برداشت آزاد از بروکینگز؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
■ آیا بحران اوکراین نقطه آغاز جنگ سرد جدیدی است؟ پاسخ اوباما به این سؤال، یک نه قاطعانه است. اوباما در این باره به یک روزنامه هلندی گفت: «امریکا اروپا را میدان مبارزهای میان شرق و غرب نمیداند و نیز وضعیت فعلی اوکراین را به عنوان یک بازی حاصل جمع صفر در نظر نمیگیرد. این طرز فکری است که با پایان جنگ سرد باید تمام شده باشد».
■ اوباما تا حدی درست میگوید؛ بر خلاف شوروی سابق، روسیه نه قصد و نه توان به چالش کشیدن نظم کلی اروپا را دارد و مسلماً قصد راه اندازی یک جنبش انقلابی جهانی را هم در سر نمیپروراند. با این حال، روسیه یک قدرت کینه جو است و اشتیاق آن برای این کار، بسیار بیشتر از آن چیزی است که اوباما فکر میکند.
■ بیتردید، ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه منازعه اوکراین را یک بازی حاصل جمع صفر تلقی میکند. آنچه کمتر مشخص است، این واقعیت میباشد که آرزوهای تجدید نظر خواهانه پوتین به نقاط دیگر نیز کشانده شده است، بخصوص و از همه بیشتر به غرب آسیا.
■ تلاش اوباما در دوره اول برای باز نشانی روابط با روسیه در این اعتقاد راسخ ریشه داشت که دلیل اصلی رقابت روسیه با امریکا در غرب آسیا در جنگ علیه تروریسم در دولت بوش نهفته است، که رهبران روسیه آن را به عنوان دست آویزی برای تصرف قدرت جهانی قلمداد کردند. دستور کار آزادی بوش، با حمایت آن از اصلاحات دموکراتیک در روسیه، تنها مهر تأیید را بر شدیدترین بدگمانیهای پوتین زد.
■ اوباما و مشاوران وی اعتقاد داشتند که فاصله گرفتن از پوتین یک خطای استراتژیک و بزرگ است که تنها امریکا را از یک متحد احتمالی و ارزشمند محروم میکند. پوتین، به رغم همه نقصهایش، یک رئالیست است؛ کسی که میتواند در موقعیتهایی که امریکا و روسیه منافع مشترک بسیاری دارند- نظیر آنچه در غرب آسیا رخ داد- به یک معامله پایان بخشد. یک مرتبه که پوتین صداقت و رو راستی ما را کاملاً درک کرد، که با پایان بخشیدن به جنگهای عراق و افغانستان به نمایش گذاشته شد، نگرانیهای روسیه از اقدامات تجاوز کارانه امریکا از میان رفت و همکاریهای امریکا و روسیه رونق گرفت.
■ متأسفانه، تفهیم پوتین بسیار دشوارتر بوده و بیش از حد انتظار زمان میخواهد؛ البته، ارزش امتحان کردن را دارد. در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۲ امریکا، یکی از میکروفونها که روشن مانده بود، گفتگوهای اوباما را پخش کرد. او به مدودف، رئیس جمهور وقت روسیه، اعلان کرد: این آخرین انتخابات من است. من پس از انتخاب شدن، انعطاف پذیری بیشتری خواهم داشت. مدودف نیز در پاسخ گفت: «متوجه شدم، این حرف را به ولادیمیر منتقل میکنم».
■ به نظر میرسد پوتین بالاخره، این مفهوم را درک کرده است. وقتی سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، در سپتامبر گذشته پیشنهاد خود را مبنی بر خلع سلاح شیمیایی بشار اسد در سوریه، مطرح کرد، اوباما این حرکت را به مثابه پیشرفتی در امور تلقی کرد؛ نوعی مقدمات سودمند متقابل که باز نشانی روابط با روسیه به منظور ایجاد آن طراحی شده بود. بلافاصله پس از آن، جان کری، وزیر امور خارجه امریکا و لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، که بر سر مسأله سلاحهای شیمیایی سوریه با یکدیگر همکاری میکردند، در راه اندازی کنفرانس ژنو ۲ باهم هم پیمان شدند؛ کنفرانس صلحی که به منظور یافتن راه حلی دیپلماتیک برای جنگ داخلی سوریه طراحی شده بود.
■ در آغاز این عصر جدید، سوریه از طرف کاخ سفید به عنوان یک نمونه اولیه در نظر گرفته میشود؛ الگویی برای تأمین ثبات غرب آسیا و تحدید بدترین آسیب شناسیهای آن. اگر این الگو موفق باشد، میتوان آن را در مورد سایر مشکلات منطقه، از جمله مسأله هستهای ایران که بزرگترین چالش موجود در آن است، به کار برد. اوباما در سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل، در سپتامبر گذشته، مشتاق بود تا با چنین عباراتی از رابطه دوستی خود با پوتین دفاع کند؛ اوباما به منتقدان خود متذکر شد: «بیایید به یاد بیاوریم که این تلاشی مبتنی بر حاصل جمع صفر نیست. ما دیگر در دوره جنگ سرد به سر نمیبریم».
■ امروز، تنها شش ماه پس از آن، این الگوی جدید در حال زوال در پیش چشمان ما است. دلیل تقریبی آن نیز لبریز شدن بحران از اوکراین به نقاط دیگر است. در ۱۹ مارس، سرگئی ریابکوف، معاون وزیر امور خارجه روسیه، هشدار داد که اگر غرب به دلیل الحاق کریمه به روسیه تحریمهایی را اعمال کند، روسیه نیز با تحمیل هزینههای بسیار بیشتر، این اقدام را تلافی میکند؛ مثلاً، حمایت خود را از ایران در گفتگوهای هستهای افزایش میدهد. ریابکوف توضیح میدهد که اهمیت تاریخی اتفاقی که رخ داده است، در خصوص تجدید عدالت تاریخی و اتحاد دوباره کریمه با روسیه، غیر قابل مقایسه با آن چیزی است که ما در موضوع ایران با آن مواجه هستیم.
■ حتی قبل از اینکه ریابکوف این تهدید شدید را اعلان کند، علائم واضحی وجود داشت مبنی بر اینکه کرملین هرگز به طور صحیح از الگوی جدید همکاری در غرب آسیا حمایت نکرده است. کری و لاوروف در ماه ژانویه در کنفرانس ژنو ۲ شرکت کردند، اما، این کنفرانس با شکست مفتضحانهای به پایان رسید که این رویداد، در نتیجه، عدم تراضی با حکومت اسد بود، که گذشته از همه، تحت حمایت روسیه قرار دارد. اندکی پس از آن، کری صریحاً روسیه را به دلیل اتفاقات سوریه مورد سرزنش قرار داد. او شکایت کرد که روسیه باید بخشی از راه حل باشد، نه اینکه این تعداد سلاح و این مقدار کمک در اختیار سوریه بگذارد، که حقیقتاً توان اسد را برای مقاومت دو برابر میکند.
■ اولین خطای دولت ناکامی در درک رویکرد «این یا آن» پوتین در سیاست بود؛ دیدگاهی که به طور مختصر در قاعده مشهور لنین بیان شده است؛ «چه کسی- چه کسی را؟» چه کسی بر چه کسی مسلط خواهد شد؟ از نظر پوتین، تمام سازشها با امریکا، رفتارهای تاکتیکی در منازعهای برای قدرت برتر بودن هستند؛ این رفتارها گاهی مخفیانه و گاهی آشکارا انجام میشوند.
■ در دوران بد جنگ سرد، بسیار دشوار میشد نیات بد خواهانه آشکار کرملین را بد تعبیر کرد؛ هرچند در آن زمان نیز برخی از رهبران امریکا تلاش میکردند آنها را بد تعبیر کنند. امروز، انگیزههای روسیه پیچیدهتر هستند؛ ترکیب بینظیری از ناسیونالیسم روسیه بزرگ، کاپیتالیسم رفاقتی و هوس اتوکراتیک. این مسأله پیش بینی رفتار کرملین را دشوار میسازد. برای ۳۶۴ روز سال، معاملهای میان یکی از عاملین غربی و گازپروم، بزرگترین تأمینکننده گاز طبیعی روسیه، مانند یک معامله تجاری معمولی عمل خواهد کرد. در روز ۳۶۵اُم، پوتین برای اینکه درسی را در مورد اینکه چه کسی مسؤول واقعی است، به دریافتکننده کالا بیاموزد، جریان گاز را قطع خواهد کرد.
■ پوتین، علاوه بر غیر قابل پیش بینی بودن، شخصیتی تند و خشن دارد. شاید آشکارترین حقیقت در مورد او، علاقهاش به سامبو، یکی از رشتههای روسی جودو، باشد، که تکنیکهایش به طور حساب شده با مقتضیات هر یک از سرویسهای امنیتی کشور متناسب شده است. پوتین در زندگینامه رسمی خود در وب سایت کرملین مینویسد: «جودو روش خویشتن داری، توان درک موقعیت و ارزیابی نقاط قوت و ضعف دشمن را به انسان میآموزد و من مطمئن هستم که شما نیز موافق هستید که اینها مهارتها و تواناییهای ضروری برای هر سیاستمداری است». پوتین، به عنوان یکی از عوامل سابق کاگب و دارای کمربند مشکی جودو، بدون شک در این حرکت فریبنده بسیار ماهر است که دست دادن معمولی به عنوان احوال پرسی را به یک فن زمین گیرکننده جودو تبدیل کرده و در همان لحظه، سر رقیب را به زمین بکوبد.
■ سیاستمداران غربی، با نادیده گرفتن چنین نکات ظریفی، گمان میکنند با گرفتار کردن پوتین در شبکهای از معاملات دیپلماتیک و اقتصادی، حس سرنوشت مشترکی را در مسکو میپرورانند که نهایتاً منجر به تعدیل رفتار روسیه میشود. همان طور که بحران اوکراین نشان داد، این شبکه پیچیده، در واقع، وابستگیهای متقابلی را ایجاد کرده است. البته، این بحران همچنین، فاش کرد که هر دو طرف به وابستگی در یک روح مقابله به مثل نزدیک نشدهاند. پوتین، وقتی در یک معامله با حریف دست میدهد، هرگز در این ارزیابی شکست نمیخورد که آیا خودش را در موقعیتی میبیند که با یک حرکت سریع شریکش را از صحنه حذف کند یا خیر.
■ رویکرد سامبو به دیپلماسی مخصوصاً برای غرب آسیا مناسب است؛ جایی که روابط بینالمللی غالباً بازی حاصل جمع صفری هستند که تحت نفوذ و سلطه مردان خشن مسلح قرار دارد. اینجا محل سکونت طبیعی پوتین است؛ او به عنوان نخست وزیر در سال ۱۹۹۹ از به کارگیری موشکهای بالستیک توسط ارتش روسیه علیه غیر نظامیان در شهر گروزنی در جمهوری چچنستان دفاع کرد. به سادگی مشخص است رهبری که بدون پیراهن عکس میاندازد، در حالی که کارهای جسورانهای انجام میدهد، سیاست غرب آسیا را بهتر از غربیهای ماهر و خبرهای درک میکند که اعتقاد دارند جهان تکاملیافتهتر از آن است که به تصویر خشنی از یک مرد توجه کند.
■ عدم توجه به تطابق کامل میان روحیه پوتین و واقعیت غرب آسیا، دومین خطا را در باز نشانی روابط با روسیه توسط دولت تشکیل میدهد.
■ با توجه به ترتیبات سیاسی، بانفوذترین رویداد در غرب آسیا امروز، جنگ داخلی سوریه است. اینکه این جنگ، جنگی خشن است، از شعار نیروهای حامی اسد بر میآید که بر روی ساختمانهای تمام شهرهای مهم نوشته شده است؛ «یا اسد یا کشور را به آتش خواهیم کشید». این خواسته تمام منطقه را به دو بخش تقسیم میکند. یک طرف متحدان امریکا؛ سعودیها، ترکها و سایر کشورهای مسلمان سنی مذهب؛ که همگی بر این امر توافق دارند که هرچه به ادا باد، اسد باید برود. در طرف دیگر، ایرانیها به همراه حزب الله مستقیماً به پشتیبانی اسد ایستادهاند، که متحد آنها در جنبش مشهور مقاومت است.
■ برای پوتین، دو سؤال مهم و کلیدی در مورد سوریه وجود دارد؛ چه کسی بر سوریه مسلط خواهد شد؛ چه کسی در منطقه نفوذ و تسلط بیشتری کسب خواهد کرد؟ لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، دو سال قبل در یک خطای لفظی، به خوبی توضیح داد که پوتین چطور به این سؤالات مینگرد؛ «اگر حکومت فعلی سوریه سقوط کند، برخی کشورها در منطقه تصمیم به تأسیس حکومتی سنی مذهب در سوریه خواهند گرفت». از این واضحتر، کرملین خود را به عنوان پشتیبانی با قدرت برتر میداند که نه تنها از حکومت اسد، بلکه از ایران و حزب الله، یعنی، کل مقاومت، حمایت میکند. در این میان، ترجیح جلا نخورده مسکو برای شیعیان توجه کمی را در امریکا به خود جلب میکند، اما، خشم برخی از کشورهای عربی را بر میانگیزد؛ تا جایی که یکی از تحلیلگران برجسته سعودی، وزیر امور خارجه روسیه را، «شیخ لاوروف» مینامد.
■ تعجبی ندارد که موضع پوتین کاملاً مطابق با یکی از بنیادیترین قواعد استراتژی میباشد، که شاید توسط ماکیاولی بیان شده است؛ «یک فرمانروا زمانی مورد احترام است که یک دوست واقعی و یک دشمن واقعی باشد، و این زمانی حاصل میشود که بدون هیچ تردیدی خودش را در حمایت از یک شخص در مقابل، شخص دیگر نشان دهد». در غرب آسیا، منطق ماکیاولی غیر قابل اجتناب است و پوتین آن را به طور حسی درک کرده است. بر عکس، اوباما که خودش را متقاعد کرده است که میتواند منتظر یک بازی خشن بماند تا ببیند چه کسی بازیگر برتر باقی میماند.
■ در مورد سوریه، امریکا اسد را به شدت مورد انتقاد قرار داده و میگوید که از اپوزیسیون سوری حمایت میکند، اما، امریکا تنها مقدار بسیار اندکی کمک نظامی در اختیار نیروهای اپوزیسیون قرار میدهد، در حالی که به طور هم زمان حمایت دیپلماتیک خود را نیز محدود کرده و واجد شرایط خاصی میداند. امریکا، که دائم از عناصر سنی جهادی که علیه اسد مبارزه میکنند، احساس نگرانی میکند، هیچ استراتژیای را برای مبارزه با آنها گسترش نمیدهد؛ در عوض، با حامیان روسی و ایرانی اسد مشکلی ندارد. وقتی متحدان سنی امریکا آشفتگی سیاسی آن را با وضوح استراتژی روسیه مقایسه میکنند، تعجبی ندارد که احساس ناامیدی کنند.
■ اوباما کاملاً به این مشکل بیتوجه نیست. در مصاحبهای که اخیراً انجام شد، جفری گلدبرگ روزنامه نگار از اوباما با صراحت سؤال کرد که چرا سنیها تا این حد از بابت شما نگران هستند؟ او در پاسخ میگوید: «تغییراتی در منطقه در حال رخ دادن است که آنها را بیدفاع گذارده است. به نظر من» تغییر همواره ترسناک است. من گمان میکنم امریکایی که با نظم و اتحادهای موجود مشکلی نداشته باشد و دشمن سرسخت ایران باشد، در آسایش نسبی خواهد بود. این تمایل به مدارا و واگذاری، بدون انجام کاری برای آرام کردن و انجام هر کاری برای تشدید نگرانیهای متحدان امریکا، نگاه مختصری را به این طرز فکر ایجاب میکند که منجر به باز نشانی روابط با روسیه گردید؛ طرز فکری که مقدماتی را تصور میکند که به وسیله آن هم روسیه، و هم امریکا ارزشی بیشتر از آنچه برای روابط با متحدان خود قائل میشوند، برای رفتار مناسب با یکدیگر در نظر میگیرند.
■ بدون شک، روسیه با خوشحالی در ابتکاراتی با مسؤولیت امریکا، مانند ژنو ۲، شرکت خواهد کرد، اما، پوتین بر هدایت این ابتکارات در مسیری که، صرف نظر از نیات بیان شدهشان، به منافع موکلین او خدمت کنند، اصرار خواهد کرد. اگر دولت اوباما هنوز مجبور به پذیرفتن این واقعیت یا سازگاری با آن است، تا حدی به این دلیل میباشد که روسها پرچمی را به اهتزاز در نیاوردهاند که آنها را به عنوان حامی قدرتمند ایران، سوریه و حزب الله معرفی کند. همچنین، پوتین از تهران و دمشق بدون قید و شرط و مطلقاً حمایت نکرده است، به طوری که شوروی از موکلین خود در دوران جنگ سرد پشتیبانی میکرد.
■ بنا بر این، صحیحتر این است که بگوییم روسیه در اتفاق با ایران و سوریه است و نه در اتحاد با آنها. بسته به اولویتهای رقابتی و تحولات سیاسی جهان، پوتین امروز این روش و فردا آن روش را انتخاب خواهد کرد. به هر حال، در پایان او هرگز تهران و دمشق را برای جلب تعریف و ستایش در واشنگتن واگذار نخواهد کرد؛ اگر مجبور به انتخاب شود، همواره در کنار آن دو مقابل امریکا خواهد ایستاد و مطمئناً جای هیچ شکی برای آنها باقی نمیگذارد که روسیه قابل اعتمادترین دوست آنها در شورای امنیت سازمان ملل است.
■ این واقعیت است که روسیه را به قدرت اصلاح طلب در غرب آسیا و دشمن دائمی امریکا تبدیل میکند.
■ بنا بر این، در مورد مسأله هستهای ایران چطور؟ آیا روسیه به طور مداوم درخواست ممانعت از تحصیل بمب هستهای توسط ایران را مطرح نکرده است؟ آیا او به نفع شش قطعنامه شورای امنیت علیه تهران رأی نداده است؟ آیا روسیه به تحریمهای اقتصادی ملحق نشده است؟ بدون شک تمام این اقدامات از این ادعای دولت اوباما حمایت میکند که روسیه، در زمینههای خاص، شریکی با ارزش است.
■ در واقع، پوتین سابقه حمایت از برخی از اقداماتی را، که به منظور جلوگیری از بمب ایران طراح شده بودند، دارد؛ در یک جهان ایده آل، او احتمالاً، ایرانی را ترجیح میدهد که عاری از اینگونه تسلیحات باشد، اما، او همچنین، سابقه زیادی در ساخت برنامه هستهای ایران و تأمین همیاری امنیتی برای ارتش ایران دارد. اولویتهای او در یک جهان ایده آل هرچه باشد، در این زمان و مکان، هدف او بیشتر کسب قدرت و نفوذ برای روسیه تا جایی که میتواند است تا ممانعت ایران از تحصیل بمب هستهای. او به اندازه کافی حامی امریکا و متحدان مهم اروپایی آن است که اعتبار خود را نزد آنها حفظ کند. در مسأله مهم ممانعت ایران از تحصیل بمب هستهای، او هرگز تا حدی حامی نیست که شایسته ستایش باشد.
■ این آثار بازی بدبینانه چطور در تهدید گزاف ریابکوف، معاون وزیر امور خارجه، که قبلاً بیان شده است، آشکار میشود. این مسأله، اوباما را در یک موقعیت بسیار دشوار قرار میدهد. از یک طرف، اگر رئیس جمهور به سادگی در بازی قدرت پوتین در اوکراین تسلیم شود، نشان میدهد، مانند موضوع سوریه، وقتی با چالش مواجه شود، عقب نشینی میکند؛ که این مسأله نه تنها روسیه، بلکه ایران، سوریه و حزب الله را تشجیع میکند. از طرف دیگر، اگر او پاسخ غرب را انتخاب کند، ممکن است اقدام متقابل اعلان شده روسیه را، مبنی بر حمایت فزاینده از ایران در مسأله هستهای، تحریک کند.
■ مهم نیست رئیس جمهور کدام مسیر را دنبال کند. به هر حال، بحران اوکراین به اعتبار امریکا در غرب آسیا لطمه وارد کرده است. دوستان عرب امریکا در منطقه، که در جبهه مخالف ایران، سوریه و حزب الله هستند، احساس میکنند که در تنگنا قرار گرفتهاند و در مورد اینکه چطور به این موقعیت واکنش نشان دهند، به شدت دچار ابهام هستند. به رغم جنبش مقاومت، آنها عادت به همکاری با هم ندارند. همان طور که کارل مارکس در مورد رعایا میگوید، متحدان عرب امریکا مانند سیب زمینی هستند. وقتی رهبری امریکا کیسهای را برایشان فراهم میکند، آنها یک شکل واحد به خود میگیرند و سنگین میشوند، اما، در نبود این کیسه، آنها مجموعهای نامنظم از واحدهای کوچک و جداگانه هستند.
■ متحدی که بلافاصله احساس شکست میکند، اسرائیل است. در ۱۷ مارس، موشه یائلون، وزیر جنگ اسرائیل، با صراحت غیر معمولی عواقب سستی سیاست خارجی امریکا را توصیف کرد. او ادعا کرد که ضعف دولت اوباما نه تنها موضع اسرائیل، بلکه موضع متحدان سنی آن را تحلیل میبرد. یائلون از این مسأله ابراز تأسف میکند که یکی از کمپهای سنیهای میانهرو در منطقه، انتظار دارد که امریکا از آن حمایت کند و در مورد آن قاطع باشد، مانند حمایت روسیه از مقاومت شیعیان.
■ یائلون ناامیدانه از توان اوباما در اجرای تعهد خود مبنی بر ممانعت ایران از دستیابی به سلاح هستهای سخن گفت. او شاهد این بوده است که امریکا در مرحلهای وارد مذاکره با آنها میشود و متأسفانه، وقتی نوبت به مذاکره در یک بازار ایرانی میرسد، ایرانیها برتر هستند. در مورد ایران، یائلون نتیجه میگیرد که ما ناگزیر مجبور هستیم طوری رفتار کنیم که گویی کسی جز خودمان مراقب ما نیست.
■ اینکه اسرائیل واقعاً تمایل سیاسی و توان نظامی برای شروع حملهای مستقل علیه ایران دارد یا خیر، حدس و گمان هر کسی است، اما، دو عامل غیر قابل انکار وجود دارد. یکی اینکه سیاست خارجی قلدر مآبانه پوتین و واکنش بز دلانه واشنگتن، فشار بر اسرائیل را برای حملهای مستقل افزایش داده است. دوم اینکه اوباما نفوذ خود را بر اسرائیلیها از دست داده است، درست همان طور که نفوذ خود را بر متحدان عربی، با امتناع از حمایت آنها در مورد سوریه، از دست داد.
■ اگر در تفکر سرزمین بدون مرد، نه دوست واقعی و دشمن حقیقی ماکیاولی غوطهور شویم، واشنگتن با بدترینهای هر دو جهان تنها گذاشته میشود؛ از طرف رقبا مورد تحقیر قرار گرفته و از طرف دوستانش به متارکه و خیانت متهم میگردد. رئیس جمهور اوباما به درستی در سازمان ملل بیان کرد که روسیه و امریکا دیگر در جنگ سرد به سر نمیبرند، اما، این یک توهم استراتژیک است که دست دادن پوتین را به مثابه پیشنهادی برای دوستی تلقی کنیم. در عوض، این آغاز بازی شطرنج به سبک جدید رقابت جهانی است؛ رقابتی که در غرب آسیا، روسیه و موکلین او پیروز میشوند و امریکا، به رغم امتیازات طبیعی فراوان، با باخت مواجه میشود.
مأخذ:تسنیم
هو العلیم