برداشت آزاد از مرحوم محمد تقی جعفری در شرح نهجالبلاغه؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
• طبیعیترین و ابتداییترین وسائل و ابزار شناخت حواس طبیعی آدمی است که مقداری از آنها، اجزایی از کالبد آدمی است. این اجزاء عبارتند از چشم و گوش و بینی و لامسه و ذائقه. در توضیح و تحلیل این حواس در علوم تشریح و فیزیولوژی اعضاء، مباحث بسیار فراوان و تحقیقات زیاد انجام گرفته است. البته این مباحث و تحقیقات، هنوز به نهایت نرسیده است. گفته میشود شماره کتابهایی که فقط در باره ساختمان چشم و فعالیت آن نوشته شده است، بالغ بر هزاران مجلد میباشد. آنچه که ثابت شده است، اینست که این حواس میتوانند واسطه انتقال پدیدههای عینی به سلسله اعصاب گشته و آنها را تحت تأثیر قرار بدهند یا در آنها منعکس گردند، ولی این مسأله وجود دارد که همه پدیدههایی که به وسیله حواس طبیعی به درون انسان منتقل میشوند، همان هویتی را که در جهان عینی داشتند، در درون حفظ نمیکنند.
░▒▓ مقولهبندی احساس
• به این معنی، بویی که به وسیله ابزار بویایی (بینی) به درون منتقل شده است، در درون مثلاً در روی اعصاب یا سلولها همان هویت بویی را ندارد یا وقتی که طعم شیرینی را ذائقه میچشد و آنرا به اعصاب تحویل میدهد. اگر اعصاب را بررسی کنیم، طعم شیرینی ندارد. چنان که اعصاب با دیدن رنگ قرمز، قرمز نمیشود؛ طوری که برای منتقل شدن رنگ آبی به وسیله چشم به اعصاب، نخست باید آن رنگ قرمز که پیش از آبی اعصاب یا سلولها را رنگین کرده پاک شود، سپس رنگ آبی جای آنرا بگیرد و اگر رنگ قرمز پاک نشود، با ورود رنگ آبی، اعصاب یا سلولها با یک رنگ مخلوط از قرمز و آبی رنگین گردد. یا موقعی که یک جسم سبک یا سنگین را برمیداریم و وزن آن را احساس میکنیم، این سنگینی یا سبکی، اعصاب یا سلولها را مطابق خود سنگین و سبک نمیکند. از این جریان به این نتیجه میرسیم که پدیدهها به هیچ وجه هویت خود را پس از انتقال به درون حفظ نمیکنند.
• به همین جهت است که گفته شده است: آنچه را که ذهن یا اعصاب و سلولها یا هر واقعیتی که پدیدههای برونی را به وسیله حواس تحویل میگیرد، جز درک مشخصی از آنها را ندارد. لذا میتوان گفت: کوشش برای اثبات این که در جریان شناخت یک نوع کنش و واکنش فیزیکی یا فیزیولوژیک میان درون و برون انجام میگیرد، هرگز به نتیجه صحیح علمی نخواهد رسید. جریان قانون علیت در تأثیر و تأثر درون و برون یک قانون کلی است، ولی نه به آن معنی که در جهان طبیعی برونی دیده میشود. توضیح این که هیچ تردیدی نیست که برای به وجود آمدن تأثر از شیرینی، خوردن مواد شیرین لازم است، ولی مسأله اینست که آن شیرینی که به وسیله ماده شیرینی در ذائقه احساس شده و سپس به اعصاب یا سلولها منتقل شده است، همان شیرینی عینی است و آن گهی محتویات و شرایط درونی که تحت تأثیر عامل برونی قرار میگیرد، تعیین کننده هویت و مشخصات معلولی است که علت برونی به وجود خواهد آورد. به عنوان مثال: جنازه یک کشته شده را میبینیم. آنچه که به وسیله حواس در این مورد درک شده است، عبارتست از تماشای منظره یک کشتهشده، اگر تماشا کننده با آن شخص رابطه محبت داشته باشد. آن منظره سخت او را ناراحت خواهد کرد و اگر کینهتوزی داشته باشد، بسیار خوشحال خواهد شد. از این دو واکنش متضاد از یک پدیده این نتیجه قطعی را میگیریم که به وجود آمدن یک علت در جهان برونی، دلیل به وجود آمدن یک معلول مشخص و مناسب آن علت نمیباشد، بلکه مربوط به اینست که درونی که تحت تأثیر آن علت عینی قرار میگیرد، دارای چه محتویات و شرایطی است. اگر همین جنازه کشته شده را یک عالم تشریح ببیند، فوراً مسائل مربوط به تشریح به ذهنش خطور کرده، بسیار خوشحال خواهد شد که جنازه را برای تکمیل معلومات تشریحی در اختیار وی بگذارند و او به پیروزی مطلوب خود در تشریح برسد. کارشناس جنایی هم با تمام خونسردی مشغول بررسی علل و معلولات و رشته رویدادهای منجر به آن جنایت و حوادث همزمان آن، خواهد گشت. حرکت مثبت چشم معشوق برای عاشق طعم پیروزی در حیات میدهد و حرکت همان چشم برای کسی که با او خصومت میورزد، ممکن است احساس شدیدترین اهانت را برای وی نتیجه بدهد. اگر در مسأله تأثیر و تأثر درون آدمی از عوامل برونی دقت کنیم به این نتیجه میرسیم که هر عامل برونی مانند یک کلید معین و با شکل و اندازه کاملاً مشخص است، ولی قفلهایی را که در درون باز میکند، انواع مختلف با ترکیبات و ساختمانهای گوناگون میباشد. تشبیه دیگری را در این مسأله میتوان در نظر گرفت: شما میتوانید یک چوب بدست بگیرید که دارای اندازه و شکل و رنگ و ثقل و دیگر خصوصیات مشخصی میباشد، و حوض- هایی را که دارای محتویات کاملاً متنوع و متضادند بر هم بزنید مسلم است که هر حوضی در موقع بهم خوردن، محتویات مخصوص خود را به حرکت خواهد آورد.
░▒ پس، حواس طبیعی از ناحیه عوامل درونی توجیه میشوند
• قطعی است که انسان در حالات طبیعی و معتدل در همه حرکات و شئون زندگیش، در مجرای هدفها و وسایل گام برمی دارد. قرار گرفتن در این مجرا که توجه به هدف و انتخاب وسیله را حتمی و ضروری میسازد، ایجاب میکند که او حواس خود را به حال خود رها نکند و چشم را به آنچه که باید ببیند توجیه نماید و گوش را به آن صدا که باید بشنود، توجیه کند. خود همین توجیهات هدفدار باعث میشود که پدیدههایی را که به وسیله حواس به درون منتقل میشوند، با محتویات و خواستهها و اهداف خاصی که در درون او وجود دارند، مربوط بسازد و نتیجهگیری نماید. برقرار کردن این گونه ارتباط انتخابی نیز یکی از دلایل روشن برای اثبات تأثیر و بهرهبرداریهای متنوع و متضاد از عوامل برونی است.
مآخذ:...
هو العلیم