فیلوجامعه‌شناسی

«یک دیدگاه: جامعه‌شناسی انتقادی علم دینی»؛ برداشت سوم

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری


• می‌رسیم به بحث‌انگیزترین و نه مهم‌ترین مفهوم این سخنرانی که مفهوم «دستگاه معرفت‌شناسی‌سازی» است.
• فرض یک «دستگاه معرفت‌شناسی‌سازی» یا «دستگاه‌سازی معرفت‌شناختی» آن است که معرفت به مثابه موضوع مطالعه، می‌تواند روی میز قرار بگیرد، و توسط معرفت‌شناسان مطالعه شود. البته در همین هم حرف هست، ولی کار به اینجا ختم نمی‌شود. در واقع، دستگاه «معرفت‌شناسی‌سازی» باور دارد که حاصل مطالعه و کاوش نظری در زوایای معرفت، علاوه بر خود فرآیند خلق معرفت، می‌تواند گویای واقعیتی درباره دنیا هم باشد.
•  پس، همان طور که دکتر اباذری، سربسته نظر ما را جلب می‌کنند، خوب که دقت کنیم، متوجه این نکته می‌شویم که معرفت‌شناسی، این روزها مورد سوء استفاده واقع شده است. از معرفت‌شناسی به جای دنیاشناسی استفاده می‌شود. در واقع، برای دنیاشناسی از فن و ابزاری استفاده می‌شود که اساساً برای دنیاشناسی ساخته نشده است.
• بازتاب این سوء استفاده گسترده را می‌توان در قرار گرفتن فیلسوفان، در جایگاه سیاست‌شناسان و سیاست‌پیشگان و جامعه‌شناسان و اقتصاددانان و... دید. انگار حدی نیست که اظهار نظر این جماعت را متوقف کند. دکتر یوسف‌علی اباذری این جماعت را از «دکتر عبدالکریم سروش» تا «دکتر محمد مجتهد شبستری» و «آقای مصطفی ملکیان»، «کسان دیگر، بواسطۀ میشل فوکو» مصداق‌یابی می‌فرمایند؛ می‌شود «چهارتا». من هم کل پروژه «ارغنون» را به این زنجیره اضافه می‌کنم؛ می‌شود «خیلی». تأیید می‌کنم که همه این‌ها زنجیره‌هایی از «دستگاه معرفت‌شناسی‌سازی» بودند که گرچه الهام‌بخش، اما در قیاس با تنوع و دگرسانی این جامعه، بی‌تناسب بودند.
• این نوع افراد، گرایش نیرومندی داشتند که دنیا را به نفع تأملات فلسفی خود یک‌کاسه کنند، و تنوع و پلشتی و خراب‌آبادی آن را نادیده بگیرند. البته به نظر من، در این گرایش زود و سرسری برای رسیدن به تبیین یک کاسه تنوع‌ها، دستپاچگی تاریخی روشنفکری بی‌تقصیر نبود. اساساً «پاسخ روشنفکر ایرانی به سؤال سبقت می‌گیرد». بگذریم...
• فی‌الجمله، گوهر حرف، این است که صیقل مداوم دستگاه‌های نظری، کمک زیادی به توضیح اصل واقعیت متنوع نمی‌کند، بلکه باید کوندراوار و داستایفسکی‌وار، مدام، تنوع واقعیت را گوشزد کنیم، نه آن‌که با نظریه‌پردازی علاج‌ناپذیر، پیوسته آن را یک‌کاسه کنیم.
• خب؛ تا اینجا درست. ولی بعدش چی؟
• بعدش چی؟
• در واقع، سؤال این است که علم در کدام نقطه و با چه مختصاتی خلق می‌شود؟ آیا در کوندرا و داستایفسکی و گوته متوقف می‌شود، یا تا مارشال برمن امتداد می‌یابد؟
• در واقع، گوشزد کردن تنوع‌ها بدون رفت و برگشت مستمر میان واقعیت و نظریه، و تدقیق و متنوع‌سازی نظریه، چه کمکی می‌کند؟ چه کمکی به خلق دانش خواهد کرد؟
• اساساً یک استاد نظریه در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، لاجرم باید بپذیرد که گشت و گذار در واقعیت‌های متنوع، باید در نقطه‌ای، موقتاً متوقف شود، سپس، اکتشافات تیپ‌های جدید ثبت شوند، نظم و انتظام یابند، تنوع لازم را در دستگاه‌های نظری پیشین به بار آورند، و سپس دوباره به واقعیت برگردیم و تنوع‌های جدید را شناسایی کنیم، و دوباره برگردیم و در نظریه معنادار کنیم و دوباره برگردیم و... ؛ این رفت و برگشت، درست شبیه همان کاری که در این سخنرانی صورت می‌گیرد و در کلاس‌های استاد مدام و مکرر رخ می‌دهد. گشت و گذار در واقعیت، بعد افزایش ظرفیت نظریه در تفسیر تنوع‌ها، دوباره گشت و گذار در واقعیت، بعد افزایش ظرفیت نظریه در تفسیر تنوع‌ها، دوباره گشت و گذار در واقعیت، بعد افزایش ظرفیت نظریه در تفسیر تنوع‌ها، دوباره...
• اصل موضوع برمی‌گردد به توجه به این بدیهی که دقت کنیم که خواست تولید علم، از چه روست و شأن دانشمندی مانند دکتر یوسف‌علی اباذری چگونه شناسایی و پذیرفته می‌شود؟
• واقع آن است که قبل از تولید دانش، یا وارد شدن به دانشکده علوم اجتماعی برای کسب دانش، کسانی مانند کوندرا یا داستایفسکی را خوانده بودیم، و با دریافت تنوع و تکه تکه بودن دنیا به تحیر افتادیم...
• به تحیر افتادیم...
• به تحیر افتادیم و رفتیم سر درس استاد.
• و این جامعه هم هزینه می‌کند تا دانشمندان علوم اجتماعی، این تنوع را به نحوی معنادار کنند که متحیران، راه خویش را بیابند، یا لااقل بهتر از گذشته بیابند.
• اگر دانشیار عالی‌رتبه نظریه‌ها در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، ابراز ناتوانی کند از توضیح نظری تنوع‌های دنیای اجتماعی، پس، این سؤال باید پیش بیاید که معنای «علوم اجتماعی»، دقیقاً چیست، و آیا بهتر نیست که آن را به کارگاه رمان‌نویسی تقلیل دهیم، آن هم در جامعه‌ای که در آن، همه رمان‌نویسند و زندگی‌شان، خود، حکایت صدها رمان است؟ و یک کارگاه رمان‌نویسی، وسط یک کمپانی معظم رمان‌نویسی، چه ارزشی می‌تواند داشته باشد؟ بهتر نیست همه ما را مرخص کنند تا برویم میان رمان‌نویسان، و کسانی متکفل علوم اجتماعی این جامعه بشوند که بودجه بگیرند، در حالی که باور دارند که در رفت و آمد میان واقعیت و نظریه، می‌توان خطوط راهنمایی برای خروج این مردم از تحیر ترسیم کرد؟ می‌توانند با ادعای علم دینی، «به کمک علم باری تعالی نسبت به ذات و جوهر موجودات، و تبعات و معاد و آتیۀ اعمال»، بگویند که راه درست و عادلانه رشد این جامعه چه باید باشد؟
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.