فیلوجامعه‌شناسی

سنجش ”دستگاه‌‌سازی معرفت‌شناختی“

فرستادن به ایمیل چاپ

محمد رضا میرزا


• در سخنرانی‌ای که توسط دکتر یوسف‌علی اباذری در همایش علمی هشتم خرداد ماه ارائه گردید، دیدگاه یا به تعبیری بهتر، نکته‌سنجی‌های بدیعی رخ نمود که محور اصلیِ آنها، نقد «دستگاه‌‌سازی معرفت‌شناختی» در توجیه «علم دینی» بود. با این حال، آنچه سبب بدیع‌بودن این مسئله گردید، بزعم نگارنده، بسط این نقد از حیطۀ علم دینی به کلِ علم بود. سیر نکته‌سنجی بدیع دکتر اباذری را می‌توان به این شرح بیان داشت:

 ۱. ظهور یک فلسفه یا اندیشۀ منسجم نظیر اومانیسم دکارتی، صرفاً برخاسته از تأملات نظریِ صرف فیلسوف نبوده است؛ بلکه حاصل تاملات وی در تعامل با جهان واقع می‌باشد.
 ۲. این دستگاه نظری، زمانی تبدیل به بخشی از علم می‌گردد که خود را با واقعیت مطابقت دهد. بدون طرح این مطابقت، هیچ‌گاه علم یا غیر علم بودن این مسئله روشن نمی‌شود. به عنوان مثال، دستگاه هگلی زمانی مورد نقد قرار گرفت که زمینۀ مطابقت با واقع (به عنوان مثال، دولت پروس) ایجاد شد.
 ۳. به عقیدۀ ایشان، واقعیت جهان مدرن، به قدری گسسته است که نمی‌توان با اتکا به یک دستگاه نظری صیقل‌یافته، مدعی شناخت جهان مدرن شد. به عنوان مثال، ایشان معتقد است بخش زیادی از شناخت ما از جهان مدرن، مثلاً قرن نوزده، بایستی از داستا‌ن‌ها یا رمان‌هایی نظیر آثار داستایوفسکی صورت پذیرد که از اساس، رمان و بیانگر بی‌واسطۀ جهان عینی هستند نه حاصل یک دستگاه معرفت‌شناختی پالایش‌یافته و صیقل‌یافته. لذاست که نتیجه ایشان، عجیب نخواهد بود: «اگر قرار باشد فقط جنگ را به حیطۀ معرفت‌شناسی برانیم، هیچ قدمی را نمی‌توان به پیش راند». به نظر می‌رسد ناکامی در برداشتن قدمی مفید فایده که صرفاً معطوف به حیطۀ معرفت‌شناسی گردد، ناشی از این است که به باور دکتر اباذری، اکتفا صرف به حیطۀ معرفت‌شناسی در شناخت واقعیت جهان، بالاخص جهان مدرن، شناختی سراسر ناقص و غیر مطابق با واقع خواهد بود. 
 ۴. ایشان این مسئله را با ارجاع به آراء و آثار افرادی نظیر عبدالکریم سروش، محمدمجتهد شبستری و مصطفی ملکیان در ایران پی‌گیری می‌کند. به نظر می‌رسد، نقد این دیدگاه‌ها، نیز از همان منظر (مقدمۀ سوم) صورت می‌گیرد. به باور وی، دیدگاه‌های این افراد، به دلیل گرفتار شدن در حیطۀ معرفت‌شناسیِ صرف، توان درک حقیقی از واقعیت جامعۀ ایران را ندارند.

░▒▓ برخی نکات انتقادی
• به نظر می‌رسد دکتر اباذری از مدخل نقد دستگاه‌سازی معرفت‌شناسی، که نگارنده ترجیح می‌دهد با استعانت از عبارات ژان فرانسوا لیوتار، از آن با عنوان «فراروایت‌سازی‌» یاد کند، کوشیده است فراروایتی به نام علم دینی را مورد نقد قرار دهد. با خوش‌بینی، استدلال دکتر اباذری، حاکی از این است که اقدام به تاسیس علم دینی، به عنوان یک فراروایت، به دلیل آنکه نمی‌تواند با واقعیتی در جهان عینی مطابق باشد، از ابتدا منتهی به شکست است. با این حال، به زعم نگارنده، بنیاد دیدگاه دکتر اباذری، بر این مسئله استوار است که چنین ادعایی حتی در مورد خود علم نیز میسر نیست. به این دلیل است که دکتر اباذری، با ارجاع به فیلسوفانی نظیر هایدگر و مکتب‌فرانکفورتی‌ها و نقد آنها از دستگاه سازی معرفتی، می‌کوشد تا نشان دهد چنین دستگاه‌سازی‌هایی، در تصویر واقعیت، راه به بیراهه می‌برند. اما مهمترین نکته در این انگاره این است که اگر به لوازمِ حداکثری این سیر برهان‌آوری مقید گردیم، هیچ‌گونه نظام فکری منسجمی برای تصویر واقعیت در ذهن انسانی میسر نمی‌گردد. به این معنا، تمامی مکاتب فکری، از جمله خودِ مکتب‌فرانکفورتی‌ها، هیچ‌چیزی بیشتر از برخی دیدگاه‌های پراکنده و غیر منسجم از واقعیت بیان نمی‌کنند. اگر پالاییدن یا صیقل‌دادن (به معنای منسجم‌کردن) مکرّر تصویر ذهنیِ واقعیت، سبب دور شدن از اصل واقعیت (واقعیت عینی) می‌گردد، شناخت انسان‌‌هایی که به عنوان انسان‌های عامه می‌شناسیم، نسبت به شناخت دانشمندان/عالمان/فیلسوفان و نظایر آنها از واقعیت‌های طبیعی/دینی/فلسفی و نظایر آنها، مطلوب‌تر و به واقعیت عینی نزدیک‌تر خواهد بود. با قبول این فرض، دیدگاه‌های دکتر اباذری، به عنوان یک متفکر یا عالِم، نیز در مورد نقد واقعیتی به نام «دستگاه‌سازی ‌معرفت‌شناختی»، در قالب یک استدلال معرفتی منسجم، هیچ اعتباری نخواهد داشت. به بیان دیگر، می توان سیر استدلالی دکتر اباذری در نقد این دیدگاه را نیز صرفاً یک دستگاه سازی معرفتی شناختی قلمداد نمود.

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.