ارسطو در «سیاست»
• در تمام جوامع، میتوان سه بخش یا طبقه متمایز را در هیأت شهروندان تشخیص داد: بسیار غنی، بسیار فقیر، و طبقه معتدل که میانه را تشکیل میدهد.
• اینک، به عنوان یک اصل کلی، پذیرفته شده که اعتدال و میانه بودن، همیشه بهترین حالت است.
• پس، میتوانیم نتیجه بگیریم که در تمتع و مالکیت کلیه مواهب ثروت، یک وضعیت میانه از همه بهتر خواهد بود.
• اشخاصی که در این وضعیت قرار داشته باشند، بیش از همه آمادگی دارند تا به ندای عقل گوش فرا دهند.
• کسانی که به یکی از دو وضع حاد تعلق دارند، مثلاً بیش از حد زیبا، بیش از حد نیرومند، بیش از حد شریف (از نظر طبقاتی)، و بیش از حد وضیع هستند، پیروی از ندای عقل را دشوار مییابند.
• مردمان طبقه اول، بیش از دیگران، به ارتکاب زور و خشونت و جرایم عمده رغبت دارند، و در مقابل، اشخاص دسته دوم، بیش از حد، مستعد شیطنت و ارتکاب جرایم پست و معمولی هستند، و بیشتر نابخردیها نیز یا از خشونت، و یا از شیطنت سرچشمه میگیرد.
• یکی دیگر از فضایل طبقه معتدل این است که اعضایش، کمترین ابتلا را به جاه طلبیها دارند، چیزی که هم در زمینه لشکری و هم کشوری برای جوامع خطرناک است.
• همچنین، باید اضافه کرد که کسانی که از امتیازات بیش از حد (از قبیل نیرومندی، ثروت، ارتباطات و غیره) بهره دارند، هم فاقد آمادگی برای اطاعت هستند، و هم نمیدانند که چگونه باید اطاعت کنند. این، نقیصهای است که از ابتدا، از دوران کودکی و زندگی خانوادگی در آنها بروز میکند: از آنجا که در ناز و نعمت پرورش یافتهاند هرگز به داشتن انضباط، حتی در فرا گرفتن دروس مدرسه عادت نمیکنند. اما نقیصهها، همچنین در کسانی که بر عکس، مبتلا به فقدان مفرط امتیازات هستند نیز وجود دارد: اینان بیش از اندازه معمولی و از نظر قوای دماغی کم بضاعتند.
• احتجاج ما روشن میکند که اولاً، بهترین شکل جامعه سیاسی آن است که قدرت در دست طبقه معتدل باشد، و ثانیاً حکومت مطلوب را در جوامعی میتوان تحصیل کرد که در آنها طبقه معتدل وسیعی وجود داشته باشد: در صورت امکان، آن قدر وسیع که از هر دو طبقۀ دیگر، نیرومندتر باشد؛ یا به هر تقدیر، آن قدر وسیع که از نظر نیرومندی بتواند با هر یک از آن دو طبقه مقابله کند؛ زیرا در این صورت، افزوده شدن وزن طبقه معتدل به هر یک از دو طبقه دیگر، برای بر هم زدن موازنه کفایت خواهد کرد و از حاکمیت هر کدام از طبقاتی که احوال نامتعادل دارند جلوگیری به عمل خواهد آورد.
• پس، برای یک جامعه، بزرگترین موهبت است که اعضای آن از دارائی متعادل و بجا بهرهمند باشند.
• آنجا که عدهای بیشترین دارائیها را داشته باشند و دیگران به کلی محروم باشند، نتیجهای که به دست میآید، یا نوعی دموکراسی افراطی است، یا حکومت یک اقلیت کوچک و یکدست، یا حتی، شاید حکومتی استبدادی که غیر مستقیم، واکنشی در برابر هر دو وضع افراطی و نامتعادل( تنعم مفرط در برابر فقر فاحش) به شمار خواهد رفت.
• استبداد، صورتی از حکومت است که میتواند از غلیظترین نوع دموکراسی، یا از حکومت افرادی معدود (الیگارشی) سرچشمه بگیرد، ولی بسیار نامتحملتر است که از نظامات مبتنی بر سیطره طبقه معتدل، یا نظامات نظیر آن (از قبیل الیگارشیهای معتدل) ناشی شود. دلیل این ادعا را بعداً، هنگام صحبت درباره انقلابها و تغییر نظام اجتماعی توضیح خواهیم داد.