فیلوجامعه‌شناسی

دیـ☲☷☳☶ـوارنوشت: مرور یادداشت‌های دوران دانشجویی؛ انقلاب سقراطی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    تاریخ تفکر غرب را معمولاً، از چرخش مابعدالطبیعی تاریخ‌گذاری می‌کنند. در قرن ششم قبل از میلاد، طالس مکتب ملطی را با تأکید به نوعی نگره‌ی ماده‌گرا و ابرام به تبیین جهان بر اساس یک ماده‌ی اولیه که از نظر طالس آب بود توجیه می‌کردند. در پایان سده‌ی ششم قبل از میلاد فلسفه‌ی یونانی چرخشی متافیزیکی یافت. برخی از فیلسوفان در برابر ماتریالیسم اولیه ملطی به مدافعان گرایش ایده‌آلیستی در فلسفه گرویدند. این فیلسوفان برای ابداع مفاهیم ایده‌آلیستی از ریاضیات سود جستند. بنیان‌گذار این مکتب متافیزیکی فیثاغورث بود. سقراط شاگرد فیثاغورث و استاد افلاطون بود. همان افلاطون که نخستین گردآورنده‌ی چرخش مابعدالطبیعی در یک مجموعه‌ی عظیم بی‌سابقه بود.
▬    فیثاغورث با تکیه بر مذهب اسطوره‌ای اورفیسم یک دستگاه فلسفی بنا کرد که بسیار مؤثر واقع شد. او معتقد بود که طبیعت روحانی بر طبیعت جسمی برتری دارد و بهترین زندگی آن است که به روحانیت ره سپرد. فیثاغورث بر مبنای دستگاه فلسفی خود برای نخستین بار یک نظام اخلاقی معتقد به تناسخ ارواح پدید آورد که متضمن دستورالعمل‌های دقیق هنجاری بود. او تلاش کرد تا با دستورالعمل‌ها به زندگی پیروان خود نظم بدهد. او فلسفه و ریاضیات را عالی‌ترین شیوه‌ی تطهیر روح می‌دانست. فیثاغورث تمام هستی را به عنوان یک هماهنگی و هارمونی عدد می‌دید و عدد را اصل نخستین وجود تلقی می‌کرد. این برای نخستین بار در تاریخ مدون یونان بود که اصل ریشه‌ای وجود به چیزی غیر عینی همانند آب و باد و خاک و آتش نسبت داده می‌شد. آن‌چه در این‌جا مطرح بود عدد بود.
▬    برخی از فیثاغورثی‌ها با کاربرد اصول فلسفه‌ی طبیعی در مورد دولت به مفهوم عدالت رو آوردند و نظریه‌ای خاص از سیاست را آموختند. فیثاغورثی‌ها عدالت را عددی مربع می‌دانستند که از اجزای برابر ترکیب یافته است؛ از این نتیجه گرفتند که در مورد دولت، عدالت ترکیب آن از اجزای برابر است. این عدالت از راه گرفتن همه‌ی ثمرات تجاوز از متجاوز، که خود را بزرگ‌تر و قربانی خود را کوچک‌تر می‌بیند، و بازگردانیدن همه‌ی آن به از دست دادگان می‌دانست.
▬    اساس نظریه‌ی سیاسی فیثاغورثی‌ها، حق فرزانگان عادل برای فرمانروایی بود. و حاصل آن اعتقادی بود به پادشاهی از نوع تئوکراتیک، که بر اتباع خود همانند خداوند بر جهان فرمان براند. امواج چنین عقیده‌ای است که از سقراط به افلاطون سرایت نمود. در واقع، مسأله‌ی مورد توجه هم افلاطون، و هم ارسطو تلقی ویژه‌ی هر یک از مفهوم عدالت و بسط آن بوده است. پس، شاید بتوان مفهوم عدالت را مهم‌ترین مفهوم در تفکر توسعه‌ای یونانی دانست که تقریباً، سایر عناصر نظام فرهنگی در حول آن جمع‌بندی شده‌اند. تأثیر فیثاغورث بر سقراط، و هم بر افلاطون مسلم است. کمونیسم فیثاغورث و طبقه‌بندی سه‌گانه‌ی انسان‌ها به دوستداران خرد، افتخار و منفعت، علاوه بر مفهوم کلیدی عدالت، از دیگر تأثیرات فیثاغورث بر آن‌ها بوده است.
▬    در قرن پنجم قبل از میلاد فیلسوفانی معروف به سوفی است به ارزش‌های مطلق اخلاقی آن‌چنان‌که از سوی فیثاغورثیان ابراز می‌شد تردید کردند. پروتاگوراس معتقد بود که قضاوت انسانی، ذهنی و مربوط به خود اوست. گورگیاس از این هم فراتر رفت و معتقد شد که هیچ چیز وجود ندارد و اگر چیزی نیز وجود داشته باشد بشر نمی‌تواند آن را بشناسد و اگر هم کسی بتواند چیزی بشناسد نمی‌تواند شناختش را به دیگری منتقل کند. دیگر سوفیست‌ها هم‌چون تراسیماخوس معتقد بودند که می‌شود حقیقت را ساخت.
▬    سقراط، با سوفیست‌ها به مقابله برخاست. شاگرد فیثاغورث با بالا بردن سطح انتزاع، آن‌چنان‌که تا آن زمان سابقه نداشت، و با پروردن شاگردانش، صحنه‌ی رزم را به خوبی آراست. مرگ حماسی او هم الهام‌بخش مساعی افلاطون و ارسطو در نقد حکومت آتن بود. فی‌الجمله سقراط یک نقطه‌ی عطف بود به حدی که تایلر سقراط را بنیان‌گذار سنت اخلاق غرب دانسته است. چنین نظری را داسیل آبلسون و کای نیلسون نیز ابراز داشته‌اند.
▬    سقراط به رغم سوفسطائیان معتقد بود که با استفاده از عقل می‌توان به مجموعه‌ای از مبادی اخلاقی دست یافت که خودکامگی را با خیر همگانی آشتی دهند و بر همه‌ی انسان‌ها در همه‌ی زمان‌ها اعمال شوند. بنا به این سنت، انسان دارای نفس است و اعمال او باید با سرشت و ماهیت این نفس مطابق باشد. سقراط نفس را نامیرا می‌دانست و معتقد بود که مراقبت درست از آن ایجاب می‌کند که کردار و پندار انسان طبق معیار عقلانیت باشد. انسان باید به نیازهای خود لگام زند و با این کار یک زندگی اخلاقی داشته باشد. به عقیده‌ی سقراط احترام به خود، دانش از خود و مهار خود بزرگ‌ترین آیین یا دین است.
▬    سقراط که مایه‌ی اصلی تفکرات افلاطون اول با آن موافق بود، فضیلت یا علو اخلاقی را با دانش یکسان تلقی می‌کرد و کردار فاسد اخلاقی را در همه‌ی موارد نتیجه‌ی جهالت یا خطای فکری می‌دانست؛ «دانش فضیلت است». او عقیده داشت که وظیفه‌ی همه‌ی انسان‌هاست تا دانش راستین را بیابند و فقط وقتی می‌توانند این کار را بکنند که «خودشان را شناخته باشند». سقراط بر آن بود که یگانه هدایتگر انسان دانش است؛ دانشی راستین که از ظواهر بگذرد و به عمق راه یابد، انگیزه‌ها و منافع دوره‌ها و شخصیت‌های گذشته را نادیده گیرد، و به حقیقتی دست یابد که جهانی و ابدی است.
▬    سقراط امیدوار بود که انسان‌ها وظایف زندگی خود را تجزیه و تحلیل کنند و به دریافت روشنی از هدف‌های خود برسند. رستگاری سیاسی با این تحول سلامت اخلاقی ارتباط تنگاتنگ داشت و بدین‌ترتیب اخلاق و سیاست با یکدیگر پیوند یافته بودند. سقراط معتقد بود، زمانی که محدودیت‌های اخلاقی و دینی برداشته می‌شوند، هر یک از شهروندان آزاد می‌شوند هر کاری که خواستند انجام دهند؛ و آموزش و تربیت به جای شفا دادن جامعه سبب بدتر شدن تضادها و کشمکش‌های اجتماعی می‌شود. به عقیده‌ی سقراط این همان بیماری بود که دموکراسی آتن از آن رنج می‌برد. کشاکش‌های طبقاتی و اقتصادی ناشی از کار سرمایه، نتیجه‌ی آزادی عمل فرد بود و اگر عقل نمی‌توانست خود انضباط جدیدی به وجود آورد، عقیده‌ی حق داشتن قوی‌تر در آتن حکم‌فرما می‌شد. به نظر سقراط دموکراسی آتن به مانند گله‌ی گوسفندان است؛ حکمرانی جهل و خودپرستی است. با این‌گونه انتقادات انقلابی، سقراط سراسر ساختمان دستگاه حکومت را می‌لرزاند. محکوم کردن دموکراسی، سبب دشمنی‌های زیاد با او شد، زیرا، دموکراسی ریشه‌های ژرفی در قلب آتنی‌ها دوانده بود.
▬    اساس دموکراسی آتن بر این بود که همه‌ی شهروندان برابرند و به طور مساوی هم حق شرکت در حکومت دارند. سقراط بر نظریه‌ی برابری همه‌ی انسان‌ها که از اصول دموکراسی بود و بر انتخاب مقامات از راه رأی‌گیری حمله کرد، و اعلام نمود دولت باید در حاکمیت آریستوکراسی هوشمندان باشد. «عامه‌ی مردم از دانش به دورند». او بر فرمانروایی مجلس حاکم اعتراض کرد، که در آن خیاط و بندزن و پینه‌دوز و شکارچی با آن‌ها که به واقع چیزی از هنر سیاست می‌فهمیدند رأی برابر داشتند. او سیاستمداران آتن را که با آزاد گذاشتن توده‌ی مردم و فراموش کردن چیزهایی که به عدالت و میانه‌روی تعلق دارند، در جست و جوی محبوبیت‌اند، حمله‌ور می‌شود. او می‌پرسید که آیا موهوم‌پرستی نیست که عدد یا اکثریت سبب خرد خواهد شد؟ آیا در سراسر جهان نمی‌بینیم که توده‌ی مردم ابله‌تر، خشن‌تر و ظالم‌تر از مردمان پراکنده و تنها هستند؟ آیا شرم‌آور نیست که آن‌ها که خوب حرف می‌زنند به جای آنان که حرف خوب می‌زنند بر مردم حکومت کنند؟ سقراط در مخالفت با این امور نیاز به دانش تخصصی برای اداره‌ی کارهای سیاسی را اعلام کرد. فقط به آن‌ها که عمیق‌ترین خردمندی و عالی‌ترین فضیلت را دارند می‌توان مدیریت حکومت را واگذار کرد.
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.