فیلوجامعه‌شناسی

”سعدآبادگرایی“ و دکترین موج جدید اصول‌گرایی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


░▒▓ آن‌ها پرسش از «مابعد روحانی» را آغاز کرده‌اند
■    در این که عالی‌مقام دکتر حسن روحانی، وضع نافذی نزد افکار عمومی ندارد، دشوار بتوان تردید کرد. و بعید بتوان امید داشت که این وضع بهبود یابد. چرا که هم به نظر نمی‌رسد مذاکرات هسته‌ای به فرجام نیکی برسد و اغلب شواهد از تیره و تار بودن آتیه این مذاکرات حکایت دارد، و هم «امید»ی نیست که این دولت چابکی لازم برای «تدبیر» مسائل دائماً نو به نو شونده ایران در شرایط اجتماعی و بین‌المللی فوق پیچیده امروزی را داشته باشد.
■    همان طور که مرحوم حبیب الله عسگر اولادی مسلمان، بارها گفته بودند، ریاست جمهوری پس از دکتر محمود احمدی‌نژاد، واقعاً کار دشواری است. و توضیح من در مورد بخشی از حکمت این سخن آن است که دکتر احمدی‌نژاد، استانداردهای سیاست را بسیار به استانداردهای جامعه نزدیک کرده بود و انطباق با این استانداردها و توقعات مردم، برای رئیس‌جمهورهای بوروکرات و تکنوکرات آتی، کار حقاً دشواری است.
■    این دشواری، برای عالی‌مقام دکتر حسن روحانی، مضاعف است، چرا که او و نیز کابینه او، با مردم و سطح زندگی آنان فاصله زیاد و بعضاً ناپیمودنی دارند.
■    با احتساب این لغزندگی عالی‌مقام دکتر حسن روحانی، به نظر می‌رسد که علاوه بر اصول‌گرایان، اصلاح‌طلبان و حتی بخش‌هایی از کارگزاران، از او «عبور کرده باشند»، و این پیش‌بینی معقول به نظر برسد که کابینه عالی‌مقام، نخستین کابینه چهار ساله انقلاب اسلامی باشد.
■    در این میان، آن چه بیش از هر موضوع دیگر، ذهن سیاستمداران را به خود معطوف می‌دارد، پرسش از «مابعد روحانی» است. این پرسش، حتی از پرسش مجلس آینده کانونی‌تر است، و پاسخ این سؤال، منوط به توان هر یک از گروه‌های سیاسی یا سیاستمداران، در نزدیک شدن به قعر جامعه و برقراری ارتباط با قطاع‌های فعال اجتماعی خواهد بود.
■    مثلثی درست شده است که یک سوی آن اعوان اندک‌شمار عالی‌مقام دکتر حسن روحانی هستند. در سوی دیگر، اصلاح‌طلبانِ خیز گرفته به سمت «عبور از روحانی» قرار دارند. و در سوی سوم، اردوگاه پیچیده اصول‌گرایان مستقر است، که از ابتدا سر همراهی با حکم‌رانی مجدد تکنوکرات‌ها را نداشت و اکنون هم پیش‌بینی‌های خود را تعبیر شده می‌بیند.
■    آن چه نقطه اهتمام اصلاح‌طلبان به نظر می‌رسد، جنبش‌های قومیتی، کارگری، زنان، و دانشگاه‌ها است، و به نظر می‌رسد که آن‌ها برنامه‌های وسیعی برای ناآرامی‌های اجتماعی حاصل از تحریک این سکتورهای اجتماعی دارند. آن‌ها اطمینان دارند که با راه‌اندازی این جنبش‌ها و برانگیختن افراط‌های انحلال‌طلبانه در آن‌ها، سوی اصول‌گرایانۀ مثلث مذکور قدرت را، به گوشۀ اعوان اندک‌شمار عالی‌مقام دکتر حسن روحانی نزدیک سازند، و بدین ترتیب، اصلاح‌طلبان به رغم تمام پیشینه غیرمردمی خود، به مثابه تنها نیروی مردمی کشور جلوه خواهند کرد. در واقع، اصلاح‌طلبان می‌دانند که فقط آن‌ها هستند که حاضرند از انقلاب اسلامی هم «عبور کنند»، و برای رسیدن به قدرت، حتی میراث انقلاب را هم نابود نمایند. پس، با ایجاد چنین تهدیدی، باور دارند که اصول‌گرایان از موضع فعال به موضع انفعال خواهند افتاد، و تنها نیروی سیاسی فعال و منتقد در جامعه، اصلاح‌طلبان خواهند ماند.
■    در مقابل، اصول‌گرایان، در سه بردار نیرو می‌توانند به صورت این نامعادله تأثیر بگذارند، و سناریویی را که به قدرت رسیدن اصلاح‌طلبان منتهی می‌شود، با اختلال مواجه سازند. اصول‌گرایان به رغم اصلاح‌طلبان، بازی را به سطح پیچیده‌ای رسانده‌اند و برآورد تأثیر آن‌ها برای رقبا کار دشواری است.
■    امروز، نیروهای اصول‌گرا، به سه دسته اصول‌گرایان دیرپا که عملاً و به طرق مختلف تحت نفوذ عالی‌مقام اکبر هاشمی بهرمانی رفسنجانی هستند، هواداران دکتر محمود احمدی‌نژاد، و جوانان معترض اصول‌گرا-عدالت‌خواه تقسیم شده‌اند. اگر مانند انتخابات نود و دو، اصول‌گرایان دیرپای تحت نفوذ عالی‌مقام اکبر هاشمی بهرمانی رفسنجانی، اصول‌گرایی را نمایندگی کنند، رقبا از شکست اصول‌گرایان اطمینان خواهند داشت. تا آن جا که به هواداران دکتر محمود احمدی‌نژاد مربوط است، هیچ کس تردید ندارد که ورود دکتر محمود احمدی‌نژاد به بازی‌ای که اصلاح‌طلبان آغاز کرده‌اند، محاسبات آنان را متغیر که نه، ویران خواهد کرد. او رئیس جمهوری بود که به هر ترتیب و تدبیری بود، توانست به مردم بقبولاند که تا روز آخر مردمی باقی ماند. پس، بی‌گمان، ورود او به هر رقابتی، محاسبات اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان زیر نفوذ هاشمی را به هم خواهد ریخت.
■    اما آن چه حساب و کتاب‌ها را بیش از این پیچیده می‌کند، نقش جوانان معترض اصول‌گرا-عدالت‌خواه است. دشوار بتوان رفتار جوانان اصول‌گرا-عدالت‌خواه را پیش‌بینی کرد؛ آن‌ها که هم از دکتر احمدی‌نژاد، به سبب خانه‌نشینی یازده روزه و میدان دادن به جریان «انحرافی» دلگیرند، و هم خود را در انتخابات نود و دو قربانی مکر اصول‌گرایان زیر نفوذ هاشمی می‌بینند، آماده‌اند تا مسیر جداگانه‌ای باز کنند و احمدی‌نژاد تازه‌ای از میان خود برانگیزند.
■    در این جا یک شاه‌کلید وجود دارد؛ این که تنها نیرویی که می‌تواند به نحو قابل باور و قاطعی، نزدیک به مردم باشد، طوری که مردم، آن‌ها را از خود بدانند، جوانان معترض اصول‌گرا-عدالت‌خواه خواهند بود. در شرایطی که تکنوکراسی مستقر در سیاست، فاصله دولت و ملت را به آستانه‌های پیش از انقلاب ارتجاع داده است، و برگزاری جشن زنان در کاخ کاخ کاخ کاخ کاخ سعدآباد، آغازی سمبلیک بر این دوره بود، نیروی سیاسی که بتواند به مردم نشان دهد که راه انقلاب در بازگرداندن حکم‌رانی به مردم را ادامه می‌دهد، مهم‌ترین نقطه امید انتخابات آینده خواهد بود.

░▒▓ پدیده «سعدآبادگرایی»
■    با روی کار آمدن دولت جدید، فضاي سياست، آكنده از مردان سياسي و تقريباً تهي از مردان اجتماعي شد. دولت‌مردان با فاصله زیادی از سایر مردم زندگی می‌کنند. در اين دولت، و نیز در عصر سازندگی و اصلاحات، همواره در وهلة اول از عمل كنش‌گران اجتماعی، انتظار بهرة سياسي و جابجايي در مناسبات قدرت مي‌رفته است. اما آنچه ويژگي خیز نيروهاي اصول‌گرا در دولت نهم و دهم و شهرداری‌ها بود، غلبة انتظار بهرة اجتماعي بر بهرة سياسي بوده است. در واقع، به نظر مي‌رسيد كه رأي‌دهندگان گسترده در دو انتخابات هشتاد و چهار و هشتاد و هشت، بيش از آن كه خواهان تغيير در مناسبات قدرت باشند، خواهان تغيير در سياست‌هايي بودند كه آماج تأثيرات آن‌ها عمق زندگي اجتماعي را هدف قرار می‌دهند. حتي مي‌توان گفت كه رأي دهندگان خواهان ثبات و آرامش و بي‌تغييري مناسبات قدرت بودند، چرا كه عملاً مناسبات قدرت را طي عصر سازندگی و خصوصاً عصر اصلاحات، مجموعه‌اي تقليل يافته به مجادلات صرف سياسي، و امري عبث و بي‌فايده مي‌پنداشتند.
■    پس، به نظر مي‌رسد كه واكنش عامليت‌هاي اجتماعي عليه «سياست» و «امر سياسي» تا اندازه‌اي واكنش طبيعي به سياست آكنده از مناسبات قدرت و فقير از مناسبات واقعي اجتماعي بوده است. این واکنش مردم در نه بزرگ اخیر مردم به خواهش دولت آشکار بود. دولت باید به جای فرافکنی محرز، به آسیب‌شناسی عملکرد خود بپردازد. چه شده است که مردم تا این اندازه از خواست دولت بیگانه شده‌اند؟ مردم به رئیس جمهور یک ساله که این قدر بی‌اعتنا نمی‌شوند. اين، آسيبي در يك فرهنگ سياسي است كه قلمرو «امر سياسي»، عملاً قلمروي نامسموع و بي‌خاصيت تلقي گردد، يا اساساً به عنوان قلمروي بي‌ربط به نيازهاي نيروهاي اجتماعي دانسته شود.
■    بر اين اساس، به گمان من، دولت یازدهم برای آن که صمیمیت بیشتری با مردم پیدا کند، باید واقعاً مردمی‌تر شود، و با سنجاق کردن برخی رسوم دولت پیشین مانند سفرهای استانی نمی‌تواند همدلی مردم را جلب کند. معلوم است که مردم، در سفرهای استانی، این دولت را برازنده همدلی‌ها نمی‌بینند. دولت‌مردان نمی‌توانند در آن واحد، هم از مردم بخواهند که در همدلی با مسائل کلان کشور، دولت را از خود بدانند و سهم خود از یارانه حامل‌های انرژی را به دولت ببخشند، و در همان حال، در کاخ کاخ کاخ کاخ کاخ سعدآباد جشن بگیرند و ریخت و پاش کنند.  اصول‌گرايان در دوران حضورشان بر مسند خدمت، چه در دولت و چه در شهرداری‌ها، سياست و «امر سياسي» را به زندگي واقعي اجتماعي بازگرداندند، و مردم توانستند این صداقت را باور کنند.
■    عملكردهاي سياسي دولت یازدهم كه به شدت نخبه محور و معطوف به نيازهاي توسعه كلان پرداز و بعضاً غير واقعي كشور بود، زندگي غير سياسي ويژه‌اي در مردم پديد آورده است، و ثبت‌نام گسترده یارانه‌ها، نشانی از فربگی این قلمرو بود. اين انديشه كه هيچ حقيقتي انديشمندتر از زندگي من وجود ندارد كه بخواهم برايش تلاش كنم، ثمره چنين دوره‌اي از بي‌ثمري در قلمرو سياسي بوده است.
■    اين فردگرايي محصور كه هيچ ميلي به تغيير شرايط سياسي در خود نمي‌بيند يا اساساً چنين تغييراتي را عبث تلقي مي‌كند، به مرور زمان، خواست‌های ملی يا هر نوع شكل‌بندي خاص سياسي را از ميان مي‌برد و عملاً «امر سياسي» را از شكل مي‌اندازد و باعث بيگانگي مردم از امر سياسي مي‌شود. در جريان اين روند، نيازهاي سياسي مردم به حوزه خصوصي رانده مي‌شوند، يا كلاً از آن‌ها صرف‌نظر مي‌شود. نتيجه، بي‌تفاوتي به هر رويدادي خواهد بود كه در قلمرو سياسي روي مي‌دهد.
■    در این میان، مهم این است که دولت یازدهم با مشی «کاخ‌نشینی» و «سعدآبادگرایی» خود، فقط به خود ضربه نمی‌زند، بلکه سرمایه اعتماد مردم انقلابی به امر سیاسی را ویران می‌کند. آنچه از همه بدتر است، به حوزه خصوصي رانده شدن دين و اخلاق است که در سایه بی‌اعتمادی به امر سیاسی روی می‌دهد. كم كم دين و اخلاق مانند هر چيز ديگري كه تا پيش از اين امري اجتماعي سياسي بود، به امري خصوصي بدل مي‌شود و حوزه‌هاي بزرگي از زندگي فردي سكولار مي‌شود. اين روند بي‌خاصيت شدن دين و اخلاق، عملاً به زوال آن‌ها به عنوان «روايت‌هاي قابل اعتماد» منجر مي‌گردد.

░▒▓ دكترين جوانان معترض اصول‌گرا-عدالت‌خواه
■    جوانان معترض اصول‌گرا-عدالت‌خواه، با عبور از اصول‌گرایان تحت نفوذ عالی‌مقام هاشمی و حتی با عبور از احمدی‌نژاد، طرح نویی می‌افکنند و مغز پدیده احمدی‌نژاد در هشتاد و چهار را در می‌یابند. موج جدید اصول‌گرایی، با آموختن نقاط قوت اصلی برآمده از هشتاد و چهار، در بازگرداندن سیاست به دامان مردم با سیاست‌مداران پاک و ساده‌زیست و مؤمن، باید راه خود را بگشاید. دكترين جوانان معترض اصول‌گرا-عدالت‌خواه، دكترين فعال نمودن اصول در تمام سطوح زندگي مردم توسط سیاست‌مداران پاک و ساده‌زیست و مؤمن و انقلابی است. محيط اجتماعي اگر به خوبي غنا بخشيده شود، زندگي فردي را فعال مي‌سازد و به حركت درمي‌آورد، و دقيقاً به همين دليل است كه سياستي مي‌تواند يك سياست اجتماعي موفق ارزيابي شود كه بتواند با عمل در متن مردم، فعاليت افراد جامعه را در جهت اصول اخلاقي قابل قبول تضمين نمايد؛ از ديدگاه فردي، اين به معنای داشتن سهمي مسؤولانه در جهت شكل بخشيدن و جهت دادن به فعاليت‌هاي گروه‌هاي دربرگيرنده فرد، و بالفعل ساختن «ظرفيت»ها برای تحقق ارزش‌هاي مورد تأييد چنين «اجتماع» پر و پيمان و مسؤول و مؤمنی است.
■    موج جديد اصول‌گرايي در دکترین جوانان معترض اصول‌گرا-عدالت‌خواه، به اين ترتيب، همه مردم را براي توليد راه‌حل‌هايي براي مسائلي كه هر يك در زندگي روزمره خود مي‌بينند، برمی‌انگیزد تا از سازمان‌هاي محلي و در دسترس خود استفاده كنند. پس، حل مسأله در چنين حكمراني‌اي در سراسر جامعه جريان دارد. در دكترين موج جديد اصول‌گرايي، حکم‌رانی اصول‌گرا نبايد گمان كند كه خِرَد و «ظرفیت» خودش براي حل تمام مسائل كافي است، بلكه بايد خرد و «ظرفیت» كل اعضاي جامعه را براي حل مسائل در خردترين سطوح جلب كند.
مأخذ:تسنیم
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.