سعید نجیبا؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ تجدیدنظر ژاك دریدا
• ژاك دریدا شاگرد فوكو با تجدیدنظر در ساختگرایی سوسوری محیط را به گونهای برای فهم مقایسهای پسامدرنیسم فراهم آورد كه ما در اینجا پیش از هر كس دیگر به او خواهیم پرداخت. دریدا بویژه سخن نیمهتمام سوسور در مورد تفاوتها را خاتمه داد و به نهایت رساند. اگر معنای «درخت» را نه از مدلول محتوی آن بلكه از مجموعهای از تفاوتهایی كه با «بوته»، «كوه»، «رودخانه» و … دارد حاصل میكنیم، ما برای فهم ساختاری مدلول یك دال با انبوهی از تفاوتهای نامتناهی مواجهیم. سوسور برای گریز از این نسبیتگرایی تام سعی داشت تا با استناد به زیرساختها این مسأله را حل كند. به عقیدۀ دریدا تصور وجود ساختارهای اساسی و تعیینكننده برای گفتمان را مورد حمله قرار میدهد. دریدا با دیدگاههای لوی اشتروس نیز بویژه از آن رو مخالف است كه به عقیدۀ وی میتوان اسطوره را به ساختارهای عام تقلیل داد، زیرا این امر مستلزم وجود اسطورهای اولیه و اساسی است. این در حالیست كه دریدا، از آنجا كه معنای هر اصلی را حاصل تفاوتها میداند، نمیتواند اصلی را اولیه تلقی كند.
• دریدا برای نشان دادن این ادراك خاص و لایتناهی از تفاوت از واژۀ تفاووت بهره میبرد («تفاووت» معادل différance در نظر گرفته شدهاست كه واژة ساختگي دريدا در مقابل différence سوسور است و منظور دريدا از اين جعل مفهوم آن است كه تأكيد كند كه چيزي را در اين لغت يافتهاست كه سوسور درنيافته بود و آن اينكه اگر معتقد به معناشناسي ساختي و تفاوتي باشيم، آنگاه گريزي از ساختشكني و فروافتادن در انبوه تفاوتها نخواهيم داشت.). منظور دریدا از به كارگیری واژۀ تفاووت آن است كه تأكید كند، زبان بافتهای از تفاوتها و افتراقات و تأخیرها (تأخیر در افادۀ معنا در اثر احالۀ مكرر معنا به تفاوتهای هرچه بیشتر) است. از این جهت معنای هر واژه تابع تفاوتها و مغایرت آن با واژههای دیگر است. درك یك معنی به گونهای اجتنابناپذیر ما را به كل نظام معانی و به كاربردهای گذشته و حال یك واژه یا اصطلاح میكشاند.
• بنابراین «بازی تفاوتها اجازه نمیدهد كه عنصر سادهای… وجود داشته باشد كه در خود و نسبت به خود حاضر باشد» و بتوان آن را به عنوان معنی یك واژه مشخص ساخت. دریدا اضافه میكند كه ما نمیتوانیم در جستجوی مبنایی برای زبان خود در ساختار دنیای واقعی باشیم، زیرا خود این جهان «محصول» تفاوتهاست، و این در حالیست كه ما آنچنانكه هایدگر نشان دادهاست تنها در متن زبان به… حیات یا وجود دسترسی داریم؛ پس مقدم بر زبان هیچ اصل اولی و بنیادینی وجود ندارد. دریدا اقدام نظری در جهت نشان دادن انهدام معنای تفاوتی را پروژۀ ساختشكنی مینامد. دریدا اصطلاح ساختشكنی را از هایدگر اقتباس كرده است و به آن ابعاد جدیدی بخشیدهاست. ساختشكنی فرآیندی است برای نشان دادن اینكه چگونه پیامهای آشكار و صریح مؤلف یك متن یا خالق یك اثر در نتیجۀ دیگر جنبههای عرضۀ آن تضعیف و محو میشود و در نهایت پیام اصلی مؤلف یك اثر تحتالشعاع جنبههای فرعی آن قرار میگیرد. هدف از استدلال ساختشكنانه آن است كه نشان دهیم هر مفهوم همواره از مفهوم وسیعتری مشتق و متفاوت شدهاست.
• دریدا خواهان آن است كه وقوع ارتباط فرض گرفته نشود و پذیرفته شود كه تا وقوع ارتباط فرسنگها فاصله است. دریدا در كتاب دربارۀ نوشتارشناسی استدلال كرد كه آوامحوری یا مركزیت صدا با اولویت قایل شدن و اهتمام بیش از حد به حضور شخص گوینده یا متكلم و سخنران در مقابل نویسنده و نگارنده یا مؤلف سبب تضعیف پیامهای متن میگردد. آوامحوری با فرض بر اینكه حضور مؤلف سبب ایجاد نقطۀ ثابتی از معنی و نیت میشود كه توسط مخاطب او به عنوان پیششرط رابطه ادراك میشود، گفتار را بر نوشتار مقدم میدارد. این آوامحوری آشكارا مبتنی بر دوگانگی مهم سوژه/ابژه است كه از نظر دریدا موهوم و زاید است.
• دریدا معتقد شد كه همۀ زبانها گونهای نوشتارند؛ منظور او این است كه واژهها براساس معنی تفاوتی خود در متن رنگ میگیرند و به طور طبیعی و نه قراردادی با آن پیوند برقرار میكنند. واژهها براساس پیشاارتباطهایی كه در یك مكالمۀ رودررو به اشتباه فرض گرفته میشود معنادار نمیشوند. هم گفتار یا كلام و هم نوشتار موارد و نمونههایی از «مفهوم گستردهتر و كلیتر نوشتار» هستند. دریدا بر این تأكید دارد كه خواننده به اندازۀ مؤلف، خالق اثر است. این رویكرد امكان نامحدود و بیپایان تفسیر و بازتفسیری را در مقابل ما میگشاید كه در آن معنا به نحوی فزاینده رو به عقبنشینی است. این رویكرد دریدا آشكارا تأثر او از رویكرد هرمنوتیك هستیشناختی هایدگری و گادامری را نشان میدهد. رولان بارت «مرگ مؤلف» را اعلام میكند و دریدا همنوا با او و هایدگر كار را دنبال میكند؛ از نظر او خود یا سوژه در قالب كاركرد یا به عنوان «وظیفه» یا «تابعی» از «زبان» ثبت میشود، نقش میبندد، زیرا من تنها از طریق صحبت كردن و تكلم است كه اصولاً میتوانم یك «خود» به حساب آیم. مخالفت دریدا با این نظر كه «ما صاحب زبانی هستیم كه با آن تكلم میكنیم، به آن خو كردهایم، با آن به سر میبریم و در آن ساكن هستیم»، بیانگر این ابرام اوست كه از نظر او ما نباید خود را صاحب زبان بلكه باید وجود خودمان را در زیر سایۀ زبان بدانیم. این نكته همچنین عقیدۀ منتقدان رمانتیك عصر روشنگری نظیر هردر نیز بود كه به زعم آنان بدترین وجه «عقل معطوف به سوژه» این ادعا بود كه زبانی كه در آن ساكن هستیم، چیزی است كه میتوانیم از آن بازگردیم و به ارزیابی و بررسی آن بنشینیم. در واقع به یك معنا باید مالك و صاحب زبان خود باشیم.
• ژاك دریدا برآن است كه معنا به هیچ روی از خلال رابطه با چیزی خارج از زبان به وجود نمیآید؛ مطلقاً هیچ چیز غیر از آنچه در خلال زبان پدید میآید وجود ندارد كه بتوانیم با استفاده از آن معنا را تضمین كنیم. براساس معناشناسی تفاوتی سوسور، معنا در رابطۀ میان واژگان، یعنی تفاوت میان آنها نهفته است و «فرآیند دلالت» مشخص كردن این تفاوتهاست. پس هیچ نشانه، گزاره یا گفتمانی معنای ثابتی ندارد، چرا كه معنای آن همواره وابسته به رابطهاش با سایر گزارهها یا گفتمانهاست.
• پروژۀ ساختشكنی نظریۀ پسامدرن نه تنها از تفكیك واقعیت از نمادهای به كار رفته برای توصیف آن انتقاد میكند، بلكه از سایر سلسله مراتبها یا نظامهای سلسلهمراتبی نیز انتقاد میكند. دریدا این مقدمات را دستمایهای برای حمله به سراسر پیكرۀ فلسفۀ غرب استفاده میكند. او در برابر فلسفۀ غرب از افلاطون به بعد موضع مخالف میگیرد، و دلیل این موضع را تعهد و پایبندی تصدیق نشدۀ آن به متافیزیك حضور میداند، یعنی این عقیده كه معنا اساساً و به طور جوهری و ذاتی مقولهای ثابت، پایدار، معین و قطعی است و میتوان آن را به طور تمام و كمال درك و فهم نمود. دریدا در هدف قرار دادن متافیزیك حضور نیز از هایدگر متأثر بود. فلسفۀ غرب از این نظر فلسفهای واژهمحور بوده است و پایبند به این ایدهاست كه واژهها و كلمات میتوانند بدون هرگونه ابهام و به طور صریح با معانیای كه در ذهن افراد حضور دارند، ارتباط برقرار ساخته و همینطور معانی مذكور را با هم مرتبط سازند. علاوه بر این به نظر دریدا فلسفۀ غرب آوامحور نیز هست، یعنی عقیده دارد كه گفتار با كلام به مراتب قویتر و جدیتر از نوشتار میتواند با معنا ارتباط برقرار سازد، و به مراتب بیش از نوشتار به اندیشه یا تفكر اصلی نزدیك است.
• رویكرد پساساختگرا بویژه از آن رو كه با مدعای زبانی خود مبانی فهم دیدگاه خویش را از سوی هر مخاطبی به دست خود مغلق كردهاست و همچنین به دلیل نسبیگرایی خود كه از طریق اثبات قابلیت معناپذیری بینهایت هر ساخت زبانی حاصل شدهاست، به محض اثبات خود را نیز منهدم خواهد كرد. این امر دلیل آن است كه اندرسن میگوید بسیاری از افرادا معتقدند كه پسامدرنیسم كنار خواهد رفت؛ این امر تا حدودی در مورد مكتب ساختشكنی رخ دادهاست. در واقع نسبیتگرایی رادیكال مجبور نیست كه از صحنه كنار برود، زیرا كه هرگز حضور نداشت.
مآخذ:...
هو العلیم