دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ شرایطی که پیش آمده، در نظر مردم این روزگار، شرایط عجیبی است.
▬ تا پیش از این، مردم گمان میکردند که رئیس جمهور محمود احمدینژاد، از آن رو که مغضوب عالم بود و انگار همه عالم با او سر ناسازگاری و ستیز داشتند، از پس خودروسازان و اپراتورهای تلفن همراه و فولادسازان و سلاطین تجاری شکر و موبایل و ... برنمیآید، اما امروز معلوم شده است که کلاً «مقوله دولت» بیش از حد نحیف شده است، و این دولت تازه نفس هم از پس فیالمثل اپراتورهای مخابراتی و شورای رقابت و خودروسازان و سلاطین تجاری برنمیآید.
▬ مردم امروز، شاهد وضع غریبی هستند.
▬ سیاست پیشگانی که نابسامانیهای اقتصادی دو سال اخیر را به بیکفایتی محض دولت دکتر محمود احمدینژاد منسوب میکردند، و بدون محاسبه رقم دقیق، صرفاً بر سهم «کم» یا «بسیار کم» تحریمها در آن نابسامانیها اصرار داشتند، اکنون در رأس و حاشیه دولتی ایستادهاند که نه تنها نـتوانسته است، اوضاع را به استناد «تدبیر و امید» بهبود بخشد، بلکه، به دلیل کهنسالی و کمتحرکی، توان ابتکار راه حلهای خلاقانه برای حل مسائل مردم را ندارد، و به رغم بهبود جهانی زمینههای ارز و طلا، منفعلانه سطح عمومی قیمتها را کانال به کانال رو به افزایش میبیند؛ همچنین، از آن رو که جایگزین مؤثری برای سفرهای استانی تدبیر نکرده است، در واقع، از وضع و حال راستین مردم هم باخبر نمیشود، و روز به روز فاصله بیشتری از مردم میگیرد، و به الگوی دولت سازندگی و اصلاحات شبیهتر میگردد.
▬ طبیعتاً حاصل این وضع، تصویری از دولت، نزد مردم است که فاصله زیادی با مظهر «اراده ملی» دارد. بدینسان، کلاً «مقوله دولت» بیش از حد نحیف شده است. قدرتی که تا پیش از این، در دولت متمرکز بود، به نحو بیسابقهای توزیع شده است، و از این قرار، دولت از توش و توان پیشین خود فاصله بسیار گرفته است. گر چه هیچ آمار شفافی از میزان قدرت بخش خصوصی اقتصاد ایران منتشر نمیشود، ولی آشکار است که اکنون، و خصوصاً پس از اجرای ناگزیر اصل 44، قدرت آنها بیش از حد تصور زیاد شده است. آنها خود را به دولت دیکته میکنند.
▬ از سوی دیگر، دولت، در معرض رقابت سهمگین با سایر قواست. در این میان، قدرت قوه مقننه، فوقالعاده و بیش از پیش است، و همان اشکال کلاسیک در تفکیک قوای مدرن که از زمان ژان ژاک روسو با آن آشنا هستیم و به تورم بیمورد قوه مقننه مربوط است، پیش آمده است. قوه مقننه، روز به روز به قدرت خود میافزاید و تورم قانون پدید میآورد و رفته رفته وارد حیطه آئیننامهها و تصمیمات دولتی میشود. با تراکم اسناد بالادستی که از مبدأ مراجع مقنن گوناگون صادر میشود، دیگر جایی برای نفس کش تدابیر دولت باقی نمیماند. انتخابات هم از رونق میافتند، چرا که دیگر نمیشود به مردم وعدهای داد، زیرا همه ریلها قبلاً به صورت خطوط و دستورالعملهای قانونی، برنامههای پنج ساله و یک ساله و دو ساله و چشماندازها و سایر اسناد، با ریز شاخصهای عملیاتی تدارک دیده شدهاند.
▬ آنچه وضع را بدتر میکند، این است که دولت، دیگر، با شهروندان خود طرف معامله نیست. مفهوم پیشین شهروندی رنگ باخته و شل و ول شده است. شهروندان، با اتکاء به وسایل ارتباطات تودهای، و وسایل ارتباطات دیجیتال، از مرزها فراتر رفتهاند، و در مقیاسی جهانی ارتباط برقرار میکنند. آنها، کم یا بیش، تبدیل به شهروندان جهانوطنی میشوند. بدین ترتیب، دولت امروز، دولتی است که تنها با نهادهای داخلی رقابت نمیکند، و نهادهای بیرونی که در رأس آنها، نهادهای رسانهای و سپس نهادهای اقتصادی هستند، در حیطه عملکرد او مداخله مینمایند.
▬ اینچنین، دولت، دیگر نمیتواند به وعدههایی که به رأی دهندگان، در وقت انتخابات میدهد عمل کند، و بدین ترتیب، روز به روز، کمرنگ و کمفروغتر و کمارزشتر جلوه میکند. اساساً مردم باور پیشین خود را به توانمندی و اقتدار دولت از دست میدهند، و این ناباوری در کشوری مانند کشور ما که در آن مردم عادت به دولت بسیار مقتدر و همهکاره دارند، بیشتر سرخوردگی به بار خواهد آورد. کم کم نوعی احساس ناتوانی ملی پدید میآید که در متن آن به نظر میرسد که چیزی به نام «اراده ملی» در دولت تبلور نمییابد، و دولت، تحت کنترل نیروهای تدبیرناپذیر و دور از دسترس مردم است. برای انقلاب اسلامی، این به آن معناست که عملاً امر به معروف و نهی از منکر مردم نسبت به دولت از موضوعیت میافتد و بیتفاوتی سیاسی رواج مییابد.
▬ فرجام دیگر چنین وضعی، زوال هویتهای پر آب و تاب و پرشور سیاسی است. دیگر شور و حرارت عظیمی که در آستانه انتخابات از هواداران «یت» و «یون» مشهود بود، مشاهده نمیشود. هر یک از آنها یک یا دو بار قدرت را قبضه کردهاند، و بنا به دلایلی که ذکر آن رفت، عملاً نتوانستهاند وعدههای خود به رأی دهندگان را جامعه عمل بپوشانند. اینچنین، دیگر کمتر میتوان یک هوادار دو آتشه سیاسی پیدا کرد. هواداری دو آتشه، مساوی است با دردسر پاسخ گویی به این و آن که چرا صد روز گذشت و همه چیز بدتر شد! جهت احتراز از این دست شماتتها، دیگر کسی مانند گذشته پای کار سیاست نیست و نمیتواند باشد.
▬ در حالی که تا دو دهه پیش، پرحرارتترین هویتها، هویت دینی و هویت سیاسی بودند، امروز هویت سیاسی دستخوش بیاعتباری شده است، و در مورد جوامعی مانند جامعه ما، هویت دینی به نیرومندترین منبع هویتی ممکن در قیاس با سایر هویتها تبدیل شده است، و البته این شانس و ظرفیت ویژه جوامعی چون جامعه ماست، و الا، مردم مصیبتزده یونان، اسپانیا، ایتالیا، ...، با بیاعتبار و بیکفایت شدن دولت در جمع و جور کردن مناسباتی که در یک آنارشیسم جهان وطنی گسترش یافته است، عمیقاً احساس بیپناهی و هویتگسیختگی میکنند.
▬ در چنین فضایی، تنها آن دست هویتهایی که میتوانند پایی بر خاک هویتهای دینی ابراهیمی سفت کنند، رمقی برای استمرار برنامههای اصلاح اجتماعی و سیاسی خواهند داشت. این جوامع، قدرتهای سیاسی و اجتماعی مصمم آینده را خواهند ساخت. خصلت اصلی این قدرتها، باید آن باشد که خود را در یک شهروندی جهانوطنی تعریف کنند. دیگر کافی نیست که آنها، تولید کننده معنا در یک مقیاس ملی باشند، چرا که باید مفهومی از زندگی اجتماعی و سیاسی و چشماندازی از آتیه بشر ارائه دهند که حمایتهای جهانی را جلب کند.
▬ و در این میان، نقش رهبران دینی بسیار حساس و برجسته است. مهمترین دستور کار رهبران دینی، کوشش برای بازتعریف مناسبات و نهادهای سیاسی است، طوری که بیش از پیش قابل نظارت باشند و بتوانند از منطق هوشمند و در عین حال روشنی پیروی کنند. و برای دستیابی به این منظور، هیچ چیز برتر از چنگ زدن به ریسمان تقوا و پرهیز نیست.
مآخذ:...
هو العلیم