دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▀█▄ قضیه:
▬ در انتخابات سال ۱۳۸۴، دکتر علی لاریجانی با شعار «دولت امید» در انتخابات شرکت کرد، و ظفر چندانی به دست نیاورد، ولی، در انتخابات ۱۳۹۲، دکتر حسن روحانی با شعار «دولت تدبیر و امید» آمد و پیروز شد؛ ولی، او هم در عمل، چیزی به دست نیاورد و بر انتظارات «امیدی» مردم پاسخ در خوری نداد، چرا که او «روحیه امید» نداشت. وی از همان ابتدا و در گرماگرم مبارزات انتخاباتی عصبانی بود، و پس از آغاز کار نیز، با گلایههای مستمری که با ادعای خالی بودن خزانه شروع شد، و با هزار و یک آیه یأس دیگر ادامه یافت، پیوسته دل مردم را خالی میکرد. کاشف به عمل آمد که او شخصاً فاقد «روحیه امید» بود، و اگر کسی در عمق شخصیت، فاقد «روحیه امید» باشد، چگونه خواهد توانست امیدگستر گردد. ایشان، اخیراً نیز در یک اجلاس بینالمللی و در مقابل چهرهها و اندیشمندان خارجی، بیجا، شروع به گوشه و کنایههای یأس آلود از مدیریت شهری کرد؛ مدیریت شهری که لااقل در این غوغای بیامید، چهرهای امیدوار به «شهر تهران» داده است، و در این شهر، کسی احساس نمیکند که در یک پایتخت تحریم زده زندگی میکند.
▬ برای حیات سیاسی شکوفای همه ملل دنیا، با هر سطح از توسعه و پیشرفت، «امید» یک عنصر بسیار مهم است. چرا؟ زیرا، امید میتواند حیات سیاسی یک کشور بحرانزده را متحول کند. ممکن است سیاستمداران یک کشور تحریم زده، در دام سیاستهای بیامید خود گرفتار آیند، زیرا، بزرگترین سرمایهگذاری که چنین کشوری میتواند انجام دهد، مثلاً، فعال کردن جهادی ظرفیتهای تولیدی خاص در یکی از زیربخشهای کشاورزی یا صنعت، یا استفاده از بازار فروش در یک نقطه برای تحریک تولید در نقطه دیگر است، و اینها، بسیار کوچکتر از آن به نظر میرسند که تأثیر چشمگیری در زندگی «رأی دهندگان شهری» بگذارند. سیاستمداران جهادی میتوانند از این ظرفیتها برای بهبود وضع و حال کلی امت استفاده نمایند، ولی، سیاستمداران فاقد «روحیه امید»، مدام گمان میکنند که، برای خروج از بحران باید گامهای بسیار بزرگتری برداشت، که «فعلاً میسر نیست»؛ این چنین به سمت غوغاسالاریهای رأی ساز میروند که به جای بهبود اوضاع، شرایط را بدتر میکند و از آن وخیمتر، امیدها را میشکند.
▬ این طرز فکر سیاستمداران فاقد «روحیه امید»، باعث گسترش ناامیدی در تمامی زمینهها میشود. این رفتار این نخبگان، باعث توزیع نوعی محافظهکاری روانی در میان مردم میشود که در آن، افراد، کارهای جهادی با پتانسیل بالقوه بالا انجام نمیپذیرد. سیاستمداران «بی امید»، غالباً تصور میکنند که در دام بحران گرفتار شدهاند، در حالی که فیالواقع، این طور نیست. آنها «ظرفیت»های خودباوری را دست کم گرفتهاند. اغلب، ایدههای مبتکرانه کوچک میتوانند «ظرفیت»های امیدبخش باشند که به نوبه خود حرکتهای بعدی را موجب میشوند و تحولی بزرگ در احوال امت پدید میآورند، ولی، شکل حکمرانی سیاستمدار فاقد «روحیه امید»، مجالی برای بروز ایدههای مبتکرانه را نمیدهد.
▀█▄ تأمل نظری در قضیه:
▀█▄ تأمل ۱.
▬ «روحیه امید»، ریشه چندانی در «خزانه پر» و «حقوق بسیار» و «یارانه» و «رفاه» ندارد، بلکه رفاه بیش از حد، برای «روحیه امید»، به مثابه نقطه اوج فواره است که پس از آن، سقوط آغاز میگردد. آن چه مؤثر است، درکی شرافتمند از انسان باایمان است، که موجب میشود تا فرد، در مقابل، محدودههای روزگار کرنش نکند و آماده مبارزه برای موانع تحقق امیدواری گردد.
▬ بنا بر این، روحیه «شکوهمندی»، که این روزها، روحیهای مهجور شده است، و تیپ متوسط شهری به جای آن غالب گردیده، یکی از لوازم «امید پایدار» است. تیپ متوسط شهری، قدری کودک شده، و با کوچکترین دستاوردی امیدوار و با کهترین سرخوردگی ناامید میشود. در عوض، انسان «شکوهمند»، که در روحیه پهلوانی قدما تبلور داشت، برای خود شرافت انسانی قائل است، و برای پیش افتادن در رقابت شهر، خود را به هر خفت نمیافکند؛ او با حفظ جوهر با شرافت خویشتن، حتی، در یک وضع کم رفاه، تجربه گرانقدری از امید را با خود حمل میکند.
▀█▄ تأمل ۲.
▬ ملهم از تحلیل درخشان والتر بنیامین از سبک تئاتر «شکوهمند» آلمانی که در آن روزگار، ضمن غمگساری در رنجهای یک ملت، پر امید و «انقلابی» بود، و تأثیری توانمندساز بر مردم آلمان بر جای نهاد، میتوان نسبتی برقرار کرد میان «روحیه انقلابی» و «روحیه امید». «روحیه انقلابی» در یک برزخ متولد میشود؛ در برزخی میان (۱) انتقاد اصولی از وضع و حال امروز، و (۲) «انتظار» طلوعهای آینده، با (۳) پا در میانی و ضمانت نخبگان سیاسی با روحیه انقلابی، و ایمان به این که میتوان مسیر تاریخ را به سلاح ایمان گشود. این سه چیز در کنار هم، «روحیه انقلابی» و «روحیه امید» را در یک مقیاس اجتماعی میآفریند و تحکیم و بارور میسازد.
▀█▄ تأمل ۳.
▬ شبیه این مضمون را میتوان قبل از والتر بنیامین، در فردریش ویلهلم نیچه متأخر، و در کتاب «چنین گفت زرتشت» ملاحظه کرد. او در فصل «پیش از دمیدن آفتاب» از بخش سوم کتاب، در متنی که بسیار الهامبخش از آب درآمد، مایههای اصلی این جنبههای «روحیه امید» را ترسیم کرده است. این فراز، برخی را متقاعد کرد که نیچه از یک بیامیدی نهیلیستی رهیده و طرح شگرفی از امید ریخته است: «ای آسمان که فراز منی! ای پاک! ای ژرف! ای مغاک نور! چون در تو مینگرم از اشتیاقهای الهی به لرزه میافتم. ... و هرگز از کدام کس آن سان بیزار بودهام که از ابرهای سرگردانی که تو را لکه دارت میکنند؟ و از بیزاری خویش نیز بیزار بودهام، زیرا، که لکه دارت میکرد! دشمن ابرهای سرگردانم؛ دشمن این گربههای رباینده پاورچینرو. زیرا، اینان از تو و از من میستانند آن چه را که از آن ما هر دوست: آری و آمین گفتن عظیم و بیکران را. ... چنین گفت زرتشت».
▬ نارضایی خروشان پر از انرژی معنوی، نسبت به وضع و حال پیش از «دمیدن آفتاب»، چه از «ابرهای سرگردانی که خورشید را لکه دار میکنند» و چه از «حتی گلایههای خویشتن از ابرها، که از بیایمانی به خداوندگار آسمان نشأت میگیرند». ولی، نیچه در این قطعه سترگ، در این «گلایه» متوقف نمیماند و به پیش میرود. یک اشتیاق الهی در میان است که با «آمین گفتن عظیم و بیکران» در «انتظار» «دمیدن آفتاب» است. و بالاخره، این متن، که یکی از درخشانترین متونی است که مفهوم «شکوه» را به خواننده متوسط شهری الهام میکند، با این جمله خاتمه مییابد: «چنین گفت زرتشت».
▬ کاش مجال بیشتری برای بسط این مفاهیم بود؛ همه این بحثها ماند: «سخاوت آفتابی زرتشت در مقابل حسادت و خشم و کینهتوزی و مردم متوسط شهری»، «جهان دنیاطلبی بدون مفاهیم معنوی»، «رابطه بین بدبینی و روشنفکری»، «بدبینی عقل و خوشبینی اراده»، «سوررئالیسم سیاه و سفید»، «میخائیل باختین و انقلاب و کارناوال و ستمدیدگان»، «روح زنده»، «تعلیق ناباوری»، «مارسل پروست و معجزات حافظه غیرارادی»، «ای. پی. تامپسون و جنبشهای مردم معمولی»، «جهان رؤیا»، و «روح بیپروا».
مأخذ:صبحنو
هو العلیم