فیلوجامعه‌شناسی

طرح معضل نسبیت‌گرایی: عیارسنجی جمع‌بندی برایان فی از معرکه فلسفه علوم اجتماعی

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت آزاد از برایان فی


«من‌محوری، اتمیسم، كل‌باوری و نسبی‌گرایی همه عمیقاً مشكل‌آفرین هستند. آنها همگی در باب تفاوت به راه افراط می‌روند و در باب مشتركات و شباهت‌ها به راه تفریط؛ آنها همگی در باب قدرت گروه به راه افراط می‌روند و در باب قدت عاملیت به راه تفریط؛ آنها همگی امكان تعامل را نادیده می‌گیرند. ما همگی در یك جهان زندگی می‌كنیم (هر چند با تفاوت در این جهامن زندگی می‌كنیم)؛ چیستی خویشتن بستۀ رابطۀ آن با دیگران است؛ و خویشتن‌ها ضرورتاً توانایی‌ها و استعدادهای بنیادین مشتركی دارند كه یكی از مهمترین آنها توانایی و استعداد عمل كردن است. با داخل كردن این ملاحظات تصویری از رابطۀ خویشتن و دیگری كم‌كم سر بر می‌آورد كه كمتر جدایی‌گرایانه است.…فهم دیگران… عمیقاً با فهم خودمان ربط متقابل دارد. تغییر در فهم ما از دیگران منجر به تغییر در فهم ما از دیگران می‌شود. علاوه بر این، چون اشكال زندگی اجتماعی را تا حدودی فهم ما از خودمان تشكیل می‌دهد، تغییر در فهم ما از خودمان نهایتاً به معنای تغییر در نحوۀ زندگی ماست.…این مقولات متقابلاً برای هم ضروری هستند و رابطۀ متقابل دیالكتیكی هم از نظر شناخت‌شناسی و هم از نظر هستی‌شناسی دارند. از نظر شناخت‌شناسی هر گونه فهمی تطبیقی و قیاسی است: اگر فهمی از دیگری نباشد فهمی از خود در كار نیست.… یكسانی و تفاوت همچنین ربط متقابل هستی‌شناختی دارند. x بودن به معنای y یا z نبودناست. آنچه ما را x (مثلاً مسلمان، یا مذكر سفید پوست…) می‌كند این است كه ما چیز دیگری نیستیم» (صص.6 395.).
                 این نتایج كه تنها به مدد یك گذر سرسری از كنار آن به ساخت‌شكنی معنا و نسبیت‌گرایی منجر نمی‌شود، «خود را به طرق مختلف در تحلیل اجتماعی چند فرهنگی نشان خواهد داد» و مؤلفه‌های آن را به ترتیب ذیل شكل می‌دهد:

1. «…دانشمندان علوم اجتماعی در فهم دیگران باید سعی كنند آن دیگران را بر حسب معیارها و اصطلاحات خود آنها فهم كنند؛ اما این دانشمندان در عین حال باید مقولاتی را به كار گیرند كه از مقولات افراد تحت بررسی و پژوهش فرانتر می‌روند… [برایان فی در این كتاب در مورد كیفیت این مقولات توضیحی نمی‌دهد و آن را مبهم رها می‌كند. وانگهی، در جای دیگر به نحو متناقضی با این دعوی بر آن می‌شود كه «تعامل‌گرایی در مقام فلسفه‌های اخلاقی به ما می‌گوید كه فراسوی تفاوت‌هی فرهنگی و اجتماعی به دنبال اسكال تازۀ هویت و یكسانی نگردیم، بلكه این اشكال را در درون این تفاوت‌ها بجوییم» (ص.403.)]؛
2. «…مصاحبه‌ها، مشاهدات توأم با مشاركت، و دیگر تكنیك‌های قوم‌نگاری كه دانشمندان علوم اجتماعی به كمك آنها به مشاهدۀ دیگران می‌پردازند تعاملات اجتماعی هستند كه اشكال معینی از رفتار را مترتب می‌كنند. بدین‌ترتیب، دانشمندان علوم اجتماعی صرفاً مشاهده‌گران ابژه‌های كلاً مستقل نیستند، بلكه شكل‌دهندگان فعال آن چیزی هستند كه درباره‌اش پژوهش می‌كنند [برایان فی در هیچ جای كتاب مشخص نمی‌كند كه این مداخلۀ ذهن محقق در واقعیت تا چه میزان است كه به واقع‌نمایی روشی آسیبی نمی‌رساند. برایان فی در این موضوع دشوار فلسفی نیز می‌خواهد بی‌سر و صدا از كنار دشواری‌های فراروی این تلفیق نه چندان استوار خود گذر كند]؛
3. «همین امر حتی زمانی كه هیچ تعامل فیزیكی میان مفسر و تفسیرشونده رخ نمی‌دهد صادق است. معنا خود دوگانه است حال یا به این دلیل كه معنای عملی قصدی، یك متن، یك رابطه، یا یك فرآورده تا حدودی در جریان خود تأویل و تفسیر فعلیت می‌یابد…، یا به این دلیل كه عرضۀ نیات دیگران مستلزم ترجمۀ آنها به اصطلاحات و واژگان مفسر است…. بنابراین، مفسران علوم اجتماعی به شكلی فعال درگیر چیزی می‌شوند كه مشغول مطالعه‌اش هستند حتی زمانی كه مورد پژوهش آنها مدتهاپیش رخ داده باشد. [برایان فی در هیچ جای كتاب مدلل نمی‌سازد كه این تفسیر حاصل ذهن مفسر تا چه اندازه در شكل دادن به واقعیت بیرونی مؤثر است كه بتوان همچنان از نسبیت‌گرایی احتراز نمود. احتراز او از نسبیت‌گرایی بیشتر با «پرتاب» كردن الفاظ مبهم مانند «افراط» و «تفریط» صورت می‌پذیرد. در این حال به نظر می‌رسد كه موضع‌گیری نهایی او در انتهای كتاب بر مبنای مقدمات تدبیر شده در ابتدای كتاب كه نوعی حملۀ سراسری به «من‌محوری، اتمیسم، كل‌باوری و نسبی‌گرایی» است، استنتاج نگردیده است.]؛
4. «…به هنگام بحث از چرخۀ هرمنوتیك، متوجه شدیم كه رابطۀ دانشمندان علوم اجتماعی و افراد مورد تحلیل، رابطه‌ای پویا و دینامیك و متداوم است. فهمی جدید از دیگران برداشت‌های علمی اجتماعی را عوض می‌كند؛ اما هر تغییری از این برداشت‌ها تغییراتی را در افراد مورد تفسیر به بار می‌آورد، و آغازگر اشكال تازه‌ای از فهم و درك می‌شود. این فرایند تعاملی فرایندی در جریان است، دور پیوسته‌ای از تغییرات تكثیر شونده در درك و فهم [این جمله نیز به نظر ریطوریقای پیچیده‌ای می‌آید كه مشكلی از دشواری ناشی از نسبیت‌گرایی برای خود برایان فی حل نمی‌كند. این ادعا كه دور هرمنوتیك به قوت خود باقی است، ایجاب نمی‌كند كه ما با «دور پیوسته‌ای از تغییرات ”تكثیرشونده“» مواجه باشیم. در واقع نفس دعوی آنكه شناخت ”تكثیر“ می‌شود ایجاب می‌كند تا بر مبنای یك شناخت‌شناسی پیشینی‌تری میزان تكثیر شناخت و نه تكثیر گمراهی كشف شده باشد]» (صص.8 397.).

در واقع، با چنین موضع‌گیری‌ای، برایان فی اسیر دشواری‌هایی می‌شود كه خود آنها را متوجه «من‌محوری، اتمیسم، كل‌باوری و نسبی‌گرایی» می‌دانست.

«با توجه به این مطالب، علوم اجتماعی باید ”بازاندیشانه“ باشند» (ص.398.).

برایان فی برای توضیح رستنگاه قلمرو نظری خود از همان نسبی‌گرایی‌ای آغاز می‌كند كه در همین كتاب به نقد آن می‌پردازد (چنانكه قبلاً نقد تفصیلی او به نسبی‌گرایی را در این متن مشاهده كردید)؛

«نسبی‌گرایی در وهلۀ نخست شیوه‌ای برای سخن گفتن از دیگرانی را فراهم می‌آورد كه با ما متفاوت هستند و از این رو ما را نسبت به این تفاوت‌ها حساس می‌كند.  چون ما از ساختار و نظام خاص خود به جهان می‌نگریم و در آن زندگی می‌كنیم، دیگران بایستی ”واقعیت“ را به نحوی متفاوت از ما تجربه كنند. از این جهت منظور از نسبی‌گرایی محافظت خویش از قوم‌مداری است (یعنی این دیدگاه كه همه عین ما هستند). در وهلۀ دوم، چون ما پایه و اساس مستقلی برای نقد شیوۀ تفكر یا عمل دیگران نداریم، نگاه ما به دیگران و افكار و اعمالشان بایستی توأم با تساهل و مدارا و ارج‌گذاری باشد و نه داوری‌گرایی كه اندیشه و عمل انسانی را غالباً ضایع كرده است و به آن لطمه زده است.…
                 «بدین‌ترتیب و از این جهت نسبی‌گرایی مشوق اعتقاد به اصالت تعدد فرهنگهاست.…اصالت تعدد فرهنگ‌ها به چیزی بسیار مهم و حیاتی در جهان معاصر بازمی‌گردد: اینكه مردم یا افرادی كه با هم تفاوت‌های مهمی دارند بایستی در تماس و تعامل یا هم باشند. همۀ معتقدان به اصالت تعدد فرهنگ‌ها درك و فهم و زیستن با تفاوت‌های اجتماعی و فرهنگی را در كانون توجه قرار می‌دهند؛…
                 «اصالت تعدد فرهنگ‌ها، اگر این درك و تصور را از آن داشته باشیم، مسائل عمیقی را برای پژوهش دربارۀ انسان‌ها پیش روی ما می‌گذارد؛ اجازه بدهید توضیح بدهم چگونه. طبق تفسیر خاص اصالت تعدد فرهنگ‌هایی كه تفاوت اجتماعی و فرهنگی را تجلیل می‌كند، هر جامعه با هر فرهنگی واحد منفردی است كه مرزهایی آن را از سایر واحدها جدا می‌كنند كه تا حدودی با متمایز كردن آن از بقیه معرفش هستند. علاوه بر این افراد انعكاساتی از واحدهای فرهنگی و اجتماعی هستند كه بدان‌ها تعلق دارند. هوست شخصی را واحدهای فرهنگی و اجتماعی‌ای معین می‌كنند كه اعضای این واحدها فرهنگیده و اجتماعیدۀ آن شده‌اند.…
                 «اصالت تعدد فرهنگ‌ها بر یكپارچگی فرهنگی و اجتماعی پافشاری می‌كند و این یكپارچگی را در دیگران نیز گرامی می‌دارد» (صص.4 13.).

اما این رویكرد چندفرهنگی دارای دشواری عظیم معرفت‌شناختی است كه خود برایان فی بلافصل پس از مباحث فوق به آنها اشاره می‌كند و توضیح این دشواری‌ها محتوای اصلی كتاب را تا فصل پایانی تشكیل می‌دهد (چنانكه در نوشتار حاضر به این دشواری‌ها اشاره شد). مع‌الوصف، در فصل نهایی، او مجدداً با اختیار نظرگاه چند فرهنگی عملاً خود فارق از در نظر گرفتن همۀ این دشواری‌ها موضع دشواری‌آفرین را اتخاذ می‌كند؛

«اما اعتقاد به اصالت تعدد فرهنگ‌ها، با این تصور از آن، مسأله و مشكلی شناخت‌شناسانه پیش می‌آورد: اگر دیگران در ساختار و نظام خود زندگی كنند و ما در ساختار و نظام خود، چگونه می‌توانیم آنها را درك كنیم؟…هم اصالت تعدد فرهنگ‌ها در مقام تجلیل‌كنندۀ تفاوت‌ها، و هم نسبی‌گرایی پشت آن، مشكلات بنیادینی در راه تلاش برای فهم دیگران ایجاد می‌كند. این امر عمیقاً ناراحت‌كننده است خصوصاً برای خود اصالت تعدد فرهنگ‌ها و نسبی‌گرایی. قدرت این اندیشه‌ها بستگی به توانایی فهم چگونگی تفاوت‌های انسانها و افراد دارد. اما اگر معنای ضمنی آنها این باشد كه چنین فهمی ناممكن است، پس به ظاهر آنها خود مرگ خودشان را رقم می‌زنند. طبق این تأملات به نظر می‌رسد كه اصالت تعدد فرهنگ‌ها و نسبی‌گرایی خودشكن هستند» (صص.5 14.).

برایان فی در این متن گرایش وافری به برقراری صلح میان رویكردهای معارض در فلسفۀ روش دارد و در انتهای مجادلات هر یك از آنها می‌كوشد تا به قول یان كرایب به یك «املت نظری» حاصل از تلفیق آنها دست یابد. او می‌خواهد كلیۀ دوگانه‌های فلسفۀ علوم اجتماعی را از میان بردارد و نشان دهد كه تمایز میان نسبی‌گرا بودن و نبودن، تمایز میان جمع‌گرا و فردگرا بودن و دیگر تمایزهای متعارف بیشتر ساختگی است. ساز و كار اصلی او در دامن زدن به چنین مرزشكنی‌ای بیشتر كاربرد اصطلاح «افراطی» در پس مرزهایی است كه باید مستحیل شوند. در واقع برایان فی در پایان مباحث خود، بدون مقدمه از ما می‌خواهد تا چندان به استدلال اتكاء نكنیم و تفریطی از تمام مواضع را بپذیریم. او نام این املت نظری را «فلسفۀ اجتماعی چند فرهنگی» می‌نهد. این فلسفه می‌خواهد تا در مورد مجادلات بنیادین مطرح در پس تمایزهای نظری مطرح در فلسفۀ علوم اجتماعی «سكوت» و تنها «سكوت» كند و كسانی را كه «سكوت» نمی‌كنند را به «افراط» و «تفریط» متهم سازد.

  
خود |▓| دیگری
اتمیسم |▓| كل‌نگری
فرهنگ ما |▓| فرهنگ آنها
یكسانی |▓| تفاوت
عاملیت |▓| نظام اجتماعی
خودمختاری |▓| سنت
خودی |▓| غیرخودی
شناخت خویشتن |▓| شناخت دیگران
مشاهده‌گر |▓| مشاهده شده
درك دیگران |▓| درك دیگران
طبق نظر خودمان |▓| طبق نظر خودشان
درك دیگران |▓| نقد دیگران
حال |▓| گذشته
معنا |▓| علت
نسبی‌گرایی |▓| عینیت‌باوری
ذهنیت |▓| عینیت
داستان گفتن |▓| زیستن داستان

░▒▓ فرجام كلام
كار برایان فی، از آن جهت كه بیش از 350 صفحه را به طور كامل به طرح مواضع نسبیت‌گرا در فلسفۀ عمومی و فلسفۀ علوم اجتماعی و سپس نقد مفصل و مكرر آن می‌پردازد، به طرز اعجاب‌آوری به دو پاره تقسیم می‌شود. در پارۀ اول، او در موضع یك فیلسوف اصول‌گرا در زمینۀ فلسفۀ علوم اجتماعی محسوب می‌شود و در پارۀ دوم، او در جریان یك چرخش شتاب‌زده می‌كوشد تا چارۀ انتقادات وارد بر نسبیت‌گرایی را با «نه این و نه آن» حل و فصل كند. از این جهت به گمان من پارۀ عمده‌تر كتاب حاوی یك مانیفست كامل فسلفۀ اصول‌گراست و پارۀ تلاش شتاب‌زده‌ای برای اتمام كار بدون در نظر گرفتن بیش از 350 صفحه مقدمات است.
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.