فیلوجامعه‌شناسی

پیامد پوزیتیویسم

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت آزاد


• پوزیتیویسم، تنش‌های میان متفکران و افکار بزرگ را سرهم‌بندی کرد و از میان برد.
• با اولویت‌بخشی به تخنه، در مقابل معرفت و دانش انتقادی، بازتاب افکار انتقادی در حوزه عمومی را نیز ناممکن ساخت؛ و چنان که یورگن هابرماس تصریح می‌کند: «به لحاظ روانی، موثرترین شیوه برای نامطلوب جلوه دادن هر موضعی، این است که آن را از حوزۀ عمومی اخراج کنیم».
• پوزیتویسم، پرسش‌های اخلاقی، تاریخی و فرهنگی را با تبیین‌های کمّی و نظریه‌های پیشگویانه، جایگزین کرد.
• علم، محدود شد و صرفا برای علایق منفعت‌طلبانه و معرفت تکنیکی و نتایج پراگماتیستی‌اش به کار گرفته شد.
• پوزیتیویسم، بر ارزش‌های یک جهان الینه و عقلانی تأکید ورزید که بر اساس آن، افراد، در احتمالات آماری و روابط مکانیکی محو می‌شدند. تاریخ، فرهنگ و نهادهای اجتماعی، تحت قوانین مادی شده و علیت تعیّین یافته رده‌بندی می‌شدند.
• پوزیتویسم، علمی را تولید می‌کند که نه می‌تواند خاستگاه‌های جامعه را معلوم کند؛ نه می‌تواند فهم تطورات سوبژکیتو و معنای تاریخی را تبیین کند؛ و نه بی عدالتی اجتماعی را مورد نقد قرار دهد. بدین‌سان، با فایق آمدن پوزیتیویسم، هر سه کلاسیک جامعه‌شناسی، کارل مارکس، ماکس وبر، و امیل دورکیم تا آنجا که به مقاصد تحلیل و نظریه‌پردازیشان مربوط می‌شود، کنار گذاشته می‌شوند.
• بی‌ربط قلمداد شدن مفاهیم کلاسیک جامعه‌شناختی با واقعیت، همراه با عقب راندن افق‌های کلاسیک یونان از نظریه‌ها بود؛ افق‌ها و ایده‌آل‌هایی که امید می‌رفت تا بتواند تجربیات و زمینه‌های جمعی را برای تکمیل و بازسازی مدرنیت به دست دهد.
• پوزیتیویسم با عقلانی‌سازی جامعه و جامعه‌شناسی، تبدیل به یک ایدئولوژی گردید که توش و توان علم اجتماعی و روش‌های تحقیق قرن نوزدهمی را خاموش کرد.
• خود زبان، برای پرسش‌های بعدی و برای یک فرایند پیچیده‌ی تفتیش عقاید اهمیت یافت که در آن گذشته‌ی فرهنگی و فلسفی به فراموشی سپرده شده و زمینه‌های اصلی آن از میان رفت.
• در این وانفسا، فروید و میراث او نمادها و انگیزه‌ها را که از طریق آرزوهای ناآگاه به حاشیه رانده شده‌اند را دوباره فرا می‌خواند. ویتگنشتاین، اعتبار بازی‌هایی غیر از بازی علم را موضوعیت می‌بخشد. هایدگر به «هرمنوتیک‌های» هستی‌شناختی توجیهی برای ادراکات چندگانه معرفت باز می‌کند. پاپر و کوهن و لاکاتوش، مواضع مختلف را محترم می‌شمرند. پراگماتیسم جدید، به عدم تعین به مثابه شیوه صلح اولویت می‌بخشد. پساساختگرایان هم به سهم خود و با آشفته کردن معنا، راه را برای غرایزی که تاکنون سرکوب می‌شدند فراهم می‌آورند.
• البته من فکر نمی‌کنم که آینده از آن اینها باشد... . یکی از آنها آشکارا به فاشیسم منجر شد و سایر آنها نیز ظرفیت‌های توانمندی برای پر و بال دادن به فاشیسم دارند. فکر نمی‌کنم که آینده از آن اینها باشد...

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.