حامد دهخدا
░▒▓ مقدمه
• از کوره در رفتم...
• ... و تصمیم گرفتم چیزهایی بنویسم که به ذوق و مذاق جامعه خوش نیاید...
• خب؛ خوش نیاید.
• هر قدر هم خوش نیاید، به اندازه جنایت میدان کاج و پل مدیریت و اسیدپاشی و قتل سرآمد ورزش ملی، تلخ نیست.
• مغز این جنایتها و ریشه آن را نباید در کژذاتی یکی دو جنایتکار جست.
• خیلی لازم نیست تا هوشمند باشیم، تا بفهمیم که حاق حق ماجرا در این نیست.
• اگر در این بود، و تمام چاره ماجرا در مجازات سریع مجرم بود، که بعد از مجازات خفاش شب و جغد سیاه و کرکس بنفش و شغال سفید و ببر قهوهای و روباه مکار و...، بالاخره باید سر و ته موضوع، هم میآمد...
• ...ولی نیامد...
• باید فکری کرد.
• و در مطالب قبلی گفتم که اولین گام، این است که از روزمرگی سیاست دموکراتیک خلاص شویم.
• و انگار، «جبهه پایداری» با تأکید بر عنوان «جبهه»، میخواهد بیش از عملکرد یک حزب برای فتح هشت ساله دولت را داشته باشد. خصوصاً که دیدیم چنین فکری در ذهن آیت الله محمد تقی مصباح یزدی که معمار این جبهه است، هم هست.
.....
░▒▓ تذکر نکته اول: مقاومت در مقابل اخلاق
• از آنجا كه این جامعه، از افراد «آزاد» به ظاهر مختار تشكیل شده است، كه هر یك، عملاً در پی «منافع خصوصی» خود هستند، هر گونه نظارت سیاسی متمركز بر این سوژههای اتمیزه، بسیار دشوار شده است.
• آنها خود را «آزاد» میدانند.
• اصلاً همین احساس آنهاست که عرصه را برای منتقد اجتماعی دشوار میکند.
• آنها، خود را خیلی تحویل میگیرند.
• انتقال از زور به اجماع، در بطن شرایط مادی و فرهنگی طبقة متوسط شهری كه امروز در ایران به عنوان تعیینكنندة اصلی جریانات سیاسی محسوب میشود، مستتر است.
• حیات حكومت، باید با هویت آزاد سوژة فردی افراد این طبقة متوسط سازگار گردد.
• سیاست و تدبیر و اخلاق، باید ضمن لبخند به کارهای آلوده آنها، با آنان یه طورایی کنار بیاید.
• این، مغز «روانشناسی سیاسی» امروز است: باید کنار بیایی.
• در چنین ساختاری، تمامی نیروهای سیاسی محبوب و مقتدر، کم و بیش از چنین همراهی و هماهنگیای با ارادة غیراخلاقی سوژههای فردی پیروی میكنند.
• در واقع، در تقسیمبندی پارتویی وجه روباهی سیاست، به وجه شیر صفتی آن میچربد.
• استراتژیهای عملی وجود دارند كه قدرتهای مسلط، به مدد آنها، اجماع مخاطبان را به سوی اهداف خود جلب میكنند.
• در چنین شرایطی، اگر حكومت یا هر نیروی دیگر، مستقیماً وادار به كاربرد مستقیم خشونت شود، به طور جدی، در معرض از دست دادن اعتبار ایدئولوژیك خود خواهد بود. در نظر نهاد قدرت، مرجح این است كه به صورت نامرئی بماند، و در سراسر بافت زندگی اجتماعی، و از جمله بافت زندگی روزمرة تك تك افراد انتشار یابد، و به این ترتیب، به عنوان رسم، عادت و كردار خودانگیخته «طبیعی» شود.
• همین كه قدرت، آشكارا دست خود را رو كند، میتواند به صورت موضوع ستیزة سیاسی درآید، و اگر چنین شود، نابود خواهد شد. پس، با شمایل «آزادی»، از آدمها پینوکیو میسازد.
.....
░▒▓ تذکر نکته دوم: تسلیم در مقابل رسانه
• و نکته مهم این است که به همان میزان که این مردم، در مقابل اخلاق و قدرت مشروع اخلاقی مقاوماند، كنترل رسانهای آنها سهل و سادهتر از كنترلهای پیشین است. چون آنها به دست خود ریشههای خود را در «خاک» اخلاق بریدهاند. آمادهاند تا در حومه تهران از گمنامی شهر استفاده کنند و شیوههای جدید زندگی را که از رسانه یاد میگیرند امتحان کنند.
• در واقع، هم تحولات گذشته، و هم تغییرات آتی را تا اندازة زیادی میتوان بر مبنای نیروهای جاری در عرصة سیطرة رسانهای با رویكردهای ایدئولوژیك مختلف بررسی كرد. راه حلها را باید از خلال چنین بررسیای استنتاج نمود. رسانهها را بررسی کنید، انگار جامعه را بررسی کردهاید.
• و از این حقیقت، یعنی اینکه «رسانه همان جامعه است»، در کنار اذعان به این واقعیت که رسانه، ریشه در «حقیقت» ندارد، بلکه مشغول دفاع مزورانه و منافقانه از «منافع» متکثر و متغیر است، معلوم میشود که آگاهی طبقة متوسط شهری ایران، نوعاً شكسته بسته و ناموزون است.
• در چنین آگاهیای، معمولاً کثیری از مفاهیم متضاد از جهان وجود دارد.
• چنین تضادهایی در جامعة ما و خصوصاً در این طبقة متوسط شهری شكل چیزی را به خود میگیرد كه میتوان از آن به عنوان «تضاد زبان-عمل» یاد كرد.
• یعنی هر چند که طبقه متوسط شهری، دیگران را به «دروغگویی» متهم کند، ولی او خودش میداند که خود، استاد «دروغگویی» است.
• این تضاد زبان عمل و «دروغگویی» را نباید به چشم خودفریبی و دیگرفریبی محض نگریست. این تضادهای موجود در اندیشه و عمل را باید بر مبنای شالودههای فرهنگی متضادی كه در اثر چندگانگی رسانهها و نهادهای مدنی كنترلی پدید آمدهاند تبیین كرد.
• این «دروغگویان»، بیمارند. نوعی بیماری که به جای عرق تب، کلام و عمل دروغ برمیانگیزد.
• این چندگانگی متضاد و «دروغگویی» حرفهای، كه حتی خود افراد را نیز كلافه كرده، و در بحران هویت فرو برده است، ناشی از انفعال اسفبار این طبقه (كه به شدت به لحاظ ایدئولوژیك خالی از تشخیصهای فردی و به شدت متأثر تحریكات عاطفی بیرونی است) در زمانهای «عادی» به ایدههای رسانههای مسلط است.
.....
░▒▓ تذکر نکته سوم: پایداری و مقاومت
• به نظر میرسد در چنین شرایطی، یكی از هدفهای هر برنامة تغییر اجتماعی در ایران، باید به شرح اصول بالقوه خلاق مستتر در شناخت عملی طبقة متوسط شهری، و ارتقای این عناصر، به سوی یك جهانبینی روشن و منسجم به سوی منظوری اخلاقی اختصاص یابد.
• در واقع، در گام نخست، باید درک طبقه متوسط شهری «به رسمیت شناخته شود».
• در گام دوم، باید درک طبقه متوسط شهری، از طریق پایبند کردن آنها به اصول، و «سروشزدایی» از فرهنگ سامان یابد.
• گام سوم، وارد كردن یك فکر نیرومند برای گذار طبقۀ متوسط شهری از آگاهیهای رسانهساختۀ موجود، به سمت یك آگاهی واقعبینانه و «اصولگرا» در مورد ابعاد حوادث سیاسی است.
• و گام چهارم، گفتگو در مورد نوع واكنشهایی است كه اخلاقاً باید نسبت به این حوادث از خود نشان داد.
• این جهانبینی جدید، باید تا اندازۀ زیادی به تجربیاتی كه هماكنون در تار و پور ویژگیهای انسان طبقة متوسط شهری ایرانی وجود دارد، متكی باشد، و الا، به طور ناراحتكنندهای برای آنها غیر قابل درک و مبهم خواهد بود و نخواهد گرفت.
• این كار، از طریق اقدام هماهنگ دستهای از روشنفكران قابل انجام است كه با تزریق آن نیروی سنگین به بدنة این طبقه، نوعی آگاهی گسترده را در سراسر جامعه توزیع نمایند، و مدام در كار تصحیح آن، و تطبیق آن با شرایط جدید برآیند.
• اتخاذ چنین روشی، در شرایط فعلی، از سوی هر یك از جناحهای سیاسی، یا گروههای فكری مستقل، در تعیین سرنوشت دو انتخابات آتی میتواند بسیار مؤثر و حتی تعیینكنندة نهایی باشد.
• این حركت فكری، به این شرط توفیق خواهد یافت كه اقدامی سراسری و فراگیر را سامان دهد و در این راه، این گروه فكری، باید نه فقط شامل ایدئولوگها و فیلسوفان، بلكه فعالان سیاسی، اقتصاددانان سیاسی، متخصصان حقوقی و حتی صاحبنظران فنی و طبی باشد كه در مجموع داعیهدار ارائة یك نسخة كامل در قالبهای متكثر باشد.
• چنین گروهی، باید با (1)«اقناعگری پیگیر»، (2)«سازماندهی فعالانه» در اعماق زندگی اجتماعی و خصوصی، (3)«مشاركت سازنده» در گوشهگوشة حیات اجتماعی را در دستور كار قرار دهد، تا (4)جریان سیاسی «مثبت»ی را با انسجام و نظاممندی محكمی ایجاد نماید، و (5)برای سالها آن را «حفظ كند».
• در چنین چشماندازی، میبایست فعالیت فلسفی را به پیكاری فرهنگی برای دیگرگون كردن «ذهنیت» طبقة متوسط شهری، و پراكندن نوآوری اخلاقی در مواجهه با مسائل فردی و اجتماعی بدل كرد.
• هدف این گروه فکری، این است كه در سایة ایجاد یك آگاهی مشترك و اصولگرا، وحدتی فرهنگی اجتماعی پدید آورد كه در آن، ارادههای فردی كه در حالت كنونی ناهمگوناند، بر پایة درک مشتركی از جهان، به هم جوش بخورند، و دست آخر، ثمربخش از آب درآیند.
• چنین «متفكرانی» میكوشند كه نه به صورت احساساتی به وضع جاری آگاهی طبقة متوسط شهری گردن گذارند، و نه فلان حقیقت بیگانه را از «بالا» برای آنها به ارمغان آورند.
• آنها فرض را بر این میگیرند كه همة مردان و زنان به یك معنا «روشنفكر»ند، زیرا فعالیت سیاسیشان مستلزم نوعی فلسفة ضمنی یا برداشت از جهان است.
• نقش این «متفكران» شكل بخشیدن به فهم عملی، و لذا متحد ساختن نظر و عمل است. میتوان بر پایة عملی خاص، نظریهای بنا كرد كه با تطبیق و یكی پنداشتن خود با عناصر اصولی و قطعی خود عمل، بتواند فرایند سیاسی را كه در حال سیلان است، شتاب بخشد یا متحول سازد، و عمل را در همة عناصر آن هماهنگتر، منسجمتر و كارآمدتر كند، و به عبارت دیگر، ظرفیت بالقوة آن را تا حداكثر بپروراند.
• با این حال، انجام این كار به معنای جنگیدن بسیار با آن چیزی است كه در آگاهی تجربی طبقة متوسط شهری امروز ایران (فهم متعارفی طبقة متوسط شهری)، عنصر منفی به شمار میرود؛ جنگیدن با قلمرو مبهم و متناقضی از تجربه كه به طور كلی از لحاظ سیاسی، كند و كمشتاب، و به لحاظ اخلاقی، مبهم و متناقض، و حتی مبتذل و كثیف است. جهاد لازم است. جهاد... جهاد... جهاد... .