فیلوجامعه‌شناسی

ــ̓ ̓ـکوتیشن: گی دبور دربارۀ مؤلفه‌های‌جامعۀ‌نمایش:چهار. فردیت‌كاذب

فرستادن به ایمیل چاپ

گی دبور در ”جامعه نمایش“


«روند مبتذل‌سازی كه در قالب سرگرم‌كردن‌های پر زرق و برق نمایش بر جامعۀ مدرن سلطۀ جهانی دارد، تسلطش را بر این جامعه در هر یك از نقاطی نیز كه گستردۀ كالاها، نقش‌ها و اشیا برای انتخاب را در ظاهر كثرت بخشیده اعمال می‌كند. بقایای دین و خانواده… و بنابراین بقایای سركوب اخلاقی تأمین شده توسط آن‌ها می‌تواند با تصدیق وراجانۀ لذت این دنیا، دنیایی كه فقط به عنوان شبه لذتی كه سركوب را در خود حفظ می‌كند تولید می‌شود، به منزلۀ چیزی عین خود تركیب گردد» (صص.85.).
    «ستارۀ نمایش… ، این بازنمود نمایشی انسان زنده، با در خود متمركز كزدن تصویر یك نقش ممكن، همین ابتذال را متمركز می‌كند. عرصۀ وجود ستارۀ نمایش تخصصی شدن زندۀ ظاهری، محمل هویت‌سازی یا خود یكی‌انگاری با زندگی ظاهری بدون عمق است، كه باید پراكندگی تخصص‌های تولیدی واقعاً زنده را جبران كند.
    «… عامل نمایش… ضد فرد است؛ او با همان وضوحی كه دشمن فرد در خویش است، دشمن فرد در دیگران نیز هست. چون به مثابۀ الگوهی هویت‌سازی وارد نمایش شده، از داشتن هرگونه كیفیت خودمختار صرفنظر كرده تا خود را با قانون عام اطاعت از جریان امور همانند سازد.
    «… انتخاب كاذب در وفور نمایشی، انتخابی كه از میان نمایش‌های كنار هم قرار گرفتۀ رقیب و همبسته، و نیز از میان نقش‌های كنار هم قرار گرفتۀ متنافی و متداخل… صورت می‌گیرد، در مبارزۀ كیفیت‌های شبه‌وار توسعه می‌یابد كه قصدشان شورانگیز كردن تعلق خاطر به ابتذال كمی است. به این ترتیب، كهنه تقابل‌های كاذب، منطقه‌گرایی‌ها و نژادپرستی‌ها دیگر بار زاده می‌شوند تا عامیانگی مبتذل جایگاه‌های سلسله مراتبی مصرف را به برتری خیال بافانۀ وجودی مبدل كنند. و بدین‌گونه رشتۀ رویارویی‌های پایان‌ناپذیر مسخره دیگر بار تنیده می‌شود تا بسیج‌كنندۀ علاقۀ مادون تفننی از مسابقات ورزشی گرفته تا انتخابات باشند. آنجا كه مصرف وافر استقرار یافته، یك تقابل عمدی نمایشی میان جوانان و بزرگسالان در صدر نقش‌های غلط‌انداز قرار می‌گیرد: زیرا هیچ كجا بزرگسالی نیست كه صاحب اختیار زندگیش باشد، و جوانی (تغییر آنچه هست)، به هیچ روی خاصۀ انسان‌هایی نیست كه اكنون جوان‌اند، بل خاصۀ نظام اقتصادی و دینامیسم سرمایه‌داری است. این چیزها هستند كه فرمانروایی می‌كنند و جوان‌اند؛ كه در پی هم می‌آیند و جانشین هم می‌شوند» (صص.9-85.).

«ازخودبیگانگی تماشاگر [در جامعۀ نمایش] به سود موضوع نظاره‌شده (كه نتیجۀ فعالیت ناخودآگاه اوست) اینگونه بیان می‌شود كه: او هر چه بیشتر نظاره می‌كند، كمتر زندگی می‌كند؛ هر چه بیشتر می‌پذیرد خود را در تصاویر غالبِ نیاز، بازشناسد، كمتر هستی و میل خود را می‌فهمد.
    «… كارگر خود را تولید نمی‌كند، توانی مستقل تولید می‌كند. … تمام زمان و مكان دنیای این تولیدكننده همراه با انباشت محصولات تولیدی از خود بیگانه‌اش برای او بیگانه می‌شود» (ص.67.).

«زوال شخصیت جبراً همراه با شرایط هستی‌ای می‌آید كه به طور انضمامی در انقیاد هنجارهای نمایشی است، و مدام از امكان شناخت تجارب راستین و بنابراین كشف ارجحیت‌های فردی انسان، جداتر شده است. فرد اگر بر آن است كه در چنین جامعه‌ای اندكی مورد اعتنا قرار می‌گیرد می‌باید (با نقض غرض) مدام خود را انكار كند. چرا كه اصل مسلم به موجب این هستی وفاداری‌ای دائماً متغیر و زنجیره‌ای از تعلقات همواره نامردانه به فراورده‌های غلط‌انداز است. یعنی دوان دوان به دنبال نشانه‌های ارزش‌باختۀ زندگی بودن. برای انطباق با این سازمان امور، مواد مخدر یاری‌رسان است؛ و برای گریز از آن، جنون» (صص.9-228.).
    «نخستین مداح نمایش، مك‌لوهان نیز كه متقاعدترین كودن قرن‌اش به نظر می‌رسید، خود سرانجام در 1976 تغییر عقیده داد وقتی كشف كرد كه ”فشار رسانه‌های توده‌ای انسان را به سوی امور نامعقول سوق می‌دهد“» (صص.30-229.).
مآخذ:...

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.