فیلوجامعه‌شناسی

مفهوم گفتمان

فرستادن به ایمیل چاپ


برداشت آزاد از سارا میلز؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


 اصطلاح «گفتمان»، امروزه به واژه‌ای رایج در انواع رشته‌ها و حوزه‌ها بدل شده است، تا حدی كه صرفا یكی از واژه‌های رایج در حیطه فهم همگانی است. مشكل این است كه معانی عمومی‌تر واژه و كاربردهای نظری آن به هم گره خورده‌اند و رجوع به لغت‌نامه گره‌ای را باز نمی‌كند؛
 در فرهنگ‌نامه‌ها اصطلاح «گفتمانdiscourse» به معنای: مرادوه كلامی، سخن، گفت‌وگو، واحد متنی در تحلیل پدیده‌های زبان‌شناختی، بحث و جدل، گفت‌وگوی فرمال و امثالهم بیان شده است. معنای اصلی این اصطلاح در زبان فرانسه است. در یك فرهنگ فرانسه/انگلیسی می‌خوانیم: گفتار، فقط صحبت قشنگ، هدر دادن وقت برای صحبت و …؛
 طی دهۀ ۱۹۶۰ معنای كلی این واژه، معنای فلسفی آن و مجموعه جدیدی از معانی نظری كم كم قدری از هم دور شدند. هدف این كتاب مشخص كردن بافت‌هایی است كه اصطلاح گفتمان در بطن آنها مورد استفاده قرار می‌گیرد، تا بدین ترتیب طیف معناهای احتمالی آن جمع و جورتر شوند؛
 در بطن یك رشته علمی خاص، میزان بالایی از سیالیت در خصوص گسترده مصداق‌های واژه گفتمان، دیده می‌شود. دیوید كریستال تلاش می‌كند تا معنای این اصطلاح را در زبان‌شناسی، از طریق ایجاد تقابل بین كاربرد آن و كاربرد واژه متن توضیح دهد. جفری لیچ و مایكل شورت بر آن‌اند كه گفتمان، مراوده زبان‌شناختی است. مراوده‌ای زبان‌شناختی است و صرفا پیامی است كه در رسانه شنیداری یا دیداری‌اش رمز پردازی شده است. هاثورن نیز به این تقابل بین متن و گفتمان اشاره می‌كند؛
 امیل بنونیست، گفتمان را در مقابل «نظام زبان» قرار می‌دهد. بنونیست، گفتمان را قلمرو مراوده یا ارتباط می‌داند. اما در ادامه، گفتمان را در مقابل تاریخ، یا داستان (هیستوار) قرار می‌دهد. این تمایز در زبان فرانسه بهتر از انگلیسی تكوین یافته است. بیشتر نظریه‌پردازان ترجیح می‌دهند همان كاربرد فرانسوی هیستوار/دیسكور را حفظ كنند. برخی نظریه پردازان مانند راجر فاولر، گفتمان را در برابر ایدئولوژی قرار می‌دهند؛
 بدین ترتیب، هیچ یك از این تدابیر یك معنای ساده و روشن از این واژه به دست نخواهد داد، بلكه تنها سیالیت معنای آن را به رخ خواهد كشید. گفتمان، نمی‌تواند به یك معنای واحد قناعت كند. چون تاریخ پیچیده‌ای داشته و نظریه پردازان مختلف به طرق مختلف آن را به كار می‌گیرند؛
 میشل فوكو می‌گوید:

                                     واژه گفتمان را گاهی حیطه كلی همه گزاره‌ها یا احكام تلقی كرده ام، گاهی به عنوان مجموعۀ قابل تمایزی از احكام و گاهی به مثابه رویۀ ضابطه‌مندی كه شماری از احكام را توضیح می‌دهد

 نخستین تعریف فوكو فراگیرترین تعریف است: «حیطه كلی همه گزاره‌ها یا احكام»؛ این تعریف كلی است و شامل همه پاره‌گفتارها یا متن‌های با معنی و آنهایی كه تأثیر یا جلوه‌ای در جهان واقعی دارند، گفتمان به حساب می‌آید؛
 تعریف دوم: «مجموعۀ قابل تمایزی از احكام»؛ در اینجا مسأله او این است كه بتواند گفتمان‌ها را شناسایی كند؛
 تعریف سوم فوكو از گفتمان: «رویۀ ضابطه‌مندی كه شماری از احكام را توضیح می‌دهد»؛ به باور من فوكو در اینجا كمتر در بند پاره‌گفتارها یا متن‌های واقعی و بالفعلی است كه تولید می‌شوند و بیشتر قواعد و ساختارهایی را در نظر دارد كه پاره‌گفتارها و متن‌های خاصی را تولید می‌كنند؛
 میخائیل باختین گاهی از گفتمان یا در اشاره به یك صدا مثلا گفتمان دوصدایی، یا به عنوان روش استفاده از كلماتی كه باری از اقتدار با خود دارند، استفاده می‌كند.
 در نظریه ساختارگرا و پساساختارگرا، استفاده از واژه گفتمان، علامت گسستی عمده از دیدگاه‌های پیشین در باب زبان و بازنمایی بود. آنچه فرایند تعریف گفتمان را پیچیده‌تر می‌كند این است كه بیشتر نظریه پردازان هنگام استفاده از آن مشخص نمی‌كنند كه كدامیك از این معناهای خاص را در نظر دارند. آنچه لازم است این است كه بتوانیم تشخیص بدهیم كه واژه گفتمان در چه بافتی به كار رفته است و به تبع آن چه معنایی به خود گرفته است؛
 در درون نظریه فرهنگی به صورت یك كل، كه غالیاً متأثر از آثار فوكوست، گفتمان اغلب به صورت ملغمه‌ای از معانی‌ای بكار می‌رود كه نشئت گرفته از ریشه‌ها و تأثیرات لاتینی و فرانسوی آن و نیز معنای نظری خاص‌تری سات كه گفتمان را حیطه كلی و تولید و چرخش احكام یا گزاره‌های قاعده‌مند می‌داند؛
 به باور بیشتر زبان‌شناسان حوزه زبان‌شناسی رسمی و رایج، اصطلاح گفتمان دلالت بر رویگردانی از جمله به نمونه‌ای از كاربرد انتزاعی به صورت یك سیستم و توجه به زبان كاربردی است. به اعتقاد یگران، گفتمان در بردارندۀ دلمشغولی با طول متن یا پاره‌گفتار است. دیگر زبان شناسان این حوزه براین باورند كه بافتی كه پاره‌گفتارهای خاص دربستر آن به وقوع می‌پیوندد، گفتمان را تعریف می‌كند (گفتمان تبلیغات)؛
 در نزد روان‌شناسان اجتماعی و زبان‌شناسان انتقادی، گفتمان به طرق گوناگون به كار گرفته می‌شود، اما همه آنها محل همامیزی معناهایی هستند كه از زبان‌شناسی رسمی و رایج و نظریه‌های فرهنگی منشأ گرفته‌اند. نتیجه ناگریز این همایندی، این بود كه معانی گفتمان در هریك از این دو حوزه، با یكدیگر تداخل كردند؛
 مك‌دانل نتیجه می‌گیرد كه این طبیعت نهادی گفتمان و استقرارِ آن در امر اجتماعی است كه محور همه این تعاریف گوناگون را تشكیل می‌دهد. بنابراین یك گفتمان مجموعه‌ای از پاره‌گفتارها یا جمله‌ها و احكامی هستند كه در بطن یك بافت اجتماعی وضع می‌شوند، توسط همان بافت اجتماعی تعین می‌یابند و موجبات تداوم هستی آن بافت را فراهم می‌آورند. بدین ترتیب نهادها و بافت‌های اجتماعی نقش تعیین كننده مهمی در تحول، حفظ و انتشار گفتمان‌ها دارند؛
 این طبیعت تشكیلاتی گفتمان به خصوص در آثار میشل پشو درخور توجه است. در آثار پشو، گفتمان‌ها در گفت وگو یا دیالوگ، در ارتباط با، یا اغلب در تقابل و تعارض با مجموعه دیگری از پاره‌گفتارها حادث می‌شوند؛
 جنبه دیگری كه در همه این تعاریف گفتمان، حضور دارد این است كه از نظر آنها گفتمان به لحاظ اصولی حول رویه‌های طرد یا كنارگذاری سازمان می‌یابند. آنچه امكان گفته شدن پیدا می‌كند، بدیهی و طبیعی می‌نماید، این طبیعی بودن نتیجه چیزی است كه كنار گذاشته شده است. عامل دیگری كه به باور مك‌دانل در همه تعاریف گفتمان حضور دارد، این است كه «هرچه را كه دلالت‌مند است یا معنی دارد می‌توان بخشی از گفتمان به حساب آورد»؛
 آثار میشل پشو از این نظر مهم‌اند كه او می‌كوشد تا معانی واژه‌ها و روابط آنها با ساختارهای بزرگ‌تر را تحلیل كند، بدون تكیه بر این پیش فرض كه واژه‌ها و جمله‌ها به خودی خود دارای معنا هستند. او بیش از فوكو بر طبیعت تعارض آمیز گفتمان تأكید می‌كند؛
 از نظر پشو، گفتمان همیشه در حال دیالوگ و در تعارض با مواضع دیگر است. آنچه ذهن او را به خود مشغول كرده، پرسش‌های مربوط به مفهوم دسترسی است. پشو به این نكته می‌پردازد كه به عنوان مثال، مردمی كه در طبقات مختلف یك جامعه زندگی می‌كنند، هرچند ممكن است به یك زبان واحد تكلم كنند، اما احساس می‌شود كه دسترسی به آن چارچوب‌های گفتمانی كه در جامعه رایج است به تساوی در اختیار همگان نیست؛
 آثار پشو از این جهت مفیدند كه به موجب آن، ما نه تنها راه‌هایی را كه ما را در مقام سوژه می‌سازند و مطیع می‌كنند تشخیص می‌دهیم، بلكه در عین حال پهنه‌های جدیدی برای خود طرح می‌ریزیم كه برای خود می‌توانیم راه‌هایی متفاوت و بالقوه رهایی‌بخش برای زیستن بنا كنیم. از دیدگاه پشو، گفتمان‌ها در انزوا وجود ندارد و بلكه موضوع و پایگاه كشمكش هستند. بنابراین پایگاه تعارض دائمی بر سر معنا هستند؛
 آثار فوكو نقش حیاتی در انكشاف طیفی از نظریه‌های گوناگونی داشته است كه همه كم و بیش زیر چتر اصطلاح «نظریه گفتمان» است. درك آثار فوكو غالباً دشوار است. بخشی از این دشواری گاهی ناشی از سبك اغماض و ارجاعات فراوانی است كه او بكار می‌گیرد. فوكو تعاریفی كلی از گفتمان به دست می‌دهد. شاید بهترین راه این باشد كه ببینیم فوكو در صحبت از قدرت، دانش و حقیقت چگونه آن را بكار گرفته است؛
 آثار فوكو نه نظامی ازآراست و نه یك نظریه كلی، این فقدان نظام یا سیستم گاهی باعث مشكلاتی برای نظریه پردازان می‌شود و شاید یكی از دلایل وجود تعاریف گوناگون بسیار برای واژه گفتمان، همین باشد. با این حال، سبب می‌شود نظریه پردازان به هنگام تلاش برای تعمیم آثار فوكو به وضعیت‌های اجتماعی متغیر، دست بازتری داشته باشند؛
 یكی از مفیدترین شیوه‌های تأمل در باب گفتمان این است كه آن را «رویه‌ها»یی بدانیم كه بگونه‌ای نظام‌مند موضوعات یا ابژه‌هایی را كه درباره‌شان سخن می‌گویند، شكل می‌دهند. به این اعتبار، گفتمان چیزی است كه چیز دیگری (پاره‌گفتار، مفهوم و تأثیر) را تولید می‌كند. یك ساختار گفتمانی را به واسطه نظام‌مندی آرا، نظریات، مفاهیم، شیوه‌های تفكری و رفتاری كه در بطن یك بافت خاص شكل گرفته‌اند، و به واسطۀ تأثیران آن شیوه‌های تفكر و رفتار می‌توان شناسایی كرد؛
 در خصوص تلقی گفتمان به مثابه چیزی واجد تأثیر، مهم این است كه عوامل حقیقت، قدرت و دانش را در نظر داشته باشیم. به باور فوكو، حقیقت نه ذاتی یك پاره‌گفتار است و نه كیفیت انتزاعی ایده‌آلی كه انسان‌ها سودای وصالش را در سر داشته باشند؛ او حقیقت را چیزی كاملا مادی یا این جهانی و سالب می‌داند. فوكو نیرویی را كه مردم صرف كنارگذاشتن شكل‌های خاصی از دانش از شمول حقیقت می‌كنند، توضیح می‌دهد. فوكو در بند این نیست كه كدام گفتمان بازنمایی حقیقی یا درستِ واقعیت است. بلكه مسأله او ساز و كارهایی است كه یكی بدل می‌شود به گفتمان و در حالی كه با دیگری از روس سوءظن برخورد می‌شود و در حواشی جای داده می‌شود؛
 از این رو قدرت یك عنصر كلیدی در بحث‌های مربوط به گفتمان است. فوكو كوشیده است تا پیچیدگی‌های گستره رویه‌هایی را كه می‌توان در زیر اصطلاح قدرت گرد آورد، از نظر دور ندارد. این جمع بست تحلیل فوكو از قدرت است، یعنی اینكه قدرت در سرتاسر روابط اجتماعی پخش شده است، یعنی قدرت در كنار محدود كردن رفتارها، شكل‌های ممكن رفتار را تولید می‌كند؛
 فوكو بر درون‌پیوستگی قدرت با دانش تأكید دارد. تا جایی كه همه آن دانشی كه ماداریم نتیجه یا پیامد جنگ‌های قدرت است. فوكو این پیوند بین تولید دانش و مناسبات قدرت را در قالب «قدرت دانش» توضیح می‌دهد. بیشتر نظریه پردازان قدرت بر این باور بوده‌اند كه مناسبات قدرت افراد را سركوب می‌كند، اما فوكو آنها را جلوه‌ها یا نمونه‌های مناسبات قدرت می‌داند. در اینجا فرد به مثابه یكی از جلوه‌های قدرت تلقی می‌شود و نه چیزی كه منقاد قدرت باشد؛
 هرچند فوكو برخی متون ادبی را، عمدتاً در شكل نقدهای اجمالی بررسی كرد، اما ادبیات مسأله اصلی او نبود و او در آثار نظری خود متون تحلیل از این نوع ندارد. مطالعه گفتمان بین متن‌هایی كه ادبیات شناخته می‌شوند و متن‌هایی كه غیر ادبی بشمار می‌آیند تفاوتی قائل نیست، هرچند نظریه پردازان گفتمان به فراست بر تفاوت‌های نهادی شده‌ای كه بین این دو مجموعه متون وجود دارند، آگاه هستند؛
 گفتمان به این دلیل مفید است كه به ما اجازه می‌دهد مشابهت‌ها را در طیفی از  متون به مثابه محصولات مجموعۀ خاصی از مناسبات قدرت/دانش بررسی كنیم. می‌توان گفت آرای فوكو در باب ادبیات به گونۀ خاصی محافظه‌كارانه است. فوكو بیشتر در جاهایی كه بحث ادبیات را پی می‌كشد، نوشته‌های آوان‌گارد را در نظر دارد، نه ادبیات به طور عام را. فوكو در عین حال فرایندهای طرد را نیز كه پیرامون نهادهایی  چون ادبیات دست دركارند، و گفتمان‌های انتقادی را كه برای حمایت از متون ادبی و برقرار نگه داشتن جریان آن ضروری‌اند، بررسی و تحلیل می‌كند؛
 آثار فوكو شماری از نظریه پردازان را كه می‌خواستند ببینند چگونه ادبیات انگلیسی همچون یك رشته علمی عمل می‌كند، یاری رسانده است. این روی‌آوری به تحلیل آن حمایتی كه از ادبیات در مقام یك گفتمان و یك نهاد به عمل می‌آید و با استفاده از تكه پاره‌های گفتمان‌های پیشین توسط منتقدان ادبی، رویگردانی مهمی از تحلیل‌های متن بنیادِ ادبیات بوده است. در واقع مطالعۀ ادبیات دقیقاً با استفاده از همان ساختارهای گفتمانی كه بیشتر برای مطالعۀ مذهب بكار گرفته می‌شد، انجام می‌گرفت و همراه با آن فهرستی آثار معتبر ساخته شد و اخلاقیات و ارزش‌ها در كانون توجه قرار گرفت؛
 باید گفت كه بر اساس یك ملاك فوكویی، ادبیات علاوه بر اینكه ابزاری است كه از طریق آن حسی از یك فرهنگ ملی تثبت می‌شود، در عین حال، ابزاری است كه از طریق آن، هنجارهای یك فرهنگ مشترك می‌توانند مورد چون و چرا قرار بگیرند؛
 موضوع مورد علاقه فوكو صرفاً تحلیل گفتمان‌هایی كه در حال حاضر در جامعه ما ساری و جاری هستند، نیست. آنچه او می‌خواهد به ما نشان بدهد خودانگیختگی این طیف از گفتمان‌ها، غرابت آن گفتمان‌ها به رغم ظاهر آشناشان، است. كار فوكو از بابت تلاش در راه ترسیم نمودار تغییرات در ساختارهای گفتمانی در طول زمان، كاری است منحصر به فرد. به باور وی، یك گفتمان مجموعه‌ای از پاره‌گفتارهایی كه در طول زمان ثابت و لایتغیر باشند، نیست. بر این باور است كه تاریخ غیر مستمر یا گسیخته است. بنابراین مسأله فوكو عبارت است از ترسیم نمودار این گسیختگی‌ها به هنگامی كه ساختارهای گفتمانی تغییراتی رادیكال را از سر می‌گذارنند.
مآخذ:...
هو العلیم

  • ناشناس  - سلام

    خیلی ممنون

  • علیرضا

    سلام
    مطلب جالب و مفیدی بود
    مساله ای که در مطالب مختلف در مورد گفتمان با آن مواجه شده ام و تا به حال در هیچ منبع فارسی جوابی برایش پیدا نکرده ام این است که تفاوت میان گفتمان در مفهوم فوکویی آن با گفتمان در معنای فراساختار گرایانه چیست؟
    در جاهای مختلفی به این نکته اشاره شده است که این دو مفهوم از گفتما با یکدیگر تفاوت دارند اما به خود تفاوت اشاره نشده است.
    ممنون میشم اگر بنده را از جواب این پرسش مطلع کنید
    با تشکر

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.