فیلوجامعه‌شناسی

کالبدشکافی احساس عدم کفایت دولت

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


░▒▓ قضیه
▬    در شرایطی که دولت‌مردان، بر وفق تجربه‌ای که همگی از سال‌های حکمرانی دوم خردادی‌ها داریم، می‌کوشند به جای عمل به تعهدات خود که نمی‌توانند جامه عمل بپوشانند، سیاست را به حاشیه بکشند، و در شلوغی بازار سیاست از پاسخگویی به مردم در آستانه انتخابات پارلمانی بگریزند، ...
▬    بله؛ در این شرایط،...
▬    در این وضع و حال، وقتی مقام وزارت دادگستری، مدیر کل تعزیرات حکومتی تهران، در تاریخ شانزده خرداد نود و چهار، در نامه‌ای خطاب به دانشگاه‌های علوم پزشکی تهران، ایران و شهید بهشتی و هم‌چنین، مدیرکل استاندارد استان تهران، از آن‌ها می‌خواهد از عرضه آب‌میوه‌هایی که با پروانه بهره‌برداری و برچسب استاندارد توزیع می‌شوند و به جای آبمیوه، فقط فرآورده‌های شیمیایی دارند، جلوگیری به عمل آورند (ایرنا، خبر شماره ۸۱۶۳۵۶۲۴ (۴۶۹۳۶۳۲))، و...
▬    ... و وقتی مردم، و البته تولید کنندگان پاک‌دست که اکنون با این اعلام مبهم و بی‌ملاحظه، به تولید کنندگان مشکوک تبدیل شده‌اند، می‌بینند که عملاً تغییری در بازار آبمیوه اتفاق نمی‌افتد، سؤالی ذهن‌ها را مشغول می‌کند؛ این که آیا دولت و مقامات اجرایی، کفایت لازم برای بسامان کردن امور دارند یا خیر.
▬    عین این ماجرا در داستان گوشت بوفالو و خمیر مرغ و روغن پالم و اتومبیل پراید و مدارس غیر انتفاعی و ... مکرر در مکرر اتفاق افتاده است، و مردم دیده‌اند که عملاً دولت ناظر تشویش مردم است و کار برجسته‌ای انجام نمی‌دهد. البته در سوی دیگر، تولید کنندگان درست‌کار نیز می‌بینند که چگونه مقامات رسمی از طریق اعلام مبهم وجود آبمیوه‌ها و کالباس‌ها و لبنیات و... آلوده، کار تمیز آن‌ها را نیز در نظر مردم مشکوک می‌سازند و نان آنان را بلا وجه آجر می‌کنند.

░▒▓ کاوش در رگ و ریشه قضیه

░▒▓ تز ۱.
▬    در این وانفسای مغبون شدن چند جانبه، وضع به‌هم‌ریختگی و آشفتگی حاکم بر جامعه بسیار شهری شده امروز، برای تجربه تاریخی شهروندان عجیب و قریب است؛ نزد شهروندان، حسی پدید می‌آید از ناتوانی دولت‌ها در تمشیت آشفتگی‌های این جامعه. مردمی که گمان می‌کردند که هر چیز «دولتی» محکم و ارزان و پر قاعده است، امروز می‌بینند که دولت، توان و کفایت لازم برای اداره کلان‌شهرهای ابرشلوغ را ندارد. برای مدت‌های مدید، وقتی به مردم می‌گفتند که چیزی دولتی است یا مورد تأیید دولت است، اطمینان مردم قطعی بود، ولی امروز...
▬    سال‌هاست که این استیصال به ویژگی دولت‌های جهان تبدیل شده است. دولت‌هایی که به مردم خود در مورد حل مسائل اجتماعی و تأمین رفاه تعهد می‌سپارند، در مواجهه با پدیده‌ای به نام زیادی شهری شدن، مخمصه خود را در می‌یابند. جامعه شهری شده که در آن دیگر از نهادهای نظارتی سنتی مردمی خبری نیست، جای غریبی برای مدیریت شدن است و اغلب هم به طور کامل مدیریت نمی‌شود. راستش قابل مدیریت کامل هم نیست. سطح بی‌نظمی یا آشفتگی یا بنا به اصطلاح جامعه‌شناسی مسائل اجتماعی، «به‌هم‌ریختگی» در آن‌ها بیش از حد بالاست. به این دولت و آن دولت هم ربطی ندارد. اساساً جامعه زیادی شهری شده، کامپلکس‌های قابل مدیریتی نیستند و در آن‌ها، تنها باید به مدیریت بحران پرداخت.
▬    پس، نکته اول این است که بخش مهمی از این عدم کفایت دولت‌ها باز می‌گردد به زیادی شهری شدن جامعه.

░▒▓ تز ۲.
▬    پس، در اثر ضعف و زوال انسجام‌های محلی که در روستاها و شهرهای کوچک یا اقامت‌گاه‌های قدیمی شهری و روستایی وجود داشت، ساز و کارهای خود تنظیم اجتماعی دیگر درست عمل نمی‌کنند. ابرشهرها و مناطق اقماری، محل رفت و آمد بی‌سابقه جمعیت‌ها هستند، و نتیجه این آمد و شد مستمر، سستی رابطه‌ها و ترتیبات نهایی برای حل خودتنظیم مسائل زندگی شهری است.
▬    از این قرار، به‌هم‌ریختگی اجتماعی، به طور خاص، به ناتوانی نهادهای اجتماعی اقامت‌گاه‌های شهری، برای افزایش انسجام، اعمال کنترل اجتماعی و کاهش جرم و کج‌روی اشاره دارد. با دور شدن از تبیین‌های فردگرا از پدیده جرم و جنایت، نظریه‌پردازان به‌هم‌ریختگی اجتماعی بر آن هستند که ویژگی‌های ساختاری محله، بر میزان فهم ساکنان از ارزش‌های متعارف و به کار بردن صحیح کنترل اجتماعی تأثیرگذار است. از جمله این عوامل ساختاری، میزان بی‌ثباتی ساکنین و روابط همسایگی، ریخت‌شناسی شهری، کیفیت اقامت‌گاه‌ها، ظرفیت شبکه‌های ارتباطی، ساختار فرصت‌های اقتصادی، سطوح درآمد و نابرابری اقشار اجتماعی. به طور کلی، بخش‌هایی از شهر، که از لحاظ اجتماعی دچار آشفتگی بیشتری هستند خصوصیاتی دارند از قبیل نقل و انتقالات زیاد ساکنین، فقر، شرایط زندگی شلوغ، ناهمگونی قومی و نژادی و انزوای اجتماعی.
▬    بنا بر این، در ابرشهرها که به لحاظ اجتماعی عمیقاً آشفته هستند، انحراف و جرم و کژرفتاری را نمی‌توان دقیقاً به افراد افراد نسبت داد، بلکه منصفانه آن است که به نحو اجتماعی راجع به آن‌ها حکم کنیم؛ به این معنا که آن چه بیشتر مؤثر می‌نماید از کار افتادگی نهادهای اجتماعی است که بقای ارزش‌های عمومی و کنترل اجتماعی را باعث می‌شوند.

░▒▓ تز ۳.
▬    عوامل ساختاری به هم ریختگی اجتماعی، به صورت «چرخه‌های تشدید کننده مصیبت» عمل می‌کنند. منظور از «چرخه‌های تشدید کننده مصیبت»، این است که حضور این عوامل، سطح ثابتی از مصیبت را به بار نمی‌آورند، بلکه حضور هر یک از آن‌ها به نوبه خود، موجب تشدید و مضاعف شدن خود آن عامل و سایر عوامل مرتبط با به‌هم‌ریختگی می‌شود.
▬    مردمی که در این شرایط ساختاری گیر می‌کنند، رفته رفته از فرصت‌های معمولی خود هم برای بهبود شرایط زندگی جا می‌مانند، و به این معناست که افرادی که در یک یا چند مورد از این مخمصه‌های ساختاری گیر کنند، درون این چرخه‌ها محاصره می‌شوند و به این سادگی‌ها و بدون پرداخت هزینه‌های سنگین از آن‌ها خلاصی نخواهند داشت. بدین دلیل است که ما در اقامت‌گاه‌های بحرانی شهرها، و اغلب امکان ابرشهرها، با چرخه‌های تشدید رادیکال آسیب‌های اجتماعی روبرو هستیم، طوری که وقتی ناظر بیرونی به صحنه آسیب‌های اجتماعی در این محله‌ها نظر می‌کند، حس می‌نماید که این مردم، به تقصیر از امکانات خود نمی‌توانند برای خروج از بحران استفاده درستی ببرند، ولی در واقع، این «چرخه‌های تشدید کننده مصیبت» هستند که آن‌ها را دچار سطح قابل ملاحظه‌ای از ناتوانی کرده است.

░▒▓ تز ۴.
▬    شرایطی که به عنوان «چرخه‌های تشدید کننده مصیبت» تعریف کردیم، در کنار یکدیگر، مانع روابط قوی اجتماعی و اعتماد در میان ساکنان محله‌ها می‌گردد، و بالتبع توسعه کنترل اجتماعی غیر رسمی را که منجر به حفظ ارزش‌های عمومی و کاهش جرم و جنایت می‌شود دشوار می‌سازد.
▬    در اقامت‌گاه‌های اجتماعی آشفته، ساکنان، اغلب، استقرار مداوم در محله خود ندارند، در محله خود سرمایه‌گذاری نمی‌کنند و به تقویت نهادهای محلی همچون  مساجد، هیأت‌ها، نهادهای داوطلبانه، و باشگاه‌های جوانان، که حافظ ارزش‌های مرسوم است نمی‌پردازند.
▬    از طرفی فقر نسبی باعث می‌شود که رسیدگی به مشکلات اجتماعی دشوار گردد؛ برای حمایت از نهادهای اجتماعی بودجه کمی وجود دارد، و بسیاری از ساکنان محل در پی تأمین سطح حداقلی زیستی هستند که به لحاظ فرهنگی آبرومندانه تعریف شده است. در نتیجه، چنین محله‌هایی هرگز نمی‌توانند پشتوانه‌های اجتماعی برای مقابله با جرم و جنایت را کسب کند.

░▒▓ تز ۵.
▬    رفته رفته، در ابرشهرها، سیستم ارزشی دیگری جایگزین می‌گردد؛ سیستم ارزشی که از آسیب‌های اجتماعی حمایت می‌کند یا لااقل، آن را گریزناپذیر قلمداد می‌کند. این فرهنگ، به رقابت با ارزش‌های شخصی و تاریخی تک تک ساکنان می‌پردازد، و روح و روحیه آن‌ها را می‌ساید، و آن‌ها را افسرده می‌سازد.
▬    اغلب نوجوانان در چنین ابرشهرهایی، با منزوی شدن نسبت به نهادهای مرسوم، در راه دریافت لوازم و مختصات رفتار صحیح دچار سردرگمی می‌شوند، خصوصاً اگر مانند شرایط این روزگار، این امکان از طریق خزیدن در فضای سایبر ملال کمتری نیز به بار آورد. از این بابت، فضای سایبر، برای یک ابرشهر درهم و برهم مانند تهران یا کرج، یک فرصت است. در هجوم افسردگی‌ها، نوجوانان و جوانان سرخورده به آن پناه می‌برند، و سطح تعدیل شده و کم و بیش قابل تحملی از سرخوردگی را تجربه می‌کنند. در محیط سایبر، حتی سرخوردگی‌ها هم می‌توانند جلوه‌هایی سرگرم کننده بیابند؛ چیزی شبیه سفره‌های گپ و گفت قدیمی که در اولین موج سهمگین شهری شدن در تهران قدیم، میان زنان محله‌ها نقش تسکین دهنده را بازی می‌کرد.

░▒▓ تز ۶.
▬    در جدال دائمی میان فرهنگ‌های مرسوم و دستگاه‌های ارزشی جدید که از آسیب‌های اجتماعی حمایت می‌کنند، آن گاه که کج‌روی اجتماعی به امری متعارف بدل شود، نبرد، وقتی مغلوبه می‌شود که کج‌روان و مجرمان، بتوانند در بازه زمانی قابل قبولی، شرایط اجتماعی مناسبی برای خود فراهم نمایند. کارآیی فرهنگ شیر تو شیر، وقتی ممکن است شکوفا شود، که مجرمان، موفق به کسب احترام می‌شوند از طریق به نمایش گذاشتن خشونت و مظاهر شأن و منزلت مادی، خود را به نمایش می‌گذارند. بازوان تیزی خورده را عیان می‌سازند تا از شأن انحرافی آنان، همه مطلع شوند. در چنین شرایطی می‌توان گفت که وضع فرهنگی ابرشهر به یک بحران دامنه‌دار نزدیک می‌شود.
▬    وقتی این علائم بالینی در شهر نمودار شد، باید منتظر شکل‌گیری گنگ‌ها و باندهای تبه‌کاری بود که هر از گاهی با غارت‌های دست جمعی یا جرایم سازمان یافته، اعلام موجودیت می‌کنند. فی‌المثل، مانند رویدادی که اخیراً روی داد، یک روز عصر، از خارج شهر به داخل شهر هجوم می‌برند و قصابی‌ها را غارت می‌کنند و سالم به پایگاه‌های خود باز می‌گردند!

░▒▓ تز ۷.
▬    خب؛ برای تسکین این وضع، چه باید کرد؟
▬    به اتکاء این تبیین از آشفتگی اجتماعی در ابرشهرهایی مانند تهران، یک فرمول عمومی برای راه حل نتیجه می‌شود؛ این که (۱) نهادهای اجتماعی تحکیم شوند، (۲) پایداری مناسبات اجتماعی تأمین گردد، و (۳) اقشار آسیب‌پذیری که در «چرخه‌های تشدید کننده مصیبت» گیر افتاده‌اند، توانمند شوند.
▬    توضیح این که در درجه اول اهمیت، باید، با هوشمندی و رفت و برگشت مداوم به شرایط محیطی و محلی واقعی، نهادهای ریشه‌دار تاریخی و ابداعات نهادی جدید را فعال نمود و فعال نگه داشت. به جای مداخله در حل و فصل تک تک مسائل، باید نهادهای مرتبط با مسائل را فعال کرد، تا نه فقط یک مسأله، بلکه سنخی از مسائل راه حل‌های نسبتاً پایدار بیابند. این نهادها، عمدتاً نهادهای داوطلبانه و به لحاظ تاریخی ریشه‌دار هستند.
▬    نکته بعد این است که باید به طور هدف‌دار و برنامه‌مند، بی‌عدالتی و عوامل زمینه‌ای بی‌عدالتی را خشکاند. روابط اجتماعی قوی به تنهایی نمی‌توانند آشفتگی اجتماعی را مهار کنند. توضیح این که اگر بر مبنای نسخه اول، روابط اجتماعی قوی باشند یا تقویت شوند، ولی این وضع، با نابرابری‌های فاحش و دراماتیک در جامعه همراه شود، آن گاه این شرایط به شکل‌گیری گروه‌ها و محله‌های فقیرنشین جدایی‌گزین در شهر منجر می‌شود که رویداد بسیار خطرناکی است؛ جدایی بسیار خطرناکی که فرصت‌های شغلی گروه‌های حاشیه‌ای‌تر و ارزش‌های اجتماعی آنان را محدود می‌کند و آنان را در فضایی از انطباق مخرب فرهنگی محبوس می‌کند.
▬    گروه‌های حاشیه‌ای فقیر، نه تنها از کار و آموزش و بهداشت و سایر عوامل توانمندساز، بلکه از نهادهای اصلی که به جوانان مزایای نقش‌ها و ارزش‌های متعارف را منتقل می‌کنند نیز بی‌بهره‌اند. از این مطلب، نکته سوم بر می‌آید که بر اساس آن، رویارویی مؤثر با نابرابری از طریق توانمندسازی فقرا میسر است، آن هم نه در برنامه‌های باحوصله که نتیجه‌بخشی آنان، لااقل به عمر سه نسل احتیاج دارد، بلکه باید هوشمندانه، از بسیج جمعی مردم برای ایجاد تحول و دگرگونی بهره برد. این، خود فایده دیگری علاوه بر توانمندی دارد، و آن این که فرهنگ سالم مشارکتی و همدلی را ترویج می‌کند.

░▒▓ توجیه استواری نظری تحلیل
▬    جامعه‌شناسان، این ادعاها را بر مبنای قراین و تجربیات مستحکمی استوار ساخته‌اند که قابل اعتناست. منشأ نظریه به‌هم‌ریختگی اجتماعی در مطالعات اوایل قرن بیستم در مراکز جامعه‌شناسی شیکاگو است. در آن دوران و تا هم‌اکنون، شیکاگو شهری متحول بود با ریخت و شکل صنعتی، دستخوش هجوم و آمد و شد زیاد مهاجران. جرم و جنایت در این شهر فزونی گرفت،  طوری که جامعه‌شناسان دانشگاه شیکاگو تمایل پیدا کردند که برای چندین دهه بر روی مسأله‌ای به نام کلان‌شهر متمرکز شوند، چنان که اساتید اروپایی آن‌ها نیز سال‌ها قبل با دیدن شهر آشفته‌ای همچون برلین که امروز نیز چندان به سامان نیست، کلان‌شهر را اصلی‌ترین مسأله جامعه‌شناسی قلمداد کرده بودند. ویلیام تامس و و فلورین زنانیسکی، مسائل مهاجران لهستانی را که در اوایل سال‌های ۱۹۰۰ در شیکاگو مسکن گزیده بودند مستند کردند. تامس و زنانیسکی مدعی شدند که شرایط جدید در مناطق شهری (کندگی شدید از زندگی منزوی و بکر روستایی به زندگی شلوغ شهری) خانواده‌های سنتی مهاجران و کنترل اجتماعی را از هم پاشیده است. بنا بر این، نرخ جرم و جنایت لهستانی‌ها در شیکاگو بسیار بیش از آن چیزی شد که در لهستان رخ می‌داد.
▬    رابرت ازرا پارک و ارنست برگِس نیز علاقه‌مند به رابطه بین مردم و شرایط فضایی شدند. آن‌ها یک رویکرد بوم‌شناسی اجتماعی در مطالعه درباره فضای شهری شکل دادند. در تجزیه و تحلیل فضایی، پارک و برگس شیکاگو را به پنج منطقه با توالی جمعیتی تقسیم کردند، چرا که، دریافتند مناطق در ویژگی‌های فیزیکی و اجتماعی مانند کیفیت سکونت، درآمد، و میزان جرم و جنایت متفاوت هستند. مناطق حاشیه‌ای‌تر که ویژگی‌شان حضور مهاجران جدید، فقر، ازدحام بیش از حد و وضعیت نابسامان مسکن بود بالاترین نرخ جرم و جنایت را داشتند. مناطق مرغوب‌تر که مشخصه‌شان گروه‌های با درآمد بالا، مساکن تک خانواده‌ای و فضای زندگی گسترده بود، نرخ جرم و جنایت پایین‌تر بود. پارک و برگِس نتیجه گرفتند که، به دلیل هجوم همیشگی مهاجران و خروج ساکنان ثابت آن مناطق، ساکنان مناطق داخلی نمی‌توانند اعمال کنترل اجتماعی کافی بر محله داشته باشند. در همین راستا، کلیفورد شاو و هنری مککی، مناطق شیکاگو را تجزیه و تحلیل کردند و بیش از ۵۶،۰۰۰ پرونده قضایی نوجوانان را گردآوری کردند که در سه دوره بین سال‌های ۱۹۰۰ و ۱۹۳۳ به وقوع پیوسته بودند. آن‌ها نشان دادند که، با وجود جانشینی قومی (جایگزینی یکی از گروه‌های قومی توسط دیگر)، جرم و جنایت در مناطق حاشیه‌ای در هم چنان در نرخ بالا باقی می‌مانده است. برای شاو و مککی، این بدان معنی بود که قومیت، یا ویژگی‌های فرهنگی گروه‌ها، تأثیر کمتری در نسبت با ساختار محله بر جرم و جنایت دارد. شاو و مککی در تجزیه و تحلیل محلات مناطق داخلی، بلا استثنا نرخ بالای فقر، بی‌ثباتی ساکنین، انحلال خانواده، و ازدحام بیش از حد را مشاهده نمودند. محققان نتیجه گرفتند که این عوامل منجر به از بین رفتن کنترل اجتماعی غیر رسمی (کنترل جامعه غیر رسمی) و بالتبع باعث بالا رفتن نرخ جرم و جنایت می‌شود. تفاوت‌های قومی و نسلی نیز با ایجاد بی‌اعتمادی در میان ساکنان و دشوار کردن ارتباطات مانع سازمان‌یافتگی محله شد. علاوه بر این، بسیاری از ساکنان قدیمی نیز به دنبال شرایط زندگی بهتر به اقامت‌گاه‌های با ثبات نقل فضا کردند. این مهاجرت مستمر ساکنان قدیمی از مناطق حاشیه‌ای، مانع رشد نهادهای قوی اجتماعی شد و با ترک این محله‌ها منطقه‌ای بی‌نظم برای مهاجران جدید به ارث گذاشتند.
▬    کلیفورد شاو و هنری مککی، متقاعد شدند که تحت این شرایط، کنترل اجتماعی غیر رسمی وجود ندارد و نبود کنترل اجتماعی، اجازه می‌دهد تا کج‌روی در زیر پوست جامعه رشد کند، و به رقابت با ارزش‌های عمومی بپردازد. برای برخی از جوانان (البته، نه همه)، شرکت‌های جنایی و باندهای تبه‌کار، تبدیل به محلی مناسب برای رشد و ترقی می‌شوند، و جایگزین‌هایی برای جهان قانونی و مشروع خواهند شدند. هنگامی که سنت‌های کج‌رو پا بر جا شدند، از بین بردن آن‌ها دشوار خواهد شد (توأم با اقتباس‌های آزاد از رانلد کانتراس).
مأخذ:رسالت
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.