برداشت آزاد از دیوید آلن كراكر؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
سابقۀ ارزیابی اخلاقی نظریه و كاربست توسعه را میتوان به انحاء مختلفی در جاهای مختلفی جستجو کرد:
░▒▓ ۱
• طی دهۀ ۱۹۴۰، فعالان و منتقدان اجتماعی (نظیر گاندی در هند، رائول پربیشن در امریكای لاتین، و فرانتس فانون در افریقا) از توسعه استعماری و اقتصادی تقلیدی انتقاد كردند و کوشیدند راههای جدیدی برای توسعه انسانیتر و متکی بر پیشفرضهای تازهای از توسعه بنا کنند. واقع آن است که چندان در گشودن راههای جدید قانعکننده برای توسعه موفق نبودند و میراث آنها به شیوههای مرسومی مدرنیستی غلطید.
░▒▓ ۲
• از اوایل دهۀ ۱۹۶۰، دنیس گولت امریكائی که تحت تأثیر اقتصاددان فرانسوی لویی ژوزف لبره و دانشمندان علوم اجتماعی، گورنار میردال بود، بر آن شد كه «توسعه مستلزم بازتعریف، رفع ابهام و قرار گرفتن در میدان بحث اخلاقی است».
• گولت با بهرهگیری از آموختههای خود در فلسفه قارهای (اروپائی)، علوم سیاسی، برنامهریزی اجتماعی، و همچنین، تجارب غنی خود در كشورهای فقیر، طلایهدار بررسی «مسائل اخلاقی و ارزشی برآمده از نظریه، برنامهریزی و كاربست توسعه» شد.
• یكی از مهمترین درسهایی كه گولت در جریان پژوهشهای خود داد، این بود كه «توسعۀ كاذب»، به خاطر تجارب تلخ خود در زمینه رنج و عذاب انسانها و از دست رفتن معنا و مفهوم زندگی و نهیلیسم، به «ضد توسعه» منجر خواهد شد.
• به همین ترتیب، پیتر برگر در كتاب مهم «پشته پشته کشته»، بر آن شد كه در سال ۱۹۷۴، همه فهمیدند كه «توسعه»، غالب مردم فقیر را قربانی میكند، و ایشان را منتفع نمیسازد. آنچه واجب است،آمیزش فلسفۀ اخلاق سیاسی و تغییر اجتماعی در «جهان سوم» است: «هیچ شرح انسانی قابل قبولی از مسائل دردناك فقر جهانی نمیتواند از ملاحظات اخلاقی تهی باشد. و هیچ فلسفۀ اخلاق سیاسی كه ارزش این نام را داشته باشد، نمیتواند از اهمیت محوری موضوع جهان سوم بگریزد». باید بپذیریم بدون در نظر گرفتن بحران بدبختی نمیتوان دنیای امروز را تحلیل کرد، و به علاوه باید بدانیم که حل این فوران بدبختی بدون کسب یک معنای اخلاقی برای زندگی میسر نخواهد بود.
░▒▓ ۳
• سومین خاستگاه فلسفۀ اخلاق توسعه، نظریات فیلسوفان اخلاقگرای انگلیسی امریكائی مانند نایجل داور، اونورا اونیل و ژروم سگال بود.
• آنها، در زمینه مسائل اخلاقی مطرح در اطراف موضوع فقر و بدبختی و گرسنگی و سوء تغذیه و... تأمل میکردند.
• در آن زمان، بحث بر سر این بود كه آیا كشورهای ثروتمند و مرفه (و شهروندان آنها) وظیفه اخلاقی دارند كه به مردم گرسنه كشورهای فقیر كمك كنند؟ و اگر كمك میكنند، ماهیت، اساس و میزان چنین وظایفی چقدر است؟
• در اوایل دهه ۱۹۸۰، این فلاسفه همصدا با جمعی از متخصصان فنی توسعه، به این جمعبندی رسیدند که پاسخ درست به این سؤالات، منوط به تعریف «توسعۀ خوب» است. در واقع، هر نوع برنامه توسعه و اراده کمک به کشورهای جهان سوم، باید متضمن یک دیدگاه کلی در مورد اهداف آرمانی توسعه شود.
░▒▓ ۴
• چهارمین خیزشگاه فلسفۀ اخلاق توسعه، آثار پل استریتن و آمارتیا سِن است. هر دو این اقتصاددانان بزرگ، عوامل نابرابری اقتصاد جهانی، فقر و سوء تغذیه را مورد بررسی قرار دادند.
• آمارتیا سن، بر مبنای برداشت اصولی استرتین در باب «نیازهای اولیه بشر»، معتقد شد كه توسعه، باید نه تنها معنای رشد اقتصادی، صنعتی شدن یا مدرنسازی، بلكه، «گسترش توانمندیها» و فضایل ارزشمند مردم را در بر بگیرد؛ فضایلی مانند زندگی لذتبخش و نیکبخت، یا دستیابی به اعتماد به نفس یا اعتماد به دیگران. مفهومی از توسعه که فقط زیاد شدن و بزرگ شدن و پیشرفت کور را در نظر بگیرد، برای انسانها و نیازهای بنیادین آنها کافی نیست.
این چهار خاستگاه تأثیر بسزایی در اخلاقگرایان انگلیسی امریكائی توسعه داشتهاند. فلسفۀ اخلاق توسعه هنگامی كه توسط دانشمندان امریكای جنوبی، آسیا و اروپائیان غیر انگلیسی به كار گرفته میشود، اغلب از سنتهای فلسفی و اخلاقی خاص زمینههای فرهنگی آنها سیراب میشود. برای مثال، به آثار لوئیس كاماچو (در كاستاریكا)، گادفری گوناتیلِك (در سیرالئون)، كوام جایكی (در غنا)، برناردو كیكزبرگ (در آرژانتین)، امیلیو مارتینِز ناوارو (در اسپانیا)، و جان پیتر اوپیو (در اوگاندا) نگاه كنید.
مآخذ:...
هو العلیم