فیلوجامعه‌شناسی

یک دیدگاه: جامعه‌شناسی انتقادی علم دینی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر یوسف‌علی اباذری


• این، مرور سخنرانی دکتر یوسف‌علی اباذری در روز هشت خرداد نود و یک، در آغاز برگزاری همایش «علم دینی» در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است.

░▒▓ ۱: مقدمه و قضیه
• دکتر یوسف‌علی اباذری، در ابتدای سخنانشان، از گسستگی احتمالی در یادداشت‌ها و سخنرانی‌شان عذرخواهی فرمودند.
• ایشان، سخنرانی خود را صرفاً بیان دست‌نوشته‌هایی پراکنده‌ در باب «جامعه‌شناسی مواجهه با علم مدرن در ایران»، معرفی فرمودند؛ ایشان با این نکته آغاز کردند که به دلیل عدم صلاحیت و نداشتن دانش کافی در الهیات، هیچ‌گاه قصد ورود به مسألۀ «علم دینی» را به طور جدی نداشته‌اند. ولی در هر حال، در جریان این سخنرانی، این ورود به دستور کار علم دینی صورت گرفته است. ایشان روشن می‌سازند که تبدیل دین به هسته مرکزی یک «طرح تحقیقاتی» (مفهوم از ایمره لاکاتوش)، یک خطر دو جانبه را برای دین و دانشمندان پدید می‌آورد:
    (۱) خطر اول اینکه چون «طرح‌های تحقیقاتی»، پیوسته با شواهد تجربی آزموده می‌شوند، دینی کردن علم، این خطر را در پی خواهد داشت که تقدس دین با برآمدن شواهد نقض، علیه علم دینی به خطر افتد؛ درست همان‌طور که اعمال سیاستمداران دینی می‌تواند تقدس دین را مخدوش سازد. درست همان طور که امتزاج دین و اقتصاد می‌تواند تقدس دین را نزد ناظران و حاملان اقتصاد اسلامی هدف تردید قرار دهد. پس، علم دینی، درست مثل سیاست دینی، مثل اقتصاد دینی، مثل زندگی روزمره دینی، یا هر چیز دیگرِ دینی، می‌تواند دامن دین را بیالاید، و تقدس آن را مخدوش سازد. این در حالی است که «دنیای مدرن، دنیای بسیار پَلَشتی است»، پس امتزاج علم و دنیای مدرن در «علم مدرن»، چیزی بر پلشتی و نامقدسی بر دنیای مدرن نخواهد افزود.
    (۲) خطر دوم این است که با پیوند علم و دین، خطاکاران علم با خطاکاران دین یکی خواهند شد. پس، این خطر خواهد بود که بحث در یک «علم دینی»، به اتهام بی‌دینی بینجامد، و مآلاً آزادی کاوش علمی محدود شود. در واقع، آمیختن دین در هر حوزه‌ای، با طرح محدوده‌های ممنوعه، امکان طرد از دین را می‌گسترد. پس، برای سلامت دانشمندان، باید از امتزاج علم و دین تبری جست.
• تبصرۀ دیگری که دکتر اباذری در ابتدای بحث، بدان اشاره داشتند، پایان‌یافته یا در حال پایان دانستن ظرفیت نظری مفاهیمی نظیر «علم مدرن»، «سنت»، «مدرنیت» است. این مفاهیم که ایشان، حداکثر عمر آن‌ها را ده سال آینده دانستند، به جهت عدم ارائۀ «راه‌کاری جدید» از سوی صاحب‌نظران در حال اتمام است، و لذا، گره‌زدن سرنوشت کاوش در موضوع «علم دینی» به این مفاهیم را بیهوده و بی‌سرانجام تلقی می‌کند. این نکته، خصوصاً از آن جهت مهم است که سه جناح مدعی در موضوع علم دینی، صدرایی‌ها، فرهنگستانی‌ها، و اردوگاه مشهدی‌ها، نقطه عزیمت خود برای اعلام ضرورت علم دینی را نقادی «دنیای مدرن» و «مدرنیت» قرار داده‌اند.

░▒▓ ۲: در پرانتز/ مرور تاریخی یک
• دکتر اباذری، برای گشایش بحث، از تأمل تاریخی در باب مواجهۀ اولیۀ ایران با علم مدرن آغاز نمودند.
• به زعم ایشان، مواجهۀ ایرانیان با علم مدرن، از دریچۀ تکنولوژیِ نظامیِ روس‌ها در جنگ‌های ایران و روس آغاز شد.
• اقدام رضاخان پس از مشروطه، در امتداد اقدام امیرکبیر در توسعه علوم طبیعی و بی‌اعتنایی محض به علوم انسانی تفسیر می‌شود که با تأسیس دانشگاه تهران و تفوق علوم طبیعی بر علوم انسانی، همراه بود.
• رضاخان، عمدتاً برای مقابله با علوم انسانی، بالاخص «نوعی» افکار لیبرال و سوسیال-دموکرات، تاریخ باستان را برجسته کرد و نوعی تاریخ باستانی مبتنی بر سلطنت را جعل و وضع نمود تا حکومت خویش را توجیه کند.
• بعد از هزار و سیصد و بیست، محمد رضا شاه، بر خلاف پدر، به نوعی، افکار چپ‌گرا و آکادمیکِ علوم انسانی، بالاخص جامعه‌شناسی را برجسته کرد و مورد حمایت قرار داد.

░▒▓۳: در پرانتز/ مرور تاریخی دو
• در همین اوان، دو دسته از افکار رایج شد که هر دو را می‌توان تحت گفتمان بازگشت به خویشتن تعریف کرد.
• یک سوی این دسته از افکار، آراء افرادی نظیر سید حسین نصر و نراقی بود که با تکیه بر اصطلاحاتی مانند «جاودان خرد»، نوعی بازگشت به خویشتن از بالا را مطرح ساختند و از طریق آن، به دنبال احیاء سنت و امر قدسی بودند.
• در مقابل، دستۀ دیگر، از پایین و از درون جامعه، قصد احیاء این مسأله را داشتند و نمایندۀ آن‌ها، دکتر علی شریعتی و جلال‌آل احمد بودند.
• به هر تقدیر، به باور دکتر اباذری، این دو دسته از آراء، اولاً در ذیلِ پروژۀ «بازگشت به خویشتن» قرار می‌گیرند، و ثانیاً در این نکته مشترک بودند که با امتزاجی از تفکرات داخلی و خارجی، پروژۀ فکری خویش را به پیش برند.
• مع‌الوصف، ما هنوز در چند و چون این مسأله، واکاوی خاصی انجام نداده‌ایم و مسأله همچنان در ابهام‌های زیادی نهفته است.

░▒▓۴: برهان یک
• دکتر اباذری، در ادامۀ بحث، به اصل بحث باز می‌گردند، تا برخی از وجوه گوناگون رابطۀ علم مدرن با دین را مورد کاوش قرار دهند. ایشان، ابتدا، با نقد فروکاستن تاریخ‌نگاری به تاریخ اندیشه، مسأله‌ای بس سرنوشت‌ساز را مطرح می‌سازند.
• ایشان، با ارائۀ شاهد مثالی نظیر رنه دکارت، امانوئل کانت و حتی گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، بر این نکته تأکید می‌ورزد که اولاً ظهور یک تفکر نظیر اومانیسم یا لایسیته و نظایر آن‌ها از دکارت، کانت و هر فیلسوف دیگری، ناگهانی نبوده و وابسته به شرایط تاریخی سر برآورده است. و ثانیاً، و بنا بر فقره قبل، در اساس، مسألۀ علم، زمانی به مسأله سرنوشت‌‌ساز و تعیین‌کننده تبدیل شد که مطابقت آن دستگاه نظری با واقعیت، مطرح می‌شده است. بدون طرح این مطابقت، علم هیچ‌گاه مورد نقد قرار نمی‌گرفته و نمی‌گیرد.
• ایشان، برای اثبات این نکته که واقعیت نیز بسیار شکافته و گسسته است، به بررسی تاریخ غرب، از قرن هیجدهم به بعد می‌پردازد. به عقیدۀ ایشان، در قرن نوزدهم غرب، اصلاً هیچ فیلسوف یا دانشمندی به جز سورن کی‌یرکگارد، وجود ندارد[؟] و مهمترین متفکران آن، داستان‌نویسانی هستند [؟] که می‌کوشند بیان دارند، واقعیت و زندگی اخلاقی، به هیچ وجه، به‌گونه‌ای نیست که فیلسوفان روشنگری بیان می‌داشتند.
• لذا «کسی که می‌خواهد به عمق زندگی مدرن برود، باید این لحظات تاریخی خاص را هم ببیند؛ وگر نه، استنتاج یک جامعه خوب به شکل استنتاجی از یک سری آگزیوم‌ها، کاری ندارد. فارابی هم مدینه فاضله را بیرون کشیده است».
• ایشان از کی‌یرکگارد نیز به عنوان فردی یاد می‌کند که اساساً با تکیه بر ایمان‌گرایی، هیچ علاقه‌ای به دنیای دانشمندان تجربی یا فیلسوفان نداشته است[؟].
• نتیجه‌گیری دکتر اباذری از این بحث و شواهد تاریخی، چنین است: «واقعیت جهان مدرن، بسیار گسسته است. دنیای مدرن، دنیای بسیار پَلَشتی است. دنیای مدرن از نظر من، خراب‌آباد است. دنیای مدرن، نیازمند نقادی است؛ نیازمند نقد است. لذا اگر قرار باشد فقط جنگ را به حیطۀ معرفت‌شناسی راند، هیچ قدمی را نمی‌توان به پیش راند». بنابراین، وضع و جعل و صیقل دادن پیوسته یک دستگاه نظری در ذهن، هیچ‌ راه‌کاری را ارائه نخواهد داد و مهمترین مسأله، زمانی رخ می‌نماید که قصد مطابقت این دستگاه نظری با واقعیت گسسته و شکافته را داشته باشیم.
• این صراحت در تحقیر دنیای مدرن، گویای مزیتی برای دنیای مدرن است که در برهان دو، برای ذهن کاوش‌گر، معلوم می‌شود. در واقع، به زعم دکتر اباذری، دنیای مدرن، دقیقاً به دلیل همین پلشتی و خراب‌آبادی و گسسته و شکافته بودن، برای علم، فضای خوبی به بار می‌آورد، و نسبت به فضای دینی مرجه است. دنیای مدرن، میدانی برای بازیگوشی و خطاپذیری هر چه بیشتر فراهم می‌آورد، ولی دین، خواهان انضباط و تقید و پرهیز است.

░▒▓۵: برهان دو
• ایشان وضع و جعل و صیقل پیوسته و در عین حال بیهوده یک دستگاه نظری در ذهن ایرانیان را، برخاسته از مباحثی می‌دانند که اولین بار، توسط دکتر عبدالکریم سروش مطرح شد و در ادامه، توسط افرادی مانند دکتر محمد مجتهد شبستری و دکتر مصطفی ملکیان و اکنون، توسط دانشمندان دیگر، بواسطۀ میشل فوکو صورت می‌گیرد.
• به زعم ایشان، وجه مشترک این دیدگاه‌ها، این است که می‌کوشند با استفاده از فیلسوفانی نظیر کارل ریموند پوپر، هانس-گئورگ گادامر، لودویک جوزف جان ویتگنشتاین و فوکو، یک دستگاه نظری بسازند و آن را با واقعیت مطابق سازند.
• ایشان با اشاره به نقدهای فراوانی که به این دستگاه‌های نظری وارد بوده و هست، به این نکته اشاره می‌کند که اگر قصد مطابقت این دستگاه‌ها با واقعیت مطرح است، نیازمند تلاش‌های نظری گسترده نیست، بلکه با زور هم می‌توان یک دستگاه معرفتی را به جامعه‌ای قبولاند[؟].
• بنابراین، مشکلات، ناشی از همان دستگاه «معرفت‌شناسی‌سازی»[؟] است که در آن افتاده‌ایم و نمی‌خواهیم از آن بیرون بیاییم.
• ایشان به دو دسته از آراء اشاره می‌کنند که با دستگاه «معرفت‌شناسی‌سازی» مخالفت ورزیده‌اند: «فیلسوفانی مانند هایدگر یا مکتب فرانکفورتی‌ها و دیگرانی از درون علم، مانند پوپر، فایرابند و لاکاتوش و نظایر آن‌ها».
• ایشان با تکیه بر لاکاتوش، بیان می‌دارد که برای ساختن یک «طرح تحقیقاتی»، بایستی یک هستۀ علمی داشت.
• به عقیدۀ ایشان، در علم دینی و نزد معتقدان به علم دینی در ایران، این هستۀ اصلی، بی‌شک بایستی «مأخوذ از الهیات شیعی باشد».
• به باور ایشان، امتداد این مسیر، روشن است و آن، چیزی جز ضربه زدن به این هستۀ قدسی نیست؛ زیرا هستۀ مرکزی علم، هسته‌ای نقدپذیر، خطاپذیر و ساری و جاری است، در حالی که اگر در این هستۀ مرکزی، الاهیات شیعی قرار گیرد، بیش از هر چیز، آن هستۀ قدسی صدمه می‌بیند: «بنابراین، هر گونه مخالفت من، به عنوان دانشمند، با این طرح تحقیقاتی، به معنای مخالفت با الاهیات شیعی خواهد بود».
• دکتر اباذری، ضمناً نتیجه می‌گیرد که فرجام چنین گفت‌وگویی، به این منتهی خواهد شد که برخی دیندارترند و برخی بی‌دین‌تر. ایشان با استناد به قول غلامحسین ابراهیمی دینانی، معتقد است که همۀ مردم دین‌دارند. اما در طرح «معرفت‌شناسی‌سازی»، برخی، دیگران را به بی‌دینی متهم می‌سازند.
• ایشان در پایان، به مقالۀ «علم به مثابۀ پیشه» ماکس وبر استناد می‌کنند؛ در توضیح دکتر اباذری از این مطلب، «وبر معتقد است کسی که پیشه‌اش علم است، پیامبر و رسول نیست. دانشمند، آزمون و خطا می‌کند. وبر به کسانی که می‌خواهند پیامبر یا نبی باشند، می‌گوید بروند داخل کلیسا». دکتر اباذری، نتیجۀ عکس این داستان را این گونه بیان می‌دارند: «حالت دوم، وقتی است که دانشمندانی که درگیر کار تجربی هستند را از دانشگاه به بیرون هدایت می‌کنند».

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.