برداشت از شهید مرتضی مطهری؛ ایدهای برای تأمل بیشتر
■ در میان ادیان و مذاهب، هیچ دین و مذهبی مانند اسلام در شؤون زندگی مردم مداخله نکرده است. اسلام در مقررات خود به یک سلسله عبادات و اذکار و اوراد و یک رشته اندرزهای اخلاقی اکتفا نکرده است؛ همان طوری که روابط بندگان با خدا را بیان کرده است، خطوط اصلی روابط انسانها و حقوق و وظایف افراد را نسبت به یکدیگر نیز در شکلهای گوناگون بیان کرده است. قهراً پرسش انطباق با زمان در باره اسلام که چنین دینی است بیشتر مورد پیدا میکند.
░▒▓ خصلت انطباق اسلام با زمان از نظر خارجیان
■ اتفاقاً بسیاری از دانشمندان و نویسندگان خارجی، اسلام را از نظر قوانین اجتماعی و مدنی مورد مطالعه قرار دادهاند و قوانین اسلامی را به عنوان یک سلسله قوانین مترقی ستایش کرده و خاصیت زنده و جاوید بودن این دین و قابلیت انطباق قوانین آن را با پیشرفتهای زمان مورد توجه و تمجید قرار دادهاند.
■ برنارد شاو نویسنده معروف و آزادفکر انگلیسی گفته است:
• «من همیشه نسبت به دین محمد به واسطه خاصیت زنده بودن عجیبش نهایت احترام را داشتهام. به نظر من اسلام تنها مذهبی است که استعداد توافق و تسلط بر حالات گوناگون و صور متغیر زندگی و مواجهه با قرون مختلف را دارد».
■ چنین پیش بینی میکنم و از همین اکنون، آثار آن پدیدار شده است که ایمان محمد مورد قبول اروپای فردا خواهد بود.
■ روحانیون قرون وسطی در نتیجه، جهالت یا تعصب، شمایل تاریکی از آیین محمد رسم میکردند. او به چشم آنها از روی کینه و عصبیت، ضد مسیح جلوه کرده بود.
■ من در باره این مرد، این مرد فوقالعاده، مطالعه کردم و به این نتیجه رسیدم که نه تنها ضد مسیح نبوده، بلکه باید نجاتدهنده بشریت نامیده شود. به عقیده من اگر مردی چون او صاحب اختیار دنیای جدید بشود، طوری در حل مسائل و مشکلات دنیا توفیق خواهد یافت که صلح و سعادت آرزوی بشر تأمین خواهد شد..
■ دکتر شبلی شمیل یک عرب لبنانی مادی مسلک است. او برای اولین بار بنیاد انواع داروین را به ضمیمه شرح بوخنر آلمانی به عنوان حربهای علیه عقاید مذهبی، به زبان عربی ترجمه کرد و در اختیار عربی زبانان قرار داد.
■ وی با آنکه ماتریالیست است، از اعجاب و تحسین نسبت به اسلام و عظمت آورنده آن خودداری نمیکند و همواره اسلام را به عنوان یک آیین زنده و قابل انطباق با زمان ستایش میکند.
■ این مرد در جلد دوم کتابی که به نام «فلسفه النشوء والارتقاء» به عربی منتشر کرده است، مقالهای دارد تحت عنوان «القرآن والعمران». این مقاله را در رد یکی از خارجیان که به کشورهای اسلامی مسافرت کرده و اسلام را مسؤول انحطاط مسلمین دانسته، نوشته است.
■ شبلی شمیل سعی دارد در این مقاله ثابت کند که علت انحطاط مسلمین انحراف از تعالیم اجتماعی اسلامی است نه اسلام، و آن عده از غربیها که به اسلام حمله میکنند یا اسلام را نمیشناسند یا سوء نیت دارند و میخواهند با بدبین کردن شرقیها به قوانین و مقرراتی که به هر حال، از میان خودشان برخاسته، طوق بندگی خود را به گردن آنها بگذارند.
■ در عصر ما این پرسش که آیا اسلام با مقتضیات زمان هماهنگی دارد یا نه، عمومیت پیدا کرده است. اینجانب که با طبقات مختلف و مخصوصاً طبقه تحصیل کرده و دنیادیده برخورد و معاشرت دارم، هیچ مطلبی را ندیدهام به اندازه این مطلب مورد سؤال و پرسش واقع شود.
░▒▓ اشکالات
■ گاهی به پرسش خود رنگ فلسفی میدهند و میگویند: در این جهان همه چیز در تغییر است، هیچ چیزی ثابت و یکنواخت باقی نمیماند، اجتماع بشر نیز از این قاعده مستثنی نیست و چگونه ممکن است یک سلسله قوانین اجتماعی برای همیشه بتواند ثابت و باقی بماند؟
■ اگر صرفاً از نظر فلسفی این مسأله را مورد توجه قرار دهیم، جوابش واضح است.
■ آن چیزی که همواره در تغییر است، نو و کهنه میشود، رشد و انحطاط دارد، ترقی و تکامل دارد، همانا مواد و ترکیبات مادی این جهان است و اما، قوانین جهان ثابت است.
■ مثلاً موجودات زنده طبق قوانین خاصی تکامل پیدا کرده و میکنند و دانشمندان قوانین تکامل را بیان کردهاند. خود موجودات زنده دائماً در تغییر و تکاملند، اما، قوانین تغییر و تکامل چطور؟ البته، قوانین تغییر و تکامل، متغیر و متکامل نیستند و سخن ما در باره قوانین است. در این جهت فرق نمیکند که قانون مورد نظر یک قانون طبیعی باشد یا یک قانون وضعی و قراردادی، زیرا، ممکن است یک قانون وضعی و قراردادی از طبیعت و فطرت سرچشمه گرفته باشد و تعیینکننده خط سیر تکاملی افراد و اجتماعات بشری باشد.
■ ولی پرسشهایی که در زمینه انطباق و عدم انطباق اسلام با مقتضیات زمان وجود دارد، تنها جنبه کلی و فلسفی ندارد. آن پرسشی که بیش از هر پرسش دیگر تکرار میشود این است که قوانین در زمینه احتیاجات وضع میشود و احتیاجات اجتماعی بشر ثابت و یکنواخت نیست، پس، قوانین اجتماعی نیز نمیتواند ثابت و یکنواخت باشد.
■ این پرسش چه پرسش خوب و ارزندهای است! اتفاقاً یکی از جنبههای اعجازآمیز دین مبین اسلام- که هر مسلمان فهمیده و دانشمندی از آن احساس غرور و افتخار میکند- این است که اسلام در مورد احتیاجات ثابت فردی یا اجتماعی، قوانین ثابت و در مورد احتیاجات موقت و متغیر وضع متغیری در نظر گرفته است و ما به یاری خداوند تا اندازهای که با این سلسله مقالات متناسب باشد شرح خواهیم داد.
░▒▓ خود زمان با چه چیز منطبق شود؟
■ اما قبل از آن که وارد این مبحث بشویم، ذکر دو مطلب را لازم میدانم:
■ یکی اینکه اکثر افرادی که از پیشرفت و تکامل و تغییر اوضاع زمان دم میزنند، خیال میکنند هر تغییری که در اوضاع اجتماعی پیدا میشود، خصوصاً اگر از مغرب زمین سرچشمه گرفته باشد باید به حساب تکامل و پیشرفت گذاشت، و این از گمراهکنندهترین افکاری است که دامنگیر مردم امروز شده است.
■ به خیال این گروه، چون وسایل و ابزارهای زندگی روز به روز عوض میشود و کاملتر جای ناقصتر را میگیرد و چون علم و صنعت در حال پیشرفت است، پس، تمام تغییراتی که در زندگی انسانها پیدا میشود نوعی پیشرفت و رُقاء است و باید استقبال کرد، بلکه جبر زمان است و خواه نا خواه جای خود را باز میکند، در صورتی که نه همه تغییرات نتیجه مستقیم علم و صنعت است و نه ضرورت و جبری در کار است.
■ در همان حالی که علم در حال پیشروی است، طبیعت هوسباز و درنده خوی بشر هم بیکار نیست. علم و عقل، بشر را به سوی کمال جلو میبرد و طبیعت هوسباز و درنده خوی بشر سعی دارد بشر را به سوی فساد و انحراف بکشاند. طبیعت هوسباز و درنده خو همواره سعی دارد علم را به صورت ابزاری برای خود درآورد و در خدمت هوسهای شهوانی و حیوانی خود بگمارد.
■ زمان همان طوری که پیشروی و تکامل دارد، فساد و انحراف هم دارد. باید با پیشرفت زمان پیشروی کرد و با فساد و انحراف زمان هم باید مبارزه کرد. مصلح و مرتجع هر دو علیه زمان قیام میکنند، با این تفاوت که مصلح علیه انحراف زمان و مرتجع علیه پیشرفت زمان قیام میکند. اگر زمان و تغییرات زمان را مقیاس کلی خوبیها و بدیها بدانیم، پس، خود زمان و تغییرات آن را با چه مقیاسی اندازهگیری کنیم؟
■ اگر همه چیز را با زمان باید تطبیق کنیم، خود زمان را با چه چیزی تطبیق دهیم؟ اگر بشر باید دست بسته در همه چیز تابع زمان و تغییرات زمان باشد، پس، نقش فعال و خلّاق و سازنده اراده بشر کجا رفت؟
■ انسان که بر مرکب زمان سوار است و در حال حرکت است نباید از هدایت و رهبری این مرکب، آنی غفلت کند. آنان که همه از تغییرات زمان دم میزنند و از هدایت و رهبری زمان غافلند، نقش فعال انسان را فراموش کردهاند و مانند اسب سواری هستند که خود را در اختیار اسب قرار داده است.
░▒▓ انطباق یا نسخ؟
■ مطلب دومی که لازم است در اینجا یادآوری کنم این است که بعضی از افراد مشکل «اسلام و مقتضیات زمان» را با فرمول بسیار ساده و آسانی حل کردهاند، میگویند دین اسلام یک دین جاودانی است و با هر عصر و زمانی قابل انطباق است.
■ همین که میپرسیم کیفیت این انطباق چگونه است و فرمول آن چیست؟ میگویند: اگر دیدیم اوضاع زمان عوض شد، فوراً آن قوانین را نسخ میکنیم و قانون دیگر به جای آنها وضع میکنیم!
■ نویسنده «چهل پیشنهاد» [جناب ابراهیم مهدوی زنجانی] این مشکل را به همین صورت حل کرده است؛ میگوید:
• «قوانین دنیوی ادیان باید حالت نرمش و انعطاف داشته و با پیشرفت علم و دانش و توسعه تمدن، هماهنگ و سازگار باشد و این قبیل نرمشها و انعطاف و قابل تطبیق به اقتضای زمان بودن نه تنها بر خلاف تعالیم عالیه اسلام نیست، بلکه مطابق روح آن میباشد (مجله زن روز، شماره ۹۰، صفحه ۷۵)».
■ نویسنده مزبور، در قبل و بعد این جملهها میگوید: چون مقتضیات زمان در تغییر است و هر زمانی قانون نوینی ایجاب میکند و قوانین مدنی و اجتماعی اسلام متناسب است با زندگی ساده عرب جاهلیت و غالباً عین رسوم و عادات عرب جاهلی است و با زمان حاضر تطبیق نمیکند، پس، باید قوانین دیگری امروز به جای آنها وضع شود.
■ از این گونه اشخاص باید بپرسید: اگر معنی قابلیت انطباق با زمان قابلیت آن برای منسوخ شدن است، کدام قانون است که این نرمش و انعطاف را ندارد؟ کدام قانون است که به این معنی قابل انطباق با زمان نیست؟
■ این توجیه برای نرمش و قابلیت انطباق اسلام با زمان، درست مثل این است که کسی بگوید: کتاب و کتابخانه بهترین وسیله لذت بردن از عمر است، اما، همین که از او توضیح بخواهید، بگوید: برای اینکه انسان هر وقت هوس کیف و لذت بکند، فوراً کتابها را حراج میکند و پول آنها را صرف بساط عیش و نوش میکند.
■ نویسنده مزبور میگوید:
■ «تعلیمات اسلام بر سه قسم است: قسم اول اصول عقاید است از قبیل توحید و نبوت و معاد و غیره. قسم دوم عبادات است از قبیل مقدمات و مقارنات نماز و روزه و وضو و طهارت و حج و غیره. قسم سوم قوانینی است که به زندگی مردم مربوط است.
■ قسم اول و دوم جزء دین است و آن چیزی که مردم باید برای همیشه برای خود حفظ کنند همانها هستند، اما، قسم سوم جزء دین نیست، زیرا، دین با زندگی مردم سروکار ندارد و پیغمبر هم این قوانین را به عنوان اینکه جزء دین است و مربوط به وظیفه رسالت است نیاورده، بلکه چون اتفاقاً آن حضرت زمامدار بود به این مسائل هم پرداخت وگرنه شأن دین فقط این است که مردم را به عبادت و نماز و روزه وادار کند. دین را با زندگی دنیای مردم چه کار؟».
■ من نمیتوانم باور کنم یک نفر در یک کشور اسلامی زندگی کند و این اندازه از منطق اسلام بیخبر باشد.
■ مگر قرآن هدف انبیا و مرسلین را بیان نکرده است؟ مگر قرآن در کمال صراحت نمیگوید: «لَقَدْ ارْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ انْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ» ما همه پیامبران را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و مقیاس فرود آوردیم تا مردم به عدالت قیام کنند. قرآن عدالت اجتماعی را به عنوان یک هدف اصلی برای همه انبیا ذکر میکند.
■ اگر میخواهید به قرآن عمل نکنید، چرا گناه بزرگتری مرتکب میشوید و به اسلام و قرآن تهمت میزنید؟ اکثر بدبختیهایی که امروز گریبانگیر بشر شده، از همین جاست که اخلاق و قانون یگانه پشتوانه خود را که دین است از دست دادهاند.
■ ما با این نغمه که اسلام خوب است، اما، به شرط اینکه محدود به مساجد و معابد باشد و به اجتماع کاری نداشته باشد، در حدود نیم قرن است که آشناییم. این نغمه از ماوراء مرزهای کشورهای اسلامی بلند شده و در همه کشورهای اسلامی تبلیغ شده است. بگذارید من این جمله را به زبان سادهتر و فارسیتر تفسیر کنم تا مقصود گویندگان اصلی آن را بهتر توضیح دهم.
■ خلاصه معنی آن این است: «اسلام تا آنجا که در برابر کمونیسم بایستد و جلو آن را بگیرد، باید بماند، اما، آنجا که با منافع غرب تماس دارد باید برود». مقررات عبادی اسلام از نظر مردم مغرب زمین باید باقی باشد تا در مواقع لزوم بتوان مردم را علیه کمونیسم به عنوان یک سیستم الحادی و ضد خدا به حرکت آورد، اما، مقررات اجتماعی اسلامی که فلسفه زندگی مردم مسلمان به شمار میرود و مسلمانان با داشتن آنها در مقابل، مردم مغرب زمین احساس استقلال و شخصیت میکنند و مانع هضم شدن آنها در هاضمه حریص مغرب زمین است، باید از میان برود.
■ متأسفانه ابداعکنندگان این تز به خطا میروند:
■ اولاً چهارده قرن است که قرآن اصل «نُؤْمِنُ ببعضٍ وَ نَکْفُرُ ببعضٍ» را از اعتبار انداخته است و اعلام داشته است که مقررات اسلام تفکیکناپذیر است.
■ ثانیاً گمان میکنم وقت آن رسیده است که مردم مسلمان، دیگر فریب این نیرنگها را نخورند. قوه نقادی مردم کم و بیش بیدار شده است و تدریجاً میان مظاهر پیشرفت و ترقی که محصول شکفتن نیروی علمی و فکری بشر است و میان مظاهر فساد و انحراف هرچند از مغرب سرچشمه گرفته باشد فرق میگذارند.
■ مردم سرزمینهای اسلامی بیش از پیش به ارزش تعلیمات اسلامی پی بردهاند و تشخیص دادهاند یگانه فلسفه مستقل زندگی آنها اسلام و مقررات اسلامی است و با هیچ قیمتی آن را از دست نخواهند داد. مردم مسلمان پی بردهاند که تبلیغ علیه قوانین اسلامی جز یک نیرنگ استعماری نیست.
■ ثالثاً ابداعکنندگان این تز باید بدانند اسلام هنگامی قادر است در مقابل، یک سیستم الحادی یا غیر الحادی مقاومت کند که به صورت یک فلسفه زندگی بر اجتماع حکومت کند و به گوشه مساجد و معابد محدود نباشد. اسلامی که او را به گوشه معابد و مساجد محصور کرده باشند، همان طوری که میدان را برای افکار غربی خالی میکند برای افکار ضد غربی نیز خالی خواهد کرد. غرامتی که امروز غرب در برخی کشورهای اسلامی میپردازد ثمره همین اشتباه است.
مأخذ: مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج.۱۹.
هو العلیم