فیلوجامعه‌شناسی

چشم‌انداز مقدماتی بر مفهوم «مصلحت‌اندیشی»

فرستادن به ایمیل چاپ

جرارد جی. هوگس


░▒▓ چکیده
واژه‌ی’Prudence‘(= مصلحت اندیشی) در زبان معاصر انگلیسی کاربردهای متعددی دارد و معانی گوناگون فلسفی آن، تا حدی منعکس کننده این تعدد کاربرد می‌باشد.
     معنی مرسوم مصلحت اندیشی، به‌طور کلی، عبارت است از: توان انجام گزینش‌هایی با بصیرت اخلاقی؛ اما این واژه، [به معنی دیگر] برای اشاره به خصلت احتیاط در امور عملی نیز به کار می‌رود. اخیراً تلاش‌هایی شده است تا مصلحت اندیشی به معنی عقلانیت عملی و یا حتی تعقیب منافع خویشتن بدون لحاظ هرگونه بار اخلاقی به خصوصی دانسته شود.
    
░▒▓ 1.مصلحت‌اندیشی به‌عنوان فضیلتی کاردینال، و در برابرِ بی‌احتیاطی

 «Prudence» به عام‌ترین معنای مرسومش، ترجمه کلمه لاتین Prudentia است که به نوبه خود، ترجمه فنی واژه ارسطویی Phronēsis می‌باشد. فیلسوفان اخیر انگلیسی زبان، Phronēsis را به «حکمت عملی» ترجمه نموده‌اند. بحث درباره حکمت عملی، محدوده معنایی را که به طور مرسوم از «Prudence» قصد می‌شود آشکار می‌سازد.
     مصلحت اندیشی، یکی از فضایل عقل عملی، قلمداد شده است. و این، بدان معناست که مصلحت اندیشی، جزو مهارت‌های عقلی قابل تحسین در موضوعات عملی (و مجزا از موضوعات نظری) است. جزئیات مسأله در میان ارسطو و آکویناس محل نزاع است، اما به طور کلی، می‌توان گفت، شخص مصلحت اندیش، ناگزیر است که هم بداند رضایتِ خاطر بشر به چیست، و هم بتواند درک کند که چه فعالیتی، اینجا و اکنون، قادر است به زندگی توأم با رضایت خاطر بشر، کمک نماید.
     فضیلت عقلی مصلحت اندیشی، بر وجود مهارت‌های عقلی دیگر نیز دلالت می‌کند. یک پزشک موفق، به توانایی‌های بالای تشخیصی نیاز دارد تا مشکل بیمار را دریابد و نیز به یک دانش کاربردی معالجه‌ی متناسب با این بیمار، در اینجا و اکنون، نیازمند است و شاید به توانایی طراحی مراحل مختلف یک معالجه درازمدت نیز نیاز داشته باشد. اعتقاد، بر این بوده است که این مهارت‌ها، به خودی خود، از نظر اخلاقی، خنثی هستند؛‌ این مهارت‌ها، به خوبی، می‌توانند یک پزشک جدی در راه کسب موفقیت را چونان طبیبی بسیار کارآمد معرفی نمایند. از خصوصیات مصلحت اندیشی، توانایی بر تشخیص این امر است که مهارت‌های پزشکی مذکور چقدر به کار یک زندگی بشری توام با رضایت خاطر می‌آیند و درنتیجه، کاربردشان چقدر می‌تواند اهمیت اخلاقی (ونه موفقیت فنی یا مالی صِرف) داشته باشد.
     مصلحت اندیشی، به‌طور مرسوم، در مقابل سه فضیلت دیگر بوده است:عدالت، بردباری و خویشتن‌داری. اعتقاد بر این بوده است که بردباری و خویشتن‌داری، فضایلی «اخلاقی»اند و از مصلحت اندیشی که فضیلتی عقلی است مجزا می‌باشند. واژه «فضیلت اخلاقی»، واژه‌ای گمراه کننده است، زیرا مصلحت اندیشی نیز به اهمیت اخلاقی آنچه فرد انجام می‌دهد مربوط می‌شود. واژه «فضیلت اخلاقی» معنای واژه ارسطویی ēthikēaretē را باز می‌نمایاند که به معنی امیال عاطفی قابل تحسین در دو حوزه ستیزه‌جویی و عشق جنسی [یا اشتیاق] می‌باشد. از سوی دیگر، اعتقاد بر این بوده است که عدالت، نه در عواطف، موطن دارد (آنچنان که فضایل اخلاقی، در آن، موطن دارند) و نه در عقل (آنچنان که مصلحت اندیشی، در آن، موطن دارد)؛ بلکه موطنش در اراده است. شخص مصلحت اندیش می‌فهمد که در هر موقعیتی، چه چیزی اخلاقاً ضرورت دارد؛اما شخص عادل عادتاً اراده می‌کند که آنچه را اخلاقاً ضروری است به انجام رساند و به هرکس، آنچه در خور اوست بدهد.
     این چهار فضیلت را فضایل «کاردینال» [= اصلی، ] (از واژه لاتین Cardo به معنی محور) می‌نامیدند، زیرا معتقد بودند دارا بودن همه فضایل جزی‌تر، همچون وفاداری، محبت، شجاعت و درستکاری، بر حول دارا بودن این چهار فضیلت، دور می‌زنند. در واقع، آکویناس همچون ارسطو، معتقد بود که فرد، نمی‌تواند بدون داشتن بردباری و خویشتن داری، مصلحت اندیش باشد، زیرا واکنش‌های عاطفی نامناسب در برابر وضعیتی خاص، درک عقلی شخص را در مورد آنچه اخلاقاً ضروری است تیره و تار می‌نماید (Summa Theologiae IIaIIae.47, IIaIIae. 56.).
     توانایی درک آنچه در یک وضعیت ویژه، اخلاقاً ضروری است، گاهی به توانایی استدلال از اصول کلی اخلاقی برموارد جزیی تفسیر می‌شود. اما نویسندگان کلاسیک، نظر دیگری دارند و معتقدند درک این امر که کدام اصل به کار می‌رود و چگونه به کار می‌رود محل بحث و استدلال نیست بلکه آنگونه که ارسطو گفته است، نوعی ادراک است. نقدهای وارد بر ذوق عقلگرایانه، بر این شکل از شهودگرایی اخلاقی نیز وارد شده‌اند.
     گاهی، مصلحت اندیشی به‌جای اینکه فضیلتی کاردینال [= اصلی] با شمول زیاد در نظر گرفته شود، چونان فضیلتی جزیی، قلمداد می‌شود که مقابل بی‌احتیاطی است. بنابراین، بیمه کردن منزل در برابر آتش سوزی، می‌تواند مصلحت اندیشی باشد و نیز برای مدیران صندوق سپرده، سرمایه گذاری به‌طوری‌که شرکای صندوق در معرض ریسک‌های خطرناک قرار نگیرند، می‌تواند مصلحت اندیشی باشد. با این دید، مصلحت اندیشی، فضیلتی جزیی است و همچنان به حوزه اخلاق تعلق دارد. از سوی دیگر، واژه «مصلحت اندیشی»، گاهی اوقات، در معنایی انتقادی‌تر به کار می‌رود: پافشاری بر مصلحت اندیشی، پافشاری بر ایمن عمل کردن در هر موقعیت ممکن است. اگر بعضی ریسک‌ها معقول تلقی شوند یا حتی انجام یک ریسک در موقعیتی خاص اخلاقاً ضروری دانسته شود، مصلحت اندیشی به معنی اخیر می‌تواند نه یک فضیلت بلکه حتی یک رذیلت باشد.
    
░▒▓ 2. معانی غیر اخلاقی محتمل
همین اخیراً، فیلسوفان، واژه «مصلحت اندیشی» را به معانی‌ای به کار برده‌اند که با آنچه قبلاً بحث شد کاملاً متفاوتند. آنان با دو تضاد مجزا از هم سروکار دارند که از بخت بد، غالباً با یکدیگر خلط می‌شوند. تضاد اول، تضاد میان امر اخلاقی و امر غیراخلاقی و تضاد دوم، تضاد میان علایق شخص عامل و علایق دیگر اشخاص است. با استناد به تضاد اول، دلایل مصلحت اندیشانه برای انجام کاری، دارای تفاوت نوعی با دلایل اخلاقی، تلقی می‌شود. با استناد به تضاد دوم، گفته می‌شود دلایل مصلحت اندیشانه، دلایلی هستند که با علایق شخص عامل سروکار دارند نه با علایق دیگران. به راین اساس، گاهی استدلال می‌شود که خود محوری، به هیچ وجه، نظریه اخلاق شمرده نمی‌شود زیرا دلایلی که خود محورها، در حمایت از یک فعالیت، ارائه می‌دهند، دلایلی هستند که یا فوراً و یا در مدت زمانی طولانی‌تر با پیشبرد علایق خودشان مرتبط می‌باشند و بنابراین، «صرفاً مصلحت اندیشانه» می‌باشند. روی هم رفته، به نظر می‌رسد، چنین باشد که ما بیشتر تمایل داریم از مردم به خاطر قصورشان در انجام وظایف خویش نسبت به دیگر اشخاص انتقاد کنیم (حتی اگر این وظایف همان وظیفه مصلحت اندیشی باشند) نه به خاطر قصورشان در مصلحت اندیشی کردن نسبت به خویشتن. این طرز تفکر، منجر به این می‌شود که کوتاهی کردن در انجام مصلحت اندیشی نسبت به خود، گرچه ممکن است غیر معقول باشد، اما به هیچ عنوان به‌طور دقیق یک گناه اخلاقی نیست.
     درمورد این نظریه کلی، مشکلاتی وجود دارد. اول، آنکه اصلاً به روشنی از آن برنمی‌آید که آیا شایسته است ملاحظات مصلحت اندیشانه را غیراخلاقی در نظر بگیریم. اگر بیمه کردن منزل خویش، مصلحت اندیشی است آیا این امر، دلیلی اخلاقی به نفع انجام این کار نمی‌باشد؟ و به طور کلی، ممکن است ریسک‌هایی باشند که انجامشان از نظر اخلاقی کاملاً اشتباه باشد. ثانیاً، به روشنی از آن برنمی‌آید که آیا ملاحظات مصلحت اندیشانه، تنها محدود به علایق شخص عاملند یا خیر. مدیر صندوق سپرده، نسبت به شرکای صندوق، وظیفه مصلحت اندیشی دارد و اخلاقی دانستن این وظیفه، مطمئناً فرضی معقول است. ثالثاً، آشکار نیست که آیا فرد، تنها تحت مقتضیات اخلاقی نسبت به دیگران قرار دارد نسبت به خودش نیز وظیفه اخلاقی دارد؛ مثلاً کانت معتقد بود که شخص، درست به همان میزان که نسبت به دیگران، وظیفه اخلاقی دارد، نسبت به خودش هم دارد. در واقع، بیشتر تئوری‌هایی که بر بی‌طرفی، به عنوان خصوصیت مهم شخص اخلاقی، تأکید دارند نیز به همین امر معتقدند. اما اگر این چنین است، بنابراین، تمایز میان ملاحظات راجع به خود و ملاحظات راجع به دیگران، منطبق بر تمایز میان امر غیر اخلاقی و امری که اهمیت اخلاقی دارد نمی‌شود. حداقل بخشی از مشکل، ممکن است از این امر، ناشی شود که ما به طور روزمره، واژه «مصلحت اندیشی» را مطابق با بافت‌های مختلف در معانی متفاوتی بکار می‌بریم که بعضی از آنها به کاربرد پیشین، نزدیکتر و بعضی دورترند.
     با این وجود، «مصلحت اندیشی»، در فلسفه معاصر، غالباً هم‌ارز با «عقلانیت عملی» و فاقد هرگونه بار معنایی درباره اهمیت اخلاقی، به کار می‌رود. به بیان عام، انتخاب مصلحت اندیشانه، انتخابی است که اهداف شخص عامل را به پیش می‌برد. البته، جرح و تعدیل این بیان، ضروری است، زیرا بسیاری از نویسندگان، این امر را نیز در نظر گرفته‌اند که ما ناگزیریم فرض کنیم اشخاص عامل، تصمیمات خویش را براساس اطلاعات کامل، صورتبندی می‌کنند و این کار را بدون تأثر از اموری همچون تعصب، غرض ورزی و استرس عاطفی انجام می‌دهند. پس، شاید آشکار باشد که ملاحظات اخلاقی، دوباره، در این مفهوم، اعمال شده‌اند ولذا، این مفهوم، به Phronēsis و واژه قرون وسطایی Prudentia نزدیک‌تر شده است. روی هم رفته، در صورت عدم تنظیم مناسب اطلاعات ضروری و حالت ذهنی‌ای که برای انتخاب مصلحت اندیشانه، ضرورت دارد، فایده عملی این مفهوم، بسیار اندک است. به این دلیل، دیگر نویسندگان حاضرند به سادگی بگویند که تنها مبنای تجربی، برای ارزیابی منافع اشخاص، یافت شدن آن منافع در انتخاب‌هایی است که عملاً انجام می‌دهند. بدین روش، ممکن است، تصمیم‌های خاصی، بنابر مبانی صوری همچون ناسازگاری یا خودستیزی یا انطباق ضعیف با اهداف بیان شده، نامعقول و لذا غیر مصلحت اندیشانه ارزیابی شده، اما انتقادی که مستقیماً متوجه محتوای چنین انتخاب‌هایی است از بحث کنار گذارده شوند.
     تئوری‌های انتخاب عقلانی غیراخلاقی، خودشان، مشکلاتی پیش می‌کشند، خصوصاً، در رابطه با فلسفه سیاسی که در آن، اولویت‌های مختلف افراد مختلف مورد ملاحظه واقع می‌شوند. این بخش از بحث مدرن مصلحت اندیشی با برخی موضوعات در تماس است که در مباحث پیشین عدالت، بدان‌ها پرداخته شد. البته، تعریف سنتی عدالت به «گرایش به سوی اعطای حق هر کس به او» مسلماً نه به این سؤال پاسخ می‌دهد که چگونه باید کشف نمود که حق افراد مختلف چیست و نه به این سؤال که آیا ممکن است گزارشی عقلانی، درباره «بهترین» روش ایجاد سازگاری میان اولویت‌های متعارض به دست داد یا خیر. این مسائل، دقیقاً مسایلی هستند که گزارشات اخیر تئوری انتخاب عقلانی، تلاش دارند آن‌ها را بکاوند.
░▒▓ مآخذ و منابعی برای مطالعه‌ی افزون...

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.