فیلوجامعه‌شناسی

منطق حدیبیه

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


░▒▓ قضیه
▬    خب؛ دشوار است با کسانی که هواپیمای مسافربری را ساقط کردند و به شخص جنایتکار این جنایت مدال بخشیدند، یا او که جوانان این وطن را با خون‌های آلوده به قتل رساند، یا آنان که سلاح شیمیایی در اختیار صدام گذاشتند، پشت یک میز نشستن. در شرایط عام، علاوه بر آن که دشوار است، صحیح هم نیست. ولی تز نرمش قهرمانانه، نظر به اختیارات زعامت فقیه، گاه جامعه اسلامی را از کوره راه‌ها عبور می‌دهد. گاه، یک ملت، باید مسیر خود را با ابزار «اغماض» و «سعه صدر»، از مسیر کوره راه‌ها بگشاید. شاید این باشد، مفهوم کلام امیر المؤمنین علیه السلام که، ابزار سیادت و صدرنشینی، «سعه صدر» است. و شاید این یکی از دلالت‌های ضمنی مفهوم «تقیه» باشد که در فقه شیعه، از جمله ارکان اساسی و مقوم مذهب به حساب می‌آید؛ طوری که شیعه‌ای که فن تقیه نمی‌داند، خیلی کم از آن نیست که نماز و روزه نمی‌شناسد.
▬    آورده‌اند که عمر بن خطاب، پس از صلح حدیبیه، بسیار برآشفته و خشمگین بود؛ صلح حدیبیه، از نظر خدا و رسولش فتح بود و از نظر عمر بن خطاب ذلت و خواری و عامل تردید در رسالت نبی؛ ماجرای حدیبیه و حرکت پیامبر اکرم (س) از مدینه به سمت مکه با چند صد نفر از یاران و اصحاب خود به قصد عمره (در سال ششم از هجرت) حوادثی پیش آمد که از چند جهت موجب طوفانی شدن دل‌های مؤمنان بود. از یک طرف، دشمنان با نیروی مجهزی آن‌ها را محاصره کرده بودند؛ این‌ها از مدینه دور بودند (حدیبیه نزدیک مکه است)، نیروهای دشمن متکی به عقبه مکه بودند، نیرو داشتند، سلاح داشتند، جمعیت زیاد داشتند؛ این یک طرف قضیه بود که موجب اضطراب می‌شد، موجب تشویش برای بسیاری از مؤمنین می‌شد؛ از طرف دیگر، پیغمبر اکرم بر طبق آن سیاست عظیم مکتوم الهی (که بعد برای همه آشکار شد) در مقابل، کفاری که آمده بودند در مقابل او، در مواردی کوتاه آمد؛ گفتند اسم «رحمان و رحیم» را، «بسم اللَّه» را، از این نوشته حذف کنید، پیغمبر قبول کرد؛ و چند مسأله از این قبیل پیش آمد. این هم دل‌هایی را مشوش کرد، مضطرب کرد، به تردید انداخت. در این موقعیت، عمر بن خطاب، هم در تردید و بیش از آن، در خشم بود. این چنین بود. خب؛ او همانی بود که به وقت رحلت پیامبر، میان شأن نبوی با انسان معمولی بیمار تفاوت نمی‌نهاد. همو بود که شأن نبی و ولی را درک نمی‌کرد.
▬    خب؛ در یک چنین مواردی که این اضطراب‌های گوناگون (چه به لحاظ مسائل شخصی، چه به لحاظ مسائل اجتماعی) برای مؤمنینِ به اسلام پیش می‌آید، این جا باید منتظر سکینه الهی بود؛ آن وقت می‌فرماید: «هو الّذی انزل السّکینه فی قلوب المؤمنین»؛ خدا دل‌ها را قرص کرد؛ آرامش به آن‌ها داد؛ آن‌ها را از تلاطم‌های روحی بر حذر و بر کنار داشت؛ و مسلمان‌ها از لحاظ روانی، به خاطر این آرامشی که خدا به آن‌ها داد، آسوده شدند. آن وقت، نتیجه این سکینه الهی و آرامش روحی این می‌شود که: «لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم»؛ آن وقت بذر ایمان در دل آن‌ها عمیق‌تر می‌روید؛ نور ایمان دل آن‌ها را بیشتر روشن می‌کند؛ ایمان آن‌ها عمیق‌تر می‌شود. این است که برای یک مجموعه مسلمان، مجموعه مؤمن، مهم است که به ولی خدا حسن ظن داشته باشد، بداند که خدا کمک کار اوست، بداند که خدا پشت سر ره پویان راه حق است. وقتی دل‌ها قرص شد، گام‌ها هم محکم می‌شوند؛ وقتی گام‌ها استوار شد، راه به آسانی طی می‌شود، به هدف نزدیک می‌شود.
▬    همیشه دشمنان اسلام خواسته‌اند، دل مسلمانان را مشوش و مضطرب کنند. در طول تاریخ اسلام موارد زیادی پیش آمده است، قبل از اسلام هم در مورد حرکت‌های عظیم جهادی پیامبران قبل از نبی مکرم، مؤمنینی که توانستند ایمان خودشان را استوار نگه دارند، آرامش روحی پیدا کردند. این آرامش روحی، حرکات آن‌ها را در اختیار جهت ایمانی قرار داد؛ مشوش نشدند، مضطرب نشدند، راه را گم نکردند؛ چون در حال تشویش و اضطراب، پیدا کردن راه درست دشوار می‌شود. انسانی که از آرامش روحی برخوردار است، درست فکر می‌کند، درست تصمیم می‌گیرد، درست حرکت می‌کند؛ این‌ها نشانه‌های رحمت الهی هستند (این نقل مستند بود به آیت الله سید علی حسینی خامنه‌ای در ابرخطبه نماز جمعه بیست و نه خرداد هشتاد و هشت).

░▒▓ بسط نظری قضیه
▬    هنگامی که تاریخ، سرعتی بیش از حد انتظار اجتماعی و ملاحظات اطراف نوآوری‌های جدید و پیشرفت‌ها به خود می‌گیرد، چیزی رخ می‌دهد که تحلیل‌گران فرهنگی در یک مفهوم کلی، به آن «تأخر فرهنگی / Cultural Lag» می‌گویند. وقتی گسترش حوادث، به قدری است که نسبت به ابعاد هنجاری طرح یک تمدن برای حیات اجتماعی سبقت می‌گیرند، «تأخر فرهنگی» رخ داده است.
▬    بخشی از «تأخر فرهنگی»، خود را در نبود دانش‌ها و تکنولوژی‌های لازم برای فائق آمدن بر شرایط تاریخی جدید نشان می‌دهد، ولی بخش اصلی‌تر آن، به فقدان قواعد حکمرانی و تنظیم روابط اجتماعی و سیاسی باز می‌گردد. حتی اگر تمهیدات تکنیکی برای برخورد با شرایط جدید فراهم شود، اگر آمادگی‌ها و سرمایه هنجاری برای رویارویی با شرایط جدید و بهره‌وری از تکنیک‌های تازه فراهم نشود، هر گونه بهبود بالقوه مدنی منتفی خواهد بود. حتی بدون وقوع «اجماع اجتماعی» در مورد نحوه مواجهه درست با شرایط جدید، به نحوی که با اصول و تاریخچه ملی سازگار باشد، واردات یا پیشرفت تکنیکی می‌تواند به حال فرهنگ مضر باشد و سوء هاضمه فرهنگی به بار آورد.
▬    درست است که گشایش در موقعیت جهانی ایران، آن هم به حدی که ایران، به یکی از شرکای عمده قدرت‌های جهانی بدل شود، در بدو امر، یک موقعیت امن، و مناسب برای تمرکز به ابعاد متنوع توسعه فراهم می‌کند، ولی، اگر دقیقاً ندانیم، چگونه روحیه‌های تاریخی یک ملت قرن‌ها تهدید شده را برای مواجهه با این شرایط جدید بازتعریف کنیم، آن گاه ممکن است، روحیه منفی یا روحیه‌های مثبت خام، کار دست این ملت بدهد. حال، اگر روحیه‌های منفی و تدافعی باقی بمانند، ممکن است، به سمت نیروهای درونی متوجه شود و قربانیان خود را از خودی‌ها انتخاب کند، یا اگر در واکنش به افراط در روحیه‌های منفی، روحیه‌های مثبت افراطی پدید آید، شاید کسی پیدا شود و کل توطئه و احتمال توطئه را انکار کند و ارزش مقاومت‌های پیشین که پایبست فتوحات امروز بود را انکار نماید. ما به یک روحیه مثبت نگر پخته و به دور از اقدام بی‌گدار احتیاج داریم. ما به روحیه‌ای در ملت خود احتیاج داریم که با نگه‌داشت تحفظ‌ها و احتیاط‌های لازم، به تعامل گسترده با جهان بپردازد و آرمان‌ها و اهداف خود را به پیش ببرد.
▬    یک نکته دیگر مهم، این است که عوارض جانبی این مرحله گذار در کوتاه مدت و بلند مدت چه خواهد بود؟ از آنجا که معمولاً ضرورت این تغییرات، به نحو «فوری» احساس می‌شود، این احتمال وجود دارد که حتی نخبگان نیز حساسیت لازم را نداشته باشند؛ بدین ترتیب ممکن است میان نخبگان و به تبع آن‌ها، بین مردم، چند دستگی به وجود بیاید. چند دستگی‌ها معمولاً بر سر برخی پرسش‌های اساسی به وجود می‌آید؛ اینکه آیا تغییرات مطرح شده با ارزش‌های اخلاقی سازگاری دارند؟ آیا در کل، شرایط اخلاقی را بهبود می‌بخشند؟ آیا تغییرطلبان یا کسانی که ضرورت تغییر را گوشزد می‌کنند، غرض و مرضی ندارند؟ مثلاً با بیگانگانی که در طول ادوار تاریخی گذشته از طریق همین نخبگان، تغییرات نا خواسته را تحمیل کرده‌اند، سر و سری ندارند؟ حتی اگر تغییرطلبان غرض و مرضی نداشته باشند، آیا به عواقب کار خود، خوب اندیشیده‌اند؟ مرجع قضاوت در مورد همه این ابهامات چیست و کیست و ضوابط چنین قضاوتی چیست؟ به چه روشی باید مسائل را اولویت‌بندی کرد؟ چگونه باید مسائل اولویت‌بندی شده را دوره‌بندی کرد؟ چه کسی تضمین می‌کند که در نهایت یک جامعه بهتر و کارآمدتر در انتظارمان باشد؟
▬    این‌ها، همگی، مسائل غامضی هستند که حول آن‌ها، چند دستگی‌های عمیقی به وجود خواهند آمد؛ حتی می‌خواهم بگویم، که وقوع این چند دستگی‌ها اجتناب‌ناپذیر خواهند بود، اما نکته مهم آن است که، با داشتن یک چشم‌انداز وسیع توحیدی، هر یک از طرف‌ها، به تعبیر درستی از آن چه باید کرد و آنچه صلاح ملت را بهتر تأمین می‌کند، نزدیک شوند.
▬    نکته قابل توجه دیگر آن است که، برای تقلیل تعارض‌ها، می‌توان بین امور انتخابی و رویدادهای اجتناب‌ناپذیر، تمایز قائل شد. در واقع، برای تقلیل تعارض‌هایی که به نحو اجتناب‌ناپذیر روی خواهند داد، یک راه آن است که طرف‌های مختلف منازعات تغییر، قبل از هر نوع ادعایی در مورد مسیرهای تغییر، طرح‌های عملیاتی در ذهن بپرورند، و در حالی که وقوع تغییر مورد نظر میسر نیست، از افروختن بحث‌ها و نزاع‌ها پرهیز نمایند. تعهد نخبگان به طرح مباحث سازنده و رو به پیش، یک شرط قطعی عبور سالم ملت از این شرایط است. در عین حال، نباید از تأثیر آموزش در ارتقای مهارت‌های حل تعارض غافل بود (توأم با اقتباس‌های آزاد از مارک الیس).
مأخذ:رسالت
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.