برداشت از احمد محمدی ؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ مقدمه
■ یکی از ضروریات دین اسلام نسبت به سایر ادیان الهی، جهانی بودن آن است؛ به طوریکه آیات قرآن نیز دین اسلام را یک دین جهانی و فراگیر میداند؛ چنانکه میفرماید: «ان هو الا ذکر للعالمین» - سوره تکویر، آیه ۲۷.
■ در این آیه تأکید شده است که قرآن پند و نصیحت برای جهانیان است. در آیه دیگر از پیروزی دین جهانی اسلام، بر همه ادیان خبر داده است و میفرماید: او کسی است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همه ادیان غالب سازد. سوره صف، آیه ۹.
■ یکی از ویژگیهای اصلی دین اسلام در مقابل، سایر ادیان، بحث جامعیت و همهجانبه بودن آن است. همین ویژگی سبب شده است که دین اسلام به عنوان آخرین و کاملترین دین برای هدایت و سعادت انسانها تا روز قیامت معرفی شود. خداوند متعال میفرماید «و کتاب آسمانی را برتو نازل کردیم که روشنگر همه چیز باشد» -سوره نحل، آیه ۸۹. قرآن کریم کتابی است که در هر زمان و با وجود همه اختلافهایی که در اندیشههای مردم به چشم میخورد، بر زمانها و افکار پیشیگیرد و در هر عصری مفاهیم تازهای از معارف بلند آن کشف شود.
■ مراد از جامعیت اسلام به این معناست که دین اسلام عهدهدار الگو در همه زمینههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... است که از طریق آن افراد بتوانند به سعادت دنیا و آخرتشان دست یایند و تمام نیازهای دنیوی و اخروی اعم از فردی و اجتماعی خود را رفع کنند؛ البته، این نکته را نیز باید در نظر بگیریم که منظور از جامعیت دین به این معنا نیست که در همه عرصههای مادی و معنوی همه مسائل نظری و عملی را به تفصیل بیان کرده باشد و دیگر هیچ نیازی به تنظیم و نظم، کار وتلاش فکری در شناخت انسان و جهان و ابعاد مختلف زندگی وجود نداشته باشد، بلکه مقصود آن است که در راستای هدف و رسالت خود، مطالب کلی و مورد نیاز را در اختیار بشر قرار داده است.
■ به گونهای که بشر با تطبیق آن اصول کلی به صورت نظاممند بتواند همه معارف و رهنمودهای مورد نیاز را برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت خویش به دست آورد. پس، اینکه انتظار داشته باشیم که دین در همه زمینهها بخواهد وارد شود و اطلاعات ریز و جزئی را در اختیار بشر قرار دهد نوعی زیادهخواهی از دین است. به بیان دقیقتر، میتوان گفت که مدارک و روایاتی که درشریعت اسلام وجود دارد، میتواند ما را با مجموعه زیادی از قوانین آشنا سازد که بر اساس آن بتوان زندگی خود را تنظیم کرد.
░▒▓ اسلام و اقتصاد
■ با وجود اینکه اسلام هدف خلقت را تکامل معنوی انسان میداند، درعین حال توجه خاصی به مسائل اقتصادی و مادی دارد؛ به طوری که درقرآن به صورت صریح بیان شده است «که... نصیب دنیا را نیز از دست ندهید» - سوره قصص، آیه ۷۷. یا در جای دیگر تأکید میکند «که پس از برپایی نماز، به سوی کسبوکار حلال بروید» - سوره جمعه، آیه ۱۰.
■ بنا بر این، با توجه به این دسته از آیات و روایات برمیآید که اسلام توجه خاص به اقتصاد و معیشت مردم داشته است؛ به طوریکه ترک آن را حرام دانسته است. سؤالی که همیشه مورد پرسش واقع شده این است که با توجه به اهمیت اقتصاد و معیشت در اسلام آیا اسلام الگو و برنامهای در زمینه اقتصادی دارد؟ یا به عبارت دیگر، آیا اسلام دارای مکتب یا نظام اقتصادی خاصی است؟
■ اهمیت پرسش در این است که اسلام مکتب سرمایهداری و سوسیالیستی موجود را مورد انتقاد قرار میدهد و این امر مسلمانان را بر آن میدارد که از اسلام سیستم اقتصادی خاصی را انتظار داشته باشد تا زندگی اقتصادی خود را تنظیم کند. بنا بر این، ما مسلمانان و معتقدین به دین اسلام بر این باور هستیم که اسلام دارای مکتب اقتصادی خاص و مستقلی است که علاوهبر رفع نقصهای موجود در دو مکتب سوسیالیستی و سرمایهداری، امتیازاتی نسبت به سایر مکتبها از جهت چارچوب اسلامی و رابطه آسمانی و هماهنگی باکلیه انسانها در مسیر مادی و معنوی دارد.
░▒▓ تفاوت بین «علم» و «مکتب» و «نظام» اقتصادی
■ «علم» دستگاه معرفت بالنده است؛ به گونهای که از طریق آن روشهای مناسب پیش میرود، به وسیله مفهومی دقیق بیان میشود و از راه فعالیتهای علمی اجتماع مورد رسیدگی قرار میگیرد. علم را باید به صورت نتیجهگیریهای تأیید شده درباره پدیدههای مادی و معنوی و رابطه حقیقی آنها در شعور انسان تلقی کرد. یک خصوصیت بنیادی معرفت علمی این است که قانونمند است؛ یعنی، مجموعهای از اطلاعاتی است که بر اساس اصول نظری معینی ترتیب شده است. مجموعهای از معارف فاقد قانونمندی هنوز علم نیست. پس، به طور کلی، دانش و معرفت، اعم از علم است و علم در معنای اصطلاحی، تحصیل نظاممند دانش جدید درباره طبیعت است که با روشهای معین به دست میآید و هدف آن برقرار کردن رابطه ثابت بین پدیدهها است.
■ علم اقتصاد را میتوان شامل مجموعه تدابیری دانست که میان نیازهای نامحدود و انسانی و وسایل لازم محدود هماهنگی برقرار میسازد. به بیان دیگر، اقتصاد تخصیص بهینه منابع محدود برای نیازهای نامحدود است.
■ نظام اقتصادی عبارت است از: مجموعه مرتبط و منظم عناصری که به منظور ارزشیابی و انتخاب در زمینه تولید، توزیع و مصرف برای کسب بیشترین موفقیت فعالیت میکند؛ اما، نظام اقتصاد اسلامی را میتوان مجموعه ترتیبات، چارچوب و نهادهایی دانست که هدایت کلی امور اقتصادی و نحوه هماهنگیهای مورد نیاز را با توجه به اهداف و اصول مکتب اسلام معین میکند. یا میتوان آن را نوعی سازماندهی خاص تلقی کرد که چارچوب کلی اقتصادی از جمله حدود مالکیتها و تخصیص منابع در راستای مبانی اسلامی را مشخص میکند.
■ مکتب عبارت است از: ایجاد سیستمی برای تنظیم زندگی با دیدگاهی معین. هر مکتب دارای جهانبینی خاص خود است که بر اساس آن برداشتهایی از مبدا خلقت، جهان هستی، انسان و اجتماع و روابط آنها با یکدیگر دارد و بر مبنای این برداشتها، ارزشهایی پذیرفته شده است. بنا بر این، با توجه به برداشتها و ارزشهای پذیرفته شده، راهحلهایی برای مسائل ارائه میدهد. احتمالاً، به همین دلیل شهید صدر مکتب اقتصادی را قواعد اساسی میداند که با ایده عدالت اجتماعی ارتباط پیدا میکند که با مفهومهای عدالتخواهی سازگار باشد. از همینجا منظور هر نظام اقتصادی با توجه به مکتبی که آن نظام مبتنی بر آن است تعیین میشود و در نتیجه، نظام اقتصادی متناسب با آن شکل میگیرد.
░▒▓ بیان مولفهها و ویژگیهای اقتصاد اسلامی
■ عدهای بر این عقیده هستند که اساساً اقتصاد یک حقیقت واحده است. علم اقتصاد یک واقعیت است که همهجا یک پاسخ را میدهد. عدهای نیز بر این باور هستند که فقها از طریق منابع اولیهای که در اختیار دارند، علم اقتصاد اسلامی را استخراج میکنند. بنا بر این، به نظر این دسته از افراد، اقتصاد اسلامی به این معنا داریم که اولاً، علم است، زیرا، راجعبه یک حقیقت بحث میکند ثانیاً، اقتصاد است، زیرا، مباحث سایر مکاتب را نیز دارد، ثالثاً، اسلامی است، زیرا، مبتنی بر تعالیم اسلامی است، اما، عدهای دیگر نیز معتقد هستند که اقتصاد اسلامی یکسری دانشهای علمی است که یا داریم یا باید کسب کنیم. در این مسیر میتوانیم از دانشی که در غرب وجود دارد نیز استفاده کنیم.
■ به نظر میرسد، اولاً، فقه اقتصادی به جای علم اقتصادی اشتباه در نظر گرفته شده است، زیرا، فقها از طریق منابع اولیهای که در اختیار دارند، فقه اقتصادی را استخراج میکنند و نه علم اقتصاد. ثانیاً، برداشت این دسته از افراد از علم، با تعریف رایج علم متفاوت است. همان طور که در مقدمه مقاله اشاره شد علم چیزی است که به کشف حقایق و روابط بین متغیرها و پدیدهها میپردازد.
■ همچنین، همان طور که گفته شد وقتی حرف از اقتصاد در اسلام میزنیم منظور همان مکتب اقتصادی است و نه علم اقتصاد؛ زیرا، وظیفه دین این نیست که وارد جزئیات شود، بلکه دین فقط راه و روش کلی را برای ما مشخص میکند. همچنین، ما معتقدیم که در عین استقلال دو مکتب (اسلام با سرمایهداری و سوسیالیستی) از یکدیگر، مکاتب مختلف میتواند روی هم تأثیر بگذارد و یکدیگر را غنی کند. پس، نمیتوانیم بگوییم که اقتصاد اسلامی حرف خود را میپذیرد و دیدگاههای دیگر را قبول نمیکند.
■ اقتصاد یک علم اجتماعی است و رفتار انسانها را در حوزه اقتصاد مطالعه میکند. اقتصاد اسلامی را به دو صورت میتوان بررسی کرد: یکی بررسی رفتارهای اقتصادی فرد و دیگری دستورالعملهای دستاندرکاران اقتصادی. با بررسی رفتارهای افراد میتوان نظریهها و تئوریها را به وجود آورد و با کنار هم قرار دادن این نظریهها، میتوان علم اقتصاد را تشکیل داد؛ لذا، از آنجا که نظامهای اقتصادی در زمینههای نهادها، مالکیتها و... باهم متفاوت هستند، میتوان این انتظار را داشت که رفتارهای افراد نیز باهم متفاوت باشند. با تفاوت در رفتارهای افراد، تفاوت در نظریهها و تئوریها نیز معنادار میشود و علم اقتصاد متفاوتی را به وجود میآورد. بنا بر این، نظام اقتصادی سرمایهداری، علم اقتصادی سرمایهداری تولید میکند. نظام اقتصادی اشتراکی یا سوسیالیستی، میتواند مولد علم اقتصاد سوسیالیستی باشد. به همین ترتیب، نظام اقتصادی اسلام میتواند مولد دانش اقتصادی اسلامی باشد. از درون هر نظامی هم تئوریهای توضیحدهنده همان نظام بیرون میآیند. پس، به طور کلی، اگر بخواهیم که یک اقتصاد موفق داشته باشیم، باید به فکر بومیشدن اقتصاد باشیم و اگر قرار هست نسخهای برای اقتصاد بپیچیم باید متناسب با شرایط و اقتضائات از دانش اقتصادی استفاده شود. بنا بر این، نمیتوان گفت که اقتصاد یک حقیقت واحده است و همه جا یک پاسخ را میدهد.
■ عدهای نیز بر این باور هستند که در تحکیم بنیادهای اقتصاد اسلامی اصل رفع نیازهای انسان در جریان رشد و تکامل او است نه همچون دیگر نظامهای اقتصادی تمرکز ثروت و سودجویی، زیرا، اساس نظام اسلام در پرتو عدالت اجتماعی و اخلاق است. بنا بر این، برنامه اقتصاد اسلامی فراهم کردن زمینه مناسب برای بروز خلاقیتهای متفاوت انسانی است. همچنین، از دید این دسته از افراد، انسان مکرم به تکریم الهی و خلیفه خدا در زمین است، نه ابزار و عامل تولید. عدهای نیز اقتصاد را در اسلام یک وسیله میدانند و بیان میکنند که ما از وسیله انتظار داریم که ما را به اهداف مورد نظرمان برساند. به بیان دقیقتر نظام اقتصادی مفهومی است که دربردارنده پاسخ به انگیزههای انسانی است که در عرصه اقتصاد فعالیت میکند؛ همچنین، دربردارنده عرف و عقاید و قوانین و مقررات و نهادها است؛ مناسبات بین انسان با انسانها و انسان با اموال را مشخص میکند و بالاخره، در مورد تکنیک یا شیوه تولید اظهارنظر میکند. نظام اقتصادی فراتر از اقتصاد است. مثلاً، اینکه انسانها با چه انگیزهای فعالیت اقتصادی انجام میدهند؛ لذا، نظام اقتصادی، مولد رفتار اقتصادی است.
■ عدالت اقتصادی و اجتماعی از مهمترین شاخصهای اقتصاد اسلامی است به طوری که جامعه فقیر و دینی با هم جمع نمیشوند، یعنی، جامعهای که فقیر باشد دینی نیست. پس، قوانین جامعه باید به گونهای تدوین شود که قوانین خود پشتوانه عدالت اجتماعی و اخلاق در جامعه شوند. برخلاف کشورهای سرمایهداری، در اسلام اصولی وجود دارد که باعث میشود، فقر از بین برود و فاصله طبقاتی کاهش پیدا کند. مانند پرداخت زکات که در اسلام تأکید بر آن فراوانی شده است.
■ در نقد ادعاهای بالا مبنی بر اینکه اقتصاد اسلامی را فراهم کردن زمینه مناسب برای بروز خلاقیتهای متفاوت انسان و رفع نیازهای ضروری آن میداند، کاملاً میپذیریم و حرف کاملاً اساسی و درستی است که، حتی، به این امر در قانون اساسی نیز اشاره شده است. ما مسلمانان بر این باور هستیم که اسلام باید دارای نوعی برنامهریزی برای سعادت و پیشرفت مادی و معنویت بشر باشد. همچنین، از اهداف ومبانی اقتصاد اسلامی میتوان به تأمین امور عادی مردم به گونهای شرافتمندانه، عدالت اجتماعی و اقتصادی، جلب رضایت خداوند و حفظ کرامت و شرافت انسانی اشاره کرد.
■ عدالت اقتصادی در اسلام ازچنان ارزش و اهمیتی برخوردار است که اولاً، تلاش میکند که روشهای عادلانه در توزیع درآمد به کارگرفته شود و ثانیاً، نتیجه نیز باید بازنگری شود که آیا عادلانه هست یا خیر. به نظر میرسد که تفاوت بین فقر و نابرابری به صورت روشن بیان نشده است. در مفهوم عدالت باید دقت شود که نبود فقر مدنظر است، یا نبود فاصله طبقاتی. ممکن است فقر نباشد، ولی، نابرابری باشد. باید این نکته را در نظر بگیریم که یکی از علتهای فقر، نابرابری و یکی از علتهای نابرابری، فقر است. در مفهوم نابرابری نیز باید توجه کرد که نابرابری به توزیع درآمد و ثروت در یک کشور بستگی دارد. در اقتصاد متعارف منظور از توزیع عادلانه این میباشد که هر کس هر مقداربتواند در قالب نظام بازار به دست آورد مال خودش است.
■ ایجاد قوانین مناسب برای پشتیبانی از عدالت اجتماعی و اخلاق میتواند، موثر باشد. البته، برای اجرای عدالت اجتماعی و اخلاق در جامعه وجود قوانین فقط کافی نیست، باید ضمانت اجرایی نیز داشته باشد. تنظیم و تدوین قوانین مناسب، نیازمند تغییر و تحول نهادهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مناسب است.
■ یکی از مالیاتهای اسلامی که تأکید فراوانی به آن شده است، زکات میباشد، اما، باید به این نکته نیز توجه کرد که هدف از پرداخت زکات چیست؟ آیا زکات را به عنوان یک امر عبادی در نظر میگیریم یا به عنوان یک مالیات اسلامی؟ دو رویکرد به زکات موجود است یکی زکات را به عنوان یک امر عبادی در نظر میگیرد که در آن مصادیق زکات میتواند تغییر نکند، ولی، اگر به عنوان یک مالیات اسلامی درنظر میگیریم، پس، مصادیق آن نیز میتواند تغییر کند. زیرا، مصادیق زکات بر اساس اقتضای شرایط و اوضاع و احوال آن زمان در نظر گرفته شده است. بنا بر این، میتوان انتظار داشت که در دوره حال نیز بر اساس مصلحت زمان و مکان مصادیق زکات نیزتغییر کند.
■ عدهای دیگر در تلاش هستند که با نوعی ترکیب از اقتصاد متعارف و اقتصاداسلامی آن را تحت عنوان اقتصاد اسلامی ارائه کنند. به طورمثال اثر پرداخت خمس یا زکات مطلوبیت مصرفکننده را با استفاده از ابزار تحلیلی منحنیهای بیتفاوتی نشان میدهند. این، مشروعیت بیشتر دادن به نظریه نظام قیمتها یا اقتصاد خرد است. کاربردی کردن این نظریه با استفاده از مصادیق خمس و زکات، تولید نظریه نیست، بلکه استفاده از نظریه جاری برای توضیح چنین مصادیقی است.
■ باید به این نکته توجه کرد که نظریههای غربی در چارچوب و پیش فرضهای خود است و اگر حرفی هم بزنیم در چارچوب نظریههای آنها سخن گفتهایم. پس، بحثی را که در مکاتب غربی هست نباید به عنوان دیدگاه اسلامی تلقی کنیم، اما، همان طور که اشاره کردیم در اقتصاد اسلامی میتوانیم از دانشی که در غرب وجود دارد نیز استفاده کنیم.
برداشت از دنیای اقتصاد
هو العلیم