فیلوجامعه‌شناسی

الگوی تحلیلی ”کلیشه‌سازی‌رسانه‌ها“

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت آزاد از ملوین دفلور و اِوِرِت دنیس


• عبارت کلیشه‌سازی، از دوران چاپ‌های مدور بر سطح سیلندرهای بزرگ اقتباس شده است. در این نوع چاپ، تمام صفحه کامل از فلزی بر روی سطح خارجی یک سیلندر، ریخته‌گری، و به یک چرخاننده متصل می‌شد. در واقع، روی سطح خارجی این سیلندر و بر آهن ریخته‌گری شده، مطالبی که باید چاپ شود، به صورت حروف فلزی سخت، در می‌آمد. وقتی کاغذ از سطوح تماس این سیلندر که جوهر اندود شده بود، عبور می‌کرد، روی کاغذ، مطلب سطح خارجی سیلندر چاپ می‌شد. بدین وسیله، می‌شد هزاران صفحه مشابه را در مدت کوتاهی چاپ کرد.
• والتر لیپمن، این استعاره را در دهه ۱۹۲۰ به کار برد، و با آن، افرادی را توصیف کرد که افکاری در ذهن دارند که نظیر همان سطح خارجی سیلندر، به هیچ وجه عوض شدنی نبود. مثلاً عقایدشان راجع به یک گروه اقلیت نژادی، غیر قابل تغییر می‌نمود و تمام اعضای گروه اقلیت را حایز خصال مشابه، و عمدتاً منفی قلمداد می‌کردند.
• در آغاز دهه ۱۹۳۰، افکار کلیشه‌ای و ابعاد گوناگون آن، توسط نسل‌های گوناگونی از جامعه‌شناسان مطالعه شد. آن‌ها، معمولاً به این نتیجه می‌رسیدند که تلقی کلیشه‌ای و منفی، بخشی از خصلت پایدار و ثابت فرد است که از گروه اجتماعی فرد اخذ می‌شود. کلیشه نوعی دگم ذهنی است، مع‌الوصف، عبارت از مجموعه‌ای از تفکرات است که توسط افرادی اتخاذ می‌شوند، و مشترکاتی با بقیه اعضای گروه، به مثابه‌ی یک فرهنگ می‌یابد. از این روی، تحقیق در مورد کلیشه‌ها و پیش‌داوری‌ها، بخش مهمی از مطالعه فرهنگ است.
• طرز تفکر کلیشه‌ای مردم، گروه‌های اقلیت را در وضعی قرار می‌دهد که نتوانند قدرت زیادی کسب کنند و اعتباری به دست آورند.
• مثلاً پس از پایان عصر برده‌داری، و همچنین در قرن بیستم، بسیاری از سفیدپوستان، معتقد بودند که امریکائیان افریقایی‌تبار یا سیاه‌پوستان، عقب‌افتاده ذهنی، تنبل، و متمایل به ارتکاب انحراف و جنایت هستند، و فهرست بلند بالایی از صفات منفی دارند. بنا بر این، سفیدپوستان ادعا می‌کردند که کاملاً منصفانه است تا فرصت‌هایی را به آن‌ها عرضه نکنیم، و با آن‌ها همانند موجودات جهنمی رفتار نماییم. این موضوع، قابل تعمیم به اعضای سایر گروه‌های اقلیت سفیدپوست نیز شد. گروه‌های برتر سفیدپوست، می‌خواستند امتیازهای خود را در سلسله مراتب اجتماعی، هم‌چنان حفظ کنند، و جاودانه سازند و برای این منظور، این نوع طرز فکر کلیشه‌ای را به گروه‌های مختلف مذهبی، قومی و نژادی تعمیم می‌دادند.
• در دهه‌های نخستین قرن بیستم، بندرت فیلم‌های سینمایی را به دلیل تمسک به این کلیشه‌های فکری مورد انتقاد قرار می‌گرفتند. تا اواسط قرن حاضر، معمولاً سیاه‌پوستان امریکایی، در نقش افراد فرودست یا مضحک نمایش داده می‌شدند. امریکائیان ایتالیایی‌تبار، در نقش جنایتکاران حرفه‌ای، و امریکائیان آسیایی‌تبار در نقش‌های منفی، مشکوک و بدذات ظاهر می‌شدند. اغلب سرخ‌پوستان امریکایی به صورت وحشیانه‌ای درمی‌آمدند که به واگن‌های قطار حمله می‌کردند، ولی همیشه از سواره نظام شکست می‌خوردند.
• الگویی که تأثیر رسانه‌ها را در ایجاد و نمایش کلیشه‌های فکری توضیح بدهد، معمولاً از یک الگوی جامع‌تری منشعب می‌شود، مبنی بر این‌که اصولاً رسانه‌ها، چه محتواهایی را نشان می‌دهند، و این دسته از محتواها چگونه انتخاب می‌کنند. تمرکز الگو به شیوه‌هایی است که رسانه‌ها برای تثبیت و بازتولید و تحکیم معیارهای موجود، و تفکرات کلیشه‌ای و منفی درباره اقلیت‌های قومی به کار می‌برند. این شیوه‌ها، را می‌توان در محتوای برنامه‌های رسانه‌ها دید.
• اصول اساسی الگوی تحلیلی «کلیشه‌سازی‌رسانه‌ها» را به صورت زیر، می‌توان بیان کرد:

۱. در تمامی پیام‌های رسانه‌ها، پیوسته افرادی از گروه‌های مختلف به تصویر کشیده می‌شوند؛ گروه‌های سنی، جنسی، و قومی. اکثریت و اقلیت جامعه.
۲. رسانه‌ها در جریان کلیشه‌سازی برای گروه‌های حاشیه‌ای و اقلیت، مدام، به ارائه برنامه‌های منفی گرایش دارند. این، بدان معناست که برنامه‌های مذکور، گروه‌های مشخصی از اجتماع را با داشتن صفات منفی و جنبه‌های اندکی از مشخصات مثبت، در قیاس با گروه‌های اکثریت یا حاکم، توصیف می‌کنند.
۳. این نوع کلیشه‌سازی، کم ‌و بیش، در شاخه‌های مختلف رسانه‌ها وجود دارد، و همه آن‌ها، روش‌های یکسانی را در این زمینه دنبال می‌کنند. صنعت سینما، رادیو، تلویزیون، و مطبوعات، همه و همه، به طور هماهنگ، در این کلیشه‌سازی شرکت دارند، و یکدیگر را تقویت می‌نمایند.
۴. این نمایش‌ها و برنامه‌ها، برای یک گروه مخاطب معین، کلمات را به صورت خاصی معنا می‌کنند. خصوصاً آن‌هایی که تماس عملی با گروه‌های مورد بحث ندارند. به عنوان مثال، اگر این برنامه‌ها سیاه‌پوستان را جنایتکار نشان می‌دهند، شرایط به نحوی است که اغلب بینندگان و شنوندگان، تماس زیادی با سیاه‌پوستان ندارند تا این نکته را ارزیابی کنند. بنا بر این، اعضای گروه مخاطبان معین، معانی این الفاظ را به خاطر می‌سپارند. انگار به نقوش حجاری روی سنگ یا فلزات بدل می‌شوند، و غیر قابل حذف یا تعویض می‌گردند.
۵. «کلیشه‌سازی» در عمل، نوع خاصی از رفتار را در قبال گروه‌های انگ خورده، برمی‌انگیزد. مثلاً در مورد اقلیت‌ها، وقتی سفیدپوستی که دارای طرز فکر کلیشه‌ای است، با سیاه‌پوستی روبرو می‌شود، سعی نمی‌کند رفتار خاص او را مورد قضاوت قرار دهد، بلکه بر مبنای همین القای کلیشه‌ای، او را دارای صفات منفی و غیر قابل تغییر می‌شمرد.
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.