فیلوجامعه‌شناسی

ــ̓ ̓ـکوتیشن: نیچه در وصف دیونیزوس

فرستادن به ایمیل چاپ

فریدریش ویلهلم نیچه در «زایش تراژدی»


• شوپنهاور، ... وحشت هایلی را که هنگام تحیر و اضطراب آدمی از ناتوانی در شناسایی پدیده‌ها بر او مستولی می‌شود، توصیف کرده، زیرا اصل علیت تامه، در برخی از مصادیق، بظاهر استثناپذیر است.
• اگر به این هراس، بی‌خویشی لذت‌بخشی را که از ژرفای وجود آدمی و در حقیقت، از طبیعت سرچشمه می‌گیرد، بیفزاییم، آن‌گاه، با تباهی اصل فردگرایی [آپولونی]، تصویری گذرا از سرشت نگره‌ی دیونیزوسی به دست می‌آید.
• خواه تأثیر شراب سکرآوری باشد که در سروده‌های همه‌ی پیشینیان و اقوام کهن از آن سخن رفته، و خواه تأثیر فرا رسیدن مقتدرانه‌ی بهاران که به شادی در سراسر طبیعت رخنه می‌کند، احساسات دیونیزوسی سر از خواب بر می‌دارند و با فزونی این احساس، همه چیز در خود فراموشی مطلق گم می‌شود.
• در آلمان قرون وسطی نیز رقصندگان و دسته‌های آوازه خوانی که دم به دم بر شمارشان افزوده می‌شد، تحت تأثیر این انگیزش دیونیزوسی، از جایی به جای دیگر می‌رفتند. در میان این رقصندگان، سن جان و سن ویتوس و گروه همخوانان پیرو باکوس یونانی را می‌یابیم که پیشینه‌ی آنان، به بین‌النهرین و بابِل و آیین می‌گساری سرمستانه‌ی ساکایی [Sacaea؛ یکی از جشن‌های بابلیان که به مدت پنج روز برگزار می‌شد. می‌گویند که در این پنج روز بردگان بر اربابان خویش فرمان می‌راندند] می‌رسد.
• هستند کسانی که به سبب بلاهت و بی‌تجربگی، انگار که از «بیماری مسری» می‌گریزند، با نکوهش یا افسوس و دریغی بر آمده از وجدان و «عقل سلیم» خویش، از شادخواری‌ها و شادمانی‌ها روی بر می‌تابند. ولی پیداست که این کوته‌آستینان پلشت، هیچ گمان نمی‌برند که عقل سلیمی که از آن دم می‌زنند، چه بویناک و ریاکار می‌نماید، بدان گاه که زندگی شاداب پیروان سرمست و دست افشان دیونیزوس، از پس پشتشان، غریو شادی بر می‌کشد.
• تحت تأثیر افسون نگره‌ی دیونیزوسی، نه تنها پیوند آدمی با آدمی تثبیت می‌شود، بلکه طبیعتی که سرگردان و دشمن خو یا مقهور گشته، باز صلح و سازگاری‌اش با فرزند گم شده‌اش –انسان- را جشن می‌گیرد. زمین، به گشاده دستی، هدایای خویش را به آدمی نثار می‌کند، و دد و دام کوه و دشت، ایمن و آسوده نزدیک می‌آیند. ارابه دیونیزوس، با تاج گل آراسته است و پلنگ‌ها و ببرها، زیر یوغ ارابه گام بر می‌گیرند: تو گویی سمفونی «سرود شادی» بتهوون به نقاشی‌ای مانند می‌شود.
• در خیال خویش، انبوهی از مردم را مجسم کنید که مستانه و مبهوت، فریاد نیایش سرمی‌دهند؛ آن‌گاه دیونیزوسیان را دیدار خواهی کرد. اینک بنده، مردی آزاده است؛ اینک تمامی دیوارهای سخت و ستیزه گری که اجبار، رشک ورزی، یا «قرار و رسم ناسنجیده» میان آدمیزادگان برافراشته، فرو می‌ریزد. اینک، با بشارت سازگاری جهانی، هر کس نه فقط خود را با همسایه‌اش، بلکه با خویشتن خویش یگانه، هماهنگ و پیوسته احساس می‌کند؛ گویی پرده‌ی مانا [امر مقدس] از هم دریده شده و اینک، در حضور این سازگاری رازگون ازلی، تنها ژنده پاره‌های آن در اهتزاز است.
• آدمی، در آواز و رقص، خود را عضوی از جماعتی برتر می‌نمایاند؛ راه رفتن و سخن گفتن را گویی از یاد برده و دست افشان به آسمان پر می‌کشد. هر حرکتش، حکایت‌گر شیدایی و افسون‌گری است. هم بر مثال دد و دامی که اینک زبان گشوده و از زمین، شیر و انگبین به بار می‌آید، از اندرون این آوازخوان رقصان نیز الحان مینوی جاری می‌شود: او در آن بی‌خودی، خود را خدا می‌انگارد و بسان خدایانی که به خواب دیده بود، شیدا و سرمست در اطراف پرسه می‌زند. دیگر او هنرمند نیست؛ آفریده‌ی هنر است.
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.