فیلوجامعه‌شناسی

ــ̓ ̓ـکوتیشن: گی دبور دربارۀ «زمان» در جامعۀ نمایش

فرستادن به ایمیل چاپ

گی دبور در ”جامعه نمایش“


«زمان، همانگونه كه هگل نشان داده، یك از خودبیگانگی لازم است، محیطی است كه سوژه با گم شدن در آن تحقق می‌یابد، تبدیل به غیر می‌شود تا به حقیقت خویش تبدیل شود. اما از خودبیگانگی غالبی كه بر تولیدكنندۀ یك اكنون بیگانه عارض می‌شود، درست در قطب مخالف قرار دارد. در این ازخودبیگانگی فضایی، جامعه‌ای كه سوژه و فعالیتی را كه از او می‌رباید از ریشه جدا می‌كند، او را نخست از زمانش جدا می‌كند» (ص.159.).

░▒▓ سیر زمان تا جامعۀ نمایش
«انسان با از آن خود ساختن طبیعت خویش، گستردگی عالم را نیز فراچنگ می‌آورد. ”تاریخ، خود بخشی واقعی از تاریخ طبیعی، از تبدیل شكل طبیعت به انسان است“ (ماركس). … زمان‌مند شدن انسان، بدان‌گونه كه به وساطت جامعه صورت می‌پذیرد، برابر با نوعی انسانی شدن زمان است. حركت ناخودآگاه زمان، در آگاهی تاریخی تجلی می‌یابد و حقیقی می‌شود (ص.137.).

«جامعه‌ای كه بر تكنیك و زبان مسلط شده، گر چه دیگر فراوردۀ تاریخ خویش است، جز آگاهی از اكنون دائمی آگاهی دیگری ندارد» (ص.138.).

«نمایش… آگاهی كاذب از زمان است» (ص.158.).

این در حالی است كه:

«جامعۀ ایستا زمان را بر حسب تجربۀ بی‌واسطه‌اش از طبیعت با الگوی زمان چرخشی سازمان می‌دهد. … در تجربۀ مردمان كوچنده زمان چرخشی دیگر زمان مسلط است، زیرا آن‌ها در هر لحظه از گارشان باز همان اوضاع همیشگی را می‌یابند.
      «… گذار از كوچندگی شبانی به كشاورزی یكجانشین، به معنای پایان آزادی كاهلانه و بی‌محتوا آغاز كار پر زحمت است.
      «… تملك اجتماعی زمان، تولید انسان بر اثر كار انسانی، در جامعۀ تقسیم شده به طبقات توسعه می‌یابد. قدرتی كه بر روی قحطی جامعۀ زمان چرخشی ایجاد شده، طبقه‌ای كه این كار اجتماعی را سازمان می‌دهد و ارزش افزودۀ محدود آن را به تملك خود درمی‌آورد، در عین حال ارزش افزودۀ زمانی حاصل از سازماندهی كار اجتماعی را نیز تصاحب می‌كند: او به تنهایی صاحب زمان بی‌برگشت موجود زنده است. … بنابراین تاریخ در برابر انسان‌ها همچون عاملی بیگانه ظهور می‌كند، همچون امر ناخواسته‌ای كه خود را در مقابلش پناه‌گرفته می‌پنداشتند.
      «… دین‌های توحیدی سازشی بود میان اسطوره و تاریخ، میان زمان چرخشی هنوز مستولی بر تولید و زمان بی‌برگشتی كه مردمان در آن با هم مقابله و با هم تركیب می‌شوند. … دین نیمه‌تاریخی نقطۀ عزیمت كیفی در زمان برقرار می‌كند، مثل میلاد مسیح (ع) و هجرت محمد (ص)، اما زمان بی‌برگشت‌اش… همچون شمارش معكوسی در تفكر دینی سر و ته می‌شود: در زمانی رو به كاهش انتظار جهان راستین دیگر را كشیدن، انتظار واپسین داوری [روز قیامت]. ابدیت از زمان چرخشی بیرون آمده و اینك آخرت آن است.
      «… قرون وسطی، آن جهان اساطیری ناتمامی كه كمالش را برون از خود داشت، برهه‌ای است كه در آن تاریخ زمان چرخشی را، كه هنوز تنظیم‌كنندۀ بخش اصلی تولید است، واقعاً می‌فرساید. …
      «… با افول قرون وسطی، آگاهی وابسته به نظم قدیم زمان بی‌برگشت مستولی بر جامعه را به شكل وسواس مرگ احساس می‌كند. این مالیخولیای انحلال جهان است، آخرین جهانی كه در آن امنیت اسطوره هنوز متعادل‌كنندۀ تاریخ بود؛ و برای این مالیخولیا هر امر زمینی فقط به سوی تباهی خویش می‌رود.
      «… تصاحب نوین زندگی تاریخی، رنسانس كه گذشته و حق خود را در روزگار باستان می‌یابد، حامل گسست شادمانه از ابدیت است. زمان بی‌برگشت او زمان انباشت بی‌پایان شناخت‌هاست.
      «… آنچه بورژوازی بدان متصل است، زمان كار است، كه برای نخستین بار از گردونۀ چرخش رهایی یافته. با بورژوازی، كار به كاری كه شرایط تاریخی را دگرگون می‌سازد تبدیل شد. بورژوازی نخستین طبقۀ مسلطی است كه كار برایش ارزش است. … پیروزی بورژوازی، پیروزی زمان عمیقاً تاریخی است، زیرا زمان تولید اقتصادی‌اش است كه جامعه را دائماً و از بیخ و بن دگرگون می‌سازد. تا زمانی كه تولید كشتگری همچنان كار اصلی است، زمان چرخشی، كه وجودش در عمق جامعه باقی است، نیروهای ائتلاف‌یافتۀ سنت را، كه مانع این روند خواهند شد، تغذیه می‌كند. اما زمان بی‌برگشت اقتصاد بورژوایی این بازماندگان را در سرتاسر جهان ریشه‌كن می‌سازد. … تاریخی كه در تمامی ژرفای جامعه حضور دارد، به سوی گم شدن در سطح آن می‌رود. پیروزی زمان بی‌برگشت در ضمن دگردیسی‌اش به زمان چیزهاست، از آن رو كه سلاح پیروزی‌اش دقیقاً تولید زنجیره‌ای اشیاء بر طبق قوانین كالا بوده است. … در حالی كه زمان چرخشی پیشین بخش فزاینده‌ای از زمان تاریخی زیسته شده توسط افراد و گروه‌ها را تحمل می‌كرد، سلطۀ زمان بی‌برگشت به سوی حذف اجتماعی این زمان زیسته شده پیش می‌رود. … با توسعۀ كاپیتالیسم، زمان بی‌برگشت به طور جهانی یكدست شده است. از آن رو كه جهان سراسر زیر توسعۀ این زمان گرد آمده، تاریخ جهانشمول به واقعیت مبدل شده است» (صص.51-138.).

░▒▓ زمان «شبه‌چرخشی» در جامعۀ نمایش
«… زمان تولید (زمان-كالا) انباشت بی‌كرانی از فواصل هم‌ارز است. انتزاع زمان بی‌برگشتی است كه همۀ اجزایش می‌باید یگانه برابری كمی خود را از روی زمان‌سنج ثابت كنند. … این زمانی است بی‌ارزش شده، شكل كاملاً وارونۀ زمان به مثابۀ ”میدان توسعۀ انسانی“.
      «زمان عام ناتوسعه‌یافتگی انسانی به هیأت تكمیلی زمان قابل مصرف نیز وجود دارد كه بر مبنای این تولید معین همچون زمانی شبه‌چرخشی به سوی زندگی روزمرۀ جامعه باز می‌گردد. زمان شبه چرخشی در واقع فقط تغییر قیافۀ قابل مصرف زمان-كالای تولید است، و حامل خصائل اساسی آن، یعنی آحاد همگن قابل مبادله و حذف بعد كیفی است. … زمان شبه‌چرخشی زمان بقای اقتصادی مدرن است. … زمان شبه چرخشی زمانی است كه توسط صنعت دگرگون شده است. زمانی كه پایه‌اش در تولید كالاهاست، خود كالایی قابل مصرف است. … كل زمان قابل مصرف جامعۀ مدرن نهایتاً همچون مادۀ اولیۀ محصولات جدید مختلف‌الشكلی كه به صورت برنامه‌های زمانی اجتماعاً سازمان‌یافته بر جامعه غالب‌اند، پرداخته می‌شود. … در اقتصاد رو به گسترش ”خدمات“ و تفریحات، فرمول پرداخت ”كلی“ برای محاسبۀ مسكن نمایشی، شبه گردش‌های دست جمعی در تعطیلات، آبونمان مصرف فرهنگی، حتی فروش معاشرت به صورت ”محاورات شورانگیز“ و ”ملاقات با شخصیت‌ها“ پدیدار می‌گردد. این نوع كالای نمایشی، كه مسلماً نمی‌تواند جز به مقتضای قحطی فزایندۀ واقعیات مربوطه‌اش اعتبار یابد، چون به طور قسطی قابل پرداخت است، مسلماً در میان اجناس پیشتاز فروشندگی مدرن هم قرار می‌گیرد.
      «زمان شبه چرخشی قابل مصرف، هم به مثابۀ زمان مصرف تصاویر، در معنای محدودش، و هم به مثابۀ تصویر مصرف زمان، در تمام وسعت آن، زمان نمایشی است. … تصویر اجتماعی مصرف زمان، منحصراً زیر سلطۀ لحظه‌های تفریحات و تعطیلات است؛ لحظه‌هایی كه همچون هر كالای نمایشی، با فاصلۀ بازنموده شده و بنا به فرض مسلم مطلوب محسوب می‌شوند.
      «… در نمایش، زمان زنده‌مانی مدرن باید به همان شدت كه ارزش كاربردش پایین آمده تفاخرش را بالا برد. تبلیغ زمان، جانشین واقعیت زمان شده است.
      «… مصرف زمان شبه چرخشی جوامع قدیم با كار واقعی این جوامع سازگاری داشت، حال آنكه مصرف شبه چرخشی اقتصاد توسعه یافته با زمان بی‌برگشت انتزاعی تولیدش تضاد دارد. زمان چرخشی زمان توهم راكد بود. . به طور واقعی زیسته می‌شد، در صورتی كه زمان نمایشی زمان واقعیت متغیر است و به طور موهوم زیسته می‌شود.
      «حیات فردی به مثابۀ سوی دیگر همان نقصان حیات تاریخی عام، هنوز فاقد تاریخ است. … با زمان بی‌برگشت رسمی جامعه بی‌رابطه، و با ریتم شبه چرخشی محصول فرعی قابل مصرف این زمان در تقابل مستقیم است. … این زیستۀ فردی ارتباط برقرار نمی‌سازد و فهمیده نشده و فراموش گشته مقهور یاد كاذب نمایشی چیزهای نایادماندنی است» (صص.7-153.).
مآخذ:...

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.