تیم مِی
فرض ما این شده است که مردان معقول و زنان احساساتیاند. ولی تعاریف واژهها توسط افراد و گروهها به شیوهای خاص تفسیر میشوند و شم و فهم سیاسی این افراد و گروهها در این مواقع تیز میشود و از مفاهیم چیزی را میفهمند که به نفعشان است. ماهیت این تفسیر از مفاهیم و وقایع نیز به شدت از این فرض تأثیر میپذیرد که به زنان توانایی فعالیت علمی عطا نشده است و این مدعا از این گفتار «معصومانه» مردان نتیجه گرفته شده است که زنان نمیتوانند معقول باشند. چنان چه لوید گفت: «انگارههای ما از معقول و مستدل بودن به نحوی تاریخی، طوری شکل گرفته است که زنان در آن مشارکت نداشتهاند، و … خود زن بودن تا اندازهای در این عدم مشارکت دخیل بوده است». با چنین نگرشی، علم را بر معقول و مستدل بودن، و معقول بودن را نیز بر واقعیت استوار ساختهایم. فمینیستها در مقابل، تأکید دارند که نمیتوان عقل و احساس را به این سادگی از هم متمایز کرد. بنابراین، فمینیستها فرض عدم قضاوت ارزشی یا جدایی محقق از موضوع تحقیق را هدف انتقاد قرار میدهند.
این نظر که «تحقیق به معنای واقعی کلمه» مستلزم جدایی محقق از موضوع تحقیق است، صرفاً نتیجه این فرض است که احساس و عقل باید از هم جدا شوند. در مقابل نگرش معمول که به فرآیند تحقیق، صرفاً به عنوان منبع اطلاعات مینگرد، فمینیستها معتقدند که تحقیق، فرآیندی دو جانبه است. کتابهای درسی، مدام از لزوم عدم مداخله محقق در آزمودنیها دم میزنند و تحقیقی را خوب تلقی میکنند که موضوع را از فراز مینگرد. از منظر آنها، محقق باید از آزمودنیها جدا شود وآنها را به مثابه اشیاء عینی بنگرد. ولی از نظر فمینیستها، این توهمات نه تنها تحققیافتنی نیست، بلکه تحقق آنها مطلوب نیست؛ چرا که بر راههای بیشماری که محقق از طریق آنها تحت تأثیر فضای تحقیق و انسانهایی که در اطراف او قرار دارند، سرپوش میگذارد.
منابع:...