فیلوجامعه‌شناسی

عبور از «اغتشاش» و ریشه‌شناسی «اعتراض»

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    اگر با موفقیت و دقت نظر، «اغتشاش»ها را از «اعتراض»ها متمایز کنیم؛ و اگر «اغتشاش»ها را بیشتر یک روبنای امنیتی تلقی کنیم که برازنده تحلیل امنیتی است؛ تمرکز ما به فهم «اعتراض»ها معطوف می‌شود. این، اصل آن چیزی است که ذهن تحلیل‌گر مصلحان اجتماعی در شرایط فعلی باید به آن التفات بورزد.
▬    در توصیف و تحلیل درست تکوین «اعتراض»های اخیر، کلید فهم این است که اصل «اعتراض»ها، اتفاقات تازه‌ای نبوده‌اند. از قبل «اعتراض» صندوق فرشتگان گرفته تا «اعتراض» معدن چیان زمستان یورت آزادشهر تا «اعتراض» کارگران هپکو تا ثبت نام «اعتراضی» برخی از مالباختگان کاسپین در انتخابات ریاست جمهوری در عین تجمع در مقابل وزارت کشور، و «اعتراض» تقریباً هر هفته مالباختگان در بلوار کشاورز، تا نهایتاً «اعتراض»های امروز، درست چند ماه پس از استقرار دولت جدید. روشن است که عملیات روانی در ایام انتخابات تأثیر عکس داده و امیدهای بزرگ‌تری را سرخورده کرده است.
▬    منتقدان دولت، مدام و مستمر، در مورد نخبه‌گرایی شدید دولت که به فاصله آن‌ها از مردم و درک اندک ایشان از مسائل و دشواری‌های قعر جامعه مربوط می‌شود، هشدار داده بودند؛ و دولت، به اتکاء عملیات روانی در ایام انتخابات و شکل‌دهی به آراء اقشار متوسط شهری، همواره نسبت به حاشیه‌نشینان شهری و شهرستان‌ها بی‌توجه بوده است. این ذهنیت خطرناک است که مدام استمرار یافته و مردم را از شنیده شدن راستین و مؤثر سخنان خویش از سوی «گروه عقلا» نا امید کرده است.
▬    اتحاد نامفهوم کارگزاران-اصلاح‌طلبان، مردم را به رغم پنج سال حکمرانی، با ابهام در پیگیری مطالباتشان در نبود شفافیت واقعی مواجه کرده است. آن‌ها هر چه می‌گویند به بن‌بست «کو گوش شنوا» می‌رسند. نوسان در طیف نخبه‌گرایی-اصلاح‌طلبی، بحث‌های واقعی انقلابی در مردم‌سالاری دینی را به حاشیه رانده است، و انگار افراد را در دو نوع طاغوت‌سالاری مخیر می‌سازد. آنچه هنر انقلاب اسلامی بود، و توانست نیرویی شود که انقلاب اسلامی را رقم بزند، تلفیق خلاقانه نخبگی، عقل، تکنیک، نوع‌دوستی، امر به معروف و نهی از منکر، حمایت از مستضعفان، و رویارویی با مستکبران و خودبزرگ‌بینان بود. رنگی از این‌ها را در ساز و برگ کارگزاران و اصلاحات نمی‌بینیم.
▬    صورت مسأله امروز، این است: انتخاب کنید، یکی از این دو را؛ یا مدیرسالاری و زرسالاری، یا روشنفکرمآبی و برج عاج نشینی. یا بپذیرید که کشور را مدیران تکنوکرات و حرفه‌ای که به اندازه مدیران «فوب خلیج فارس» حقوق می‌گیرند و رفته رفته دیگر چیزی از درد مردم نمی‌فهمند، اداره کنند، یا حکومت را به کسانی بسپارید که پسند روشنفکران را جایگزین خردورزی و تدبیر و دوراندیشی و حکمت الهی می‌سازند. تاب بخورید بین کارگزاران و اصلاح‌طلبان. اگر مدتی از مدیران پول‌دار هزار میلیاردی خسته شدید، چند گاهی به سمت سیاستمدارانی بروید که به نام ارزش‌های روشنفکری بر ارزش‌ها و عقل و شرع می‌تازند.
▬    در این تاب خوردن، دو گروه به جای «توده مردم» فربه می‌شوند، یکی «گروه مدیران» یا کسانی که با افشاگری‌ها نام «یقه سفیدان» به ایشان چسبیده است؛ و دیگری، «گروه روشن‌فکران»، که با کارفرمایی پولداران، پیرایه بر پیرایه می‌بندند، و خواسته و ناخواسته، و به حکم کارفرمایان خود، کار را به جایی می‌رسانند که غیر انسانی‌ترین راه‌حل‌ها را، چیزی مانند افزایش ناگهانی قیمت بنزین از ۱۰۰۰ تومان به ۱۵۰۰ تومان را، میسر می‌سازند. آیا «مدیران» و «روشنفکران»، از تأثیرات سهمگین این افزایش آگاه نیستند؟ افزایش پنجاه درصدی کلیدی‌ترین حامل انرژی، چه تأثیرات زنجیره‌ای بر سایر کالاهای اساسی می‌گذارد؟ چه کسانی از عدم دسترسی به دارو و غذا و شغل و ... می‌میرند؟ این، همان تکرار و استمرار سیاست تعدیل دهه هفتاد است، که در نهان «کشته می‌دهد».
▬    و در این تاب خوردن میان کارگزاران-اصلاح‌طلبان، آن چه از دست می‌رود، دلیلی است که ما اساساً برای آن انقلاب کردیم. اگر منظور از خط انقلاب اسلامی، ایجاد یک جامعه توحیدی است که هست، آن‌چه امروز در محور گروه عقلا جریان دارد، دقیقاً ایمان به توحید و کفر به طاغوت نیست؛ به رسمیت شناختن قدرت مستکبران، پذیرش منطق آنان، پولدارتر شدن پولداران، اعم از وزیران و مدیران و فوتبالیست‌هایی که می‌توانند بر مبنای فوب خلیج فارس پول دریافت کنند، و باز، فراموش شدن مردمی است که قرار انقلاب بود که مدیران و سایر اقسام بزرگان، به حکم قرآن و سنت انبیاء، خود را خدمت‌گذاران طریق به بهشت رفتن ایشان بدانند.
▬    ساز و کار زیربنایی وضع و حال «کارگزاران و اصلاحات»، که در آن توکل به خدا و اعتنا به خلق عبد خدا، فراموش شده است، در منطق زیربنایی توجیه‌گر سلطه «گروه مدیران» و «گروه روشن‌فکران» نهفته است. منطق زیربنایی «گروه مدیران»، کم و بیش، همان است که همیشه بوده است؛ پدید آمدن یک برنامه توسعه برون‌زا، به گروه مدیران این امکان را داد که واسطه شود میان شرکت‌های بیرونی و مصرف‌کننده داخلی. او، تمام امتیازات انتسابی به خود را به «زرنگی» خویش در اکتساب فرصت‌ها تحویل برد، و چنین وانمود کرد که نان و قوت و رمق از دست‌رنج خویش می‌خورد، در حالی که چنین نبود. ولی، منطق زیربنایی «گروه روشن‌فکران»، پیچیده‌تر است؛ ما به «گروه روشن‌فکران»، چشم امید داشتیم، تا بیندیشند، و با مردم خود، راهی برای برون‌رفت از سلطه مستکبران بجویند؛ اما، سؤال جذاب‌تر از ابهام قبیله مدیران آن است که چه بر سر روشن‌فکری آمد که این چنین به «گروه روشن‌فکر» برج عاج نشین بدل شد و این قدر زود، و بسیار «سریع القلم»، راننده تاکسی‌ها و لبوفروشان را به سخره گرفت، به جای آن که به ایشان راه خلاصی از گروه زر و زور وطنی و جهانی را بیاموزد. او ترجیح داد که در هنگام انتخابات، با روشنفکری جهان‌وطنی هماهنگ شود، و در گاه دیگر، مواجب‌بگیر متمولان گردد، و این چنین، مردم کوچه و بازار را سر کار بگذارد، و به موتور «تزویر» تبدیل شود.
▬    دشواری اصلی فراروی «گروه روشن‌فکران» این است که با نشناختن مخاطب راستین خود، شغل خویش را که می‌توانست شغل انبیاء باشد، در حد قلم به مزدی، نان به نرخ روز خواری، یا فخرفروشی به «راننده تاکسی‌ها و لبوفروشان»، و فساد مدارک دانشگاهی پایین آورده است. در واقع، در حالی که روشن‌فکر با مخاطب قرار دادن «مردم»، می‌توانست معلمی پیشه کند و شغل انبیاء را از آن خود سازد، در عوض، «سیاستمدار» و «پول‌دار» و «آکادمیسین» را مخاطب خویش قرار می‌دهد. بدین ترتیب، روشن‌فکر، از کسوت مصلح اجتماعی به در آمد. پس، اگر امید داشتیم که با هدایت روشن‌فکر، بتوانیم بر استکبار جهانی و استکبار داخلی فایق آییم، روشن‌فکر، خود اسیر و بنده و جزئی از زنجیره خودبزرگ‌بینی‌ها شد. او بنده پول‌داران و هم‌قطارانی شد که بر استادی او صحه می‌گذاردند. آن‌ها نه خدا را مورد خطاب خود قرار دادند و نه خلق عبد خدا را.
▬    فیصله مطلب: انتقاد اجتماعی، اسباب نا امیدی نیست؛ اسباب جدی گرفتن تکلیف و رسالت تاریخی است. از یک دید وسیع‌تر، به رغم همه انحرافات در «گروه مدیران» و «گروه روشن‌فکر»، جوان مسلمان راه خود را از کوره راه باز کرده است، و در قیاس با گذشته، متشکل‌تر، هدفمندتر و منضبط‌تر شده است، و چیزی نمانده بود که در انتخابات اخیر کشور را به مسیر درست بازگرداند. جوان مسلمان، به حمایت خدا امید دارد. ولی مستظهر به حمایت‌های خدا بودن یک مسأله است، و حفظ تفضلات خداوند مسأله دیگر. اگر، جوان مسلمان، از تکالیف خود غفلت نورزد، همواره دلیلی برای استمرار عنایت خداوند هست (همراه با اقتباس‌هایی آزاد از دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی).
مأخذ:رسالت
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.