حامد دهخدا
1. سطح تحلیل عدالت...
• طی این مدت، هر چه از عدالت شنیدهایم، گفتارهایی بودهاند که رسالت دولت و حکومت و سازمانهای جهانی در مورد عدالت را گوشزد میکردهاند.
• ولی فکر میکنم که فارغ از سطح تحلیل نهادی فوق که به جای خود، حایز اهمیت است، یک سطح تحلیل اخلاقی هم هست که خیلی از گیر و گورهای ما بر سر تحقق عدالت، به این سطح، و استنباطهای اخلاقی افراد باز میگردد.
• فکر میکنم که مردم تهران به سادگی تحمل نخواهند کرد که بودجه آموزش و پرورش تهران، برای اهداف عدالتخواهانه به شهرها و روستاهای دوردست و محروم منتقل شود تا آموزش در آنها وضعی شبیه تهران پیدا کنند.
• اصلاً فکر میکنم که هر دولتی که بخواهد میان کلانشهرهای ایران و شهرستانهای دوردست، توازن و عدالت برقرار کند، با معضل اخلاقیات طبقه متوسط شهری مواجه خواهد بود.
• خب؛ این روحیه، چرخ هر دولت عدالتطلبی را پنچر خواهد کرد.
• هر چه شما درباره عادلانه شدن فضای سیاسی و اجتماعی فکر کنید، باز، کار گیر میکند. چیزی شبیه به حس «ایثارگری» لازم است.
• از جمله اهداف چشمانداز بیست ساله جمهوری اسلامی، گسترش حس ایثارگری میان مردم است. فکر میکنم که این حس ایثارگری، نقشی به اهمیت «پیششرط» برای پیشبرد عدالت را بر عهده دارد.
2. اخلاق عدالت...
• حس لازم برای عدالتگستری، آن است که انسانها بتوانند خود را به جای دیگری بگذارند.
• آنچه برای خود میپسندند، برای دیگران هم بپسندند، و آنچه برای خویش سزاوار نمیشمرند، به دیگران نیز روا ندارند.
• آن وقت، میتوانند تحمل کنند که بودجه آموزش تهران به یک شهرستان حاشیهای برود. مردم تهران کمی سختی تحمل کنند، تا مردم شهرستانها هم بتوانند از مواهبی بسیار کمتر از آنچه هماکنون تهرانیها از آن برخوردارند، بهرهمند شوند.
• هدف اصلی این تدبیر اخلاقی، حفظ شرایط همكاری مؤثر اجتماعی، بر اساس احترام متقابل میان مردمی است كه برابر شمرده میشوند.
• چنین توجهی به این امر بستگی دارد كه حداقل دربارۀ مبانی درک انسان شناختی در فرهنگ توافق حاصل شود.
• و وقتی توافق در معرض خطر قرار گرفت، وظیفه و اولویت حکمت سیاسی، بیش از هر نوع نهادسازی و کار بزرگ برای عدالت، عبارت است از تلاش برای «بازگشت به خویشتن».
• ایدۀ «بازگشت به خویشتن»، مستلزم «فرصت» است و در اين رقابت و دويدن مداوم براي رسيدن به قافله توسعه جهاني اين «فرصت» به دست نميآيد. ما احتياج داريم تا اندكي از قطار سرگيجه پياده شويم و برای «تعقل» (هم نظری و هم عملی) و شهود «فطرت»، «فرصت» پيدا كنيم. حاصل این نوع قضاوت و تأمل، «حکمت» خواهد بود.
• در شرایط بهنجار فرهنگی که شرایط لازم برای طمأنینه و انضباط مثبت را برای مردم فراهم میکند، و در اثر توجه انسانها به «فطرت»، این قوا به تدریج شكوفا میشوند، و پس از بلوغ عقلانی در بسیاری از قضاوتهای مربوط به عادلانه بودن انواع موضوعات، از ساختار اساسی جامعه گرفته تا كنشها و خصایص ویژه مردم در زندگی روزمره، به كار میروند.
• ما از میان قضاوتهای خود دربارۀ عدالت سیاسی قضاوتهایی را برمیگزینیم كه از آنها با عنوان قضاوتها یا باورهای سنجیده یاد میكنیم.
• اینها در شرایطی صورت میگیرد كه بیشترین احتمال وجود دارد كه قابلیت خود برای قضاوت را به طور كامل به كار بریم و متأثّر از تأثیرات «تحریف كننده» نباشیم. قضاوتهای سنجیده، قضاوتهایی هستند كه تحت شرایطی صورت میگیرند كه برای كاربرد قوۀ تعقل و توجه به فطرت ما مناسب است. یعنی، تحت شرایطی كه به نظر میرسد توان و فرصت انجام قضاوتی درست، و میل به چنين قضاوتي داریم؛ یا حداقل، هیچ علاقۀ آشكاری به خلاف این امر نداریم و وسوسههای آشناتري چون رسيدن به قافله جهاني توسعه، از صحنه غایب هستند.
• در هیچ زمان مفروضی، نمیتوانیم كاری بهتر از این انجام دهیم.