فیلوجامعه‌شناسی

دكتر علی شریعتی؛ «هجرتـ»ـی از فلسفۀ «لش»ها

فرستادن به ایمیل چاپ

حامد دهخدا


اقتباسی از مقالۀ «مادی‌گرایی و خداگرایی؛ تضاد دو ایدئولوژی»، به نكوداشت دكتر علی شریعتی؛ نیست تا غبار تحریف از چهرۀ خویش بزداید و نگذارد تا مبلغان «دین روشنفكری»، به نام «آزادی» هوادار فلسفۀ «لش»‌هایش بخوانند…

      در جامعۀ مبتنی بر جهل جاهلی و ظلم طبقاتی، در سایۀ تبانی شوم «زر و زور و تزویر»، اندیشه‌ به تباهی‌ای هولناك كشیده می‌شود. «هویت فطری» جامعه به كلی مخدوش شده، سازمان اجتماعی، سیاسی، ‌اقتصادی‌اش، سامانی ویران‌شونده می‌گیرد. «‌بردگی و بیداد» نظام حاكم بر جامعه، و «خواب»، مذهب رسمی‌اش می‌شود. جامعه، در سیر قهقرایی، تا آنجا پیش می‌رود، كه بكلی، در نظام سلطۀ جهانی ادغام شده، هویت و شخصیت فرهنگی خویش را از دست می‌دهد، و موجودیت مادیش، بتمامی در خدمت سلطه‌گر تحلیل می‌رود. از انسان این جامعه، انسانی «خودباخته» و «از خود بیگانه» باقی می‌ماند، كه یگانه رسالتی كه در خویش می‌یابد، تشدید روند «‌از خود بیگانگی» جامعه و «تشبه‌جویی» به بیگانه است.
      در این جامعه، و برای انسان این جامعه، نفی مبانی شخصیت‌ساز خودی در همۀ زمینه‌ها، و تقدیس بی‌چون و چرای هر آنچه غیرخودی است، اصالت می‌یابد. زمینه‌های وحدت نیروهای اصیل جامعه (نیرویی كه در زمینه موجودیت مادی و هویت فكری جامعه تعیین كننده و قوام بخش ساز و كارهای هستی جامعه هستند)، یكی پس از دیگری مضمحل شده، تضاد اعتقادی عارض شده، بر جان جامعه، حاكمیت بیش از پیش می‌یابد. تمامی بخش‌های جامعه، راه به بیگانگی و بی‌وحدتی برده، رفته رفته در خویش نیز «توحید‌‌‌» را از کف می‌دهند. شكست یا سیطره و استیلای كامل یا نسبی این سرنوشت بر جامعه، بستگی به مقاومتی دارد كه جامعه به پشتوانۀ اندوخته و ساخته‌های فكری و مادی‌اش در رودررویی با آن از خود نشان می‌دهد. برای ایجاد این مقاومت در جامعه، باید اندوختۀ عظیم فرهنگی جامعه از عناصر انحطاط‌آور و غیرخودی آزادشده، خلق با سرچشمه‌های اصیل و اولیۀ ایمان پیوند یابند، تا از این طریق، به «خودآگاهی» جوشان و مترقی‌ای مسلح و مجهز گردند.
      شریعتی از اهمیت ویژۀ «عامل آگاهی» در جنبش نوین انقلابی جامعه، به درست‌ترین وجه آگاه بود. او كه جهل را «آلت فعال جور» ‌می‌دانست، آگاهی را اصلی‌ترین و برنده‌ترین سلاح تعیین كرد، و در راه تسلیح خلق به این سلاح، یك دم فروگذار نكرد؛ و بالاخره، بر سرش جان باخت. «هم به دلیل عقل، و هم به شهادت تجربه و تاریخ، در گذشته، در تمامی دوره‌ها، در میان همۀ ملت‌ها و فرهنگ‌ها، در برابر خداپرستی و روح مذهبی كه فلسفۀ اخلاق، مسؤولیت، تقوا، خودداری از حق‌كشی، هوس‌پرستی، بی‌بند و باری، تجاوز و تحریك به خدمت، فداكاری، یاری مردم، همدردی با مظلوم، و دستگیری محتاج، و گرایش به معنویت، فضیلت، خیر، زیبایی، و بالاخره، ترس از مكافات عمل و پرهیز از پلیدی و تبهكاری بوده است، و پاكترین چهره‌ها، منفی‌تیرن روح‌ها، و پرشكوه‌ترین سیمای جهادها و ریاضت‌ها و ایثارها و شهادت‌های تاریخ، پروردۀ این ایمان بوده‌اند، ”دنیوی‌گری“، فلسفۀ لش‌ها، لاابالی‌ها، عربده‌جویان، تركتازان بی‌باك غارت و قداره‌كشان بی‌رحم قتل و قساوت و روح‌هایی كه جز شهوت و سیه‌كاری نمی‌شناختند، و هر اصلی را، و مسؤولیتی را، و قیدی را، و ارزش و حرمت و قداستی را به سخره می‌گرفتند و برای ”توجیه“ شیطان‌صفتی و ددمنشی خویش، به سرزنش، قهقۀ تحقیر و تمسخر می‌زدند كه: نه حسابی است و نه كتابی، نه خدایی و نه فردایی، هر چه هست همین است، خوش باش، دم غنیمت دار، بپوش، بنوش، بگیر و ببند، بزن بر طبل بی عاری كه ”جهان نیست جز فساد و باد“؛ ”دنیوی‌گری“ و خداگرایی، تضاد دو ایدئولوژی است كه یكی منطق توجیهی تجاوز (و لاابالی‌گری) یزیدهاست، و دیگری، منطق ایثار و تعهد حسین‌ها، كفر در فرهنگ ما همیشه با حق‌كشی و خودپرستی و تعدی و فساد مترادف است و ایمان با نفس‌كشی و حق‌پرستی و تعهد و صلاح... ».
     
***   
      پیدایش شریعتی در جامعۀ ما و كار خلاق، بنیادین و بالنسبه كم‌اشكالی كه به همت والای او، و برخی از همرزمانش، چون شهید مطهری و جلال‌ آل‌احمد، در زمینۀ تحول اساسی اندیشۀ جامعه صورت گرفت، برای جامعه‌ای كه در رخوت فكری پرسابقه‌ به سر می‌برد، هم زمینه، و هم نشانۀ «هجرتـ»ـی بود در حیات اندیشۀ خلق. نسلی كه با مطهری و شریعتی به سرچشمه‌های اصیل و اولیه اسلام راستین پیوند یافت، نه تنها در اندیشه و نظر، بلكه در فعالیت و عمل، به «هجرت» برخواست. ركود و سردرگمی و خلاصه، «غربزدگی» علمی چند قرنه در رویارویی با نهضت فكری مطهری‌ها و شریعتی‌ها خود را باخت، مضمحل شد، و زمینۀ برچیدگی نهایی آن مهیا گردید.
     ظلمت شب از او گریخت؛ نسل جوان و سرگشتۀ جامعه در چهرۀ شریعتی، سیمای مسلمانی قرآنی را یافت، و در فعالیت و دعوتش رهنمون آزادی و آزادیبخشی گردید؛ نه تنها آزادی از بندهای بیرونی كه «آزادی اصغر» است، بل «آزادی اكبر» از زندان اكبر كه رهایی از غل‌های درونی است. نهضت فكری كه به مبارزه شریعتی و همرزمانش در جامعه جریان یافت، در پیوند با جنبش نوین انقلابی جامعه، خلق اسیر را به سوی آزادی كوچ داد، تا بر فراز «قصرهای قدرت» ‌و «گنجینۀ غارت» و «معبدهای ضرار»‌، «امت توحیدی خدا و توحید خلق» ‌را بر اساس «‌كتاب، ترازو و آهن» بنا كنند.
     اینچنین آنها كه به قول شریعتی «از جهل مردم تغذیه می‌كنند و از آگاهی مردم می‌هراسند و در تلاشند تا «تودۀ» مردم را همواره «عوام كالانعام» نگه دارند، در آهنگ نهضت او، ناقوس مرگ خویش شنیدند. به جرم «پیمان خونی» كه برای آزادی مردم مستضعف بسته بود، به شكنجۀ تنهایی و غربت محكوم و به زنجیر كشیده شد. با این همه، ایمان خدایی شریعتی به حقانیت اندیشه و عملش، عشقش به «علی» و شیفتگی‌اش به «حسین» ‌و «ابوذر»، یقینش به اصالت رهبری خمینی و وفاداریش به خلق، او را بیش از پیش در مقابل دشمنی‌ها و حق‌كشی‌ها و تهدیدها مقاوم ساخت. تا پای جان با خلق ماند. كلام را در پای خوكان نریخت، و جمله‌ای را برای مصلحتی حرام نكرد. در برابر هر مقتدرتر از خود، متكبر و در برابر ضعیفتر از خود متواضع‌ ماند، و بالاخره، در راه تحقق بخشیدن به این آرمان… «شریعتی شهیدی شد در هجرت و هجرتش شهیدی بر تاریخ و یارانش شاهد این شهادت».

 

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.