فیلوجامعه‌شناسی

اسطوره‌شناسی واقعیت رسانه‌ای

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت آزاد


• همه می‌توانیم به آسانی واقعیت رسانه‌ای را، فضا و واقعیتی دیگر بپنداریم که انگار منعطف‌تر، آزادتر، عادلانه‌تر، و بهتر است؛ گویی می‌شود واقعیتی تازه خلق کرد که دیگر در آن کمبودی نباشد، و دلخوری به بار نیاورد. گویی می‌توان واقعیتی را جایگزین واقعیت فعلی کرد که بیشتر با آرزوها و تمایلات ما هم‌خوانی داشته باشد. به نظر می‌رسد تکنولوژی‌های جدید، امکانات از نو آفریدن دنیا را در اختیار «شخص» ما می‌گذارند. بنا بر این، می‌توان در واقعیت رسانه‌ای، اتوپیایی مشاهده کرد که اصل امید و باور به دنیایی بهتر را پیش کشید. این، آشکارترین تلقی از واقعیت رسانه‌ای است که در بدو امر به ذهن می‌رسد. در واقع، اجتماع مجازی در شبکه، کانون توجه پروژه‌ای بزرگ برای احیا و بازسازی جامعه است. رسیدن دوباره به ارزش‌ها و آرمان‌هایی که در دنیای واقعی گم شده و از دست رفته‌اند در شرایط هستی مجازی ممکن به نظر می‌رسد. طرفداران این برداشت ادعا می‌کنند که به واسطه این رسانه نو قادر خواهیم بود انواع جدیدی از جامعه را بسازیم که بر اساس اشتراک در علائق به یکدیگر پیوند می‌یابند، نه تصادف.
• اما می‌توان به واقعیت رسانه‌ای از دیدگاه متفاوتی هم نگریست. یعنی می‌توان به جای امید به دنیایی جدید، نارضایتی و طرد دنیای قدیم را دید. این دیدگاه، وجهی آخرالزمانی دارد، گویی داریم به پایان دنیای واقعی و خزیدن در پیله نظر می‌کنیم؛ در واقع، اینجا، مفهوم «پایان» اهمیت بیشتری در قیاس با «استمرار» می‌یابد.
• شاید این تلقی از فرهنگ مجازی درست‌تر باشد؛ چرا که برداشت اتوپیایی از آن، ساده‌لوحانه به نظر می‌رسد، و جنبه خیره کننده‌تر آن برای من، حالت و احساسات قهقرایی آن است؛ «پس‌رفت به مثابه تعالی».
• دیتر لنتزن، جامعه معاصر را بر حسب رسیدن به رستگاری از طریق «خیلی بچه‌شدن» تفسیر می‌کند. این را همه احساس می‌کنیم. هر چه بیشتر بزرگ‌ترهایی را می‌بینیم که اثری از حکمت و گرایش به حل و فصل و جدال با واقعیت در آن‌ها نیست. غایت روند ارتجاع از بزرگ‌سالی به کودکی، می‌تواند باعث شود تا «آدم» کاملاً ناپدید شود! و به این ترتیب، راهی برای «دنیایی بدون آدم» باز شود.
• از این دیدگاه، می‌توان گفت که پدیده گسترش «بچگی» که همه جا می‌توان نشانی از آن گرفت، فرایندی آخرالزمانی است. ناپدید شدن بزرگ‌سالی را هم می‌توان آغاز فرایند نوزایی کیهانی بر اساس «تخریب تاریخ» و «محو آدم» دانست.
• پس، بنا به یک تعبیر رولان بارتی، اسطوره‌شناسی واقعیت رسانه‌ای، بر جامعه‌شناسی آن ترجیح داده می‌شود. «تخریب تاریخ» و محو آدم برای توجیه بچگی و برخورد غیرمسؤولانه با دنیا. افراد حالت انسانی را دارند که در انتظار بیداری هستند و حاضر نیستند، چیزی را جدی بگیرند. آن‌ها شیفته برخورد بچگانه با دنیا هستند.
• در اثر پیشرفت تکنولوژی‌های جدید، بیش از پیش، در معرض تجربه فقدان واقعیت و فقدان مکان مشخص قرار گرفته‌ایم. ولی در عین حال، هستی‌های فیزیکی و مکان‌مند خود را هم داریم. وقت آن است به مسأله معلق بودن خود در میان این شرایط بپردازیم. اگر بناست معانی جدی و مهم فرهنگ مجازی برای زندگی‌های شخصی و جمعی خود را بسنجیم، باید آن را اسطوره‌زدایی کنیم.
• روی آوردن به واقعیت رسانه‌ای و «آدم‌زدایی شده»، به جای آن که چاره مسائل این دنیا باشد، فقط به پیچیدگی‌های آن می‌افزاید و ناکامی‌ها را تحریک می‌کند. واقعیت رسانه‌ای، جامعه دیگر واقعیتی را روی هم تلنبار خواهد کرد که سرکوب شده است.
• قدرت‌یابی واقعیت رسانه‌ای، به سرباز زدن از به رسمیت شناختن واقعیت مستقل و بنیادی دیگران، و درگیری ناگزیر ما در روابط و مسئولیت‌های متقابل می‌انجامد. ماریک فینلی نیز اشاره می‌کند که «فقط در خیال است که فرد می‌تواند بدون ضرر یا غرامت قادر مطلق باشد». چنین واقعیت و چنین ذهنیتی را فقط می‌توان غیراجتماعی و غیراخلاقی دانست.
• ماریک فینلی بر این عقیده است که این حالات دفاعی خودشیفته‌وار و روانی، از مشخصه‌های ذهنیت پسا‌مدرن و نماینده راهبردهای معمول «برای فائق شدن بر شک هستی شناختی در مورد جایگاه فردی خود به واسطه حرکت قهقرایی به درون قدرت مطلق و اصیل کودک که با توهم پستان آن را خلق می‌کند». ذهنیت رسانه‌ای- قالب حیاتی که سوژه پسا‌مدرن به واسطه آن وجود دارد- را شاید بتوان از این دیدگاه درک کرد. در محیط‌های تکنولوژیک واقعیت رسانه‌ای، مرزهای دنیاهای بیرونی و درونی را درهم می‌آمیزند. و به همین دلیل این توهم پیش می‌آید که واقعیات درونی و بیرونی یکی و همسانند. واقعیت مصنوعی همخوان با احکام لذت و تمایل طراحی می‌شود. پیامد تعامل با این واقعیت، معلق ماندن امر واقعی و خویشتن فیزیکی یا جایگزین شدن آن، با جانشین مجازی است.
• در این شرایط، این طور به نظر می‌رسد که تخیل و نقش بازی کردن حد و مرز نمی‌شناسد. به علاوه، جسم و فرد دیگری در کار نیست که محدودیت و ممنوعیتی را بر آن‌چه تخیل می‌شود تحمیل کند. در واقع، رسیدن به قدرت مجازی، امری خودبینانه است که حس خودکفایی و خودمداری را تقویت می‌کند و متضمن انکار نیاز به امور خارجی است.
• قلمروی تکنولوژی با فراغ بال، به دنیایی فی‌نفسه تبدیل می‌شود که از پیچیدگی و جدیت دنیای واقعی جدا و دور است. برندا لورل این قلمرو را همچون تئاتری مجازی می‌بیند که در آن، می‌توان «آرزوی کهن جامه عمل پوشاندن به رؤیاها» را عملی کرد؛ این قلمرو «تجربه‌ای به من می‌دهد که با آن می‌توانم به بازی خیال‌بافی سرگرم شوم، تجربه‌ای که دنیای واقعی را به شکلی جادویی عقب می‌راند». این قلمرو را همچنین، می‌توان در پس زمینه چیزی دید که جویس مک دوگال «تئاتر روانی» می‌خواند که شامل بازی کردن سوداها و غرایز اولیه بشر است. محیط‌های تکنولوژیک واقعیت رسانه‌ای، بویژه پذیرای این نمایش و بازی کردن رؤیاها و اوهام ناخودآگاهند.
• در برخی از موارد، این امر شامل پذیرش پس‌رفت در خودشیفتگی نیز می‌شود. خود شیفتگی را می‌توان نمایانگر «کناره‌گیری از واقعیت به درون دنیایی خیالی دید که در آن، هیچ مرزی وجود ندارد. از این منظر، می‌توان واقعیت رسانه‌ای را همچون ظرفی محافظ دانست که در آن تمامی آرزوهای انسان برآورده می‌شوند و برخوردهای آزارنده با آشفتگی‌های دنیای واقعی «به شکلی جادویی» دور می‌شوند.
• به این ترتیب، اخلاقیات، جای خود را به بازی‌های چندگانه و امکانات چندین دیدگاه زیباشناختی می‌دهد. گم‌شده در شهر بازی. رسانه تکنولوژیک جدید به واسطه ساختن نوعی واقعیت و رئالیسم جادویی که در آن محدودیت‌های طبیعی بشر را می‌توان کنار زد و از مرزهای معمول گذشت به رؤیاهای جادویی برتری خلاق و «قدرت مطلق» پر و بال می‌دهد.
• پس، با جدایی و عدم تعهد، کناره گیری و خودمداری سر و کار داریم. این تحول، مثل ماده مخدر عمل می‌کند. افراد را به سوی صرف نظر کردن از یکپارچگی و انسجام هویت خود، چه در سطح روانی و چه در سطح اجتماعی، سوق می‌دهد. خلاصه، آن که انسان‌ها می‌توانند به خدایان تبدیل شوند. دیگر چه نیازی به «سیاست» هست، و چه نیازی به کشمکش بر سر قدرت در جهانی دچار کمبود و تفرقه اجتماعی؟ سبک شمرده شدن همیشگی سیاست در نظریه اتوپیایی در واقع، مکمل منطقی باور آن به کمال است.
• به گفته استیون فراش: «در اینجا، از ظرفیت مقاومت در فرد، و مهم‌تر از آن، آگاهی تاریخی که به او فرصت می‌دهد تا واقعیت را تفسیر و در نتیجه بر آن نظارت کند خبری نیست. فرد به جزیی از خویشتن بدل می‌شود و حس عامل بودن در فرایندهای تغییر و تحول را از دست می‌دهد».

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.