برداشت از خبرگزاریها؛ ایدهای برای تأمل بیشتر
■ مادر شهید «بهروز صبوری» پس از حدود ۳۲ سال انتظار، هشت اسفند نود و دو، به فرزندش رسید.
■ مادر شهید بهروز صبوری، شهید تازه تفحص شده دفاع مقدس که با عنوان «گمنام ۶۱» معروف است، پس از شناسایی این شهید با بیان اینکه از اینکه فرزندم بعد از ۳۱ سال پیدا شده خوشحال هستم، فرمودند: سختیای که در این سالها کشیدم برای من خیلی رنجآور بود. ولی، دعای همه مردم ایران باعث شد که بهروز من به خانهام برگردد. میخواهم برایش عروسی بگیرم.
■ امروز در بهشت زهرا (س) و سر مزار پدر بهروز بودم که به من خبر دادند پیکر بهروز شناسایی شده است. ابتدا باور نکردم، ولی، وقتی گفتند که از معراج شهدا تماس میگیرند، باور کردم که دیگر انتظارم به پایان رسیده است.
■ امروز پدر او نیست که در این شادی، شریک من باشد. من این غم را تنهایی تا به امروز روی شانههای خود کشیدم. من بهروزم را از امام رضا (ع) دارم. فردا هم ایشان مرا دعوت کرده که به پابوسش بروم. من ابتدا به پابوس حضرت رضا (ع) میروم و بعد به پابوس بهروزم میروم. در این چند سال من بالا سر همه این شهدای گمنام بودم و شاهد تدفین آنها بودم، اما، نمیدانم که بهروز من را در این چند سال چه کسی بغل کرد.
■ مادر شهید صبوری فرمودند: امروز دوباره به خانه میروم و برای او حنابندان میگیرم. من برای پیدا شدن پسرم عزا نمیگیرم. ... الآن داماد کوچک من در حالی برگشته است که من فقط یک بند انگشتش را میخواستم. امروز به من میگویند که یک تا دو کیلو از استخوانهای او بازگشته است. قلبم در تمام این ۳۱ سال برای بچهام میتپید، اما، اکنون، آرام شدهام و انگار بر روی آتش، آب ریخته باشند. حالا میتوانم بروم فرزندم را ببینم و مزارش را زیارت کنم.
■ سالها قبل، وقتی که خیلی بیتابی میکردم، یک شب بهروزم را در خواب دیدم که گفت این قدر بیتابی نکن و از من هم نخواه که بیایم. من هم از آن موقع دیگر گریه نکردم و هر موقع که اشکی میریختم تنها برای فرزندان امام حسین (ع) بود.
■ امروز که پیکر بهروزم شناسایی شد، دیگر در دنیا آرزویی ندارم. اگر چه مقدار کمی استخوان از پیکر فرزندم باقی است، اما، همین به من دلداری میدهد و برایم یک دنیا ارزش دارد.
■ در خانهمان موزهای درست کرده بودم و عکسها و وسایل پسرم را در آن گذاشتهام. الآن که دیگر فرزندم مزار دارد، آن موزه را جمع میکنم و بر سر مزارش خواهم رفت.
■ ایشان درحالیکه به شدت گریه میکردند، ادامه دادند: خدا را شکر میکنم و از همه مردم که برای بازگشت فرزندم دعا کردند، تشکر میکنم. دست همه کسانی که فرزند مرا پیدا کردند، میبوسم که همه کسانی که در انتظار بهروزشان هستند را از چشم انتظاری در میآورند.
■ ایشان با بیان اینکه قصد دارم برای این پیامد دو رکعت نماز شکر بخوانم، فرمودند: جای شکر به درگاه خداوند دارد که این یک تکه استخوان هم به من برگشت.
■ ایشان در پاسخ به سؤالی درباره اینکه چه حرفی با مادران مفقودالاثر دارد؟ فرمودند: همه ما باید صبر کنیم. آنها هم باید صبر کنند اگر چه بسیار بسیار سخت است. ... خیلی از مادرها در این ۳۱ سال به رحمت خداوند رفتند و فرزندشان را ندیدند و خبری از آن نشنیدند. امیدوارم که خدا همه پیکرهای مفقود شده را به خانوادههایشان بازگرداند. پنجشنبهها و جمعهها سر مزار شهدای گمنام میرفتم و جای بهروزم را خالی میکردم. امروز خبر پیدا شدن بهروز مرا در کنار مزار پدرش به من دادند.
■ به گزارش فارس، بازمانده پیکر شهید بهروز صبوری در سال ۸۹ در دانشگاه خلیج فارس بوشهر به عنوان شهید گمنام دفن شده بود و هویت وی پس از انجام بررسیها مشخص شد. در صورت رضایت ولی شهید، پیکر وی به تهران منتقل خواهد شد.
مادر!
تو بر مزار شهید عزیز خویش
یک کاسه آب یخ
یک دسته گل بیار
زیرا که من هنوز در این خوابگاه خویش
لب تشنه حیاتم
دل تشنه وطن
زیرا منی که رفته به این خواب جاودان
دلداده بهار و گل و سرو و لالهام
من بیست سالهام
مادر!
تو از برای خدا گریه سرمده
دیگر به جای آه و فغان و غم و الم
با من بده بشارتی از مام میهنم
مادر!
بگو، بگو که چه شد کارزار ما؟
پیروزی آمده؟
صلح است برقرار؟
سرباز اگر کم است بگو.
ای مادر عزیز!
اینجا هزار مرد دگر هست مثل من
ما را نمانده طاقت خفتن میان خاک
بگو، مادر عزیز!
خیزیم هر یکی
از گور خویشتن
ـ «یا مرگ» !
«یا وطن» !
مآخذ:...
هو العلیم