فیلوجامعه‌شناسی

”مجازی“ یا ”خیلی‌واقعی“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


░▒▓ قضیه
■    این انسان، دقیقاً چه نوع انسانی است؟
■    دقیقاً چه نوع انسانی؟
■    این مردمی که در مترو، هدفون به گوش خود دارند، بر صفحه تبلت خویش نظر می‌کنند، و با موبایل‌شان، منتظر تماس‌های کاری خوید هستند، و در همین زمان، یک نرم‌افزار خبرخوان خبرهای جدید را اتوماتیک برای آنان گزینش می‌کند، دقیقاً چه نوع انسان‌هایی هستند؟
■    انسان‌ها در ارتباط با تکنولوژی ارتباطی، آن قدر خصال جدیدی می‌یابند، که این سؤال پدید می‌آید که برای این انسان مسلح به ابزار ارتباطی، انسان بودن دقیقاً یعنی چه؟ خود او چه تعریفی از خود و انسان بودن خود دارد؟ آیا این تعریف منفک از ابزارهای ارتباطی است که تقریباً بیست و چهار ساعته به او وصل هستند؟
■    این انسان‌ها گوش دارند، اما چیزهای دوردست را می‌شنوند، و چیزهای نزدیک را نمی‌شنوند. آن‌ها چشم دارند، ولی به جای صحنه‌های زنده، صحنه‌های پردازش شده بازی و اخبار و ایبوک‌ها و... را بر صفحه تبلت ملاحظه می‌کنند. آن‌ها در مترو هستند، ولی گویی در یک دفتر کار به سر می‌برند. این چه جور انسانی است؟ علاوه بر ظاهر دیگرگونش، گوش و چشم و حضورش طور دیگری است. چه چیز، شکل خود را حفظ کرده و چه چیز تغییر کرده است؟ تکنولوژی در پاسخ‌هایی که ما به پرسش‌های این چنینی می‌دهیم چه تغییری داده است؟ و معنای این همه برای آینده‌ای که ساکن آن خواهیم شد چیست؟

░▒▓ قضیه، خود را کاوش می‌کند...
■    در فن ارتباطات، دو رویکرد عمده در مقابل هم قرار می‌گیرند:
■    یک رویکرد، تکنولوژی ارتباطات را همچون ابزاری می‌انگارد که انسان به مثابه عاملیتی منفک، آن را «استعمال» می‌کند. این رویکرد، تکنولوژی ارتباطات را به عنوان مدیا و کلید ارتباط در نظر می‌گیرد. انسان به عنوان یک عاملیت جدا و منفک و نفوذناپذیر از این ابزار تلقی می‌شود که جداگانه تکنولوژی ارتباطات را به کار می‌گیرد.
■    ولی، رویکرد دیگر، معتقد است که رسانه، استمرار حواس و ادوات زیست انسان‌هاست و آن‌ها را گسترش می‌دهد. انسان‌ها با این ادوات ارتباطی، خصال جدیدی می‌یابند. خصال بسیار جدیدی می‌یابند. خصال بسیار بسیار جدیدی می‌یابند.
■    این رویکرد مرجح اخیر، قلمروی وسیع می‌گشاید که شناخت‌های ما از رویدادهای اجتماعی را زیر و زبر می‌کند. جایگاه عقلانیت و منطق در این دنیای دیگرگون چیست، و وجود از راه دور، تضاد میان واقعیت فیزیکی و هویت سایبر را می‌گشاید. البته، نمی‌خواهم ادعا کنم که پرداختن به این ابهام شگرف، به قیمت حذف یکسره جوهر و فطرت انسانی ختم می‌شود. حتی نمی‌خواهم اعلام کنم که زمانه ما با این تکنولوژی سرکش، یکسره نسبت به اعصار پیشین قیاس‌ناپذیر شده است. بلکه می‌خواهم بگویم که دیگر زمان آن است که از استعمال تعبیر غفلت‌آفرین و اهمیت‌کاه «دنیای مجازی» برای این زمانه جدید پرهیز کنیم. وصف «مجازی»، ما را به خواب بی‌تفاوتی نسبت به این دنیای بیش از حد واقعی و جدی وامی‌دارد.
■    در واقع، آن‌چه در «سایبرفضا» (نه «اجتماع مجازی») می‌یابیم، نتیجه استمرار و کش آمدن پیچیده انسان با تکنولوژی ارتباطی است تا چیزی شبیه «وهم هوشمند» ایجاد کند؛ چرا که، وقتی می‌پرسیم «وقتی در ”سایبرفضا“ هستیم، دقیقاً کجا هستیم؟»، باید از این پاسخ ساده که جسماً در برابر مانیتور کامپیوتر نشسته‌ایم و انگشتان ما روی کیبورد در حرکت هستند فراتر برویم. در صحت این پاسخ شکی نیست، اما، باید به یاد داشته باشیم که ما، هم‌زمان خود را به صورت داده‌ها و بیت و بایت و رمز به جای دیگر انتقال می‌دهیم؛ به جایی پشت صفحه مانیتور، در میان صفحه‌ها، به همه جا و هیچ جا. دیگر این‌که وقتی در «سایبرفضا» هستیم، می‌توانیم همان کسی باشیم که می‌خواهیم، و خود را به صورتی که دوست داریم نمایش می‌دهیم؛ می‌توانیم چند نفر باشیم، هر بار که وارد «سایبرفضا» می‌شویم، کس دیگری باشیم یا، حتی، اصلاً کسی نباشیم!، با هویت خود بازی کنیم، خود را تصحیح نماییم، و هر بار در شیفت و قیافه‌ای جدید بازسازی کنیم.
■    این پدیده به بحث‌های بسیاری در زمینه هویت و تجسم و تجسد در «سایبرفضا» دامن زده است. پرسش اصلی و عمیق در این مبحث این است که «وقتی در «سایبرفضا» هستیم دقیقاً که هستیم؟»، « چه قدر از خود زنده باقی مانده را با خود می‌بریم؟»، « چه قدر افراد را دور می‌ریزیم؟»، «آیا در صحنه ”وهم هوشمند“، هویت و چیز جدیدی برای خود دست و پا می‌کنیم یا ”اوهام هوشمند“ ما همیشه جزئی از آن رمزگان اصلی واقعیت هستند؟»

░▒▓ یک سطح عمیق‌تر...
■    در یک سطح عمیق‌تر، باید مفهوم «سایبرفضا»، را بر بستر بحث‌های گسترده و مفصل مربوط به هویت و بحران هویت لحاظ کنیم.
■    بحران هویت فردی، در سایۀ «سایبرفضا»،  بیانگر دگرگونی مهمی در رابطه میان خود و جهان مادی و اجتماعی بیرون است. این بحران هویت مربوط است به افول معنای کهن زندگی به مثابه‌ی تاریخچه پیوسته و مجرب زندگی.
■    این دگرگونی فرهنگی مهم، همراه است با از دست رفتن معنای جامع و در نتیجه، کناره‌گیری از تعهد اخلاقی. این تغییر، می‌تواند به مثابه ماده مخدر عمل کند؛ افراد را به سوی صرف نظر کردن از یکپارچگی و انسجام هویت خود، چه در سطح روانی و چه در سطح اجتماعی، سوق دهد. از دست رفتن وجوه اخلاقی زندگی، دقیقاً مستلزم انکار تداوم و ثبات در هویت فردی و واقعیت اجتماعی است. پس، با جدایی و عدم تعهد، که سر و شکلی از خودمداری دارد، سر و کار داریم.
■    هویت، دیگر آن امری نیست که مرزهای مطلق و ثابت داشت. اکنون، هویت، لااقل در سطح حشو و زواید، چیزی است که یا از طریق کشت و پیوند، یا به صورت ترکیبی از سوابق شخصی دیجیتال در بستر فرهنگ سایبر هستی می‌یابد.

░▒▓ یک سطح عمیق عمیق‌تر...
■    تا آن جا که به «هویت» مربوط می‌شود، کارکرد «روایت زندگی»، یادآوری کلیت زندگی است، و زیست در «سایبرفضا»، «روایت زندگی» را هم دگرگون می‌کند. در بستر فـرار شبکه، کوشش برای بسط «روایت»، به نحوی تمرکز و پافشاری و توجه به بی‌ثباتی هویت بدل می‌شود. این امر، نهایتاً پرسش دیگری را پیش می‌کشد: باید آیا تعیین مرز میان انسان و ماشین هنوز هم ممکن است؟
■    محیط‌های تکنولوژیک «سایبرفضا»، بویژه پذیرای نمایش و بازی کردن رویاها و اوهام ناخودآگاه هستند. این امر شامل پذیرش پس‌رفت اپیدمیک در خودشیفتگی یا نارسیس‌گرایی نیز می‌شود. نارسیس‌گرایی را می‌توان نمایاندن کناره‌گیری از واقعیت به درون دنیای خیالی دید که در آن هیچ مرزی وجود ندارد.در محیط‌های تکنولوژیک «سایبرفضا»، مرزهای دنیاهای بیرونی و درونی افراد در هم می‌آمیزد، و به همین دلیل این توهم پیش می‌آید که واقعیت درونی و بیرونی یکی و همسان هستند. واقعیت مصنوعی «سایبرفضا»، هم‌خوان با الزامات لذت و تمایل طراحی می‌شود. پیامد تعامل با این واقعیت، معلق ماندن امر بیرونی یا جایگزین شدن آن با جانشین سایبر است. در این شرایط، این‌طور به نظر می‌رسد که تخیل و نقش بازی کردن حد و مرز نمی‌شناسد. به علاوه، جسم و فرد دیگری در کار نیست که محدودیت و ممنوعیت را بر آن چه تخیل می‌شود تحمیل کند. در واقع، رسیدن به قدرت سایبر حس خودکفایی و خودمداری را تقویت می‌کند.
■    نارسیس‌گرایی در محیط‌های زندگی مدرن، یک بیماری اپیدمی شمرده می‌شد، و اکنون با گسترش «سایبرفضا»، این اپیدمی، شکلی حتی افراطی‌تر به خود می‌گیرد. تکنولوژی رسانه‌ای با فراغ بال دنیایی فی‌نفسه به ارمغان می‌آورد که از پیچیدگی و جدیت دنیای فیزیکی جدا و دور است، و در آن می‌توانیم به بازی خیال‌بافی سرگرم شویم، تجربه‌ای که دنیای واقعی را به شکلی جادویی عقب می‌راند.
■    این حالت دفاعی خودشیفته‌وار و نارسیس‌گرا، به واسطه حرکت قهقرایی به درون قدرت مطلق و یک بعدی تکنولوژی ارتباطی خلق می‌شود. در سایبرفضا، وانمود فرد کاملاً تحت کنترل شخص است. می‌توانی به انتخاب خود در یک زمان قدبلند و زیبا باشید، و در زمان دیگر قد کوتاه و معمولی. دیدن این که تغییر در خصوصیات وانمود، چه قدر در تعامل شما با دیگران تأثیر دارد، می‌تواند اغواکننده باشد، و این، خود حملات نامتعادل کننده خودشیفتگی یا نارسیس‌گرایی را تقویت می‌کند.
■    هویت‌های تاز، هویت‌های سیال، و هویت‌های کنجکاوانه و اکتشافی، اما، همگی به نحوی هویت‌های مبتذل نیز هستند. فقط تکنولوژی آن است که تازه است: به نظر می‌رسد در بازی‌ها و برخوردهایی که در سایبرفضاها رخ می‌دهد کمتر چیزی هست که تازه و نو و غافلگیرکننده باشد. تمام این‌ها در اعماق آن بخشی از طبیعت بشر ریشه دارد که از داستان‌گویی و بازی وانمود کردن، به شوق می‌آید، اما، تمامی این رؤیاها و سوداهایی که در میان آینده‌نگران «سایبرفضا» خیلی هم معمول است، سخت‌کوشی و خالی از هر گونه ذوق و فکر بکر به نظر می‌رسد. در واقع، با چیزی روبه‌رو نیستیم، جز جذابیت کهن و آشنای فضایی خیالی که در آن می‌توان برای فراتر رفتن از محدودیت‌های زندگی پیش‌پاافتاده‌مان، هویت‌های جدید اختیار کرد، و به تجارب تازه رسید. این، همان زیبایی‌شناسی «بازی» فانتزی است که «زی» یا همان زندگی واقعی می‌گریزد.

░▒▓ یک سطح عمیق عمیق عمیق‌تر...
■    با توجه به آن‌چه در مورد ضرورت لحاظ کردن کامپیوترها به عنوان دنباله تکنولوژیک-فرهنگی انسان گفتیم، باید به خاطر داشته باشیم که تجربه‌ی ما از ماشین‌ها همیشه به واسطه‌ی عوامل فرهنگی میسر می‌شود. هر بار که در برابر رایانه می‌نشینیم و تایپ می‌کنیم، هم‌زمان، در تمامی ایده‌ها و تصاویر هم دقیق می‌شویم که بر صفحه‌ی مانیتور و در صفحه‌ی ذهن نقش می‌بندد. بنا بر این، «واقعیت» همواره در گردباد داده‌هایی که از راه‌های گوناگون در مغز ما و در ماشین‌های ما به یکدیگر پیوند می‌خورند، به «وهم هوشمند» بدل می‌شود و واقعیتی حتی مأنوس‌تر از واقعیت حقیقی می‌سازند.
■    آیا واقعاً محیط‌های رایانه‌ای از محیط‌های عینی مأنوس‌تر می‌شوند، تا جایی که افراد از شر محیط‌های عینی به محیط‌های رایانه‌ای پناه ببرند؟
■    بله؛ رایانه‌ها به شکل فزاینده‌ای، طوری طراحی می‌شوند، که بیش از پیش، خود را به فرایند انسانی شدن بسپارند؛ اگر من کامپیوترم را چند دقیقه‌ای به حال خود رها کنم، این پیغام را برایم به روی صفحه مانیتور می‌فرستد که «لطفاً بیدار شو». گاهی به من توصیه‌هایی می‌کند، و گاهی هم فرمان‌های من را زیر سؤال می‌برد («مطمئنی می‌خواهی این فایل را پاک کنی؟»). گاهی هم به زبانی «حرف می‌زند» که من از آن سر در نمی‌آورم، مثلاً می‌گوید: «خطای شماره ۳۰۲ رخ داده است»، و درست در همین مواقع است که باعث تشویش و اضطراب در من می‌شوند، طوری که زندگی من را تا وقتی «خطای شماره ۳۰۲» متوقف نشده، متوقف خواهد کرد. واقعاً در زندگی اغلب ما چنین است (توأم با برداشت‌هایی آزاد از دیوید بل).
مأخذ:تسنیم
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.