دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ قضیه
■ این که جهان امروز، به رغم افزایش گستره آگاهیهای مردم، کمتر از آن چه توقع میرود، نسبت به استعمار قدرتهای بزرگ واکنش نشان میدهد، تا حدی، ریشه در تنآسانی سیاستمدارانی دارد که اساساً از طبقه یقهسفید و روشنفکر و آموزشدیده با علم سلطهدوست مدرن برمیخیزند، و الا، روشن است که مردم و جوانان امروز، بارها و بارها کوشیدهاند تا کشور خود را از زیر بار این خفتها خلاص کنند، ولی وقتی کار به دیپلماتها و یقه سفیدها و عقلا میرسد که به زندگی نرم و روالمند مصرفی عادت میکنند، همه چیز به صلح و آرامش و پذیرش ستم، یا آن چه در فرهنگ عمومی ما با عنوان «سازش» شناخته میشود، ختم میگردد.
■ چه میتوان کرد؟
■ تصمیمگیری مشترک کری و لاوروف برای همه دنیا، از جمله ما، اوضاع تکاندهنده مداخله بیپرده و وقیح غرب در اوکراین، مداخله ناتو تقریباً در هر جایی که بخواهد، همه و همه علائمی هستند که نشان میدهد که نظم جهانی فاصله زیادی از یک آستانه قابل تحمل از بیعدالتی گرفته است.
■ عجیب آن که با این میزان از بیعدالتی غیر قابل تحمل، در عین تسلیم خفتبار دولتها، از رسوخ مقاومتهای تروریستی در مقابل قدرتهای بزرگ، ابراز تعجب میشود. به نظر میرسد که این سلطه خفقان آور ضد بشری، آن هم به نام حقوق بشر است که زمینه را برای مقاومتهای تروریستی فراهم میسازد. جوانان و نوجوانانی سر در میآورند که برای غلبه بر بیعدالتی اجرای نامتوازن منشور ملل متحد و حقوق بشر گزینشی، در عین مصادره دولتهای ملی، راهی جز مقاومت تروریستی به ذهنشان نمیرسد، و مقصر این موج آنارشیسم مخرب، بیعدالتی جهانی است. غرب، چشمبسته، برای حفظ منافع آنی خود، آینده تمدن انسانی را با مخاطره مواجه میکند.
░▒▓ ریشههای تاریخی
■ مداخله گسترده در امور داخلی کشورها، به استناد ضوابط مبهم و قابل تفسیری با عنوان حقوق بینالملل صورت میپذیرد، طوری که نتایج آن، آشکارا متناقض به نظر میرسد. از هنگام طرح موضوع حقوق بشر بینالملل در بیانیههای زمان جنگ جهانی دوم، تا کاربرد «حقوق بشر» در این نظم تازهی جهانی، جریانی آغاز شد که میتوان آن را براندازی حاکمیت دولتها و ملتها بر خود، به نفع سلطه و حاکمیت متفقین بر سراسر جهان انگاشت.
■ هر چند عمده آن چه حقوق بشر خوانده میشود، اقل آن چیزی است که باید در مورد انسان و حتی عموم جانداران محترم شناخته شود، ولی، آن چه حقوق بشر را به ابزار نفرتآوری برای استعمار بدل میکند، اعمال گزینشی، بهانهجوییها، و استناداتی است که بعد از مداخلات به اصطلاح «بشردوستانه» معلوم میشود که تنها بهانهای برای مداخله متفقین در منافع تحت مخاطرهشان بوده است. استناد گزینشی به حقوق بینالملل، گویای تغییر گزینشی مفهوم حقوق از یک امر یکسره داخلی به مسألهای بینالمللی بود.
■ خاستگاه مفهوم حقوق بشر به عنوان یک پشتوانه نظم نوین جهانی، و مداخلات گسترده در امور داخلی کشورها، بازمیگردد به گرماگرم جنگ جهانی دوم که در آن متفقین از آن به عنوان منبع تأمین اعتبار اخلاقی رویارویی کوبنده و ویرانگر خود با دول متخاصم استفاده کردند. این ریشهیابی جالب است و بینشهایی برای تعیین نسبت حال حاضر ما با این پدیده به دست میدهد؛
■ پس از ورود ایلات متحده به جنگ، همهی دولتهایی که با هیتلر اعلام جنگ کرده بودند، منشور آتلانتیک، محصول روزولت را به عنوان بیانیهای گویای اهداف جنگ، پذیرفتند. آن منشور به طور کلی، برنامهای برای جهان پس از جنگ نبود، بلکه بیشتر ابزاری برای جنگ روانی با آلمان به شمار میرفت. چه بسیار واقعگرایان آن منشور را به عنوان راهبرد سیاسی دوران پس از جنگ، جدی نمیگرفتند، از سوی دیگر، بیگمان، کمتر کسی دربارهی پیامدهای این سیاست، دریافت روشنی داشت.
■ در سال ۱۹۴۴، نمایندگان متفقین برای طرح ریزی نظم جهانی پس از پیروزیشان در دامبارتن اوکس (Dumbarton Oaks) گرد آمدند. نظر به عملکرد متفقین در طول جنگ، به نظر نمیرسید که در این مذاکرات، شرکتکنندگان اصلی که در اندیشه برقراری نقشه جهانی پس از جنگ و طرحریزی یک سازمان جهانی جدید بودهاند، توجه چندانی به «حقوق بشر» داشتهاند؛ ولی صد عجب، در طول این سند، هشت واژه را مورد تأکید قرار دادند: «به منظور تشویق احترام به حقوق بشر و تحقق آزادیهای بنیادین» (encourage respect for human rights and fundamental freedoms). منشور، به عنوان یک پیمان بزرگ بینالمللی عنوان کرد که تشویق و ترویج حقوق بشر و احترام به آن، یکی از اهداف سازمان جدید ملل متحد شمرده میشود؛ این، نخستین بار بود که اصطلاح «حقوق بشر» در یک سند بینالمللی به کار میرفت، و تشخیص روزولت، که از همان ابتدا، بیش از هر چیز یک ترفند روانی برای فایق آمدن در جنگ بود، به ابزار توجیه اخلاقی سلطه متفقین بر جهان بدل شد (روزولت در ابداع این نحو رواندرمانگریهای کارساز مشهور بود). به موجب آن هشت کلمه روزولت که خیلی حرفها با خود داشت، باید نحوه رفتار دولتها با شهروندان، مربوط به نظام سیاسی و اقتصادی بینالمللی تلقی شود، و البته «هر وقت لازم بود»، با مداخلات «بشردوستانه» مواجه گردد. نخستین نمود این برخورد گزینشی، استناد به آن در محاکمات نورنبرگ بود. متفقین غربی، بویژه ایالات متحده، بر آن شدند که رهبران مغلوب نازی را نه به عنوان شکست خوردگان و جنایتکاران مخوف سیاسی، بلکه به عنوان مجرمان و متخلفان از قانون (آن هم پس از پیموده شدن مراحل قانونی) محاکمه و مجازات کنند. احکام نورنبرگ وجود «جرایم علیه بشریت» را احراز کرد. هر چند که چنین اعلام جرمهایی در مورد رهبران آلمان نازی درست بود، ولی نکته آزار دهنده، عدم تساوی در اعمال این ضوابط، فیالمثل در مورد به کار برندگان بمب اتمی بود.
■ این هشت واژه اتفاقی متفقین، نهایتاً مبنایی برای منشور ملل متحد شد که در ۱۹۴۵ در سنفرانسیسکو به تصویب رسید، و عملاً سلطه آنها به جهان را برای هفتاد سال اخیر تضمین کرده است.
■ بر اساس مواد ۵۵ و ۵۶ منشور، همهی اعضای سازمان ملل متحد، در عباراتی کلی ملزم شدند تا به منظور دستیابی به احترام همگانی برای حقوق بشر و آزادیهای بنیادین، میزان وسیعی از مداخله بینالمللی را پذیرا شوند؛ بر این اساس، میتوان مجرمان را در هر درجه و هر مقامی، مسؤول دانست و محاکمه، مجازات و، حتی، اعدام کرد؛ بدعت نورنبرگ حتی منجر به کنوانسیون پیشگیری و مجازات جرایم کشتار جمعی شد.
■ «پیشگیری» از وقوع کشتار جمعی قطعاً اقدام خوبی است، ولی اگر تنها ناظر به موضوعاتی شود که مورد توافق متفقین است، و تنها مشمول آلمان و رهبران یوگسلاوی سابق و رواندا شود، و موضوعاتی مانند تکثیر گسترده سلاحهای اتمی و استعمال گسترده و محدود آن در ژاپن یا عراق یا غزه نشود، آن وقت مشکلات و تعارضها خود را نشان میدهند. بیگمان، برای نویسندگان این اسناد، این واژهها، معطوف به جنایات وصفناپذیر هیتلر، کشتار جمعی و دیگر «جرایم نسبت به بشریت» و شاید اردوگاههای کار اجباری و تبعیض نژادی نظاممند بوده است. این کشورهای قدرتمند بیترس یا نگرانی از اینکه خود روزی به ارتکاب چنین فجایعی متهم شوند، میتوانستند چنین کارهایی را محکوم کنند و حتی، دامنهی آنها را گسترش دهند.
■ متفقین، مجموعهای از مقررات همگانی و جامع در زمینهی حقوق بشر تدوین نکردند که به گونهی مستقیم جوامع خودشان را نیز در بر گیرد، و نهادهای سیاسی، نظامهای قضایی، شرایط زندانها و اعمال پلیسشان، بیعدالتیهای نژادی یا، حتی، قوانین و روشهای مربوط به مهاجرانشان را مورد قضاوت قرار دهد.
■ براستی هر کس میتواند بیمیلی و سستی تعهد قدرتهای بزرگ (از جمله ایالات متحده) و همچنین، ایستادگی آنها را در برابر جنبههای اصلی حقوق بینالمللی بشر (از آغاز کار تا زمان حاضر) دریابد.
░▒▓ از یک دید وسیعتر...
■ از یک دید وسیعتر، ساز و کار بینالملل حقوق بشر، حتی از نظر بسیاری افراد در خود جنبش حقوق بشر، نومیدکننده بوده است. علت این نومیدی هم به ماهیت نامشخص و غیر الزامآور آن که عملاً زمینه را برای سوء استفاده قدرتهای بزرگ فراهم آورده است، باز میگردد. این وضع، به شکلی است که رفته رفته اتحادهایی را علیه سازمان ملل متحد و نهادهای مجری حقوق بشر پدید خواهد آورد.
■ خب؛ چه باید کرد؟
■ ساخت و حفظ یک موضع اصولی اخلاقی، مقاومت، استوار ساختن انسجام ملی، تحکیم انسجامهای منطقهای، و اتحاد با سایر ممالکی که قصد حفظ استقلال خود را در مقابل این نظم جهانی دارند، ابعاد و جنبههای یک راه حل غیر تروریستی و اخلاقی و در عین حال رادیکال، برای مقاومت در مقابل ساختار جهانی سلطه است.
■ در کنار این راه حل چهار بعدی، حضور فعال جهانی به منظور گوشزد کردن سازمان نامتوازن حقوق بشر و ملل متحد، میتواند ما را به منظور خود نزدیکتر سازد. آن چه اهمیت دارد، باقی ماندن درست بر سر مواضع اصولی، و نواختن ضربات مداوم و مستمر بر این پیکره غیراخلاقی و ناعادلانه است (همراه با اقتباس آزاد از لویی هنکین).
مأخذ:رسالت
هو العلیم