حامد دهخدا
• الگوی پاکستان، در مقابل الگوی ایران.
• معمولاً دموکراسیهای دنیا را به دو دسته «ریاستجمهوری» و «پارلمانی» تقسیم میکنند، و دومی را از اولی دموکراتیکتر قلمداد میکنند.
• دموکراسی پاکستانی، از سنخ همین دومی است؛ «پارلمانی».
• خلاصه دموکراسی پاکستانی، خیلی دموکراسی محسوب میشود. به حد کافی کثرتگراست. آن قدر کثرتگرا هست که از فرط کثرت در حال خفه شدن است. سیاست، صحنه برخورد کثرتی از گروهکهای سیاسی است. و واقعاً «اگر کراچی نبود اسلامآباد مرده بود». سیاست در این کشور، کمک مهمی به پیشرفت این کشور نکرده است. بر عکس، گاه و بیگاه آنچه در کراچی رشته شده است، در اسلامآباد به دست سیاستمداران فاسد پنبه شده است.
• احیاگران کشورهای عربی و خاورمیانه، همچون محمد عبده و رشید رضا از ابتدا ایده احیای نحو تازهای از «خلافت» را مد نظر داشتهاند، نه دموکراسی را.
• خب؛ واقع آن است که نظر به پیشینه رهبری مذهبی و خلافت در جهان عرب، اقبال مردم عرب به اتحاد حول خلافت یا رهبری مذهبی بعید به نظر میرسد. استثنائاً این راهحل ممکن است در ترکیه زمینههایی پیدا کند که دارد، ولی نزد جوانان عرب، بعید است.
• آنچه نزد جوانان عرب میماند و احتمالاً جوانان فیس بوکی درگیر در جنبشها در پی آن هستند، یک دموکراسی از جنس پاکستان است. البته الان حواسشان نیست که این دموکراسی میتواند آینده تیرهای چون پاکستان را به خود ببیند. دموکراسی با احزابی که سر و تهشان را میزنی از لندن و واشنگتن سر در میآورند، یا داوطلب ریاستجمهوری آن از اروپا میآید.
• فکر میکنم که نظر به دیوار بلندی هم که میان تشیع و تسنن وجود دارد، احتمال اقبال مردم به الگوی ایرانی ولایت فقیه چندان قریب به ذهن نیست.
• پس،...
• پس، ایران باید آماده باشد تا در میان مجموعهای از دموکراسیهای ضعیف و قابل نفوذ، گربه رقصانی غرب در قالب دموکراسیهای ناپایدار، فسادهای حزبی، زد و بندها، قاچاق و پولشوییها، و گروههای تروریستی را شاهد باشد. شاید منظور وزیر خارجه عربستان که تشخیص ایران در خوشحالی از وقوع جنبشهای جهان عرب را تقبیح میکرد، چنین تحلیلی از اوضاع باشد. البته معتقدم که قطعاً شرایط خاورمیانه دموکراتیک برای ایران بهتر از شرایط خاورمیانهای پر از حکام دستنشانده غربی است، اما روشن است که این دموکراسیهای قابل نفوذ، همراه با ناکامیهای عظیمی که دموکراسی به دنبال خود خواهد آورد، حال ایران را حال زیست در متن و زمینهای فوقالعاده ناپایدار خواهد کرد. در متن این همه ناپایداری، پایدار ماندن دشوار خواهد بود. تصور کنید که پیرامون ایران، پر شود از دموکراسیهایی مانند دموکراسی پاکستان. دموکراسیهایی که نمیتوانند انرژیهای درونی و بیرونی خود را متوازن کنند.
توضیح نظری موضوع
• عمده دشواریهای دموکراسیهای امروز از تناقضات درونی دموکراسی و ماهیت غیر اخلاقی قدرت در دموکراسیهای امروز برمیخیزد.
• توضیح اینکه، در یونان باستان، دموکراسی عبارت از این بود که همه شهروندان حقوق سیاسی برابر داشته باشند. در همین یونان باستان، مفاهیم شهروندی و آزادی و حاکمیت مردم و برابری حقوق، مفاهیمی بود که با یکدیگر پیوستگی داشت. منشأ و مصدر قدرت، مردم بودند و آزاد کسی بود که جزئی از مردم باشد. به این نوع آزادی میگفتند آزادی مبتنی بر مشارکت یا «آزادی/مسؤولیت»؛ یعنی آزادی همه مردم اساس آزادیهای دیگر بود، و مصالح عامه نسبت به منافع شخصی تقدم داشت. یعنی آزادی وجهی قویاً اخلاقی داشت. برابری حقوق افراد ناشی از منزلت شهروندی آنان بود که همۀ مردان آزاد از آن بهرهمند بودند. برابری حقوق یکی از وسایل سیاستگذاری بود.
• این، در حالیست که «دموکراسی» امروز، با اتوریته و انتخاب برتر عدهای و ترجیح آن به انتخاب دیگران تعارضی ندارد، و اصلاً عین آن است.
• و این، چیزی است که پذیرش و متعهد ماندن به آن، برای انسان امروز، یک معضل اخلاقی قلمداد میشود. سپردن داوطلبانه قدرت به نیروهای دموکراتیک، عملاً به معنا استعفا از محق واقعی تعیین سرنوشت است.
• انسان امروز، اخلاقاً نیاز دارد تا «به رسمیت شناخته شود». احتیاج دارد تا کفایتش برای رتق و فتق مسائل خود پذیرفته شود. دموکراسی امروز، بدون پایههای اخلاقی باستان و با حضور گروههای قدرت و نفوذ، آشکارا نیاز انسان برای «به رسمیت شناخته شدن» اراده و ظرفیت اخلاقی برای زندگی انسان را انکار میکند. اگر این را درک کنیم، متوجه میشویم که چرا در جوانان امروز، این همه گرایش نیرومند اعتراض و آنارشی با هم جمع میشود.
• پس، دموکراسی امروز، اساساً فاقد یک مضمون اخلاقی و منکر اراده بشری برای رقم زدن مسؤولانه زندگی خویش است.
• دموکراسی صرفاً نوعی تکنیک برای تسهیل تصمیمگیریهای اجتماعی است.
• ولی اغلب «مبارزان راه آزادی» در میدان «التحریر» این را نمیدانند، و این ندانستن، بعدها اسباب سرخوردگی خواهد شد و مردم را در آینده نزدیک از مشارکت سیاسی بازخواهد داشت.
• خالی شدن دموکراسی از مضمون اخلاقی، مردم بنگلادش و پاکستان را ناامید میکند. اعراب هم اگر از هماکنون که تنور جامعهشان گرم است فکری به حال این خلاء اخلاقی نکنند، روزی مزه نومیدی را خواهند چشید. آن وقت، راه برای نفوذ نیروهای فاشیست و دولتهای استعمارگر گشوده خواهد شد.
• در یک سطح تحلیل عمیقتر، صلاحیت تعیین سرنوشت هم تبدیل به یک مفهوم فنی و تکنیکی شده است و از مضمون فراگیر اخلاقی دموکراسی آتنی تهی گردیده است. اینچنین، ایدئولوژی مبتنی بر تکنیک، به کرسی مینشیند و اعتقاد به اینکه روزگار ما دوره زوال ایدئولوژیهای متکی به اخلاق است قوت میگیرد. من فکر میکنم که با این شرایط، دموکراسیهای امروز ذاتاً به سمت آنارشی و بیدولتی به معنای مصطلح حرکت میکنند. عملاً دولتهای دموکراتیک، توش و توان تصمیمسازی مهمی ندارند، و آنها که تصمیم میگیرند، مقامات خبره اداری و فنی هستند. اینگونه است که دیگر عجیب نیست که کشورهایی مانند لبنان و پرتقال، بیش از پانزده ماه و هجده ماه دولت نداشته باشند. دموکراسی آن قدر مزاحم هست که نبودش اسباب دغدغه نگردد.
• تحول دموکراسیهای لیبرال، معرف این است که آرمان دموکراسی در شرف نابودی مسلم است. احزاب، دیگر نهادهایی نیستند که به صورت دموکراتیک عمل میکنند. اولویت بخشیدن به پول رقابت را کج و معوج میکند و زاینده فساد است. آثار مترتب بر ظهور تودههای بیشکل و نشان در شهرها خصلت تعیین کننده رأی فردی را زایل میکند. نامزدهایی که انتخاب شدهاند، ملتزم به اجرای تعهدات و قولهایی که قبل از انتخاب شدن داده بودند نیستند؛ عامل مؤثری هم وجود ندارد که آنها را به این کار ترغیب کند.
• باز هم اگر بیشتر در موضوع کنکاش کنیم، درمییابیم که در نظام انتخاباتی مبتنی بر پیروزی اکثریت تودهای بیشکل، شدت رغبت و میل رأی دهنده به حساب نمیآید. شرایط شکلگیری افکار عمومی، خود، قائم به وجود شرایط دیگری است، یعنی اطلاعات و اخباری که به مردم میدهند، در عین حال دستکاری شده و قالبی است. همگن کردن تعمدی و یکسویه برنامهها و سخنرانیها باعث میشود که قوه تمیز انتخاب کننده دقیق عمل نکند. در این صورت رأی دادن به فریب سیستماتیک بدل میشود.
• نتیجه درک این وضع، بیاعتنایی مضاعف مردم به امور سیاسی و لاقیدی آنهاست که با امر مشارکت منافات دارد و به همین علت با دموکراسی در تضاد است.
• و نوع «جمهوری» محقق در ایران، که مستلزم زمینههای عقیدتی خاص خود است، و قویاً از تاریخ اجتهاد شیعی سیراب میشود، راهحلی برای این دموکراسی مدرن است که قویاً چاشنی اخلاقی کم دارد.
ختم کلام...
• لازمه بازگشت به اصل دموکراسی و روشهای سیاسی آن، بهرهبرداری از تمام امکاناتی است که پیوندی واقعی بین مردم و حاکمان ایجاد کند و این نوع پیوند، خصوصاً باید به لحاظ اخلاقی، موجه و قابل دفاع و درک باشد.
• مردمسالاری اخلاقی، یا نوع خاص آن که مردمسالاری دینی است، بویژه بر ضابطه اخلاقی دموکراسی که آن را به «جمهوری» تبدیل میکند تمرکز دارد و سعی میکند تا نیروی اخلاقی حکومت را مجدداً در آن بدمد. مردمسالاری همبسته یا انداموار که به جوهر دموکراسی راستین نزدیک باشد میتواند در حول محور مفهوم برادری تأسیس گردد.
با سلام:
لطفا راجع به چاشنی اخلاقی بیشتر توضیح دهید.
مصداق ها و فکت ها و معیار های بی اخلاقی و اخلاقی در دموکراسی های نوین چیست؟
با تشکر