سعید نجیبا؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
• کیمبرلی نئوندورف، در کتاب مرجع خود با عنوان «کتاب راهنمای تحلیل محتوا»، مورخ ۲۰۰۲ از انتشارات معتبر Sage، تحلیل محتوا را به «تحلیل سیستماتیک، عینی، و کمی پیامها» تعریف کرده است.
• او اصرار دارد که تحلیل محتوا در مقابل روشهای کیفیتری مانند تحلیل بلاغی، تحلیل روایی، تحلیل گفتمان، تحلیل ساختاری و نشانهشناختی، تحلیل تفسیری، تحلیل گفتگو، تحلیل انتقادی، و تحلیل هنجاری قرار دارد.
• پس، تحلیل محتوا در اساس، یک روش کمی است که با شمارش واحدهای عینی ثبت محتوا سر و کار دارد.
• در واقع، تحلیل محتوا، بویژه در مقابل تحلیل گفتمان، باور دارد که کلمه، خصلت نومینالیستی و کارکردی دارد، و شمارش موارد دال، با شمارش موارد مدلول معین، معادل خواهد بود. فیالمثل، از بالا رفتن شمار کلمه «انتخابات» در روزنامهها، افزایش توجه نویسندگان یا خوانندگان به موضوع «انتخابات» در چندماه منتهی به انتخابات را نتیجه میگیرد.
• ولی در مورد مثال انتخابات، در هر تحقیق، احتمالاً شرایط و دلالتهای ضمنی کاربرد واژهها با لحاظ متنی و فضای استعمال واژه مد نظر خواهد بود. مثلاً علاقمندیم بدانیم که به «انتخابات»، با چه نظری نگاه شده است. این منظورها را به قدر زیادی با تفصیل واحدهای ثبت و تحلیل در تحلیل محتوا میتوان پوشش داد. ولی اخیراً، به رغم تعریف اصولی نئوندورف، عنوان «تحلیل محتوای کیفی» (Qualitative Content Analysis) کم و بیش متداول شده است، که البته تعبیر دقیقی نیست، ولی همچنان، نباید با تحلیل بلاغی، تحلیل روایی، تحلیل گفتمان، تحلیل ساختاری و نشانهشناختی، تحلیل تفسیری، تحلیل گفتگو، تحلیل انتقادی، و تحلیل هنجاری اشتباه گرفته شوند.
• میتوان «تحلیل محتوای کیفی» را سنخی از تحلیل محتوا قلمداد کرد که به فراسوی مرزهای جمله گسترش مییابد و مستلزم میزانی از تفسیر است. تمایز اصلی تحلیل محتوای کیفی یا تحلیل گفتمان در آن است که «تحلیل گفتمان» (Discourse Analysis)، به دنبال معنای پنهان به شیوه تفاوتی است. به این معنا که باور دارد که آنچه متن نمیگوید و پنهان دارد و انکار میکند، مهمتر از آن چیزی است که آشکارا بیان میدارد. در یک معنای خاصتر، «تحلیل انتقادی گفتمان» (Critical Discourse Analysis)، خصوصاً به دنبال «اراده قدرتی» است که با ادعای حقیقت یا اخلاق پنهان میگردد.
• پس «تحلیل محتوای کیفی» را باید از «تحلیل گفتمان» و «تحلیل انتقادی گفتمان» متمایز دانست.
• «تحلیل محتوای کیفی» را میتوان واکنشی در برابر شکل سنتیتر زبانشناسی دانست. مسأله «تحلیل محتوای کیفی»، عبارتست از انتقال مفهوم ساختار از سطح جمله به سطح متن بزرگتر. در چهارچوب «تحلیل محتوای کیفی»، این فرض پذیرفته میشود که با استفاده از شباهت ساختار جمله و شاکلههای درونی آن، میتوان دریافت که عناصر بالاتر از سطح جمله، حاوی ساختارهای مشابه هستند.
• این نوع تحلیل محتوا، از دل میل به تحلیل این واحدها و ساختارهای بزرگتر سر برآورده است. شاخصهایی با عباراتی چون: «خب»، «باشه» و «به هر حال»، تنها در سطح فراجمله عمل میکنند و پایان یک بده بستان کلامی یا آغاز یک موضوع جدید را علامت میدهند و کارکردی در سطح جمله ندارند. پس، در یک «تحلیل محتوای کیفی»، گام اول، پیدا کردن واحدهای تحلیل بزرگتر از جمله است.
• در گام دوم، باید سلسله مراتب این واحدها و ساختارها را معلوم کرد. در درون متن، یک رتبهبندی از ساختارها وجود دارد. یکی از چیزهایی که ما علیالاصول در «تحلیل محتوای کیفی» به دنبال آن هستیم، کشف این سلسله مراتب، و درک نحوه هدایت تفسیر به منظور تصریح شده در متن است.
• در گام سوم، قواعد و مناسبات کاربردی استعمال زبان تفصیل مییابد. یک چیز دیگر که باید در جریان یک «تحلیل محتوای کیفی» دنبال آن باشیم، زبان کاربردی است؛ همان زبان «واقعی» که به طور طبیعی اتفاق میافتد. این هدف از «تحلیل محتوای کیفی»، عبارت است از آشکار کردن هنجارها و قواعد ضمنی در تولید زبان.
• «تحلیل محتوای کیفی»، خود را درگیر پرسشهای ناظر بر اینکه چگونه روابط اجتماعی در تولید گفتار یا متون مکتوب و در روابط قدرت بین مشارکان تأثیر میگذارد، نمیکند. نیز، «تحلیل محتوای کیفی»، خود را درگیر پرسشهای مرتبط با «تکثر تفاسیر»، نمیکند. در واقع، «تحلیل محتوای کیفی» با محصور کردن واحدها و ساختارهای زبانی، سپس، کشف سلسله مراتب ساختارهای زبانی، و نهایتاً با درک قواعد و مناسبات کاربردی استعمال زبان، اقسام مشخص تفاسیر را علامتگذاری و معلوم میکند. در «تحلیل محتوای کیفی»، متن، محصولی تلقی میشود که میتواند توسط تحلیلگر تفسیر شود، البته با تنوعی بیشتر از آنچه در تحلیل محتوای مرسوم مورد شمارش سر و ساده است، و تنوعی بسیار کمتر از آنچه در «تحلیل گفتمان» به منظور ساختزدایی از متن صورت میپذیرد.
مآخذ:...
هو العلیم