فیلوجامعه‌شناسی

سیاست پایداری

فرستادن به ایمیل چاپ

حامد دهخدا


• صرفنظر از رقابت‌های سیاسی که این روزها بازتابی در یک جامعه انبوه و توده‌ای شده ندارد، آنچه ذهن مردم را به خود مشغول داشته، در درجه اول «گرانی» است و در درجه دوم «ناامنی».
• و ذهن من، مشغول این «ناامنی»هاست.
• قتل‌هایی که در جامعه طنین تکان‌دهنده‌ای می‌افکند، جامعه را به فکر فرو می‌برد.
• البته فکر می‌کنم که نفس طنین این اطلاعات در جامعه‌ای که تشنه اخبار حوادث است، نکته‌ایست، ولی اصل ماجرا قابل تأمل بیشتر است.
• آیا به سوی یک جامعه تبهکار پیش می‌رویم؟ آیا وحشی بودن، به نام و عنوان غرب نوشته شده است و جامعه‌ای که همه چیز غرب را می‌پذیرد، می‌تواند از وحشی شدن بر حذر بماند؟
• درگیری چند جوان، و سپس، به سادگی، قتل...
• قرار و مدار در فیس بوک، و هوس رانی و لاس زنی و بعد... ازدواج بی ازدواج، و بعد... قتل...
• آنها فیلترها را می‌شکنند و ماجراجویانه از فیس بوک و هزار و یک جای ناجور دیگر سر در می‌آورند.
• دروغ می‌گویند. پسرها، خود را دختر جا می‌زنند، و بر عکس؛ و مشغول می‌شوند به کارهای ناجور. احساسات هم را جریحه‌دار می‌کنند، و فرجام این بازی، گاه به قتل دختری یا پسری در یکی از گذرهای این شهر ختم می‌شود. و اغلب، و بسیار، وخیلی بسیار، به نتایجی اندکی کمتر از قتل می‌انجامد.
• و چون مصیبت به سطح قتل نمی‌رسند، شما از آنها مطلع نمی‌شوید.
• اطراف ما انباشته از مصیبت است. گاهی و فقط گاهی به قتل می‌انجامد و شما مطلع می‌شوید...
• این جماعت، به نقد کوبنده اخلاقی نیاز دارند.
• نقد کوبنده اخلاقی.
• اگر تعهد دانشمند آن است که جامعه را نومید نگرداند و در عین حال، از فکر عذاب ایمن ندارد، امروز، وقت آن است که قدری وزن لنگه دوم کار افزایش یابد.
• باید این جامعه را، و خصوصاً طبقه متوسط شهری را از عاقبت کارهایش ترساند.
• این افرادی که کم و بیش از الگوهای رفتاری پیشین گسیخته‌اند، همه جور زندگی را امتحان می‌کنند و اطمینان دارند که هر خرابکاری کردند، دموکراسی جمع و جورش خواهد کرد!
• بالاخره، آنها که باید رأی بیاورند، اقلاً برای ارائه بیلان کار موفق برای خود هم که شده، باید یه جورایی کثافت‌کاری این جماعت شهری را جمع و جور کنند. زود فلانی را محاکمه می‌کنند و به سزای عمل می‌رسانند و این جماعت هوسران پس از آنکه می‌بینند مقصر تمام مصایب مجازات شد، دوباره سر خود را به درون فیس بوک فرو می‌برند. «مدام سر خود را به درون GPRS همراه چهارم فرو می‌برند».
• گفتمان «مردم»سالارانه در اين دوره كه از سوي همۀ روشنفكران و سیاستمداران و چهره‌های رسانه‌ای و... اتخاذ شده است، جرأت يك نقادي جدي از حوزة فرهنگ را از همه گرفته است، چرا كه چنين موضعي مي‌تواند در نهايت، به لحاظ «انتخاباتي» و «مردم‌سالاری» تبعات نامطلوبي به جاي گذارد.
• این سنخ رقابت سیاسی، شجاعت را از منتقد و برنامه‌ریز و مدیر می‌گیرد و به جامعه کمک می‌کند که هر چه بیشتر به قهقرا فرو رود.
░▒▓ برهان اول
• يكي از اساسي‌ترين عناصري كه در اين فرهنگ وجود دارد و وضع را به اين اندازه از وخامت كشانده، اشتغال به پيشرفت‌هاي صنعتي و راه‌حل‌هاي سودگرايانه برای زندگی است.
• در واقع، جامعة ما، وارد يك فاز رقابت بي‌پايان براي كسب رفاه و مصرف هر چه بيشتر شده است.
• مسألة مهم چنين جامعه‌اي پايين آمدن معيار كيفيت زندگي و ذوق و صفای اخلاقی (در مقابل معيارهاي كمي ارزيابي زندگي) است.
• به عبارت ديگر، امروزه، افراد، «وضعيت زندگي» خود را براساس واحد ريال يا نوع كالاهاي مصرفي خود مي‌سنجند و اگر مثلاً از كسي در مورد ميزان رفاه بپرسيد پاسخي شبيه به اين مي‌دهد كه x و y  را مصرف مي‌كنم، اما «هنوز» نمي‌توانم از k يا z  استفاده كنم. اين خود تا اندازه‌اي تابع توليد انبوه و گسترش ماشين و ارزيابي همه چيز بر اساس معيارهاي ماشيني است.
• توليد انبوه، نه تنها مستلزم استاندارد كردن در حوزه‌هاي كالاهاي مادي است، بلكه به قلمروهاي ديگر نيز كشانده شده است، و ديگر كسي قادر به اندازه‌گيري كيفيت زندگي خود مستقل از واحدهاي اندازه‌گيري سطحي كمي نيست.
• نكته اينجاست كه چنين توليدي خصوصاً در هنگامي كه برنامه‌ريزي آن، بر محور مصرف انبوه سامان يافته است، تمامي عرصه‌هاي زندگي جامعه را بر اساس واحد اندازه‌گيري ميزان مصرف نوشابة خانواده، پودر رختشويي، چيپس، دفعات مراجعه به رستوران‌هاي «ظاهراً مفرح» و… كمي مي‌كند.
• در جامعة ما، زندگي «هر روز ”بيشتر“ از ديروز» وابسته به پول و کنتور و ماشين است.
• در اينجا، ارتباط افراد در جامعه، به حداقل كاهش يافته است، و وسايل ارتباط جمعي بر زندگي و ارزش‌هاي اكثريت مردم تسلط پيدا كرده‌اند. حتي اگر تلويزيون نباشد، «كانون گرم» خانواده به سردي مي‌گرايد و ديگر اعضاي خانواده حرفي براي گفتن به يكديگر ندارند.
• اين كاهش وسيع كيفيت زندگي، وجهه‌اي بسيار خرد كننده يافته است و در آينده‌ای با این قواعد، تشدید هم خواهد شد.
• شرايط ما شرايط تمدن مدرن است كه تكليف ما، و حتي تكليف كل بشريت با آن نامعلوم و آكنده از ابهام است.
• ما وارد فازي شده‌ايم كه نه تنها انسان شهرنشين تهراني و اصفهاني، بلكه انسان اين‌جهاني نمي‌داند كه با ناراحتي‌هاي چنين تمدني كه اصلاً به راحتي‌هايش نمي‌ارزد چه كند و چگونه مي‌تواند به طور مؤثري از آن بگريزد.
• اين جامعه تمايل به انحراف و كژراهي دارد؛ تمايل به از دست دادن جامعة يكپارچه و شيرازة اخلاقي‌اي كه افراد را به هم پيوند مي‌زند دارد. اگر راه حلی باشد، حفظ این جامعه به سرمايه‌گذاري تمامي افراد نيازمند است.
░▒▓ برهان دوم
• جامعة جديد به شدت تقطيع شده است.
• ما امروز به جاي يك جامعة شهري، جوامع حومة شهري داريم كه در آنها، مردم در مجموعه‌هايي زندگي مي‌كنند كه تنها با همجواري يا سيستم حمل و نقل، گاز، برق و آب با هم متحد شده‌اند.
• نظم يك زندگي با كيفيت و با روح، با چسبيدن به پيشرفت كه مشخصة جامعة مدرن صنعتي است در شهرهاي ايران از دست رفته است و دائماً «اعصاب همه خرد است».
• خوش‌بيني‌هاي سهل و آسان كه بخصوص محصول رقابت‌های تهی سیاسی در دموکراسی‌ها، تبليغات سياسي و تجاري، و در عین حال، اعتمادهای سطحی در زندگی شبکه‌ای و اینترنتی است، اين وضعيت را رايج كرد و روش منسجم زندگي در جامعة سالم را از بين برد.
• كيفيت زندگي، و فرهنگي كه به راستي به انسان‌ها مي‌گفت كه در قبال خود، انسان‌هاي ديگر و طبيعت «چه بايد كرد؟» از ميان رفته است و جوان امروز، كمتر سطري از كتاب‌هاي «چه بايد كرد؟» روشنفكران قديمي مانند علي شريعتي و مرتضي مطهري را مي‌خوانند، و بيشتر، از كم و كيف توجيه «هر چه شد بايد كرد» افرادي مانند دكتر عبدالكريم سروش آگاهي اجمالي دارند.
• در چنين شرايطي، هر نوع اقدام غير راديكال كه داعية نجات چنين فرهنگي را داشته باشد، ذاتاً نوعي بدل‌سازي است. آنچه از دست رفته است، يك جامعة اخلاقي و فرهنگ زندة متحقق در آن است كه يك زندگي با روح را ميسر مي‌كرد.
• سرودهاي مردم، صفاي عصرها در كنار خانواده‌هاي واقعي و… نشانه‌ها و جلوه‌هاي چيزي بيش از آنچه در ظاهر مي‌نمايند هستند، نشانة هنر زندگي و روش زيستن‌اند؛ روشي منظم و با الگو، شامل هنرهاي اجتماعي، معيارهاي داد و ستد و تطبيق با محيط طبيعي و انساني و ضرب‌آهنگ زمان كه از تجربة ديرين نشأت گرفته است.
• دقيقاً به دليل از دست رفتن اين چيزهاي غير ظاهري است كه ديگر به گردش رفتن‌هاي ظاهري و به طبيعت رفتن و به سفره‌خانه‌ها سرك كشيدن، بيشتر، نوعي تقليد بي‌محتوا و «كارت زدن» در طبيعت و سفره‌خانه به نظر مي‌رسد.
░▒▓ برهان سوم
• البته اين گفته به معناي حسرت گذشته، صرفاً به دليل گذشته بودنش نيست؛ نه حسرت گذشته را مي‌خوريم و نه از يادآوري گذشته لذت ماليخوليايي مي‌بريم؛ آنچه در اينجا مهم است، تأكيدي است بر آنچه از دست رفته يا در حال از دست رفتن است و توجه دادن به ماهيت مشكلات انساني است كه همراه اين ضايعه پديد مي‌آيد.
• در واقع، اين يك طرح مسألة شفاف در ساية بازگويي آنچه از دست رفته است مي‌باشد. مزيت اين نوع طرح مسأله آن است كه با آن مي‌توان تصويري ملموس از كيفيت نوعي از زندگي ارائه داد كه به نظر مي‌رسد كه براي اصل حيات بشري ضرورت دارد و به دليل رفتار فرد فرد ما، رقابت‌هاي سياسي و تصميم‌گيري‌هاي اقتصادي در حال از دست رفتن است.
• شايد براي حل چنين دشواري فرهنگي در جامعة ايران، كه مسبب آن، بيشتر، رقابت‌هاي سياسي و اقتصادي بوده است و از آنجا كه بخش عمده‌اي از اين فرآيند (و نه تمام آن) در ساية تصميمات سياسي، اقتصادي و فرهنگي در سطح مديران ارشد پديد آمده است، ارائة يك راه‌حل سياسي بخش مهمي از ترميم سياست فرهنگي را تشكيل دهد.
• به نظر مي‌رسد كه بر مبنای این آسیب‌شناسی از مدیریت جامعه، نوعي نخبه‌گرايي سياسي مبتنی بر «حق» در مقابل نخبه‌گرایی سیاسی مبتنی بر «هوس»، لازمة تدبير امور شده است؛ به اين معنا كه از سپردن زورق سياست‌ها به جريان مواج پسندهاي اجتماعي كه توسط مكانيسم‌هاي رسانه‌اي مبتني بر منافع جهت‌دهي مي‌شود، پرهيز گردد و بر عكس، كوشش شود تا امواج اجتماعي در جهت معيارهاي متعالي قرار گيرد.
• اين، مآلاً به معناي آشتي دادن دموكراسي با معيارهاي متعالي و تبديل آن به جمهوري است.
• البته براي روشنفكر امروز كه به صورت «حرفه»اي كار نمي‌كند و به راستي جوياي سؤال «چه بايد كرد؟» است، اگر دموكراسي، معادل پايين آوردن معيارهايي در زمينة اخلاق مدني يا آموزش باشد، اتهام دموكرات نبودن در اين جامعة پر اتهام نبايد خم به ابرو بياورد.
• دموكراسي وسيله‌اي است كه جامعه را تا اندازة زيادي از وضعيت وخيم جامعة منازعه‌آميز مي‌گريزاند و امكان همزيستي صلح‌آميز را افزون مي‌سازد، اما اين وسيله، هيچ گاه نبايد با هدف غایی زندگي انساني و بويژه هدف اخلاقي روشنفكر اشتباه شود و بايد با صراحت و تأكيد، با اشتباهات و فريب‌هايي كه امتزاج دو كلمة «دموكراسي» (وسيله) و «دموكرات» (هدف) القا مي‌كند مبارزه كرد.
• اين اختلاط نخبه‌گرايي سياسي مبتنی بر «حق» (در مقابل نخبه‌گرایی سیاسی مبتنی بر «هوس»)، با دموكراسي، و توليد ملغمة جديد «جمهوري» نوعي اشتباه ذاتي در مفهوم «نخبه‌گرايي» را تصحيح مي‌كند. در واقع، روشنفکر مدافع غرب، با تحقیر «نخبه‌گرايي» نوعي پيشداوري را القا می‌کند که در پشت آن نخبه‌گرایی مبتنی بر هوس خویش را پنهان می‌کند. كلمه «نخبه‌گرایی» ناجور به نظر مي‌رسد، نه صرفاً به اين دليل كه در جامعة ما حتي كساني كه خود را «سوپردموكرات» مي‌دانند به آن آلوده‌اند و از «جنبش بي‌سر» آزرده، بلكه بيشتر به اين علت ناجور و به طور زيانباري ناجور است كه در آن، فرض شده است كه همواره کسانی وجود دارند که مردم برای آنها هورا می‌کشند و چنین افرادی بايد وجود داشته باشند و همه جا حرف آخر را بزنند. اين كلمه به گونه‌اي به كار مي‌رود كه با تحريك و توجيه ناآگاهي و پيشداوري و كندذهني، تنها وسيلة لازم براي نظارت بر نخبگان را نابود مي‌كند.
• شعبده روشنفکر برای خلاص شدن از مقاومت در مقابل مدرنیت را می‌بینید. روشنفکر-هورا-نخبه-هورا-دموکراسی-هورا و مقاومت و پایداری، هرگز! همین فرمول را در حمایت روشنفکری شترمرغ ایرانی از ماجرای سوریه و ابتذال غربگرای جنبش سبز و فراموشی فلسطین و... می‌توانید ببینید.
• «جمهوريت»، بايد با پرهیز از نخبه‌گرایی سیاسی مبتنی بر «هوس»، و با پناه بردن به نخبه‌گرایی مبتنی بر «حق»، به «تغذية روشنفکر از جهالت و هوس» خاتمه دهد، و مدام، در كار تعالي «مردم» به عنوان «نخبگان» ناظر جامعه باشد؛ که «کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته».
•  تنها در اين صورت است كه كيفيت از دست رفتة زندگي در خارج از چهارچوب اين زندگي سياسي انبوه و يك شكل دموكراتيك به سمت و سوي نوعي اخلاق‌مداري و درست‌كاري حركت مي‌كند.
• در جامعة امروز ما، ديگر نمي‌توان بسياري از قدرتمندان را لزوماً نمايندة اقتدار عقلي و فرهنگي دانست و اينكه اين و آن را به افتتاح و متبرك‌سازي اين «پروژه» و آن «پروژه» مي‌برند نيز مانند هر چيز ديگر از محتوا تهي شده است. تبرکی در کار نیست. فضیلتی در کار نیست.
• دموكراسي جامعة ما كه توسط «سوپردموكرات»ها تبليغ مي‌شود، نوعي نخبه‌گرايي مبتذل و عوامانه را در خود پنهان كرده است و در واقع از جهل طبقه متوسط شهری سیراب می‌شود، و خود به این جهل دامن می‌زند و با وقوع جنایت‌ها، با نکوهش جنایتکار اصل صورت مسأله را پاک می‌کند.
• اين دموكراسي براي عامة عوام شهری شده و اندکی درس خوانده، انبوهي از ادبيات نازل يا مطبوعات بسته‌بندي شده تهيه مي‌كند و با دامن زدن مدام به عواطف مخاطبان، آنها را تنبل و منفعل ساخته‌اند؛ اين مخاطبان، به چيزهاي سطحي علاقه نشان مي‌دهند و دست به حلاجي دقيق آنچه در اين مطبوعات يا برنامه‌هاي تلويزيوني براي آنها بسته‌بندي مي‌شود نمي‌زنند.
• آنها از خود نمی‌پرسند که ریشه جنایت میدان کاج و پل مدیریت و هزار و یک جنایت دیگری که چون به چیزی کمتر از قتل منجر می‌شود، از آنها اطلاع نداریم، در کجاست.
• در چنين شرايطي، اميد به احياي زندگي فرهنگي و كيفيت زندگي، صرفاً وابسته به اقليتي آگاه و گروهي فرهيخته نيست، بلكه كاملاً منوط به تجديد ساختار جامعه بر اساس دوري از معيارهاي مصرف‌گرايانه، صنعتي‌شده و مادي، و نزديك شدن به معيارهاي اخلاقي مدلل در تمامي مناسبات اجتماعي است.

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.