دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ قضیه
■ کتاب «جامعهشناسی ایران؛ جامعه کژمدرن» با این جمله آغاز میشود: «هدف اصلی این کتاب، کمک به شناخت جامعۀ ایران است» (۲۳/ صفحۀ آغازین مقدمه). ولی...
■ ولی، همان طور که قبلاً گفتیم، اولین دشواری کتاب این است که کتاب «جامعهشناسی ایران؛ جامعه کژمدرن»، اصلاً «شناخت جامعۀ ایران» نیست، بلکه، کتاب، صحنۀ پرداختن به موضوع مهم دیگری است، که نگارنده را از پرداختن به موضوع اصلی یکسره بازمیدارد.
■ چند صفحه بعد، ذیل عنوان «مضمون جامعهشناختی»، با تصریح هدف اصلی کتاب آغاز میشود: «در فصلهای مختلف این کتاب، یک ایده و مضمون مرکزی جریان دارد و آن این است که محیط زندگی مردم ایران، جامعهای عقبافتاده و استبدادی نیست؛ بلکه جامعهای مدرن و امروزی است. البته، اولاً، جامعهی مدرن ایران مثل بقیهی جوامع مدرن، تواناییها و بحرانها و ضعفهای دائماً باز تولید شوندهی خودش را در بسترهای فرهنگی و جغرافیایی و سیاسیاش دارد. ثانیاً، جامعهی مدرن ایران ”خوش قواره“ نیست و پیامد مهم ”بد قوارگی“اش در سطح کلان، این است که دو فرآیند جدی جامعهی مدرن خوش قواره هنوز در آن تثبیت نشده است: اول، فرآیند سامان دادن ”تغییرات“ مورد نیاز جامعه یا اصلاحات و دوم، فرایند ”ثبات“ یا نظم مردمسالارانه. در جامعهی مدرن خوش قواره، ... معضلات و بحرانها دائماً بازتولید میشود، ولی، میتوان این معضلات را از طریق عرصهی عمومی، نقد و بررسی کرد و با اصلاحات، برطرف کرد و در عین حال، نظم و ثبات جامعه را به وسیلهی نظم مردمسالارانه ضمانت کرد. ساز و کار اصلاحات، فرایندی است که به نیاز تغییرات در جوامع پویا و پر تحول کنونی، پاسخ میدهد و ساز و کار نظم مردمسالارانه، فرایندی است که پاسخ گوی نیاز به ثبات در جامعهی دائماً در معرض بیثباتی امروزی است» (۲۷/ صفحۀ آغازین «مضمون جامعهشناختی»).
■ هدف دقیق کتاب همین است که «مضمون جامعهشناختی» با آن آغاز میشود. در این عبارت، تأکید میشود که اولاً، «جامعهی مدرن ایران ”خوش قواره“ نیست»، و در ثانی، باید کاری بشود که کاملاً مدرن خوشقواره بشود، و ثالثاً، مجموعه فعالیتهایی که برای این منظور صورت میگیرد، فیالجمله «اصلاحات» نام گرفته است.
■ پس از دریافت مضمون اصلی کتاب، که در واقع، یک مضمون سیاسی است که به نام مضمون جامعهشناختی معرفی میشود، مستقیم میرویم، سراغ مهمترین مقاله کتاب؛ مقاله هفتم، که من نام آن را «تـلمود اصلاحات» نهادهام.
■ در «تلمود اصلاحات»، او، به رسم کتاب مقدس توضیح المسائل یهود، از ما میخواهد که به مدرنیته ایمان بیاوریم، به مدرنیته با همه عیوبش ایمان بیاوریم، و به این بسنده نمیکند و از ما میخواهد که شعائر لازم را برای رسیدن به مدرنیته به جای آوریم.
■ پس، «تلمود اصلاحات»، به رسم کتاب مقدس توضیح المسائل یهود، از ما ایمان + رفتن به زیر بار تقدیر + و عمل به شعائر را میخواهد، بدون آن که اعجاز موسوی رو کند و ایمان راستین برانگیزد. در واقع، در این فصل، سه کار صورت میگیرد که پایبستهای تمام دگمهای حاکم بر این کتاباند و بدون این سه اصل، کتاب به درستی فهم نخواهند شد:
• اولاً، ناگزیر تصدیق میشود که بزرگان جامعهشناسی، در مورد این که مدرنیت، در سراسر جوامع مدرن، امری نابالغ است که «با مشکل روبروست» توافق دارند. بزرگانی از جمیع جناحهای جامعهشناسی، از الکسی دو توکویل، تا کارل مارکس، ماکس وبر، و آنتونی گیدنز.
• ثانیاً، با این حال، مدرنیت تقدیر محتومی تلقی میشود که ما به هر حال و ناگزیر، باید دنبال وجه تام و تمام آن باشیم.
• و ثالثاً، ما در نسبت با یک الگوی برتر مدرنیت که در قیاسی بین فرانسه و امریکا، «امریکا»ست، شش ایراد داریم که باید آنها را رفع کنیم. ادامه کتاب، صحنه تفصیل نسخههای جانبدارانه برای رفع و رجوع این ایرادها، به شیوه جنبشهای اجتماعی است.
░▒▓ تفصیل مطلب
■ عالیمقام جلاییپور میگوید: «مدرنیته، از دیدگاه جامعهشنا[ختی] بیشتر، بر فرایندهای مدرنیزاسیون (نوسازی) و نهادهای برآمده از آن ناظر است، در صورتی که از دیدگاه معرفتشنا[ختی]، ”خرد ورزی مبتنی بر عقل خود بنیاد بشری“ مؤلفهی اصلی مدرنیته است» (۲۶۲). همان طور که آنتونی گیدنز به دقت تصریح داشته است، «مدرنیته و فرایند مدرنیزاسیون بر چهار مجموعهی نهادی ذیل استوار است: [۱] قدرت اجرایی و اداری [۲] قدرت نظامی [۳] سرمایهداری [۴] صنعتی شدن. این مجموعههای چهارگانه با هم ارتباطی متقابل دارند» (ارجاعات مفقودند).
■ خب؛ این تلقی آنتونی گیدنز از مدرنیت، برداشت وسیع و مناسبی است، که مورد توجه عالیمقام دکتر حمید رضا جلاییپور هم قرار میگیرد، چنان که خود او در حاشیه تصدیق میکند که «ویژگی آرای گیدنز در مقایسه با آرای بنیانگذاران جامعهشناسی در تفسیر دوران مدرن این است که او نهادهای محوری جامعه، مثل دولت ملی، را به نهادهای دیگر، مثل سه مجموعۀ نهادی دیگر، تقلیل نمیدهد» (۲۶۲). مثلاً «دولت[-]ملت یا قدرت اجرایی و اداری، پیوند نزدیکی با مجموعههای نهادی سرمایهداری و نظامیگری و صنعتی شدن دارد» (۲۶۲)، و نمیتوان هیچ یک از وجوه نهادی سرمایهداری و نظامیگری و صنعتی شدن را به دولت[-]ملت تقلیل داد.
■ به رغم تصدیق این برداشت مهم از مدرنیت با وجوه چهارگانه، تحلیل عالیمقام جلاییپور، از این پس، و در سرتاسر کتاب، با این دشواری مواجه است که یکسره متمرکز بر دولت-ملت (nation-state) است که در سرتاسر کتاب به اشتباه، دولتملت (بدون خط تیره) آمده است.
■ در کتاب عالیمقام جلاییپور، هیچ تحلیل منظمی در مورد سرمایهداری، نظامیگری و صنعتی شدن وجود ندارد، و وضع و حال «ما» و ازمابهتران امریکایی، صرفاً از زاویه دید دولت-ملت بررسی میشود؛ چنان که میگوید: «جدای از ارتباط دولت[-]ملت به عنوان یکی از مجموعههای نهادی مدرنیته با سه مجموعهی نهادی دیگر، گیدنز برای روشن کردن ویژگی دولت[-]ملت، سعی میکند دولت[-]ملتها را در دوران مدرن با دولتهای پیشامدرن مقایسه کرده و بر شش ویژگی آنها تأکید کند:...
■ «اول، دولت[-]ملتها، دولتهای متمرکز هستند و بر خلاف دولتهای پیشامدرن، چند پاره و ملوک الطوایفی نیستند.
■ «دوم، دولت[-]ملتها، هویت غالب زبانی فرهنگی دارند؛ یعنی، در آنها یک زبان سراسری را از طریق نظام آموزشی همگانی و رسانههای فراگیر، در جامعه ترویج میکنند؛ اما، در حکومتهای پیشامدرن، هویت غالب فرهنگی و زبانی وجود نداشت....
■ «سوم، دولت[-]ملتها، حق انحصاری اعمال قدرت و زور را در اختیار دارند و سازمان مرکزی پلیس برای برقراری امنیت داخلی و ارتش برای برقراری امنیت در مرزهای کشور از شاخصهای سازمانی و پایهای دولت[-]ملت است. در مقابل، حکومتهای پیشامدرن چنین سازمان متمرکز و سراسری امنیتی نداشتند.
■ «چهارم، اعمال قدرت دولتهای مدرن را مشروع قلمداد میکنند، زیرا، اعمال آن بر قانون و رضایت شهروندان متکی است و قانون بر اساس رأی نمایندگان منتخب مردم تصویب میشود. اما در حکومتهای پیشامدرن، مشروعیت قدرت حکومت به میزان زور و غلبهی آن وابسته بود، نه به رضایت شهروندان....
■ «پنجم، دولتها مرزهای مشخص جغرافیایی دارند و دولتهای همسایه و دیگر دولتها این مرزها را به رسمیت میشناسند. ... اما، قلمرو حکومتهای پیشامدرن را نه مرزها که سر حدات آنها تشکیل میداد که کاملاً سیال بود و تأیید و تکذیب سایر حکومتها در سرنوشت آنان نقش محوری نداشت....
■ «ششم، دولتهای پیشامدرن هم به جز برقراری امنیت و عدالت، مسؤولیت آبادانی حوزهی نفوذ خود را بر عهده داشتند؛ ولی، نقش آبادانی و رفاه مردم در دولتهای ملی، نقشی به مراتب تعیین کنندهتر و گستردهتر شده است. ... دولتها مخارج این آبادانی را با اخذ مالیات از شهروندان تأمین میکنند؛ اما، بیشتر جوامع دارای منابع نفتی، درآمد خود را از محل رانت نفت تأمین میکنند و به جای اینکه دولت به مردم وابسته شود، مردم از نظر اقتصادی به دولت وابسته میشوند» (۵-۲۶۳).
***
■ سپس، عالیمقام جلاییپور، در یک تحریف آشکار، کاری را انجام میدهد که در طول این کتاب هفتصد صفحهای به وفور انجام میدهد؛ ارجاعات پوک و بیمحتوا که شبیه قلاب سنگ کردن خواننده است. فهرست منابع ۳۲۹ تایی پایان کتاب، با ارجاعات قلابسنگی این قدر فربه شده است، و یک اثر سطحی را به متنی محققانه شبیه میکند.
■ عالیمقام جلاییپور، به استناد یک مجموعه سخنرانی که در فارسی با عنوان «چشماندازهای جهانی» منتشر شده است، کل یک سخنرانی را که صفحات ۷۶ تا ۹۷ از آن کتاب را پوشش میدهد، مورد استناد قرار میدهد و آن چه خود میخواهد بگوید را به آنتونی گیدنز نسبت میدهد. او میگوید که در این متن، «گیدنز، دولتها و ملتهای واقعاً موجود را به سه دسته تقسیم میکند» (۲۶۶). این در حالیست که گیدنز نه در صفحات ۷۶ تا ۹۷، بلکه در دو صفحه ۸۶ و ۸۷، سه نوع «آمیزه و ترکیب از دولت-ملت-ملیتگرایی» مطرح میکند. اینجا دو نکته هست؛ یکی این که ارجاع به گیدنز، مخدوش است و گیدنز دقیقاً آن چه عالیمقام جلاییپور آورده نمیگوید؛ ثانیاً نوع آدرسدهی طوری است که کمتر خوانندهای حوصله میکند تا در انبار کاه دنبال سوزن بگردد، و دریابد که ارجاع مخدوش بوده است. بعداً به تفصیل شواهد متعدد ارجاعات پوک و کممحتوا در این کتاب را بررسی خواهیم کرد. فیالحال به این نمونه توجه بفرمایید که قدری گویاست؛
■ بنا به دعوی عالیمقام جلاییپور، گیدنز، دولت-ملتهای واقعاً موجود را به سه دسته تقسیم میکند: «اول، دولت[-]ملتهای کلاسیک که تقریباً [قید تقریباً را عالیمقام جلاییپور آورده و در متن اصلی نیست]، هر شش ویژگی پیش گفتهی دولت[-]ملت را دارند. مانند دولت[-]ملتهای فرانسه و انگلستان که میتوان به آنها ”دولت[-]ملت رسیده“ گفت. دستۀ دوم، ”دولتهای ملی نارس“ است. این دولتهای ملی دولت دارند؛ اما، ملتشان هنوز تکوین نیافته است. ... هنوز یک احساس تعلق مشترک بین مردم و دولت، یک زبان مشترک و مسلط، یک آگاهی از تاریخ مشترک و یک فرهنگ عمومی یا، حتی، یک تاریخ و فرهنگ ساخته شده در این جوامع شکل نگرفته است. ... دسته سوم، شامل ملتهای بیدولت میشود. یعنی جمعیتهایی که خود را جامعهای مفروض و نمادین میدانند؛ اما، تاکنون، نتوانستهاند دولت خود را تشکیل دهند» (۷-۲۶۶).
■ نکته اینجاست که آنتونی گیدنز نه منظور مد نظر عالیمقام جلاییپور را داشته، و نه عبارات عجیب و قریب ”دولت[-]ملت رسیده“ و ”دولتهای ملی نارس“ که عالیمقام جلاییپور با آوردن آنها داخل گیومه، آنها را به گیدنز مستند میسازد را به کار برده است. عالیمقام جلاییپور، با استعمال این کژواژهها، یک سیر تکاملی را تداعی میکند که در آن ”دولت[-]ملت رسیده“ غایت تکامل دو دسته بعد و خصوصاً ”دولتهای ملی نارس“ که ایران به عنوان کشور آسیایی جزء این رده است (۲۶۷)، به نظر میرسد. در توضیح و مثال خود گیدنز، کشورهایی که دولت-ملت نیرومند و مدرنی هم ندارند، در رده اول میگنجند، مانند کشورهایی واقع در منطقه «امریکای لاتین یا مکزیک» (گیدنز در چشماندازهای جهانی، ص.۸۶). گیدنز، نام دولتهای دسته دوم را نه ”دولتهای ملی نارس“، که «ملت-دولت» (state-nation) میگذارد، اشاره به این که در این کشورها، به رغم «دولت-ملتها» (nation-state) اول دولت درست شده، بعد ملتهایی در چهارچوب آن قرار گرفتهاند. این دولتها، همواره مشکل ایجاد یک جامعۀ نمادین منسجم را داشتهاند، و به نظر نمیرسد که به مرور زمان و «رسیدن و از نارسی درآمدن» بتوانند جامعۀ نمادین منسجمی پدید آورند. یک نکته دیگر این است که خلاف صریح اشاره خود گیدنز که کشورهای امریکای لاتین را در رده اول قرار میدهد، عالیمقام جلاییپور، آنها را در رده «کشورهای امریکای لاتین و آسیا» را ذیل دسته دوم مقرر میدارد.
■ در این کتاب، از این سنخ خبطها فراوان است. ...
***
■ پس از این که مدرنیت تعریف شد، و بعد، مدرنیت به دولت-ملت تقلیل پیدا کرد، و ویژگیهای دولت-ملت مدرن از دیدگاه گیدنز که در طول کتاب کم و بیش معادل برنامه اصلاحات قلمداد میشود، به مثابه ویژگیهای کل فرآیند مدرنیت معرفی شد، سپس یک الگوی عملی ارائه میشود؛ امریکا.
■ ادامه این بحث را در شماره بعد، پی خواهیم گرفت...
مأخذ:رسالت
هو العلیم