دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ فرض مهم در پسااومانیسم این است که عنقریب، تحت تأثیر بیوتکنولوژی، همچنین، فناوریهای جدید، و بویژه تکنولوژیهای ارتباطی نوین، آگاهی و تجربه اول شخص، آن چنان که تا کنون در فلسفه و علوم رفتاری تصویر میشد، دگرگون میشود و به ترکیبهای ناشناختهای شبیه میشود. این ترکیبهای ناشناخته شبیه هیچ امر انسانی که تا کنون دیدهایم نیست.
▬ موضوع، امتداد و کش آمدن فکر، بدن، و محیط مادی به حیطههای مصنوع جدید است. گسترش مصنوعی قدرت روحی و جسمی ما، مسلماً به قیمت از دست رفتن گرایش طبیعی ذهن به دنیا و از موضوعیت افتادن بسیاری از حکمتها، دانشها، اندرزها، جهانبینیها، ادیان، ایدئولوژیها، نهادها و ساز و کارهای اجتماعی، و در یک کلام، تمدن بشری حاصل خواهد شد.
▬ ما با نوعی آگاهی و روان غریبه طرف هستیم که به نحوی سرطانی و در جهاتی که امکانات تکنولوژی ترسیم میکند، بسط و گسترش مییابد.
░▒▓
▬ موضوع دیگر این است که تنوعهای فرهنگی پیشین، روز به روز کمرنگتر خواهند شد، و تنوعهای جدیدی بر پایه ماشین ایجاد میگردند. اتحادهای تکنولوژیک در آگاهی انسانی به نحوی جهانوطنی شکل میگیرند. در این حال، انسانها به امتداد شقوق متفاوت زیست تکنولوژیک در میآیند.
▬ به این ترتیب، مردم به جای تقسیم بر مبنای خاستگاههای فرهنگی خویش، بر حسب یوزرهای فلان بازی رایانهای یا فلان نرمافزار، خوشهبندی میشوند. از این طریق، علوم رفتاری جدید، هر چه بیشتر از نگاه اول شخص فاصله میگیرند، و میتوانند بر حسب تعلق افراد به هر یک از خوشهها، از یک جایگاه سوم شخص تکنولوژیک به بررسی و برآورد رفتار کنشگران اقدام کنند. تمهیدات نظری چنین مواجهه نوینی با آگاهی و منطق در افکار فردریش نیچه، امیل دورکیم، ژرژ باتای، رنه ژرار، مارتین هایدگر ، لوس ایریگارای، امانوئل لویناس، ژان لوک نانسی، مارک تیلور، ادیت وایزشوگارد، جورجیو آگامبن و ژاک دریدا، تدارک شده است.
▬ پسامدرنیستها، گرایش تناقضآلودی دارند که منطق و محتوای آگاهی را تابع محیط نشان دهند، و بدین ترتیب، بیاعتباری منطق و آگاهی را به اثبات برسانند. این که میگویم تناقضآلود، به این برمیگردد که برای مخاطب نظریه این سؤال ایجاد میشود که خود پسامدرنیست، چگونه مشغول نظریهسازی و عامپردازی است؟ حل این موقعیت تناقضآلود، به این شرط میسر است که بین ساحت منطقی-فلسفی و ساحت فهم متعارف تمایز قایل شویم. در این صورت، میتوان از وقوع فهم متعارفی که پایه و اساس منطقی درستی ندارد، به نحو منطقی دفاع کرد. با به رسمیت شناختن این دوگانه، میتوان بدون آن که خود متهم به آشفتگی ذهنی شوید، نشان دهید که سایبورگ تهدیدی برای منطق و آگاهی انسانی است. همان طور که ویلیام گیبسون در نئورومنسر، و برداران واچفسکی در سه گانه ماتریکس، نشان دادهاند.
برداشت آزاد از ویلیام هینی یازدهم
هو العلیم