برداشت آزاد از جرج مککارتی؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
• نظریهی مارکس دربارهی کار ازخودبیگانه، به انتزاعیترین شکل، تا حد زیادی توصیفی از عواملی است که در نگاه ارسطو، مردم را از یک زندگی خوب باز میدارد.
• کلید فهم نظریهی مارکس در مورد ازخودبیگانگی و نقد سرمایهداری، در ایدهی ارسطویی سعادت، زندگی خوب، عقلانیت شورایی، عمل فضیلتمندانه، روابط دوستی، خودتحقق بخشی استعداد انسانی و نقد کسب ثروت غیرطبیعی است.
• ارسطو در نقد اصولی به اقتصاد سیاسی، در کتاب «سیاست»، دنبال یک اقتصاد اخلاقی است.
• مبانی و خصال اقتصاد اخلاقی در نظر ارسطو، بر ارزشهای عشق خانوادگی و صمیمیت در خانواده (oikos) و روابط شهروندی در دولت (polis) متکی است. ارسطو، یک اجتماع خودکفا را که با زبان و سنتها و نهادها و آرمانهای سیاسی مشترک منسجم میشود را توصیف میکند. این اجتماع، اهدافی دارد. و این اهداف، مبنای رضایت از نیازهای انسانی و گسترش پتانسیل کامل اعضایش از طریق مشارکت سیاسی و گفتمان عقلانی قرار میگیرد.
• جامعه آرمانی ارسطویی، جامعهای است که در آن، بازار، نقش نسبتاً حاشیهای دارد و مبنای اقتصاد این جامعه، مبادلهی سادهی کالاهایی است که در خانوادههای منفرد تولید میشود. خصلت این اقتصاد، مدیریت خانگی است. مدیریت خانگی با توزیع مبتنی بر رسوم مبادلهی متقابل، مشارکت متقابل و بخشایش.
• نه تنها اعضای یک خانوادة ساده، همهی متعلقات خانه را بین اعضای خانواده به اشتراک میگذارند، بلکه اعضای خانوادههای متفاوت، بسیاری از متعلقات خود را با یکدیگر سهیم میشوند. تقسیم کالاها درون یک اجتماع، مبتنی بر نیازها و استحقاقهای انسانی است.
• پس، نیاز متقابل به کالاهای متفاوت، مسألهی به اشتراک گذاردن آن را به مسألهای اساسی تبدیل میکند. فعالیت اقتصادی که بر محدودیتهای ایجاد شده توسط حقوق و سنت، مبتنی است، ضرورت کالاهای مادی را ایجاد میکند که اجتماع برای زیست و استمرار، بدانها نیاز دارد. اما هدف واقعی، باید تحقق کارکرد و حداکثر خیر غایی بشر در اجتماع، یا همان سعادت (eudaimonia) و زندگی خوب باشد. ارسطو، معتقد بود که سعادت، «فعالیت روح، مطابق با فضیلت است». هدف آن پرورش استعداد انسانی توسط گسترش ویژگی فضیلت در شهروند نجیب و خوب است. شهر، فضیلتهای اخلاقی مدارا، شجاعت، نجابت و عدالت اجتماعی را همراه با فضیلت عقلانی تأمل فلسفی و تأمل عقلانی در حوزه عمومی تقویت میکند.
• پس، از نظر ارسطو، همه چیز در خدمت سعادت است و در این طرح، اقتصاد خانوادگی و اشتراکی البته به عنوان یک حاشیه بر خیر غایی جایی خواهد داشت؛ ولی «فن تجارت»، نه. «فن تجارت»، بسط صورت اولیهی ارتباط خانوادگی نیست، بلکه رشد سرطانی اقتصاد است. فن تجارت، زیادی است. زیادی بزرگ است. تجارت به مثابه فن، الزامات انسجام گروهی و سنتهای غنی حمایت متقابل و یاری دستهجمعی را از میان خواهند برد.
• ارسطو، نگران این نکته بود که پولسازی (moneymaking) و کسب منفعت (chrematistic)، فعالیتهای غیر طبیعی هستند که ارزشهای طبیعی و اصیل اجتماع را تخریب میکنند.
• در یک جامعه سرمایهدارانه که در آن تجارت به شکل اصلی تولید ثروت تبدیل میشود، به جای فضیلت و روابط شهروندی، حرص و آز و منفعت فردی، تعهداتی به حساب میآیند که جامعه را منسجم میکند.
• از یک «نگاه ارسطویی»، با رویگردانی از بازار و تجارت سرمایهدارانه، زندگی مدرن اصلاح خواهد شد و روابط عمومی و خصوصی، تشخص پیدا خواهند کرد. منتها توجه کنید که در این «نگاه ارسطویی»، یک زندگی بافضیلت، نه میتواند در ساختارهای ازخودبیگانۀ طبقاتی در سرمایهداری مدرن تحقق یابد، و نه حتی در یک جامعهی مفروض بیطبقه، اما تجاری و نفعپرست. مشکل اصلی نوع درک منفعتپرستانه از زندگی است؛ نوعی از زندگی که تجارت و کسب و کار را به بزرگترین بخش زندگی تبدیل میکند، نه جزیی حاشیهای در حد لزوم.
• منفعتپرستی و ازخودبیگانگی، مانع تحقق استعداد بشر برای پراکسیسِ خودآگاه، فعالیت زیباییشناختی برای ارضاء نیازهای انسانی، نهادینهسازی حقوق جهانشمول، رهایی انسان و گسترش دموکراسی اشتراکی میشود. این بصیرت مارکس نسبت به محدودیتهای لیبرالیسم سیاسی و انکار فردگرایی لیبرال، کلاً مبتنی بر توجه او به ارسطو است. آنچه در مارکس و ارسطو مشترک است، تأکید اجتماعیشان بر روابط میان ارزشها (فضیلت) و نهادها (قوانین سیاسی) و میان آرمانهای انسانی و نهادهای اجتماعی است.
مآخذ:...
هو العلیم