندگی روزمره مردم، به قدر زیادی، نتیجه این فربگی دولت است. دولت به تنهایی توان پیشبرد سیاست ”بهرسمیتشناسی“ را ندارد، زیرا پیچیدگی دولت، همواره از پیچیدگی جامعه کمتر است.
← به حکم امیرالمؤمنین (ع) در فرمان ”کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته“، در سیاست ”بهرسمیتشناسی“، همه مردم، در آن واحد، هم والی و راعی هستند، و هم رعیت. یکی از تکالیف همه، آن است که همه را و از جمله حاکم را امر به معروف و نهی از منکر کنند؛ بپرسند و پاسخ بخواهند. همه باید فعال باشند. گوشهای نشستن و فقط از مصرف لذت بردن، تلویزیون تماشا کردن، و آخر هفته به پارک رفتن (نسق زندگی طبقه متوسط شهری)، طریق مسلمانی نیست. ادامه این روش، ما را به زمین خواهد کوبید. جامعه را بر اساس نمایش سریالهای پربیننده و تخدیرآمیز پیش بردن، ما را نابود خواهد کرد. سیاست دولتی در دنیای امروزی که این بیمسؤولیتی شهروندان را موهبتی برای خود میشمرد، مشغلهای مخاطرهآمیز شده است، و میتواند پیامدهای مصیبتباری برای مردم ایجاد کند.
← افزایش بیتناسب تعهدات دولت، یکی از مهمترین ویژگیهای جهان جدید است. جامعه مدرن پیچیدگیهای عظیمی یافته است که همگی محصول افزایش حجم قدرت سیاسی است. بنابراین، یکی از مهمترین وظایف نقادان، مداخله در افزایش بیشتر و مهارگسیخته تعهدات دولت است. باید مجدداً تک تک افراد جامعه را برای ایفای نقش خود در جامعه فعال کرد و خطرات آن را نیز پذیرفت. دل خوش کردن به فعالیتهای شبکه سوم سیما و پخش بازیهای جام جهانی و سریالهای جذاب برای کنترل کشور، چیزی جز عافیتطلبی سیاستمدارن نیست؛ آنها که نمیخواهند مردم فعال شوند، و در جریان فعالیت، آموزش عقیدتی ببینند و آبدیده شوند.
← نوع خاص حکومت دموکراتیک، خیلی چیزها را خراب میکند. تعهد به تعهدات دولت میانبازد، و تعهد از تعهدات جامعه برمیدارد، بدون آنکه دولت بتواند سطح پیچیدگی خود را با سطح پیچیدگی جامعه متناسب سازد. مهمترین جلوۀ این تحول را باید در پیدایش ”سرپرستی اجتماعی“ جست که در آن، دولت مسؤولیت تأمین امنیت و رفاه کامل اتباع خود را بر عهده میگیرد. عیب این روند، تنها این نیست که حجم تعهدات دولت بالا میرود و حجم تعهدپذیری آحاد جامعه، روز به روز کمتر میشود. این عیب عظیمی است، ولی بدتر آن است که افراد آماده میشوند که به سوژه دولت توتالیتر و ستمگر تبدیل شوند. انقلاب اسلامی دنبال ایجاد مردم فعال و مسؤولیتپذیر بود. آنچه این ملت را سی سال مقابل متکبران جهان، راست قامت، بر پا نگاه داشته، روحیه هیأتی و ”کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته“ بوده است. مردم انقلابی، آنها بودند که به دنبال نجات مستضعفان جهان بودند. چنین انقلابی در مقابل تهدیدات بیرونی، سازمان اجتماعی خود را حفظ نخواهد کرد، مگر آنکه مردم را فعال نگه دارد و آنها را با سریالهای سرگرمکننده تخدیر نکند.
← اولویت یافتن امنیت ملی، مصرف، رفاه و مسائلی از این دست، انقلاب را نابود خواهد کرد. دولت مردمسالار امروزی که دم انتخابات، با تمرکز بر انگیزههای عینی رأیدهندگان، ابتذال خود را به نمایش میگذارد، هستههای نابودی روحیه انقلاب اسلامی را در خود میپرورد. مردمسالاری امروزی، عوارض خود را بر اخلاق طبقه متوسط شهری ما بر جای گذاشته است. پس از انتخابات، رهبران گروههای سیاسی از طریق اکثریت، قدرت بسیاری به دست میآورند. چنددستگی و تکثر قدرتها که در ذات ساز و کارهای مردمسالاریهای جدید است، موجب افزایش رقابتهای مبتذل، و نتیجتاً فلج شدن ساز و کارهای حیاتی جامعه میشود. مردمی که چنین ”لوس“ میشوند، طبعاً تمایلی به حضور پدرسالارها مییابند، بویژه وقتی که از بازیهای دموکراسی خسته شده باشند و هوس یک پدرخوانده بزرگ را در ذهن خود بپرورند. کار به جایی میرسد که آن فیلسوف، ناباورانه از خود میپرسد: ”نمیدانیم این اندیشه از کجا پیدا شده که مردم از خودکامگی هراس دارند؛ به نظر من، بر عکس، مردم به استبداد عشق میورزند“. آن فیلسوف، فکر میکرد که وضع فعلی مردم مدرن، وضع ذاتی انسان است، اما چنین نیست. مردم دموکراسیزده، بیش از خودآیینی، عاشق استبدادند. آنها پیام ”کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته“ را کابوسی به شمار میآورند.
← از جانب دیگر، لازم است تا میان آنچه باید به عرصه تصمیمگیری سیاسی واگذار شود، و آنچه در حوزه صلاحیت افراد و گروههای اجتماعی باشد، تمیز قایل شد. حوزۀ جامعه عرصۀ ”ابتکارات“ گروهها و افراد است. جامعه وقتی دچار خطر میشود که دولت با موجودیت و عملکرد خود، جلوی ابتکارات اجتماعی را بگیرد. امت اسلامی واقعی، عرصهای باز/آزاد و مسؤول/متعهد است؛ جامعه مسلمان، تبلور ”کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته“ است. سلامت جامعه در ”جوشش مستمر ابتکارات پراکنده“ است. حکومت دموکراتیک، نمیتواند در این میان نقشی داشته باشد، چون واقعاً در ظل منافع رهبران گروههای اقتصادی و سیاسی به لختی و بیتحرکی میگراید.
← تکلیف دولت ”امر به معروف و نهی از منکر“ این است که ”اعتمادپذیری محیط عمل“ افراد را ارتقاء بخشد. خیر و صلاح عمومی در چهارچوب ”کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته“، همین است. یکی از تکالیف اصلی سیاستمدار مسلمان تسهیل ”امر به معروف و نهی از منکر“ است؛ تشویق ابتکارها و پروژههای اجتماعی است. دولت باید از گروههای بالنده در این راستا حمایت کند. مآلاً تکلیف دیگر دولت، حل منصفانه کشمکشهایی است که از این طریق پدید میآید. این کار از طریق ترویج روحیه انصاف و ”امر به معروف و نهی از منکر“ صورت میگیرد.
← نکته آخر ماجرا این است که یک دولت دموکراتیک، واقعاً چگونه میتواند در شرایط جامعه مدرن تصمیمات سیاسی درست بگیرد. روشنفکران اصلاحات بیشتر در مورد اینکه مردم حق دارند بدانند، حق دارند انتخاب کنند، حق دارند تصمیم بگیرند، و... داد سخن میدادند، اما در مورد اینکه چگونه میتوانند از هفتخوان کارگزاران و روشنفکران عبور کنند و به حق دانستن و انتخاب و تصمیم خود برسند، چیزی نمیگفتند. اگر در این مورد سخن میگفتند، معلوم میشد که دموکراسی کارگزار و روشنفکر، در واقع، نخبهسالاری کارگزار و روشنفکر است که جایی برای حاکمیت مردم نمیگذارد. باید میان مشروعیت و کاربرد قدرت تمیز داد، و شاید عمداً روشنفکر اصلاحات، این لنگه دوم را دست کم میگرفت. اگر مردم میدانستند که روشنفکر اصلاحات جایی برای مردم در مردمسالاری قایل نیست و حتی خود نیز با ”سروشیسم“ خود، مطمئن نیست که مردم را به سوی وضع بهتر راه میبرد یا بدتر(چون خودش میگوید ملاک مطلقی برای تشخیص وضع بهتر ندارد)، ابداً به او رأی نمیداد. آنها آنچه دانستن آن حق رأیدهندگان بود، به مردم نمیگفتند. به مردم نمیگفتند که جایی برای مردم در مردمسالاری نیست، و آنان که جای مردم را میگیرند نیز دیگر به هیچ چیز در این دنیا اطمینان ندارند. اثری از چنین گفتاری در تبلیغات انتخاباتی نبود.
← توضیحات بیشتری دارم كه از این پس خواهم گفت...